سخن آغازین
تفکر سیاسی را می توان “نقشه ی جغرافیایی از سیاست” دانست که به ما نشان می دهد، کجا هستیم و چه راهی ما را به مقصد می رساند.
تفکر سیاسی، یک کلیت نظام یافته از آرای سیاسی، بینش ها و همراه با تصویرهایی از آینده است.
هر تفکر سیاسی در چارچوب وضعیت زمانی و مکانی و در یک دوره معین تاریخی، برای پاسخ گویی به ضرورت ها و زمینه های عینی – اجتماعی همان دوران مشخص، اندیشیده شده است.
با این رویکرد به تفکر سیاسی، می توان گفت که سیر، پیدایش و شکل گیری عناصر تشکیل دهنده این تفکر، در دوره ای که ما در آن زندگی می کنیم، شامل چهار مرحله است
- مشاهده بحران های ملی و جهانی
- تشخیص دردها و مصائب این بحران ها
- ارائه وضع بدیل برای این بحران ها
- تنظیم راهکارهای عملی
بحران های ملی و جهانی
الف- بحران های جهانی
نمودار زیر، نشان دهنده جهت یابی و تاثیر متقابل مهمترین بحران های کنونی، در جهان امروز است، این نمودار توسط دپارتمان تحقیقات بحران، در دانشگاه کیل آلمان ترسیم شده است.
آریل روزنتال و همکاران در کتاب “مقابله با بحران، مدیریت بلاها، آشوب ها و تروریسم”، بحران را دوره ای از آشوب ها و فشارهای جمعی تصور می کنند، که الگوی مرسوم را به هم ریخته و ارزش های بنیادین و ساختارهای سیستم اجتماعی را، با روش های غیرمنتظره و اغلب غیرقابل تصور تهدید می کنند.
آن ها می نویسند: “امروزه دیگر بحران ها حادثه ای مجزا و گسسته تلقی نمی شوند، بلکه فرآیندی چند بعدی و چند لایه ای هستند، که با اشکال پیش بینی ناپذیر و نامعین، با یکدیگر تعامل دارند.
در دو دهه اخیر، نه تنها جهان وارد یک دوره جدید عدم قطعیت شده است، بلکه ما شاهد سرعت تحولات، رادیکال شدن قطب های متعدد قدرت، اوج گیری سریع موضوعات و مسائل به تنش و منازعه و غافلگیری حوادث هستیم.
از سوی دیگر، اما فرصت ها زودگذر و زمان مواجه با تهدیدها و آسیب پذیری ها به سرعت دیر می شود.
ب- بحران ملی
فضای ژئوپلیتیکی ایران، از یکسو تحت تاثیر تغییرات سریع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فناورانه؛ غرب آسیا، شبه قاره هند، آسیای مرکزی، اورآسیا و اروپا است، و از سوی دیگر به دلیل سیاست های ماجراجویانه جمهوری اسلامی در رابطه با آمریکا و اسرائیل، به یک فضای ژئوپلیتیکی پر خطر، برای ثبات سیاسی ایران تبدیل شده است.
اکنون چنین به نظر می رسد، که زیر ساخت های تمدنی و اجتماعی جامعه ایرانی، در محیطی مملو از بی ثباتی رژیم جمهوری اسلامی و ضربات محیطی از قبیل بحران های طبیعی، مثل تغییرات اقلیمی، بلایای طبیعی، با بحران های چند بعدی و چند لایه ای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مواجه است. در این ارتباط، می توان گفت که زیرساخت های طیبعی و انسانی – اجتماعی ایران، در معرض فروپاشی و اضمحلال قرار دارند.
انسداد تفکر سیاسی اپوزیسون برونمرز
انسداد تفکر سیاسی دراپوزیسیون برونمرز، باعث شده است که این اپوزیسیون قادر به درک ابعاد و پیامدهای ژئوپلیتیک پرخطر رژیم جمهوری اسلامی در ایران نیست و لذا ناتوان از تشخیص درد و راه حل بدیل و راهکارهای عملیاتی است.
ما اکنون در دیاسپورا با اپوزیسیونی سرو کار داریم، که کمتر می اندیشد و بیشتر سخن می گوید. سیاست ورزانی که تمام تلاششان جلوگیری از پیش افتادن از رقبا است، آنها به همکارانشان کاری ندارند، “زیرا هنگامی که هم جهت با پادشاه شنا کنید، می توانید از پادشاه نیز سبقت بگیرید”.
اپوزیسیون نزدیک به نیم قرن فرصت داشته است تا اختلافاتش را حل کند و تحت نکات اشتراک حد اقلی مانند اعتقاد به سکولاریسم، حقوق بشر، تمامیت ارضی…برای سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی، متحد شود و به وظیفه اش ، کمک به مبارزات آزادیخواهانه ی ملت ایران در شرایط حساسی مانند “جنبش مهسا” عمل کند، ولی زهی خیال باطل!
در اصل خواسته های مردم ایران “چپ گرایانه” میباشند، اما اپوزیسیون مشغول خودزنی و تخریب رقبایش میباشد.
” از سوی دیگر به دلیل سیاست های ماجراجویانه جمهوری اسلامی در رابطه با آمریکا و اسرائیل، به یک فضای ژئوپلیتیکی پر خطر، برای ثبات سیاسی ایران تبدیل شده است.” ( مقاله )
جل الخالق…!
-اگر القائده به برج های دوقلو حمله نمیکرد ، افغانستان هم مورد حمله نظامی قرار نمیگرفت !
-اگر صدام حسین هم سلاح های دستجمعی نداشت ، عراق هم مورد حمله نظامی قرار نمیگرفت !
-اگر بشار اسد مخالفان خود را سرکوب نمیکرد، کشور سوریه هم مورد حمله نظامی قرار نمیگرفت !
-اگر محمد قذافی …آنطور نمیکرد … ،کشور لیبی هم … این طور نمی شد !
-اگر حزب الله لبنان هم موی دماغ ، اسرائیل نمیشد، اسرائیل به لبنان حمله نمیکرد !
-اگر حمله الاقصی به رهبری حماس صورت نمیگرفت ، اسرائیل هم به نسل کشی مردم بی دفاع فلسطین ادامه نمیداد !
– اگر جمهوری اسلامی هم سیاست ماجرا جویانه ای نداشت ما هم این چنین فضای ژئوپلتیکی پرخطری را نداشتیم !
میگویند در جریان خلیج خوک ها مشاوران نظامی اتحاد جماهیر شوروی به کاسترو توصیه کردند که استقرار موشک هایی با کلاهک اتمی در کوبا عملا به نفع کوبا نیست و شلیک حتا یک موشک از طرف کوبا به نابودی تمامی جزیره و مردمانش منتهی میگردد. کاسترو پاسخ داد که مهم نیست اگر برای پیروزی سوسیالیسم همه مردم کوبا فدا شوند. مشاوران پس از لحظاتی مکث و ناباوری از ارسال موشک به کوبا منصرف شدند. انسداد تفکر سیاسی اپوزیسیون در همینجاست, جایی که ایدولوژی مهمتر از آزادی و رفاه مردم میشود حتا اگر لابراتوار عظیم زندگی خلاف آنرا ثابت کرده باشد. نیاز چپ دیدن مشکلات مردم و ارائه راه حل به آنان است. چپ با کارگر زدگی و شعار های ضد امپریالیستی نه تنها رهبری طبقه کارگر را کسب نکرده و نمیکند بلکه حمایت, پشتیبانی و اعتماد توده مردم را نیز از دست میدهد.
میگویند از خودتان جعلیات و تبلیغات فاشیستی بر ضد کوبا ان سال ها صادر نکنید !
کسانی که موضوعات جانبی بحث را عمده میکنند معمولا قصدشان عدم پاسخ به اصل مطلب است.
موضوع را اگر دوقسمت کنیم:
یکی داخل کشور ودیگری خارج کشور.
اینجا پرسشی مطرح است
رابطه این دوقسمت در مبارزه با حاکمیت
چگونه بوده و چگونه خواهد بود؛
آیا همدیگر را می پوشانند و کمک حال هم هستند،
یا خیر، خنثا کننده مبارزات هم هستند و یا گاهی حذف کننده هم ؟
پرداختن به این پرسش می تواند بسیار طولانی باشد.
اما تجربه به ما می گوید
بار اصلی مبارزه روی دوش درون کشوری هاست!
باید گفت
تا کنون که حرکات مبارزاتی داخل کشور را مورد توجه قرار داده ایم متاسفانه،
گروه اندکی از
بیرون کشوری ها بدون مصادر کردن حرکات داخل
به حمایت آنها پرداخته و تلاش برای برجسته کردن حرکت داخل می کردند و خواهند کرد
اما اکثریتی از خارج نشینان
فرصت طلبانه در پی مصادره حرکات داخل بنفع خود بودند و خواهند بودکه این فرصت طلبان
دانسته یا ندانسته در زمین سرکوبگری حاکمیت بازی می کردند و خواهند کرد
خب اپوزیسیون ایرانی اگر جگر زلیخا و پراکنده نبود باعث تداوم رژیم ملایان نمیشد. بااینکه همه شرایط عینی برای انقلاب یا براندازی رژیم شیعه فاشیستی مهیا است و زمینه سرنگونی رژیم فراهم است ولی اپوزیسیون ایرانی با خودش سرگرم است بجای اتحاد عمل داشتن روی یکسری خواسته های مشترک. خب ضعف اپوزیسیون باعث قوی شدن رژیم ملایان شد و میشود که فشاری حس نمیکند یا خطر و تهدیدی! هرچند پرونده یکسری در اپوزیسیون آنقدر خراب است و گذشته منفی و کارنامه رفوزه گی دارند که زمینه ای برای اعتماد سازی و همکاری مشترک با آنها دل گرمی نه به ایرانیان خارج از کشور میدهد و نه ایرانیان داخلی که توجه ای به آنها بکنند. اپوزیسیون ایرانی کلاف سر در گم، هرکسی ساز خودش را میزند طوریکه با آن یک ارکستر نمیشود درست کرد آنهم بدون رهبرارکستر که همگی را جمع و جور کند. با اینکه رژیم ملایان در بدترین فاز و شرایط بسر میبرد و بدجوری به بن بست خورده ولی کو اپوزیسیون ایرانی که عاقل باشد و رژیم را کنار بزند؟ نشستند که حلوا بیا به دهن ما!!
تو اصلا معنی حکومت های تمامیت خواه و متهمان جنایت بشری را نمی فهمی یا نمی خواهی بفهمی و
بهمین دلیل دلت برای حکومت گذشته تنگ شده ست .
بقیه حرفهایت ننه من غریبم ست.
در مورد وضعیت اپوزیسیون و حقوق و وظایف آن در ایران اول حواست را جمع کند و بعد بنویس.
ما در سپهر سیاسی ایران چیزی بنام آپوزیسیون نداریم .میدانی چرا؟
حضرت عالی در مورد اپوزیسیون تخیلی خود روده درازی می کنی؟
با تقدیر از آقای هاشمی در باب طرح مشگل اصلی چپ شاید ذکر این نکته ضروری باشد که اصولا این چپ در فاز انتقاد از وضع موجود stop نموده و قادر به تدوین و اراعه برنامه ای جامع, علمی وعملی بخصوص از زاویه اقتصادی برای اینده کشورنیست, ولی دون کیشوت وار همچنان خویش را در قامت رهبری می بیند و حاضر به تٔغیرنیست. با تاسف بسیار!!
آقای هاشمی یک بحث کلی در مورد جهان و ایران کرده و از آنجا به « ما اکنون در دیاسپورا با اپوزیسیون برون مرز سر و کار داریم» رسیده ست…. ( به این کار ندارم که مخالفان خارج از کشور هیچ وقت در جنبش های واقعا موجود داخل ایران تعیین کننده نبوده اند و نمی توانند هم باشند. به این هم کار ندارم که احمد هاشمی فبلا هم از این دست مطالب در مورد نیروهای سیاسی خارج از کشور نوشته اند. بالای همین کامنت ها لینک مطالب قبلی احمد هاشمی دیده می شود.)
سئوال این ست که جنابعالی از بحث آقای هاشمی چگونه « طرح مشکل اصلی چپ» را استخراج کردید؟ مشکل شما با بعضی از جریانات چپ می باشد یا نه ، کل جنبش چپ را بر نمی تابید؟ اقلا بجای «تاسف بسیار» یک نقل قول از نیروهای چپ ضمیمه کنید تا ببینیم منظور شما واقعا چیست؟ در ضمن این ها که نوشتم جهت دفاع از چنبش چپ نیست. ولی این هم د رست نیست که هر موضوعی را به جنبش چپ بچسبانید.