اصلاح طلبان چرا تنور انتخاباتی را داغ میکنند که هیچ نوع اختیاری در آن ندارند؟
مردم ایران طی چهار دهه گذشته در فرصتدهی به حکومت برای ایجاد بهبود در شرایط سیاسی، اقتصادی و… از طریق تغییر در ساختارهای درون حکومتی بسیار روادار و گشاده دست بودهاند.
با نگاهی خوشبینانه و گاه بیش از حد بها داده شده که به آزمودن چندینباره صندوق رای نیز محدود نبوده است. مردم نجیبی که حتی در اتفاقاتی کاملا حاکمیتی نظیر تغییر رییس قوه قضاییه از یزدی تندرو و بد زبان به هاشمی شاهرودی- ناشناس در آن زمان- امید اصلاح میبستند و در صندوق رای نیز علیرغم بدعهدیهای مکرر اصلاحطلبان حکومتی، عدهی کثیری از آنان به “تَکرار” سال ۹۴ خاتمی و “تا ۱۴۰۰” شیخ بنفش نیز همراهی کردند.
آنچه در عمل رخ داد اما سرکوب پیشرونده و سرخوردگی مردم بود.
چرا که ذات این حکومت بر زورگویی و پیشبرد امور بر اساس مشت آهنین بنا شده، تنها با این منطق کار میکند.
اما حتی اگر این سبوعیت و عناد در دههی هفتاد و هشتاد برای عموم مردم کاملا شناخته نشده بود و به اصلاح آن از درون، کورسوی امیدی وجود داشت، با توجه به آزمودن تمام روشهای منجر به اصلاحات درونزاد و شکست مطلق همگی آنها، امید بیش از این به اصلاحات حکومتی به ساده لوحی پهلو میزند و راهی به جز گذار از این سیستم فاسد باقی نمانده است و به همین خاطر گذار تصمیمی است که اکثریت مردم در تحولات سال ۹۶، ۹۸ و جنبش ژینا در سال گذشته صریحا اعلام نمودهاند.
حاکمیت نیز با آگاهی ازاین عدم مشروعیت، با تکیه بر سرکوب عمومی، کاسبی از تحریمها و اختلاسهای بزرگ و پیاپی، سیاست رسمی غارت سرمایههای ملی کشور و به جا گذاشتن زمین سوخته را دنبال میکند.
با این حال هنوز جریانهایی وجود دارند که با توسل به روشهای قدیمی امتحان شده و شکست خورده البته نه به سودای اصلاحات که با هدف غارت روزافزون سرمایههای کشور همچنان مشغول به کار هستند.
دست و پا زدن اصلاحطلبان حکومتی و گریبان چاک دادنآنان در آستانه سیرکهای انتخاباتی را نیز باید از جمله همین اقدامات کاسبکارانه تلقی کرد.
آنها در عین آگاهی از بیتاثیر بودن نهادهای حاصل از انتخابات فرمایشی که همان هم زیر تیغ نظارت استصوابی به شیری بی یال و دم و اشکم تبدیل شده و نفرتی که بهخاطر دو دهه فرصتسوزی و انفعال از خود آنها وجود دارد، تنها برای تداوم حضور بر خوان غارت اموال ملت، در کسوت حیوانات دست آموز حکومت یک سری بازی و حرکات در جهت نمایش دموکراسی در این سیرک انجام میدهند و در خلال آن با جنگ زرگری با جناح محافظهکار به دادن وعدههای بزرگی میپردازند که حتی اگر انتصاب آنان توسط ارباب عملی شود نیز با بهانههای همیشگی “هیچ اختیاری نداریم” و “نمیگذارند کار کنیم” هرگز عملی نکردهاند و این در حالی است که آنان هرگز به این سوال ساده پاسخ ندادهاند که چرا تنور انتخاباتی را داغ میکنند که هیچ نوع اختیاری در آن ندارند؟
مثال دیگر این نوع کاسبی در کمپینهایی است که در تظاهری عمیق به سادهلوحی، پیگیری اختلاسها و دزدیهای انجام شده را از نهادها و سازمانهای حکومتی طلب میکنند! و برایش کمپین درست کرده، شکایت یک دزد را نزد دزد دیگر میبرند.
طلب حق؟! از مجلسی که شرط اصلی انتصاب و حضور در آن گوش به فرمانی مطلق نسبت به هسته سخت قدرت و نادانی حداکثری است! و اختیاری به جز فرصت نشستن بر سفرهی غارت اموال ملت -البته به فروش شعور و شرافت- بر آن مترتب نیست؟!
از دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور و …که شرط حضور در راس آنها بیشرافتی و سرسپردگی محض نسبت قدرت مطلقه است!
از مسئولانی که روی تلی از حذف و فراری دادن نخبگان و ترویج خیانت و آدم فروشی میان کارمندان، مدیریت خود را تثبیت کردهاند!
از قوه قضاییه و قضاتی که فقط ماشین امضای بازجویان امنیتی بوده، آلودگی به فساد اقتصادی و اشتهار به فساد اخلاقی برای فرمانبری هرچه بیشتر، شرط محوری استخدام آنان در بیدادگاههای حکومتی بوده، تنها هنرشان دزدی و رشوهگیری است!
از این رو فریبکاران پلید پیشکشندهی این نوع بازیها نیز با آگاهی کامل از واقعیت پوچ این به اصطلاح مطالبهها-اگر البته مبتلا به سادهلوحی بلاهتاندود نباشند- در هماهنگی کامل با حکومت و دریافت دستمزد از آن، تنها به بردن نمایشی آماتور با موضوع دموکراسی و مطالبه گری به روی صحنه برای فریب جامعه اقدام میکنند.
ریاکارانی شرافت فروخته که در مقام تمثیل با تظاهر به بلاهت در رینگ بوکس، قواعد شطرنج را برای رویارویی با حریف پیشنهاد میکنند و برای کنترل زنگی مستی که جز مشت آهنین نمیشناسد کارت زرد دادن به او را به عنوان راهحل توصیه میکنند.