داستان شِبْلی و منصور حلّاج در تذکره الاولیای عطارِ نیشابوری را به احتمال قوی خوانده یا شنیدهاید. حلّاج را میبُردند دار بزنند. «هرکس سنگی میانداخت؛ شبلی را گِلی انداخت. حسینِ منصور آهی کرد. گفتند: از این همه سنگ هیچ آه نکردی؛ از گِلی آه کردن چه معنی است؟ گفت: از آنکه آنها نمیدانند؛ معذورند؛ از او سخت است که میداند که نمیباید انداخت».
حالا حکایت یکی از کارگران هفتتپه است که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی از رئیسی بهخاطر بهبود وضع معیشت کارگران تعریف و تمجید کرده و گفته در دولت رئیسی «جهشی بیسابقه در وضعیت کارگران» بهوجود آمده است (نقل از کانال مستقل کارگران هفتتپه، ۸ خرداد ۱۴۰۳، که موضع این کارگر را به نقد کشیده است). اگر منظور این کارگر هفتتپه نقش رئیسی در انتقال این واحد تولیدی از بخش خصوصی به بخش دولتی است، باید گفت اولاً در آن زمان رئیسی رئیس قوه قضاییه بود و آن انتقال ربطی به دولت رئیسی ندارد. ثانیاً خلع ید از بخش خصوصی در هفتتپه به همت و با مبارزه خودِ کارگران هفتتپه انجام گرفت و بهویژه اسماعیل بخشی و دیدگاهش درباره «اداره شوراییِ» کارخانه در آن مبارزه نقش مهمی داشت و بههمین دلیل بود که زندانی و سپس اخراج شد. ثالثاً مگر بخش دولتی چه گُلی به سر کارگران هفتتپه زده که باید آن را به حساب رئیسی گذاشت و از «جهش بیسابقه در وضعیت کارگران» در زمان رئیسی سخن به میان آورد؟ از قرار معلوم، این کارگر متوهّم نامگذاری سال ۱۴۰۲ را بهعنوان «سال جهش در تولید» با «جهش بیسابقه در وضعیت کارگران» معادل گرفته است. حال آنکه حتی اگر جهشی در تولید صورت گرفته باشد، این جهش نه تنها بهمعنی بهبود معیشت کارگران نیست بلکه، برعکس، میتواند بهمعنی وخامت و فلاکت بیش از پیشِ زندگی کارگران باشد. زیرا در نظام سرمایهداری، یعنی نظام خرید و فروش نیروی کار، تولید ثروتِ بیشتر بهمعنی تولید فقرِ بیشتر است. اگر کسی مدعی است که در زمان رئیسی جهشی در وضع معیشت کارگران بهوجود آمده، این جهش را باید در واقعیت زندگیِ کارگران نشان دهد نه در جهش تولید (حتی اگر صورت گرفته باشد). واقعیت این است که نه فقط بهبودی در وضع معیشت کارگران هفتتپه بهوجود نیامده بلکه بر اساس گزارشهای خودِ کارگران اکثر بخشهای نیشکر هفتتپه در وضعیتی نابسامان، آشفته، و ناکارآمد قرار دارند، بهطوری که این تصور در میان کارگران شکل گرفته که دولت با اجرای نصفه-نیمه و ناتمامِ انتقال هفتتپه قصد دارد زمینه را برای بازگرداندن دوباره این واحد تولیدی به بخش خصوصی (و در واقع «خصولتی») آماده سازد. این تصور آنگاه تقویت میشود که حکومت برای بیرون آمدن از بحران اقتصادیِ موجود درصدد است تحت عنوان طرح «سرمایهگذاری مولّد» بسیاری از کارخانههای تولیدی و مؤسسات درمانی (بیمارستانها) و آموزشی (دانشگاهها و مدارس) و … را به بخش خصوصی بفروشد تا با پولِ بهدست آمده از این فروش بخشی از هزینههای جاریِ خود را تأمین کند و به این ترتیب اندکی از فشار بحران روی خود بکاهد. البته جمهوری اسلامی تا کنون در اجرای این طرح ناموفق بوده، زیرا بهنظر میرسد که بخش خصوصی بهمعنای واقعیِ آن تمایل چندانی به سرمایهگذاری در اوضاع بیثبات کنونی ندارد. اما حکومت میتواند این خلاء را بهراحتی با «خصولتی»ها پُر کند و این کارخانهها و مؤسسات را به ثَمَن بَخس به آقازادهها و نورچشمیهایش بفروشد تا آنها کارگران را اخراج کنند و به خیابان بریزند و این سرمایههای بادآورده را تبدیل به احسن کنند.
اما اگر منظور این کارگر هفتتپه بهبود وضع معیشت و «جهش بیسابقه» در زندگی کل کارگران ایران در دوران رئیس جمهوریِ رئیسی است، باید گفت او با این حرف، خود را کاسه داغتر از آش کرده است، زیرا نه خودِ رئیسی و نه هیچیک از اعضای دولتِ او هیچ وقت چنین ادعایی نکردهاند. حداکثرِ ادعای آنها در اواخر سال گذشته و اوایل امسال این بوده که تورم را کاهش دادهاند. اما نه فقط کارگران بلکه همه کسانی که فشار زندگی را با پوست و گوشت خود حس میکنند میدانند که حتی کاهش تورم – چه رسد به «جهش بیسابقه در وضعیت کارگران» – ادعایی بیاساس است و صحت ندارد. نرخ تورم بر اساس آمار خودِ دولت ۴۰ تا ۵۰ درصد است، که بیتردید در واقعیت بسیار بیش از این رقم است. بر اساس قانون خودِ دولت، دستمزد امسالِ کارگران باید دستکم ۴۰ تا ۵۰ درصد افزایش مییافت، حال آنکه دستمزدها فقط ۲۲ درصد اضافه شد. به این ترتیب، این کارگر هفتتپه که کاسه داغتر از آش شده باید به این پرسش پاسخ دهد که در حالی که دستمزد کارگران کمتر از نصفِ نرخ تورم افزایش یافته چهگونه ممکن است «جهش بیسابقه در وضعیت معیشت کارگران» بهوجود آمده باشد؟ چهگونه ممکن است کسی که همواره از ستونهای تحکیم سرمایهداریِ استبدادی ایران بوده و در این راه از هیچ جنایتی حتی صدور حکم اعدام دستهجمعی برای هزاران زندانی سیاسی فروگذار نکرده در زندگیِ کارگران «جهش بیسابقه» بهوجود آورده باشد؟
از دو حال خارج نیست: یا این کارگر هفتتپه در عالم هپروت زندگی میکند و هیچ ارتباطی با دنیای واقعی ندارد، یا به جایی از ثروت یا قدرت وصل است و این کاسه داغتر از آش شدن برایش نان و آب یا پُست و مقام دارد. در حالت اول، که بسیار بعید است، فقط باید برایش دعا کرد. اما در حالت دوم، که بسیار محتمل است، باید به او هشدار داد که دارد برای رسیدن به نان و آب یا پُست و مقام به زخمِ کارگران نمک میپاشد، و بهتر است بداند که سنگی که به کارگران میزند دردش از سنگی که سرمایهداران به کارگران میزنند بیشتر است و طبعاً باید منتظر عواقباش باشد، عواقبی از آن دست که در انقلاب سال ۱۳۵۷ برای کارگرانی چون او پیش آمد. شاید او نشنیده باشد اما بهتر است بداند که در آن انقلاب، نخستین و دَمِدستترین کسانی که گرفتار خشم خروشان و بیامان تودههای کارگر شدند کارگرانی بودند که برای عوامل سرمایهداریِ سلطنتی خوشرقصی کرده و کاسه داغتر از آش شده بودند و، به همین دلیل، در روزهای انقلاب برای آنکه به چنگ کارگران نیفتند «سوراخ موش» میخریدند. خالی از عبرت نیست اگر این یادداشت را با یادآوری صحنهای از فیلم «گروگان» (که در ایران به نام «اسب کَهَر را بنگر» نمایش داده شد) به پایان ببریم. در این صحنه از فیلم، قهرمان فیلم در موقعیت دشواری قرار میگیرد که ناچار است انتخاب کند و از میان یک ژنرال سرکوبگرِ جنبش آزادیخواهانه مردم و یک فردِ خائن به این جنبش فقط یکی را بکُشد، و او فردِ خائن را هدف قرار میدهد. هدف از یادآوری این صحنه از فیلم «گروگان» در اینجا صرفاً تأکید بر این نکته است که ضربهای که یک خائن به یک جنبش میزند ممکن است بسی دردناکتر، تحملناپذیرتر، و ویرانگرتر از ضربههای سهمگین دشمنانِ آشکار آن جنبش باشد.
کانال تلگرام منشور آزادی، رفاه، برابری
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
محمد خنیفر ومسلم چشمه خاور که زمانی در صف کارگران قرارداشتند اما در جریان مبارزات کارگران هفت تپه به صف مقابل پیوستند، به تعریف و تمجید از رئیسی پرداختند.
محمد خنیفرگفت:”حاج آقارئیسی درد دلهای مارا شنید،پای حرف ما نشست ومشکلات مارا پیگیر شد و برای ما کارگران هفت تپه منجی بود.کل ملت ایران مخصوصاً کارگران هفت تپه داغدار رئیسی است”
مسلم چشمه خاور که او نیز زمانی درصف کارگران بود و در چشم به هم زدنی به اردوی مقابل هزیمت کرد،مرگ رئیسی را حادثه ای تلخ برای کارگران ایران دانست وگفت جامعه کارگری داغدار مردی است که از جنس خود کارگران بود.
گرچه این یاوه ها و تملق ها و دروغهای مشمئز کننده برزبان کسانی جاری شده است که در هفت تپه مشغول به کار هستند، این حرفها هیچ ربطی به کارگران مبارز هفت تپه ندارد.این دو، گرچه زمانی درصف کارگران بوده اند اما مدتهاست این صف کارگران آگاه و مبارز هفت تپه پاسخ این خوش رقصیها و شیرین زبانی ها را داده وخواهند داد.