راستی آزمایی و تایید قتل هولناک نیکا شاکرمی به دست حکومت ایران که در پی تحقیقات روزنامهنگاران مستقل صورت گرفت، بار دیگر زخم ناسور بیش از چهار دهه آدمربایی و کشتار جمهوری اسلامی را تازه کرد.
هرچند، این حکومت ید طولایی در روایتسازی های کاذب در جهت پوشاندن جنایات خود دارد و کشتارهای دهه شصت تا منجر شدن به قتلهای دسته جمعی تابستان و پاییز ۶۷، آدمربایی و قتل روشنفکران، فعالان سیاسی و نویسندگان در داخل و خارج از کشور که پروندهی قتلهای زنجیرهای بهمثابهی قطرهای از دریا، تنها قسمت کوچکی از آن را رازگشایی نمود، کشتار معترضان در سال ۸۸ که تبلور آن در چهره شاد معصوم ندا آقاسلطان به عنوان یک نماد ماندگار شد، تا هزاران کشته در جریان اعتراضات سال ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ که آخرین آنها با قتل مهسا امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد و جنبش زن زندگی آزادی پیوند خورده است، از جملهی جنایتهای جمهوری اسلامی هستند که هیچگاه مسوولیت هیچکدام از آنها را نپذیرفته است.
در این مقاله سعی خواهیم کرد به این نوع روایت سازی کاذب حکومت و نحوه تولید آن بپردازیم
در قدم اول، طبعا حکومت روایت دروغین و پاککنندهی رد پایش را از طریق رسانههای متعددی چون رادیو و تلویزیون و خیل کثیر روزنامهها و خبرگزاریهای رسمی تحت انقیاد خود، منتشر میکند.
قسمت مهم اما بخش دوم فرایند است؛ کار شدن سوگرایانهی گسترده بر خبر دروغ و تحلیل و تفسیر آن در جهت خواست حکومت با هدف جا انداختن روایت دروغ و پذیرفته شدن آن در اذهان عمومی و تبدیل کردن آن به سرخط اصلی اخبار که از طریق انتشار آن در فضای رسانههای رسمی و رسانههای اجتماعی چون توییتر، اینستاگرام، تلگرام… اعمال میگردد و دو گروه در این زمینه فعالیت میکنند:
یکی مامور-محللهای مشخص و شناخته شده حکومت در داخل و خارج کشور که به دلیل استخدام مستقیم یا داشتن نقطه ضعف مجبور به تئوریزه کردن تمام روایتهای روایت دروغین حکومت در همه زمینهها هستند. گروهی بزرگ که گستردگی آنها آنها از بازجو خبرنگارانی چون آمنهالسادات ذبیحپور و علی رضوانی تا مجری مزدورانی مثل ژیلا صادقی و محمدرضا شهبازی …شروع و تا علی علیزاده و عطاالله مهاجرانی در خارج امتداد دارد.
قسمت دوم پروژه تغییر روایت اما مهمتر و البته قدری پیچیدهتر است.
این گروه ماموران جمهوری اسلامی معمولا خود را در پوشش خبرنگاران و فعالان رسانهای مستقل و گاه حتی اعضای اپوزیسیون معرفی میکنند. آنان برخلاف گروه اول اجازه حمایت همهجانبه و عبدوار از سیاستهای حکومت را ندارند و اتفاقا موظف هستند بر اساس دستورات صادر شده در اتفاقات خنثی، کمخطر یا برخی از موارد جنگ درونی جناحهای قدرت -البته با رعایت خط قرمز عدم ورود به مسائل بیت و هسته سخت قدرت- به افشاگری و روشنگری در مورد افراد و اتفاقات بپردازند و حتی مواضع ضد جمهوری اسلامی اتخاذ کنند تا به این ترتیب خرده خرده در جامعه مخاطبین اعتبار کسب کنند.
جمهوری اسلامی نیز با صبوری تمام خاصه خرجیهای این نیروهای دردانه خود را میپردازد و در آب نمک نگه میدارد تا از آنان در بزنگاههای مرگ و زندگی و قرار گرفتن نظام در معرض بیآبروییهای بزرگ، با عملکردی ظریف و چند لایه استفاده کند.
این گروه معمولا در قدمهای اول به رد “مطلق” روایت واقعی نمیپردازند، بلکه با معرکه گرفتن و آمیختن فکتهای بیربط با دروغهای بزرگ، روایت درست را مورد تشکیک قرار داده، بر “آنچه واقعا رخ داده” شبهه وارد میکنند.
یادمان نرفته است که در موشک باران هواپیمای اوکراینی و کشتار مسافران بیگناه آن در کنار “بلال فروش شاهد عینی”! و “کاپیتان شهبازی با ۲۵ سال سابقه خدمت” ! و در کنار صدا و سیما و تمام رسانههای رسمی عضو گروه یک که با آبروریزی تمام به دفاع از روایت حکومت و تکذیب حقیقت کمر بسته بودند، برخی خبرنگاران به اصطلاح مستقل یا حتی مرتبط با به یکی از قدیمیترین بنگاههای خبری جهان ابتدا با شلوغکاری، اصل موضوع مورد اصابت موشک قرار گرفتن هواپیمای اوکراینی را زیر سوال بردند و به تدریج این خط خبری کاذب را تا نزدیکی مرز اطمینان پیش بردند. آنها حتی برای روایت دروغ خود مبنی بر انفجار خودبخودی هواپیما نمونههای مشابه جهانی را شاهد میآوردند.
برخی از همین مزدور-خبرنگاران، در وقت مقتضی به توجیه حضور نیروهای نیابتی و تروریستی ایران در عراق، لبنان یا … به عنوان حافظان صلح منطقه میپردازند.
مثال یک درجه حقیرتر، میتواند مجری-سلبریتیهای میان مایهای مثل رشیدپور باشند که در تلویزیون تمام امنیتی ایران و در صفحات رسانههای اجتماعی خود به فرموده! ژست مخالف و همراه مردم میگیرند تا در زمان مقتضی، در جهت منافع هسته سخت قدرت حرکت کنند. مثلا در زمان تروریستی اعلام شدن سپاه یا اقدامات تروریستی ایران، لایه مزورانهی خود را نشان داده حمایت از یک گروه تروریستی را در نمایشی خامدستانه عین وطن پرستی نشان میدهند.
باز یک درجه مبتذلتر، میتوان از فرومایگانی نام برد که تا گردن در جنایتهای جمهوری اسلامی غرق و در انجام آن شریک هستند است اما مثلا در نمونهای چون وحید اشتری اجازه مییابند در قامت اصولگرایی مخلص! در جنگ درونی قدرت از سیسمونی گیت برای زدن قالیباف پرده بردارند یا در مورد فساد هولدینگ یاس افاضاتی کنند، تا بعدتر و در زمان حساسی که جامعه ملتهب ایران در آستانه جنبش مهسا و پس از مرگ شنیع نیکا شاکرمی در بهت و نفرت فرو رفته است، به عنوان خبرنگار مستقل! وارد میدان شده به تئوریزه کردن سناریوی ناچسب خودکشی نیکا پرداخته همگام با رسانههای رسمی حکومت، آن را در مقیاس وسیع ترویج دهند. این فرد حتی حالا که مساله توسط خبرنگاران مستقل تا حد نام قاتلان و جزئیات اقدامات هولناک رخ داده رمزگشایی شده نیز ناچار است برای قطع نشدن جیره و مواجبش با بیشرمی تمام -ویژگی مشترک این نوع مزدور-ماموران – بر دروغ گوییهای گذشته خود پای بفشرد و به توجیه کودکانه آن بپردازد.
از این نمونهها البته بسیار و موارد ذکر شده نیز برای معرفی مشتی نمونه خروار است، اما نکته مهم اینکه این نوع تئوریزه کنندگان روایتهای کذب از گروه اول خطرناکتر هستند، چون برخلاف آنان که حداقل موضع مشخصی دارند، در لباسهای گول زنندهای چون خبرنگار مستقل، خبرنگار اپوزیسیون و…به میدان میآیند و به همین خاطر شناسایی آنان برای بریدن سرخطهای انتشار دروغ در جامعه سختتر است.
شاید بهترین معیار شناخت این خطهای انحرافی توجه به سیر فعالیتهای افراد باشد. خبرنگار مزدوران دسته دوم هرچند شاید بتوانند در کسوتهای ذکر شده به طور مقطعی و نقطهای مردم را فریب دهند، اما معمولا در یک سیر زمانی و در یک نمودار خطی حاصل از عملکرد، مشتشان باز میشود. خصوصا از روی انجام اقدامات متناقض، وقتی که هسته سخت قدرت درگیر دردسر و رسوایی شده باشد.
از طرفی آگاهی رسانهای در این مورد برای همهی ما که روزانه با حجم زیادی از اخبار راست و دروغ مواجه هستیم نیز لازم به نظر میرسد، خصوصا در جامعهی ما که با حکومتی مواجهیم که به طور سیستماتیک به مهندسی دروغپردازانه اخبار و منحرف کردن روایتها میپردازد.