سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

چرا اسماعیل بخشی گفت لعنت به این زندگی!؟ زهره آبادانی

اسماعیل بخشی نماینده کارگران نیشکر هفت تپه چند سال پیش در اعتراضات کارگران بر علیه خصوصی سازی در ویدیو یی با صدایی غمناک گفت ۴ تا کارگر رفتند خودشون را آتیش زدند برای یک و دویست، لعنت به این زندگی!
حرفهای اسماعیل بخشی به سادگی عمق فاجعه بزرگی را در چند جمله کوتاه بروشنی برایم مجسم کرد، اما بی اراده میخواستم در یابم در ذهن این کارگران چه می گذشته و فشار هزینه های زندگی چگونه آنان را خرد کرده، آیا می‌توانم متوجه شوم چه بر سر آنها رفته بود؟ رنج فشار بی دستمزدی چیست که می‌تواند یک کارگر را به خودکشی و سوزاندن تن خود وادار کند؟ باید بفهمم انسانی که کار می‌کند و مشقت میکشد هر روز در انتظار آخر ماه است تا دستمزد ناچیزش را دریافت کند. برایش برنامه دارد که چه غذاهایی می‌تواند تهیه کند، چطور خرج کند که تا آخر ماه کم نیاورد؟ اما وقتی دستمزدش را نمی دهند چی؟ با بردگی چه تفاوتی دارد؟ چه باید بکند؟ چه می‌تواند بکند؟
یادم می آید که اسماعیل بخشی با چشمان غمناکش چهار انگشتش را بالا آورد به نشانه ۴ کارگری که بخاطر یک و دویست یعنی ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان دستمزد ناچیز ی که دریافت نکرده بودند، خودشان را آتش زدند تا این زندگی سخت و جانکاه را خاتمه دهند. شاید دیگر هیچ سوسوی نوری در این تونل تاریک کار وزندگی نمی دیدند. کار می‌کردند که زنده بمانند و باز کار کنند. شاید دیگر نا امیدی و گرسنه بودن زن و بچه شان را نمیتوانستند تحمل کنند. آیا ذهن شان پر از مسایل پیش پا افتاده حل نشدنی این زندگی سگی شده بود؟ آیا همه هزینه های ابتدایی یک زندگی ساده مثل غذا، لباس، اجاره خانه، تحصیل بچه ها و دکتر و دارو چنان سخت و پیچیده شده بود که حل آن ناممکن می نمود؟‌ بن بست حاصل از سود و سرمایه برای کار و کارگر چیست که مغز را چنان میفشارد که مرگ به از زندگی میگردد.
هر روز جهانبینی بدست آوردن سود بیشتر و سریعتر در لایه های ژرف تر زندگی انسانها و طبیعت نفوذ داده می‌شود و روان اجتماع به این مناسبات فجیع اخت داده می‌شود بطوری که بی تفاوتی به همدیگر را کاملا یاد بگیریم. باید عادی شودکه هیچ سازمان یا شخصی هم پاسخگو نخواهد بود.
 
چهره اسماعیل بخشی پر از همدردی و فهمیدن بی پناهی این چهار کارگر بود، لازم نبود توضیح بیشتری بدهد خطوط ناآرام روی صورتش و طنین دردناک صدایش بس بود! اما چرا گفت لعنت به این زندگی؟! زندگی بیچاره که گناهی نداشته! شاید میخواست بگوید لعنت به جامعه ای که در ان کارفرما حتی حقوق ناچیز و تحقیر شده کارگر را پرداخت نمی کند و آب از آب تکان نمی خورد. آنگاه که فشار بیش از حد برای پرداخت هزینه های یک زندگی زیر معمولی به روح و روان کارگر بشکل افسردگی یورش می‌برد تا جایی که رهایی در مرگ خلاصه می‌شود. شاید اسماعیل بخشی میخواست فریاد بزند که زندگی کارگران نباید لعنتی باشد. یا وظیفه کارفرما ی مفت خور را بر سرش فریاد بزند که چرا دستمزد کارگران را پرداخت نمی کنی؟ زندگی لعنتی در جمهوری اسلامی برای کارگران زحمتکش را نباید برتافت، زندگی لعنتی شایسته زحمتکشان نیست. برای از بین بردن قوانینی که زندگی را برای کارگران لعنتی می‌کنند کارگران نیاز به همراهی ، آگاهی و سازماندهی دارند تا از افسار اضطراب و افسردگی رهایی یابند و بر علیه کارفرمایان سود جو برخاسته و مبارزات خود را با انتخاب نمایندگان کارا حتی با وجود شرایط دشوار سرکوب گسترش دهند. نماینده باوجدان کارگران بودن کار هر کسی نیست آنهم در روزگاری که نماینده شدن، تهی و تمسخر امیز جلوه می‌کند. نماینده موثر کارگران بودن در دوران فرمانروایی سود هنر والایی است و هزینه های زیادی هم می طلبد، همانطور که اسماعیل بخشی هزینه داد تا صدای کارگران هفت تپه از لابلای هیاهوی سرمایه داران به گوش ما برسد.
 
بالاخره چه بر سر این چهار کارگر رفت نمیدانم . احتمالا این لکه های تیره افسردگی به این زودی ها از ضمیر ناخودآگاه شان محو نخواهد شد. البته با این کارگران عزیز آشنایی ندارم ولی کاش فرصتی طلایی پیش می آمد تا دستانشان را به گرمی انرژی مبارزه بفشارم و بگویم وجود عزیزتان سلامت باد!

https://akhbar-rooz.com/?p=242187 لينک کوتاه

5 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساسان
ساسان
1 ماه قبل

مصیبت خوانی چه دردی را دوا می کند؟ وقتی همیشه زندگی کارگران لعنتی و نفرین شده است . این لعن و نفرین نشانه چیزی نیست جز استیصال . اسماعیل هم دچار استیصال می شود و هر کسی ممکن است دچار شود . در زمانه ما تنها مرفهین بی درد دچار استیصال نمیشوند منظورم سرمایه داران نیست . منظورم اتفاقا کسانی است که در رفاه نسبی زیست می کنندزندگی دلاری میکنند ولی یا تحت تاثیر نوستالژی یا بنا به عادت هنوز فکر می کنند نقش تاریخی در تداوم مبارزات طبقه کارگر ایران و جهان دارند . یا در داخل و یا بیشتر در خارج از ایران دم از مبارزات کارگری می زنند اما دریغ از کوچکترین کمک فکری برای نشان دادن راههای همبستگی آگاهانه طبقاتی بین کارگران آنها ترجیح می دهند «ضد امپریالیست » باشند تا شاید به خیال خود اصولیت لنینی خودشان را دنبال کنند حالا جمهوری نکبت اسلامی چه به سر کارگران کشور می آورد؛ مهم نیست.پس چرا امثال اسماعیل با وجود چنین وضعی و با واقعیت تلخ زندگی لعنتی آه از نهاد بر نیاورند؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x