این مقاله که در میان بحث های مربوط به مواضع چپ در یونان در قبال فلسطین و همینطور ایران نوشته شده است، بحث برانگیزترین رفتارهای چپ در اروپا و مخصوصا در یونان را مورد بررسی و نقد قرار می دهد. در شرایطی که طی ماههای گذشته سفارت جمهوری اسلامی در آتن، برنامه های متنوعی از برگزاری کنفرانسهای اقتصادی با تجار و سرمایه داران ایرانی و یونانی تا فستیوال فیلم برگزار کرده است، چپ در یونان بی توجه و ساکت در قبال سیاستهای اقتصادی و نظامی جمهوری اسلامی در منطقه و در حوزه بالکان، همچنان از باز کردن فضای سیاسی و اجتماعی برای بحث در مورد موقعیت نیروی کار در ایران، استبداد و استثمار و تلاش برای اتحاد در یک مبارزه انترناسیونالیستی طفره می رود. این وضعیت، خاص یونان نیست.
سرمایه داری روی خون رشد می کند
تئوری به اصطلاح انباشت سرمایه اولیه و نظریه استعمار در سرمایه با هم متولد می شوند و همدیگر را همراهی می کنند. آنها دو رکن اصلی فرآیند انباشت سرمایه را تشکیل می دهند. از یک سو، روند سلب مالکیت ابزار تولید از تولیدکننده، به ویژه سلب خشونت آمیز زمین از کشاورزان مستقل، و از سوی دیگر، «کشف طلا و نقره در آمریکا، تسخیر، بردگی و دفن در معادن جمعیت بومیان قاره، آغاز فتح و غارت هند، تبدیل آفریقا به شکارگاهی برای شکار تجاری سیاه پوستان، همگی منادی طلوع عصر تولید سرمایه داری هستند.
مارکس «شخصیت مسیحی» فرآیند انباشت اولیه و استعمار را افشا می کند. مارکس با اشاره به کتاب ویلیام هاویت با عنوان «استعمارگری و مسیحیت: تاریخ کلی رفتار اروپاییان با بومیان در تمام مستعمراتشان» می افزاید که «این موضوع باید به تفصیل مورد بررسی قرار گیرد».
وی سپس چنین نقل میکند: «وحشیگری و خشونت لجام گسیخته نژاد به اصطلاح مسیحی، در همه جای دنیا و علیه هر قومی که به بردگی گرفتهاند، هر چقدر هم که در هر عصری از جهان، وحشیانه و بی فرهنگ و ظالم و بی شرم بوده باشند، در تاریخ با هر نژاد دیگری بینظیر است.» (همان، ص ۷۶۴) بنابراین، مارکس نتیجه می گیرد: «سرمایه از سر تا پا، از هر منفذی، با خون و خاک به دنیا می آید.
از تهران تا آتن
رابطه بین پویایی بازار و مبارزه طبقاتی به طور قابل توجهی دیدگاه های چپ را شکل می دهد، به ویژه در این که چگونه برخی از گرایشات چپ در غرب، مبارزات را در مناطق مختلف بر اساس معیارهای بازاری درک می کنند. این دیدگاه رژیمهای شرقی را به خاطر روایتهای ضد امپریالیستیشان که در یک فروشگاه بینالمللی بهعنوان محصولاتی منحصربهفرد علیه امپریالیست آمریکا عرضه می شوند را تجلیل میکند، در حالی که از ارزش مبارزات کارگران در همین کشورها میکاهند.
مورد ایران نمونه ای از روابط سرمایه داری است که با ترکیبی از مالکیت دولتی و سرمایه خصوصی مشخص شده است، به ویژه در بخش های کلیدی مانند نفت و گاز که با کنترل قابل توجه سپاه پاسداران، خطوط بین فعالیت های اقتصادی دولتی و خصوصی را محو می کند. این سناریو یک نژادپرستی ریشهدار و روایت اروپامحور را نشان میدهد که نبرد علیه امپریالیسم در شرق را در اولویت قرار میدهد و در عین حال از استثمار و استبدادی که مردم آن با آن روبهرو هستند چشم پوشی میکند و تفکری استعماری و برتریخواهانه را منعکس میکند. این دیدگاه اروپامحور، با بی توجهی به جنایات رژیم های استبدادی در خاورمیانه، مبارزه مسلحانه علیه امپریالیسم را نیز رمانتیک می کند.
![](https://www.akhbar-rooz.com/wp-content/uploads/2024/04/gerichen3.jpg)
ملاقات تاجران ایرانی و یونانی
در همین حال، گسترش روابط اقتصادی یونان با ایران و اسرائیل نشاندهنده تعامل پیچیده منافع ژئوپلیتیکی و اقتصادی در حوزه بالکان است. موقعیت استراتژیک یونان در مسیر تجارت دریایی شرق به غرب و تعامل آن با هر دو کشور بر ماهیت چند وجهی روابط بینالملل تأکید میکند، جایی که منافع اقتصادی غالباً بر ملاحظات اخلاقی ارجحیت دارد.
تجارت رو به رشد بین یونان و ایران، که توسط سرمایه گذاری ها و استفاده استراتژیک از بندر پیرائوس در جنوب آتن دنبال می شود، با همکاریهای یونان و اسرائیل در بخش های مختلف پزشکی و تکنولوژیکی، رویکردهای عملگرایانه دولتهای سرمایه داری برای دستیابی به مزایای اقتصادی و سیاسی را برجسته می کند. هدف ایران، گسترش تجارت از ۵۰ میلیون، به ۳ میلیارد یورو در ماه است. جمهوری اسلامی اعلام کرده است که تمایل دارد تا نظر سرمایه داران یونانی را برای گسترش بنگاههای اقتصادی کوچک جلب کند. بنگاههایی که بسیاری از آنها شامل قانون کار نمی شوند! این پیچیدگی پرسشهای مهمی را برای چپگرایان در یونان ایجاد میکند و آنها را به چالش میکشد تا مواضع ضد امپریالیستی خود را با واقعیتهای دیپلماسی بینالمللی و همکاری اقتصادی تطبیق دهند.
گسترش روابط تجاری یونان با ایران و اسرائیل نه تنها بر توازن پیچیده منافع اقتصادی و سیاسی تأکید می کند، بلکه معضلات اخلاقی ذاتی چنین تعاملاتی را نیز آشکار می کند. همانطور که دولت سرمایه داری یونان از مزیت های جغرافیایی و استراتژیک خود برای حرکت بین این دو قدرت متخاصم تاریخی استفاده می کند، نقش نیروهای چپ در داخل کشور پیچیده تر می شود. چپ باید نه تنها جاه طلبی های استعماری قدرت هایی مانند جمهوری اسلامی و استثمار آنها از نیروی کار داخلی و خارجی، بلکه اتحادهای به ظاهر ناسازگار را که در نتیجه احساسات ضد آمریکایی و سوگیری های تاریخی در خود یونان شکل می گیرد، نقد کند.
علاوه بر این، دخالت سرمایه داران یونانی در استثمار نیروی کار ارزان ایرانی، بر یک تضاد انتقادی در نقد چپ امپریالیسم و سرمایه داری تاکید می کند. در حالی که مبارزه علیه گسترش روابط با اسرائیل پر سر و صدا و مشهود است، استثمار کارگران ایرانی و سیاست های استعماری جمهوری اسلامی در قبال یونان توجه کسی را جلب نمی کند. این نادیده گرفتن را می توان به آمیزه ای از توهمات ضد آمریکایی و سنت های یهودی ستیزانه عمیق در میان چپ یونان نسبت داد که چشم اندازش را منحرف می کند و واقعیت های ظریف سیاست بین المللی و استثمار اقتصادی را تحت الشعاع قرار می دهد.
از آنجایی که یونان و ایران به شرکت در جلسات و گفتگوهای PTP (همتا به همتا)، با دور زدن محدودیت های سطح دولتی و تقویت روابط مستقیم اقتصادی با بازرگانان و سرمایه گذاران خود ادامه می دهند، این سناریو چارچوب سنتی چپ را به چالش می کشد. این مدل کاملا لیبرال روابط اقتصادی، که به طرز شگفت انگیزی حتی در رویاهای مارگارت تاچر هم نمی توانست وجود داشته باشد، عرصه جدیدی را برای نقد و کنش چپ ارائه می دهد. این نیاز به ارزیابی مجدد استراتژیها و روایتها را برجسته میکند، و برای درک گستردهتر مبارزه طبقاتی جهانی که فراتر از تعصبات اروپا محور است و یک همبستگی واقعی با کارگران در سراسر جهان را بدون توجه به وابستگیهای ژئوپلیتیکی در بر میگیرد، تاکید میکند.
مخمصه چپ گرایان در یونان مربوط به اشتباهات آنها در استراتژیهای مخالفت با امپریالیسم یا حمایت از مبارزات منطقه ای نیست. در مورد تضادهای ذاتی در مواضع خودشان است. این در مورد به رسمیت شناختن مبارزات مشترک کارگران در سراسر جهان، از میادین نفتی ایران تا خطوط کشتیرانی بندر پیرائوس، و ایجاد یک جبهه متحد علیه استثمار و ستم طبقاتی است.
سوالی که باقی میماند این است که چپ یونان چگونه میتواند استراتژیهای خود را نه تنها برای مقابله با چالشهای اقتصادی و سیاسی داخلی، بلکه برای همبستگی با طبقه کارگر جهانی در پس زمینه یک چشمانداز ژئوپلیتیکی که به سرعت در حال تغییر است، تنظیم کند؟
چپ و چپگرایی در یونان
این مسلح شدن مجدد مستلزم درک دقیق ژئوپلیتیک جهانی و تعهد به همبستگی بین المللی است که فراتر از لفاظی صرف است. چپ یونان باید در شبکه پیچیده ای از روابط حرکت کند، جایی که وابستگی متقابل اقتصادی، اتحادهای سیاسی و نبردهای ایدئولوژیک تلاقی می کنند. چالش، حفظ موضع انتقادی علیه امپریالیسم و سرمایهداری است. نه تنها زمانی که از قدرتهای سنتی غربی نشأت میگیرد، بلکه زمانی که به دست بازیگران منطقهای مانند ایران یا از طریق روابط پیچیده بینالمللی که کشورهایی مانند اسرائیل را درگیر میکند هم ریشه میگیرد.
دخالت چپ یونان در مبارزه گسترده تر ضد امپریالیستی، رد دوتایی های ساده انگارانه را ضروری می کند که کشورها و جنبش ها را صرفاً به عنوان قربانیان یا متجاوزان بر اساس موضع خود در برابر امپریالیسم غربی دسته بندی می کنند. این دیدگاه غالباً پویاییهای داخلی و ستمهای درون این کشورها را نادیده میگیرد، مانند اقتدارگرایی جمهوری اسلامی یا شیوههای استثماری کار که به نفع سرمایهداران یونانی/اروپایی است. چپ با تمرکز صرف بر اعتبار ضد امپریالیستی یک رژیم، در مقابل چشمان چپ در ایران، مبارزات طبقاتی و نقض حقوق بشر را که هسته بنیادهای ایدئولوژیک رژیم اسلامی را تشکیل میدهد، کنار می گذارد.
در عوض، چپ یونان باید از نوعی انترناسیونالیسم دفاع کند که علاوه بر تنشهای میان دولت/حکومت ها، به هم پیوستگی مبارزات طبقاتی در آن سوی مرزها را هم به رسمیت بشناسد. این به معنای حمایت از حقوق کارگران در ایران، فلسطین، اوکراین، اسرائیل، روسیه، ترکیه و فراتر از آن بدون توجه به زمینههای سیاسی یا منافع ژئوپلیتیکی دولتهایشان است. این نه فقط شامل افشا و مخالفت با امپریالیسم، بلکه شامل مخالفت با مکانیسم های داخلی استثمار و سرکوبی است که در همه جوامع سرمایه داری، از جمله آنهایی که به عنوان سنگرهای ضد امپریالیستی خود را معرفی کرده اند هم می شود.
علاوه بر این، چپ یونان باید به طور انتقادی با واقعیت های تجارت جهانی و سیاست های اقتصادی تعامل داشته باشد و درک کند که تحریم های اقتصادی، توافقنامه های تجاری و دیپلماسی بین المللی تاثیرات عمیقی بر طبقه کارگر دارند. به عنوان مثال، گسترش روابط اقتصادی بین یونان و ایران، نه تنها به دلیل مزایای اقتصادی، بلکه به دلیل تأثیرات آن بر نیروی کار، پایداری زیست محیطی و عدالت اجتماعی باید مورد بررسی قرار گیرد. پیگیری رشد اقتصادی و نفوذ منطقه ای نباید به بهای اصول اخلاقی و همبستگی با مردم تحت ستم تمام شود.
در نهایت، مسیر رو به جلو برای چپ یونان – و در واقع برای چپها در سطح جهان – مسیر مشارکت انتقادی، همبستگی و پیگیری بیامان عدالت است که از مرزهای ملی و منافع ژئوپلیتیکی فراتر میرود. با پذیرفتن رویکردی متفاوت تر و متقاطع تر به مبارزه طبقاتی و امپریالیسم، چپ می تواند بهتر از خواسته های کارگران و مردم تحت ستم در همه جا حمایت کند و جهانی را پرورش دهد که در آن استثمار اقتصادی و ستم سیاسی یادگاری از گذشته باشد.
تلاش برای برابری، ایجاد دولت های رفاه و ریشه کن کردن بی سوادی خواسته هایی بود که به طور سنتی با کمونیسم پیوند خورده و غیرقابل انکار بخشی از دستور کار آن است. با این حال، فشار برای اصلاحات، هم در کشورهای فقیر و هم در کشورهای غربی که شکاف طبقاتی و انباشت سرمایه رو به رشدی را تجربه میکنند، با محوریت توزیع مجدد ثروت، پایهای برای نوعی از کمونیسم در این کشورها بوده است که در یوروکمونیسم، چپ جدید و فراتر از آن قابل مشاهده است. در اینجا، ناسیونالیسم قدرتمند است. در حال حاضر، در واکنش به اروپامحوری بورژوایی غربی، چپ، علیرغم گرایشات اروپامحوری خود، سرسختانه با چنین وحدتی مخالف است. رگ ناسیونالیستی هویت چپ آنها را حفظ می کند.
مخالفت آنها در ناتو که ریشه در منافع ملی دارد، فاقد یک تحلیل طبقاتی است. به طور کلی، در سطح غیر دانشگاهی و غیره روشنفکری، اقتصاد سیاسی جنگ در گفتمان آنها عموما غایب است. دفاع کمونیستهای غربی و حتی آنارشیستها از مبارزات محور مقاومت، بدون نقد سیاستهای استبدادی و توسعهطلبانه آن، ناشی از رویزیونیسم یا صرفاً ضد امپریالیستی یا مخالفت با مداخله غرب در کشورهای خاورمیانه نیست. این گرایشهای سیاسی با پیوندهای فکری و فرهنگی با لیبرالیسم از رویارویی با هژمونی رژیم های نظامی-اقتصادی نئولیبرال شرقی پرهیز می کنند. این، شکلی از ناسیونالیسم چپ است که به جای سرمایه داری، مفهوم غرب متحد را در یک گفتمان ضد استعماری/اورینتالیستی به چالش می کشد.
دشمن کیست؟
با انتشار خبر قتل ولید دقا، زندانی سیاسی فلسطینی و از اعضای جبهه مردمی برای آزادی فلسطین در زندان های رژیم اشغالگر، سخنان خامنه ای مانند بمب در رسانه های فارسی زبان منفجر شد. وی در پاسخ به تقاضای اعزام نیروهای داوطلب به فلسطین گفت: «اگر امکان داشت قبل از اینکه مطرح شود این کار انجام می شد.»
جمهوری اسلامی مانند هر قدرت دیگری در جهان با جان افراد بیشماری قمار میکند و ادعا میکند که برای فلسطین میجنگند، اما به اندازه جنگ سوریه حاضر نیستند در جنگ مستقیم با اسرائیل شرکت کنند. برای ما قربانیان هیولای اسلام سیاسی روشن است که هزاران نفر در سوریه قتل عام شدند تا قدرت در دست قصاب دمشق بماند در حالی که نیروهای نظامی ایران تحت عنوان «مدافعان حرم» در آنجا حضور داشتند. حال چگونه است که فلسطین با شعار «سرزمین مسلمانان» این پتانسیل را ندارد؟
همانطور که آلون میزراحی، نویسنده راستگرای اسرائیلی نوشته است، این جنگ یک برنده داشت: «اسرائیل با این شیوه جنگ، با عدم فکر و احساس، حماس را به افسانه مقاومت تبدیل کرد که تا سال ها در حافظه فرهنگی باقی خواهد ماند. هیچ کس باور نمی کرد که بتواند این کار را انجام دهد. اما آنها انجام دادند. و تاریخ را برای همیشه تغییر دادند. فلسطین دیگر هرگز به سایه ها باز نمی گردد. حماس پیروز شد.»
یک اسرائیلی عصبانی البته حرف دیگری برای گفتن ندارد. اما واقعیت این است که کدام فلسطین در سایه نخواهد بود؟ فلسطین در کرانه باختری که جزایر کوچکی از روستاهای جدا شده از یکدیگر است که تحت کنترل نظامیان اشغالگر است یا غزه که چیزی از آن باقی نمانده است؟ چه چیز دیگری قرار است در سایه نباشد؟ زمین سوخته و مرده های متحرک؟ بله، در تبلیغات اسلامی، حماس پیروز شده است و در تبلیغات راستگرایان غربی، همانطور که باسم یوسف گفت، «هیچکس اسرائیل را به خاطر چنین جنایتی زیر سوال نخواهد برد!»
در حالی که تبلیغات منطقه ای از آمادگی رژیم اسلامی برای مقابله با اسرائیل خبر می دهد، به نظر می رسد جدیت آنها در سرکوب جامعه ایران بیشتر است. در این میان، تهدیدهای رژیم صهیونیستی برای نابودی ایران مضحکتر از همه است. جمهوری اسلامی قدرت جنگ با اسرائیل را ندارد، به ویژه اینکه آمریکا به اسرائیل کمک خواهد کرد. با این حال، یک تنش نظامی کوچک، مانند حمله ساختگی به پایگاه هوایی عین الاسد آمریکا، همچنان میتواند پایگاه منطقهای جمهوری اسلامی را در میان جریانهای راستگرا و جهادی اسلامی حفظ کند.
جمهوری اسلامی در همان بنبستی است که در جریان برجام بود. از یک طرف نمی تواند بمب هسته ای بسازد و از طرف دیگر غنی سازی اورانیوم را ادامه می دهد. اکنون رژیم اسلامی قدرت جنگ را ندارد اما از بحران ایجاد شده توسط رژیم صهیونیستی استقبال می کند. زیرا این وضعیت جنگی، سرکوب را در داخل ایران تسهیل می کند و آن را به نقطه دیگری می برد که می تواند از یک استبداد مذهبی/اجتماعی به یک استبداد نظامی/سیاسی تبدیل شود. اسرائیل نیز استراتژی خود را دنبال می کند، نه آنطور که در تبلیغات جنگی/نژادپرستانه خود برای نابودی ایران اعلام می کنند، بلکه برای تسهیل نسل کشی و از بین بردن امید فلسطین.
چرا؟ بیایید به تاریخ نگاه کنیم.
قتل عام یهودیان در اروپا در پس زمینه خونی که جنگ جهانی دوم در همه جا پخش کرده بود انجام شد. اما فاجعه امروز فلسطینی ها در عصر ارتباطات جهانی و در مقابل چشمان مردم سراسر جهان رخ می دهد و افکار عمومی مردم در دنیای امروز عاملی است که هیچ دولتی نمی تواند به طور کامل از آن چشم پوشی کند. با توجه به این واقعیت بود که ادوارد سعید تأکید کرد که با وجود تحریفهای دولتها و رسانههای غربی، اکثریت قاطع مردم اروپا و آمریکا دیگر نمیپذیرند که اسرائیل از جایگاه اخلاقی خاصی برخوردار باشد و فلسطینیان را از حقوق مشروع انسانی خود محروم کند. نکته دوم این است که مسئله فلسطین اکنون عمیقاً بین المللی است و رهبران اسرائیل یا حتی آمریکا در موقعیتی نیستند که بدون توجه به موازنه های عمده بین المللی در مورد پاکسازی قومی فلسطینیان تصمیم بگیرند.
اما جنگ با جمهوری اسلامی، حتی اگر محدود باشد یا با سطحی از خشونت که در نهایت هر دو کشور را به پای میز مذاکره بکشاند، بار دیگر وضعیت فلسطین و فلسطینی ها را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
همانطور که رسانه های رژیم گزارش داده اند، خواسته های حماس نیز بی معنی شده است: “خروج ارتش اشغالگر از غزه!” خوب، آنها آنجا نبودند. استراتژی شما آنها را جذب کرد! هزاران نفر قتل عام شدند و خانه ها و زیرساخت ها ویران شدند تا وضعیت به قبل از ۱۶ مهر برگردد؟
اکنون در ایران برای ما روشن شده است که جمهوری اسلامی به تهدید اسرائیل، وحشیگری اسرائیل و خلاصه با اشغالگری صهیونیستی برای توجیه حضور و نفوذ خود در منطقه نیاز دارد و به دنبال آزادی فلسطین نیست. و ایالات متحده؟ چرا که نه! بازار بزرگ تسلیحات را در اختیار دارد و ناظران اروپایی، مانند تماشای نبرد گلادیاتورها در کولوسئوم، برای یکی از طرفین هورا می کشند!
اسلام سیاسی و صهیونیسم دو بال یک شر هستند. به قول یک ضرب المثل فارسی: «گوشت همدیگر را میدرند، اما استخوان یکدیگر را دور نمیاندازند!»
——
نکته: منظور من در این نوشته از چپ یونانی، اشاره به تمام آن گرایش هایی است که از عنوان کمونیست یا آنارشیست برای معرفی و اعلام هویت خود استفاده می کنند. از سوی دیگر، اگرچه مخاطب این متن به طور مشخص گرایش های چپ در یونان و اروپا هستند، اما در سطح بین المللی قابل بحث است.