سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

زمانی که مبارزات کارگری خاورمیانه را می لرزاند – جردن هامفریس، ترجمه سیاوش شهابی

همانطور که آخرین جنگ وحشیانه اسرائیل علیه مردم غزه ادامه دارد، امری واضح است که باید دولت صهیونیستی و همه کسانی که کارزار نسل کشی آن را تسهیل می کنند به چالش کشید.

تاریخچه ای پنهان از مبارزات طبقه کارگر در منطقه وجود دارد که به چندین دهه قبل باز می گردد. این مبارزات نه تنها سلطه قدرت های امپریالیستی بر منطقه را به چالش کشیدند، بلکه حاکمیت همه کسانی را که به دنبال استثمار و سرکوب توده ها بودند، متزلزل کردند.

تاریخچه ای مختصر

در طول دهه ۱۹۴۰، یک جنبش قدرتمند کارگری در مصر ظهور کرد. بریتانیا از سال ۱۸۸۲ کشور را اشغال کرده بود. پس از یک شورش سراسری در سال ۱۹۱۹، بریتانیا به طور رسمی به مصر استقلال داد، اما همچنان کنترل زیادی بر کشور – از جمله استقرار نیروهای نظامی در کانال سوئز – را حفظ کرد.

جول بینین و زکری لاکمن در مطالعه‌ی خود در مورد جنبش کارگری مصر و بصورت مشخص کارگران رود نیل، نشان دادند که کارگران مبارز نساجی، ستون فقرات این حرکت بودند، به ویژه آن‌هایی که در شبرا الخیمه، یک مرکز صنعتی در شمال قاهره، مشغول به کار بودند. تا سال ۱۹۴۵، اتحادیه عمومی کارگران مکانیکی نساجی در شبرا الخیمه و قاهره نزدیک به ۱۵ هزار عضو داشت، که آن را دومین اتحادیه بزرگ کشور کرده بود. بینین و لاکمن نوشتند که قدرت این اتحادیه بر پایه یک شبکه گسترده از کارگران سازمان‌یافته در کمیته‌های مدیریت و گروهی از فعالان سوسیالیست درخشان بنا شده بود. کارگران نساجی همچنین در سازماندهی بخش‌های دیگر کارگران در سراسر مصر کمک کردند.

در اکتبر ۱۹۴۵، رهبران کارگران نساجی از اقدامی برای تأسیس کمیته کارگران برای آزادی ملی – سازمان سیاسی طبقه کارگر حمایت کردند، که یک روزنامه هفتگی سوسیالیستی به نام الضمیر داشت. الضمیر مبارزات کارگران را حمایت میکرد و استدلالش این بود که هم امپریالیسم و هم سرمایه‌داری باید در مصر به چالش کشیده شوند:

«امپریالیسم… همراه با سرمایه‌داران و زمین‌داران مصری، علیه مردم مصر توطئه و برنامه‌ریزی می‌کنند. اگر مردم آرزوی رستاخیز و آزادی دارند، هیچ راه دیگری جز مبارزه همان زمان با امپریالیسم بریتانیا و استثمار سرمایه‌داری محلی ندارند.»

با چنین افقی، الضمیر و کمیته کارگران برای آزادی ملی، نه تنها خواستار پایان دادن به کنترل بریتانیا بر مصر بودند، بلکه خواستار ملی کردن صنایع، تجزیه شرکت‌های بزرگ، تغییر در زندگی روستایی و حق مبارزه کارگران علیه استثمار اقتصادی نیز بودند.

دولت مصر وحشت‌زده بود. در تاریخ ۲۱ اکتبر، نخست وزیر با آنها ملاقات کرد و پیشنهاد داد در صورتی که او را به عنوان سردبیر الضمیر قرار دهند، به حمایت قانونی ارائه کرد! البته که کارگران این پیشنهاد را رد کردند.

پس از شکست در جلب حمایت جنبش، دولت در مسیر سرکوب آن حرکت کرد. کارفرمایان موجی از اخراج‌های گسترده را علیه فعالان کلیدی آغاز کردند، و از اواسط دسامبر، نظامیان شبرا الخیمه را اشغال کردند. در پاسخ، کارگران نساجی اعتصابی یک هفته‌ای را آغاز کردند که با دستگیری بیش از ۶۰۰ کارگر به شدت سرکوب شد.

در همین حال، دانشجویان دانشگاه ها شروع به ایجاد یک حرکت اعتراضی کرده بودند. این حرکت پس از آن آغاز شد که فاش شد دولت مصر یادداشتی به بریتانیا ارسال کرده است که پیشنهاد می‌داد حضور نظامی آنها تمدید و تقویت شود. در فوریه ۱۹۴۶، هزاران دانشجو در دانشگاه قاهره یک کنفرانس برگزار کردند تا یادداشت و سرکوب کارگران نساجی توسط دولت را محکوم کنند. دانشجویان به شدت توسط پلیس مورد حمله قرار گرفتند که منجر به زخمی شدن صدها نفر شد.

به این ترتیب کمیته ملی دانشجویان و کارگران تشکیل شد تا مبارزه علیه دولت مصر و نیروهای نظامی بریتانیا را متحد کند. کمیته فراخوانی برای آغاز یک اعتصاب عمومی از تاریخ ۲۱ فوریه را صادر کرد که «روز تخلیه» نامیده شد، یعنی روزی که نیروهای بریتانیایی و دیگر مستشاران مجبور به ترک کشور می‌شدند.

مارکسیست یهودی ضد صهیونیست، تونی کلیف، اتفاقات آن روز را اینگونه توصیف می‌کند:

«روز تخلیه، حدود ۱۰۰ هزار کارگر و دانشجو در قاهره اعتصاب و تظاهرات کردند. روحیه تظاهرکنندگان به وضوح در این واقعیت آشکار شد که هیچ یک از احزاب سنتی نتوانستند بر آنها نفوذی داشته باشند. زمانی که احمد حسین، رهبر حزب فاشیستی ‘مصر الفتاه’ سعی کرد خود را به وسط جمعیت معترض برساند، با فریادهای «مرگ بر فاشیسم!» مواجه شد و مجبور شد بدون سخنرانی محل را ترک کند. …

کلیف توضیح می‌دهد که کمیته ملی واقعاً «نماینده مردم» بود. «اعضای آن از طریق انتخابات دموکراتیک از هر دانشکده و اتحادیه تجاری انتخاب شدند» و در «هر محله‌ای از قاهره، کمیته‌های محلی ویژه نیز به صورت مستقل انتخاب شدند» که در آن فعالان کارگری در شرکت‌های بزرگ خارجی «تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر جهت‌گیری جنبش داشتند.» در اسکندریه، کلیف می‌گوید که فعالان تروتسکیست ضد استالینیست اکثریت کمیته سراسر شهری را در دست داشتند.

اعتصاب عمومی فوریه توسط یک اعتصاب عظیم دیگر در مارس دنبال شد و اعتصابات و تظاهرات تا اواخر دهه ۱۹۴۰ ادامه یافت. در حالی که دولت مصر توانست به قدرت خود چنگ زند، مشروعیت آن به طور جدی زیر سوال رفته بود، و به این ترتیب فضایی برای رهبر ملی گرا، جمال عبدالناصر و افسران آزاد برای تصاحب قدرت در سال ۱۹۵۲ ایجاد شد.

چنین صحنه‌هایی در عراق نیز تکرار شد که جامعه را توسط اعتراضات عظیم و اعتصابات عمومی که خواسته‌های ضد استعماری و طبقاتی را در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۵۰ ترکیب کرد، لرزاند. کارگران نفت نقش کلیدی در این مهم داشتند، با استفاده از موقعیت استراتژیک خود برای تعطیلی صنعتی که ۶۱ درصد از درآمدهای دولتی را تامین می کرد.

همانند مصر، بریتانیا در سال ۱۹۳۲ استقلال اسمی به عراق اعطا کرد، اما این تنها یک نمایش بود. آنها نیروهای نظامی خود را در کشور (از جمله در پایگاه‌های هوایی) حفظ کردند و دولت عراق را تحت فشار قرار دادند تا قراردادی امضا کند تا کنترل تولید نفت را تا سال ۲۰۰۰ به آنها می‌داد.

زمانی که دولت عراق در سال ۱۹۴۸ مذاکرات جدیدی را برای تمدید همین قرارداد آغاز کرد، یک جنبش اعتراضی از دانشجویان، کارگران و فقرای شهری شکل گرفت که بعدا الوثبه (جهش) نامیده شد.

در حالی که رابطه امپریالیستی با بریتانیا زمینه‌ساز قیام بود، مارکسیست فلسطینی، حنا بطاطو، در حماسه خود «طبقات اجتماعی قدیم و جنبش‌های انقلابی جدید در عراق» استدلال کرد که این قیام ریشه‌های عمیق‌تری در «زیر پوست جامعه بغداد» داشت و «شورشی علیه گرسنگی و فشارهای ناشی از نابرابری» بود.

پس عجیب نیست زمانی که دانشجویان در ۲۰ ژانویه یک راهپیمایی عظیم در بغداد راه انداختند، صدها کارگر راه‌آهن و بسیاری از فقرای مناطق حاشیه‌ای شهری نیز به آن اعتراض پیوستند. پلیس گشودن آتش به روی جمعیت سعی در متفرق کردن آنها داشت که در نتیجه منجر به کشته شدن دو دانشجو شد. بطاطو توصیف می‌کند که بعد از آن چه اتفاقی افتاد:

«با پخش شدن خبر این واقعه ناگوار، خشم به نقطه جوش رسید. اعتراضات طوفانی خیابان‌ها را فرا گرفت. جمعیت‌ انبوهی از کمونیست‌ها همچون آوارگانی که در دریایی خشمگین بی کمک رها شده بودند، چماق به دست با پلیس درگیر شدند. فضایی آکنده از انقلاب اجتماعی بغداد را فرا گرفت.»

شورش در ۲۷ ژانویه به اوج خود رسید، زمانی که جمعیت عظیمی از دانشجویان و کارگران تلاش کردند از پل مامون در بغداد عبور کنند، با شلیک مسلسل مواجه شدند. بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر کشته شدند. همان شب، نخست وزیر عراق کشور را ترک کرد و دولت جدیدی تشکیل شد که مذاکرات با بریتانیا بر سر قرارداد را پایان داد.

الوثبه سرکوب شد اما به زودی با انتفاضه جدید در سال ۱۹۵۲ دنبال شد. اعتصاب‌ها حتی پس از آنکه در سال ۱۹۵۸ گروهی از افسران نظامی ملی‌گرا به قدرت رسیدند ادامه یافت و گزارش شده است که کمونیست‌ها توانستند بیش از یک میلیون کارگر و دانشجو را به خیابان‌ها بکشانند.

جنبش‌های مشابهی در دهه‌های پس از جنگ در سراسر خاورمیانه رخ داد. در ایران، یک جنبش کارگری در سال ۱۹۴۲ ظهور کرد و موفق شد تا سال ۱۹۴۶، صدها هزار کارگر در بیش از ۱۰۰ اتحادیه را سازماندهی کند و ۶۵ هزار کارگر نفت اعتصاب موفقیت‌آمیز سه‌روزه‌ای را تجربه کردند. کارگران نفتی در بحرین رهبری مجموعه ای از اعتصاب‌های دسته‌جمعی علیه حکومت بریتانیا را بر عهده گرفتند که در اوج خود، به قیامی سه ماهه در سال ۱۹۶۵ منجر شد و نیروهای بریتانیایی را تحت فشار قرار داد تا سه سال بعد از کشور خارج شوند. به طور مشابه، از سال ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۳، کارگران پالایشگاه و اسکله در عدن پیشگام یک جنبش دسته‌جمعی بودند تا بریتانیایی‌ها را از یمن جنوبی بیرون برانند. اعتصاب‌ها و اعتراضات کارگری بخشی مرتب از زندگی در عربستان سعودی، عمان و کویت در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۵۰ بود.

این تاریخ نشان می‌دهد که مبارزه طبقه کارگر با خاورمیانه بیگانه نیست. با این حال، اگر کارگران در آن دوره تا این حد علاقه‌مند به چالش کشیدن امپریالیسم و سرمایه‌داری بودند، چرا چنین انقلاب‌هایی با رهبری‌کارگران دیگر رخ نداد؟

استالینیسم و توهم بورژوازی ملی و مترقی 

پاسخ به این سوال در سیاست‌های حزب‌های کمونیست مختلف خاورمیانه یافت می‌شود. کمونیست‌ها نقش قابل توجهی در ظهور و رهبری جنبش‌های کارگری در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم داشتند. اما آنها به شدت تحت تأثیر سیاستهای استالینیسم قرار داشتند و از مسکو دستور می‌گرفتند. اتحاد جماهیر شوروی استدلال می‌کرد که کمونیست‌ها باید به دنبال ایجاد اتحاد با سرمایه‌داران به اصطلاح وطن‌پرست در خاورمیانه باشند، که گفته می‌شد علاقه‌ای مشترک با کارگران در شکست دادن امپریالیسم دارند. 

هوسام الحملاوی، سوسیالیست انقلابی مصری، در مصاحبه‌ای با وبلاگ چپ برلین استدلال می‌کند که در حالی که «کمونیست‌ها نقش مرکزی در اعتصاب‌ها داشتند»، آنها «استالینیست‌هایی بودند که به نظریه دو مرحله‌ای اعتقاد داشتند که توضیح می‌داد هنوز زمان انقلاب اجتماعی نرسیده است.» نقش کمونیست‌ها بسیج جمعیت برای بیرون راندن امپریالیست‌ها بود اما نه تشویق کارگران برای تصاحب قدرت سیاسی.

در مصر، این به معنای آن بود که کمونیست‌ها فراخوان‌های رادیکال برای استقلال طبقه کارگر که توسط کارگران نساجی و الضمیر مطرح شده بود را نرم کردند تا اتحادی با طبقات دیگر بسازند.

وقتی ناصر و افسران آزاد در سال ۱۹۵۲ به قدرت رسیدند، اتحادیه‌های کارگری به رهبری کمونیست‌ها از آنها به عنوان رهبران انقلاب ملی استقبال کردند و اعتصاب عمومی کارگران حمل و نقل را لغو کردند. کمتر از یک ماه بعد، اعتصاب تلخی در کفر الدوار، یک مرکز نساجی در جنوب اسکندریه شروع شد که پس از تبادل آتش بین کارگران اعتصابی و مدیران، نظامیان صدها کارگر را دستگیر کردند و دو رهبر اتحادیه با تایید آنها به مرگ محکوم شدند. 

بینین و لاکمن در «کارگران بر روی نیل» استدلال می‌کنند که کمونیست‌ها انتقاد از این احکام را با این امید واهی که هنوز می‌توانستند با بخش‌هایی از افسران آزاد کار کنند، کاهش دادند. برخلاف این، حتی در حالی که دولت ناصر به شوروی نزدیک‌تر میشد، سرکوب کمونیست‌ها را ادامه داد. در نهایت، کمونیست‌ها تصمیم گرفتند سازمان خود را منحل کرده و به حزب اتحاد سوسیالیستی عربی ناصر بپیوندند.

این داستانی است که از کشوری به کشور دیگر تکرار شد. کمونیست‌های عراقی نقش کلیدی در شکست کنترل بریتانیا بر کشورشان داشتند و با این حال، اجازه دادند تا متحدشان حزب ملی‌گرای بعث، قدرت را به دست بگیرد با این باور که انقلاب تنها می‌تواند ملی باشد، نه سوسیالیستی! سپس در سال ۱۹۶۳، دولت بعث به نوبه خود با قتل عام هزاران نفر، کمونیست‌ها را سرکوب کرد.

کارگران نشان داده‌اند که قدرت عظیمی دارند که نه تنها می‌تواند قوای امپریالیستی را به لرزه درآورد، بلکه همه کسانی که به دنبال استثمار و سرکوب مردم هستند را نیز بلرزاند. اما رهبران آنها سرنوشت خود را به احزاب ملی طبقه متوسط مختلفی گره زدند که تنها خواستار کنترل سرمایه‌داری توسط عرب‌ها به جای خارجی‌ها بودند. 

همانطور که مارکسیست تاریخ‌دان، آن الکساندر، در مقاله‌ای درباره انقلاب عراق برای سوسیالیسم بین‌المللی استدلال کرده است، «با وجود بحران عمیق و فروپاشی نهایی نظم قدیمی، کارگران منتفع نشدند». به جای آن، «احزاب کمونیست، که توسط ایده‌های استالینیستی اتحاد با بورژوازی ملی و مترقی متوهم شده بودند، سرنوشت جنبش کارگری را به اهداف ملی‌گرایانه ربط دادند.»

از آن زمان، کارگران خاورمیانه هنوز در حال بسیج هستند. کارگران نساجی در مصر بار دیگر نقش مهمی در انقلاب ۲۰۱۱ که دیکتاتور مبارک را سرنگون کرد ایفا کردند. در سال ۲۰۱۹، معلمان در اردن طولانی‌ترین اعتصاب بخش دولتی را در آن کشور راه انداختند. ایران شاهد سال‌ها اعتصاب همراه با اعتراضات مردمی علیه دولت بوده است.

سوسیالیست‌ها به این جنبش‌ها به عنوان نیروی نهایی نگاه می‌کنند که می‌تواند در برابر امپریالیسم و سرمایه‌داری در منطقه مقاومت کند و ما امیدواریم روزی برسد که مبارزه کارگران تمام نیروهای امپریالیستی، استثمارگران و دیکتاتورها را در خاورمیانه سرنگون کند.

منبع: https://redflag.org.au/article/when-workers-struggles-shook-middle-east

https://akhbar-rooz.com/?p=237483 لينک کوتاه

2.3 9 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x