سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

اتحاد، نه برخورد تمدنی: غزه فانتزی‌های هانتینگتون را چگونه به چالش کشید – رمزی بارود- ترجمه ی: داود جلیلی

هویت سیال است، چون مفاهیمی مانند فرهنگ، تاریخ ودرک از خویشتن جمعی هرگزثابت نیستند. آن‌ها دریک وضعیت دائمی سیلان و بازبینی قراردارند.

صدها سال، نقشه امپراطوری روم- از لحاظ جغرافیایی یا حتی علامت گذاری ژئوپلتیکی اروپای امروز-  بیشتر مدیترانه‌ای و در نهایت خاورمیانه‌ای تر از اروپایی به نظر می‌رسید.

تا پایان قرن چهارم صدها سال سیتزه، جنگ و تهاجم هویت روم را با شقه کردن آن، بین غرب و شرق باز تعریف می‌کرد. اما حتی در آن زمان، خطوط سیاسی دائما تغییر می‌کرد، نقشه‌ها به تکرار ترسیم می‌شدند و هویت‌ها متناسب به آن بازتعریف می‌شدند.

این امر در مورد بیش ترین بخش تاریخ بشرنیز مصداق دارد. حقیقت، جنگ و ستیزه به عنوان پیش برندگان تغییر نقشه ها- و ارتباط جمعی ما با این نقشه‌ها-عمل کرده‌اند اما فرهنگ نیزبا عامل‌های دیگری شکل گرفته و تغییرحالت داده است.

Top of Form

Bottom of Form

مثلا، نفوذ زبان انگلیسی، به عنوان ابزار اصلی ارتباط درعصر پسا جنگ سرد، به تهاجم سرگرمی– فیلم، موسیقی، ورزش و غیره- امریکایی و تا حد کمتری بریتانیایی دربسیاری از نقاط جهان منجرشد. این تاخت و تاز با ایجاد شکاف نسلی و باز تعریف مفاهیم اجتماعی، ارزش‌ها و اولویت‌ها توسعه فرهنگی طبیعی جوامع بسیاری را گسسته است.

یک چنین تغییر ناگهانی در جریان فرهنگی برای سلامت ملتی، که درک از خود آن نتیجه صدها سال، اگر نگوییم هزاران سال ستیزه اجتماعی، مبارزه، و اغلب ترقی است به سختی سودمند است.

از این رو، به هویت، به مثابه دلالت سیاسی پایدار، نمی‌توان اعتماد کرد، چون این مفهوم مبهم به دلیل اتصال بی‌سابقه بین خلق‌های سراسر جهان دائم درحرکت است. اگرچه یک چنین اتصالی می‌تواند به فرهنگ کشی آهسته‌ای منجرشود که پیدا کردن آن، چه رسد به اجتناب از آن دشواراست ، اما می‌تواند به ملت‌های تحت محاصره و ستم دیده  نیز کمک کند که به حمله متقابل دست بزنند.

روزگاری، نظریه‌های خود خواهانه‌ای مانند “برخورد قریب الوقوع تمدن‌ها”  درمیان بسیاری از دانشگاهیان امریکایی – غربی رایج بود.

تفسیم جهان به “تمدن های بزرگ” ساموئل هانتینگتون که روابط آن‌ها با ستیزه تعریف می‌شود افزوده مناسبی به تاریخی ازچنین استعاره‌های نژادپرستانه بود که تا مراحل اولیه استعمارغربی پیش می‌رود.

چنین تفکری با مصلحت‌های سیاسی و نه با تفکرعقلانی به پیش رانده می‌شد، واز این رو پس از فروپاشی نظم شوروی، جنگ اول عراق و نظامی‌گری جسورانه غرب در سراسر آسیا، خاورمیانه و بقیه جنوب جهان مورد داد و ستد قرار گرفت.

پیوند دادن تلاش‌های خشونت‌آمیز با واژه‌های ارجمندی مانند تمدن‌ها – که برخی از آن‌ها بر اساس ارزش‌های جهانی هدایت می‌شوند، در حالی که برخی دیگر، ظاهراً با افراط‌گرایی – صرفاً معرفی مجدد مانتراهای (شعارهای) قدیمی به‌عنوان «مأموریت شهروندی» اروپا و «بیانیه ماموریت خدایی سفید پوستان برای گسترش اجتناب ناپذیرامریکا»ی آمریکا بود.

درهر صورت تمام آن‌ها شکست خوردند یا به عبارت دقیق تر، نتوانستند نتیجه مطلوب گروگان گرفتن جهان از سوی تعریف غرب از تمدن، هویت‌ها و روابط انسانی و از این رو فرض “برخورد” احتناب ناپذیر را فراهم آورند.

در حال حاضر نشانه‌هایی از جهان جدیدی که ظهورمی‌کند وجود دارد. این جهانی نیست که با جستجوها یا انگیزه‌های تمدنی شکل گرفته باشد، بلکه جهانی است که از همان پارادایم تاریخی قدیمی شکل گرفته است یعنی کسانی که درتلاش کسب قدرتی هستند که بتواند منافع اقتصادی آن‌ها را گسترش دهد و از آن محافظت کند، و کسانی که در جستجوی آزادی، عدالت، برابری، حاکمیت قانون و مانند آن مبارزه می‌کنند.

آن‌هایی که در جسجوی قدرت هستند، می‌توانند پشت نهادهای تمدن فرضی خود، (مانند) مذهب، ارزش‌ها، گرایش‌های نژادی و جغرافی متحد شوند و متحد هم هستند.

حتی پیش از جنگ روسیه- اوکراین، جنگ سرد جدیدی ، بین یک امپراطوری درحال نزول، امریکا، و امپراطوری درحال ظهور، چین وجود داشت.

هر دوکشور، طبق نظرهانتیگنتون، باید در کتاب درسی به عنوان نمونه‌های تمدن غربی و تمدن چینی- درهم شده با دیگران زیرعنوان “دنیای شرقی”- خدمت می‌کردند .

اما، نه مشی پالوده باراک اوباما نه شیوه پوپولیستی دونالد ترامپ در ژرفش این “برخورد” تمدنی فرض شده موفق نبودند. روابط بقیه جهان با چین براساس حاکمیت منافع اقتصادی ادامه دارد.

حتی متحدان اروپایی واشنگتن، که به شدت بر تجارت و پیشرفت‌های فن آورانه چینی متکی هستند، برای پیوستن به جنگ تجاری علیه پکن به نام ارزش‌های مشترک غربی و لفاظی‌های دیگری از این نوع کاملا متقاعد نشده‌اند.

همین طوربرای کسانی که مبارزه می‌کنند، جنگ علیه غزه فریاد غیرمنتظره‌ای برای اتحاد بود. در واقع، جنگ به شکل گیری روابط بین‌المللی کاملا جدیدی منجر شده است که قبل از ۷ اکتبر به ندرت وجود داشت.

کسانی که به طرف‌داری از فلسطینی‌ها سخن می‌گویند، با مرزهای مذهبی، نژادی، جغرافیایی یا حتی فرهنگی اداره نمی‌شوند. همبستگی با غزه، از نامیبیا تا آفریقای جنوبی، از برزیل و کلمبیا تا نیکاراگوئه، و از چین، تا روسیه تا خاورمیانه، با چشم انداز محدود «تمدنی » تعریف نمی‌شود.

این همبستگی نظاهرات توده‌ای در سراسر جهان، از جمله در سراسر اروپا و آمریکای شمالی را نیز دربر می‌گیرد، که درآن مردمی از هر رنگ و نژاد و گروه سنی و جنسی و مذهبی وغیره با شعار واحد: “آتش بس اکنون” متحد شده‌اند.

البته، همیشه کسانی بوده‌اند که روی تقسیم کردن ما، در خطوطی که می‌تواند به دستورکارهای سیاسی آن‌ها خدمت کند، که تقریبا همیشه به منافع اقتصادی و قدرت نظامی آن‌ها گره خورده است سرمایه گذاری می‌کنند.

اما، مقاومت جهانی دربرابر این دانشگاهیان متوهم و سیاست مداران شونیست قوی‌تراز قبل است. غزه ثابت کرده است که (می‌تواند) متحد کننده نهایی باشد، چون خطی را ترسیم کرده است که تمام گروه‌های تمدنی (مدنظر) هانتینگتون را، نه پیرامون ستیزه قریب‌الوقوع، بلکه پیرامون عدالت جهانی (به هم) پیوند می‌دهد.

 منبع : www.ramzybaroud.net

https://akhbar-rooz.com/?p=241803 لينک کوتاه

3.7 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x