یک بیوگرافیِ کوتاه در باره احسان طبری
«احسان طبری» برای ایرانیان و جهانیان نامِ ناآشنائی نیست. ستارۀ درخشان و پُرفروغی که با طلوع آفتاب ۱۹ بهمن ماه ۱۲۹۵ در شهرِ ساریِ مازندران چشم بر جهان گشود، در نوجوانی پدرش را که از فعّالینِ جُنبشِ جنگل بود و سپس یکی از برادرانش را به دلیل خودکشی در ایّامِ سربازی از دست داد. کودکی را در آغوشِ گرمِ مادر و بر بالِ مهربانِ پرستوی زندگی سپری کرد. جوانی را، در کورانِ آغاز و فرودِ انقلابِ ناتمامِ مشروطه پُشتِ سر گذاشت و هنوز بسیار جوان بود که به همراهِ استاد و آموزگارِ گرانقدرِ خود «دکتر تقی اِرانی»، بههمراه گروهِ ۵۳ نفر، طعمِ زندان و تبعیدِ چهارساله خود به اراک را در دورانِ سیاهِ دیکتاتوری رضاخانِ میرپنج تجربه کرد.
طبری پساز سقوطِ دیکتاتوری رضاخانی، و آزادی از زندان و بازگشت از تبعید، در بُنیادگذاری و تأسیسِ حزبِ طبقۀ کارگرِ ایران، حزبِ تودۀ ایران در ۱۰ مهر ۱۳۲۰ نقشِ اساسی داشت و از آن پس نیز، چه در ایران و چه در دوران مهاجرتِ اجباری پیروِ کودتای شوم و امپریالیستیِ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا پساز پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و بازگشت به میهن و زمان بازداشت، همواره از رهبرانِ ترازِ اوّل و ایدئولوگِ برجستۀ آن حزب محسوب میشد.
احسان طبری دربارۀ زندگی خانوادگی خود در جایی نوشته است: «عُمرِ آدمی از خاطراتِ تابناک نسبتاً تُهیاست، امّا دو تسلّای بزرگ روانام را نوازش میکند: یکی آنکه از عملۀ ظلم و چاکرانِ دروغ نبودم و بهخاطر عدالتِ اجتماعی و حقیقتِ علمی تلاشهایی ورزیدم، و دیگر آنکه از زندگیِ همسری و خانوادگیِ صمیمی و پاکیزه برخوردارشدم. نعمتهایی که گرانْبهاست و بهخاطرِ آنها از سرنوشت سپاسگزارم.»
طبری هرگز «از ناوَرد نگریخت و با نامرد نیامیخت». او دو بار در سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۴۴ (بهطورِ غیابی) و در سال۱۳۶۴ بهدلیلِ مقاومت در قبال فشارِ روحی بازجویانِ زندان به استنادِ مادّۀ ۲۰۲ قانونِ حدود و قصاص، بارِ دیگر به اعدام محکوم شد، امّا تا آخرین دمِ حیاتِ خویش، درکسوتِ یک اندیشمندِ متعهّدِ مردمدوست و میهنپرست؛ از اندیشیدن، پالودن، اندوختن و افزودن بر هَمیانِ فرهنگِ میهن، و نیز از پرداختن به آنچه که به سربلندی انسان، خوشبختی و زندگی سعادتبارِ او مربوط میشد، لحظهای درنگْ نکرد.
احسان طبری، در تمام طولِ زندگی پُر از رنج و شکنجِ خود، بارها افتاد، برخاست، بالید، پوئید و همواره شمشیرِ پرنیانی اندیشه و فرهنگ و سرفرازی انسانها را صیقل داد. او میگفت: «به نبرد میروم و شمشیرم چوبینه است: شمشیرِ واژهها!»
طبری، در سال ۱۳۵۹ برادرِ دیگرش ضیاءالله طبری را در ایران از دست داد، امّا خودش در پی یورشِ ناجوانمردانۀ جمهوریاسلامی با هدایتِ مستقیمِ امپریالیسمِ تَبَهکار به حزب تودۀ ایران و بازداشتِ شُماری از رهبران و کادرها، در صبح روز ۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۲ به همراهِ جمعی دیگر از رهبرانِ حزب بازداشت و در زیرِ شکنجههای قرونِوسطائی قرارگرفت. او باید همچون «گالیله» همۀ آنچه را که در طولِ ۶۸ سال عُمرِ پُربارِ خود اندوخته بود و در مناظرههای تلویزیونی شُجاعانه بر زبان رانده بود، پَسمیگرفت! [و این اتّفاق در نیمۀ اردیبهشت ۱۳۶۳ با پخشِ اعترافِ اجباری طبری بهضربِ پذیرایی گرمِ «بازجویانِ سیهدلِ زندانِ اوین» از تلویزیونِ جمهوری اسلامی بهوقوع پیوست. -ویراستار]
احسان طبری در سال ۱۳۶۷ که در زندانِ خانگی بهسر میبرد، ابتدا همسر و همرزمِ وفادارِش «آذر بینیاز» را از دست داد و سرانجام، خود نیز «آذر به دل» پس از ۷۲ سال زندگی پُر فراز و نشیب و سرشار از «رنج و رزمِ توأمان»، روز شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ قلبِ نازنیناش از تپش بازمانْد و آفتابِ حیاتِ فیزیکیاش غروب کرد.
او «سراپای قبیله» بود…
یادش گرامی باد!
به اُمیدِ آیندهای بهتر!
دربارۀ این مجموعه
(سخنِ گردآورندگان)
هر آغازی خطرکردن است وُ آرزو پَروَردَن…
احسان طبری
درآمد:
ایدۀ گردآوری و انتشارِ نوشتههای فلسفی و اجتماعی رفیقِ کبیر، زندهیاد احسان طبری نخستینبار در سال ۱۳۴۵ توسط خودِ او شکل گرفت که کتابی با عنوان «یادداشتها و نوشتههای فلسفی و اجتماعی» با ۳۵ مقالۀ نگاشتهشده طیِّ سالهای ۱۹۵۶-۱۹۶۶ در ۱۵۰ صفحه در خارج از کشور توسط حزبِ تودۀ ایران چاپ و منتشر شد. طبری در پیشگُفتارِ خود، آنرا «کوششی برای اجتهاد در مسائلِ تئوری عمومی مارکسیستی-لنینیستی مبتنی بر تودهای از فاکتها و مشاهدات» نام نهاد و نوشت: «این کتاب را که به هر صورت نمودارِ تکاملِ آتیِ آن افکاری است که آموزگارِ نخستینِ آن به من «دکتر تقی اِرانی» بود، به خاطرۀ تابناک آن استادِ شهید تقدیم میدارم.»
پساز بهثمرنشستنِ انقلابِ سال ۱۳۵۷ مردمِ ایران و گُشایش فضای سیاسی در زمان حیاتِ طبری، چاپِ دوّمِ کتابِ مزبور با افزودن مقالهها و رسالههایی تازهتر با عنوانِ جلدِ اوّلِ «نوشتههای فلسفی و اجتماعی» حاوی ۷۱ مقاله و با حجمی بالغ بر ۵۵۲ صفحه انتشاریافت. اندکی بعد نیز جلدِ دوّم «نوشتههای فلسفی و اجتماعی» حاوی ۳۵ مقالۀ نگاشتهشده طیِّ سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ در حجمی بالغ بر ۴۱۲ صفحه به چاپ رسید. این دوجلد با هم در سال ۱۳۸۶ نیز تجدیدِ چاپ شده که در دسترسِ عموم قرار دارد. طبری در پیشگُفتارِ جلدِ دوّم در اردیبهشت ۱۳۶۰ ابرازِ اُمیدواری کرده بود که «زندگی و امکان اجازه دهد بخشِ سوّمِ این نوشتهها که مطالبِ آن به میزانِ قابلِ ملاحظهای هماکنون تهیّه شده است انتشار یابد.»
در راستای برآوردهساختن این آروزی برزمینماندۀ طبری، گردآورندگانِ این مجموعه این وظیفه را بر خود فرض دانستند که با مُرور و بررسی محتوای مجلّات و نشریاتِ تودهای و غیرِتودهای (که درحالِ حاضر آرشیوی نسبتاً خوب از نسخۀ الکترونیک یا پیدیافِ آنها در سالهای اخیر در فضای مجازی منتشرشده)، از میانِ بیشاز ۳۵۰ نوشته، تعدادی از مقالات و رسالات، بررسیها و تحلیلها، گفتوُگوها و سخنرانیها، و نوشتههای کوتاه و بلندِ فلسفی، اجتماعی، فرهنگی و تأمّلات و قطعاتِ ادبی نگارنده را گُزیننموده و تحت عنوانِ «جلدِ سوّم نوشتههای فلسفی و اجتماعی» در اختیارِ علاقهمندان قراردهند که اینک در حجمی بالغ بر ۸۸۲ صفحه در پیشِ روی خوانندگان قرار دارد.
به باورِ ما، آنچه در خوردِ متفکّرانِ بزرگی چون کلاسیکهای مارکسیسم و شخصیّتهای کمنظیری مانند احسان طبری است؛ گردآوری، تدوین و انتشار کلّیات یا مجموعۀ آثارِ منثوروُمنظومِ آنهاست که در زبانِ انگلیسی به آن A collection of works میگویند و نه صرفاً مُنتخبهایی از آثار (Selected works) بر حسب موضوعاتِ معیّن که در گذشته نمونههایش را داشتهایم و درجای خود بسیار مفید و ارزشمند بوده و هستند.
ناگفته پیداست که تدارک، گردآوری، تنظیم، تدوین و انتشارِ «کلّیاتِ آثارِ احسان طبری» بهمثابۀ یکیاز منابع مهمِّ آثارِ مارکسیستی و اسنادِ معتبرِ متعلّق به تاریخِ جُنبشِ کارگری و کمونیستیِ ایران، وظیفهای سنگین، جمعی، زمانبَر و مُستلزمِ کارِ جمعی است که همّتِ والایی را میطلبد و اُمید که در آیندهای نهچندان دیر و دور به انجام برسد.
قراردادنِ کلّیاتِ آثار طبری در کتابخانههای معتبرِ حقیقی و مجازی، این امکان را برای دانشپژوهان و جویندگانِ حقیقت فراهم میکند تا با دسترسی به نسخۀ مُعتبری از مجموعۀ آثار، به نیازِ پژوهشی خود پاسخ گویند و احسان طبری نیز به عنوان «ستارۀ رهنما» در این یلدای استبداد بیشازپیش قدر و جایگاهِ شایای خود را در قلوبِ کارگران و زحمتکشان ایران و جهان، و نیز در سپهرِ خِرَد و اندیشه و پراتیکِ انقلابی برای پیمودنِ راهِ سوسیالیسم بیابد.
بگذارید چند کلامی هم دربارۀ منابع، روش، و مراحلِ تدوینِ این مجموعه بگوییم:
منابعِ مورد استفاده: منابع مورد نیاز برای انجامِ کار شاملِ آرشیوی از کلّیۀ شمارههای مجلّات و نشریاتِ تودهای (دنیا، پیکارِ دانشجویی، ماهنامۀ مردم، نامۀ مردم، ظفر، رزم، رهبر، راهِ توده(دورۀ اوّل)، کتابهایی چون منتخبِ مقالات، از دیدارِ خویشتن، پادشاهِ خورشید و جزواتِ و مقالاتِ پراکنده…) و نیز مجلّات و نشریاتِ غیرِتودهای نظیرِ شیوه، چیستا، هُدهُد، کاوه (مونیخ)… و غیره بود که طبری در آنها انبوهی مقالات با نامِ واقعی یا اسامی مستعار (مانند: ط، ا.ط، ا.کوشیار، ا.ک، ک، ا.استوار، سپهر، ا.سپهر، ا.س، س، ا.رزمان، کاووس صداقت، ا.طباطبایی، فرهاد طبرستانی،…) در آنها بهچاپ رسانده و ما فهرستِ نسبتاً کاملی از عنوان و مشخّصاِت آنها را در ۲۳ صفحه تحتِ عنوان «منابع و مآخذ» پیوستِ این مجموعه کردهایم.
بدیهیاست که بهدلیل عدمِ دسترسی به آرشیوهای کاملی از منابعِ ذکرشده، انجامِ این وظیفه کماکان با محدودیّتهایی روبرو بوده و بهناچار به آرشیوهای نسبتاً خوبِ موجود (عموما در فضای مجازی) اکتفاء شده است. از طرفی میدانیم که هنوز انبوهی از دستنوشتههای منتشرنشدۀ احسان طبری تاکنون بهدلایلی امکان چاپ و نشر نیافتهاند؛ آثار و دستنوشتههائی اعمّ از شعر و داستان و مقاله و هم چنین دو تزِ دکترای طبری که در آرشیوِ خانوادگی ایشان موجود است و ما دوستداران و هماندیشانِ طبری اُمیدواریم درآیندهای نهچنداندور شرایطِ مناسبی برای بررسی وانتشارِ این آثارِ ارزشمند بهوجودآید تا علاقهمندانِ این دانشمندِ فرزانه بتوانند از دسترسی به آنها نیز بهرهمند شوند.
روشِ انجامِ کار: روشِ کار برای یافتن و تایپِ مطالبِ منثور به قلمِ احسان طبری همانند تهیۀ مجموعۀ اشعار و نقدها، (جز در دو مورد: مقالۀ «در جستوُجوی سِرِّ حافظ» و داستانکِ اُسطورهشناسانۀ «زئوس و پرومته») مراجعۀ مستقیم به خودِ منبعِ اولّیۀ انتشار مطلب بوده و بههیچعنوان منابع غیرِمعتبری مانند «انجمنِ دوستدارانِ احسان طبری»، «سایت یا وبلاگِ هوادارانِ احسان طبری»، «سایتِ راهِ توده»، و یا صفحاتِ متعدّدِ فیسبوکی و تلگرامی جعلی به نامِ زندهیاد طبری که بهخودشان اجازۀ تحریف، دستکاری و دخلوُتصرّفِ ناشیانه و ناجوانمردانه درمتن و حتّی تیترِ آثارش را میدهند، نمیتوانست موردِاستفاده و استنادِ گردآورندگانِ این مجموعه قرار گیرد.
شیوۀ گزینشِ مقالات: از مجموع حدودِ ۳۵۰ مقاله و رسالۀ شناساییشده در منابع موردِ اشاره، شرطِ نخستِ گُزینش آن بود که در جلدهای اوّل و دوّمِ نوشتههای فلسفی و اجتماعی نیامده باشند، (همچون مقالۀ «دربارۀ نقد و تفسیرِ هنری» که در هر دو جلدِ اوّل و دوّم گنجانده شده بود)، و لذا در گزینشِ مقالات سعیِ کافی بهعملآمد تا این شرط رعایت شود و درعینِحال، شیوۀ انتخابِ کیفیِ مقالات در جلدهای اوّل و دوّم نیز که توجّه به جنبههای نظری و تحلیلی و تعلیمیِ مقالات و رسالات بوده، راهنمای ما در تدوینِ این مجموعه و تفکیک و فصلبندی مطالب قرار گرفته است
بدین ترتیب اکثریّتِ مطلقِ مقالاتِ مندرج در جداولِ پیوستِ مجموعه در موضوعاتِ مختلفی مانند: افشای هیاتِحاکمۀوقت، ساواک، دربار، انقلابِ سفید، اصلاحاتِ ارضی، حزبِ رستاخیز، جشنهای ۲۵۰۰ساله، جنگِ سرد، یادمانها، گزارشِ نشستها و تفسیرِ مصوّباتِ حزبی وغیره… بهرغمِ ارزشِ علمی، تحلیلی و تاریخیِ آنها، برای درج در جلدِسوّمِ نوشتههای فلسفی واجتماعی «نامناسب» تشخیصدادهشد و حاصلِکار، مجموعۀ ۹۱ مقالۀ برگزیده وویراسته با رسمالخطّی نسبتاً واحد است که اینک در پیشِروی خواننده قراردارد.
تنها درخواستِ ما از خوانندگانِ فهیم این است که هریک از این نوشتههای فلسفی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگیِ نویسنده را در ظرفِزمانی و شرایطی که نگاشتهشده موردِ مطالعه و مُداقّه قراردهند و از تعمیمِ مکانیکیِ احکام و احتجاجات و استنتاجاتِ نویسنده بر زمانِ و شرایطِ متفاوتِ کنونی بپرهیزند.
ما آرزومندیم که با گردآوری و انتشارِ مجموعۀ حاضر در کنار «مجموعۀ اشعارِ پراکنده و منتشرنشده» (باعنوانِ «در آستانِ اطلسینِ سَحَر»)، «مجموعۀ مقدّمهها، نقدها وتقریظها» (با عنوانِ «از خارها به سوی ستارهها») و «مجموعۀ نامههای احسان طبری به ژاله اصفهانی» (با عنوانِ «بگو اِی رودِ توُفانی»)، تا کنون گامهای اوّلیه را برای تدارکِ تدوینِ «کلّیاتِ آثارِ احسان طبری» برداشته، و یا محرّکی بوده باشیم هرچند ناچیز برای آغازِ اجرای این وظیفۀ سِتُرگ و ضروری و تاریخی، با علم به اینکه «هر آغازی خطرکردن است وُ آرزو پَروَردَن…»
گردآورندگان:
اُمید سحر، هاتف رحمانی، بهروز مطلّبزاده
مردادماه ۱۴۰۳
لینک دانلود فایل پی دی اف کتاب:
https://drive.google.com/file/d/1Mw693wMcxlZMJwR3OKqv8qLMjU9RxpfX/view?usp=sharing
رهنمودِ امنیّتیکاران: “آواز” را رها کنید! “آوازهخوان” را بکوبید!
نگاهی به نظرات ابرازی نشان میدهد که مننتقدان درمورد محتوای کتاب (آواز- ماقال) اساسا حرفی برای گفتن ندارند و ترجیح میدهند ذهن مخاطبان را بهسمت زیرِسئوالبردن و کوبیدن نگارندۀ مجموعه (آوازخوان- منقال) هدایت کنند که متاسفانه قربانی شکنجه و حبس و حصر حاکمیت پس از انقلاب شد. استناد یکی از کوبندگان حرفهای به کتابی منتسب به “زندهیاد به آذین” (از محصولاتِ کژراههنویسان) که نه ناشر دارد ونه خانوادۀ به آذین(کاوه و شهلا اعتمادزاده) آنرا تایید کردهاند، به اندازۀ کافی گویاست و دریغ از یک سطر نقد وبررسی وحتی ردّ مستدل یکی از نوشتههای فلسفی و اجتماعی داخل کتاب؛ کتابی که به همّت دو سال کار جمعی فشرده و بی مزد و منّتِ گردآورندگان اینک در دسترس اهالی اندیشه و پیروانِ سوسیالیسم علمی در ایران قرار گرفته که البته “قدرِ زر، زرگر شناسد، قدرِ گوهر، گوهری و به قول کسرایی: “آوازهخوان گذشت و لیکن ترانهاش/ گُل میکند به دامنۀ کوهپایهها…
انتشاردوباره ی مقاله های طبری کاری پسندیده است البته اگر گزینشی نباشد . در باره ی ان چه را طبری پس از دستگیری کرد وگفت به هیچ رو نمی توان ملاک قرار داد نکوهش کسانی که زیر شکنجه های طاقت فرسا خرد و تبدیل به سخن گوی دژخیمان شدند به هیچ وجه روا نیست . اگر طبری را ازاد می گذاشتند می شد فهمید بر چه باور دارد. یا ندارد طبری ودیگررهبران حزب توده را باید به سبب موضع گیری ها و دفاع جانانه شان از خط امام و ارتجاع اسلامی و حتا همکاری شان با ان ها و ضربه ای که در این روند به جنبش چپ و ازادهی خواهی ایران زدند نکوهش کرد.او سابقه ی تهمت و انگ زنی و به رقیبان را پیش از کودتا نیز دارد او در رشته مقاله هایی به نام نیروی سوم پایگاه امپریالیسم این جریان میانه روی چپ رابا ادبیات استالینی زیر ضرب گرفت .گذشته از موضع گیری های او در دفاع از منافع شوروی در ایران
نکته ی پایانی : حزب توده در هنگام بنیاد گذاری نه خود را حزب طبقه ی کارگر و نه مارکسیست لنینسیت خواند.
با درود، بخش نخست کامنت شما درباره طبری درست ومنصفانه است ولی انتساب کتاب “نیروی سوم پایگاه امپریالیسم” که کتابی است (و نه سلسله مقالات) نوشته “نورو امامی” به کلی جفا و نادرست است. این کتاب جعلی توسط سودجویان باهدف فروش بیشتر با نام احسان طبری به فروش میرسد وخود طبری درجایی با توضیحی انتساب آنرا ردکرده ونوشته: “محتوای این کتاب سیدمحمدباقرامامی (نورو) برادر امام جمعه وقت تهران و رهبر کروژوکهای کمونیستی علی الظاهر درباره افشای خلیل ملکی، رهبر جریان انشعابی از حزب توده ایران است که ابتدا با مظفربقایی وسپس درپوشش دفاع ازمصدق وبا شعار عدم تعهد واستقلال از دوبلوک جهانی، مانند اسلافش به دامانِ امپریالیسم ودربار سقوط کرد و نامِ خودرا به عنوان “خائن” به حزب وجنبش ومیهن درکنار بقایی ها وافتخاری ها بر پیشانی تاریخ نشاند.” این که چرا حزب تودۀ ایران درزمان تاسیس خودش را حزب طبقه کارگر و م.ل نخواند دلیل روشن آن بافت فرهنگی ومذهبی جامعه بود و سلیمان میرزا خود یک شخصیت روحانی بود.
با درود ۱ــ من نمی دانم این رشته مقاله ها زیر نام نیروی سوم پایگاه امپریالیسم نوشته ی امامی است یا طبری تا ان جا که من می دانم کار طبری است زیرا امامی دانش چندانی برای نگارش این مقاله های تئوریک نداشت. باری خلیل ملکی در رشته مقاله هایی به نام حزب توده پایگاه دو امپریالیسم به ان ها پاسخ گفت شاید این مجموعه دیر تر به شکل کتاب منتشر شده باشد ۲ـ اما ان چه را درباره ی تهمت و انگ زنی طبری گفتم با جمله ای که شما از او اورده اید تایید می شود .۳ـ می دانیم که امامی حزب توده را نه حزب طبقه کارگر بلکه حزبی خرده بودژوایی می دانست و از ان انشعاب کرد و سپس کروژوک های ( واژه ای روسی) مارکسیستی را برای تشکیل حزب این طبقه بنیاد گذاشت و هموندان گروه را به میان کارگران فرستاد که موفقیتی هم نداشتند و گویا در سال ۱۳۵۰ دستگیر شدند
کافیست تاریخ ۲۳ ساله علی دشتی را مطالعه کنیم تا متوجه شویم اسلام بر چه مبنا بوجود امده است .
در دوران جنگ سرد منافع امپریالیسم غرب ایجاب میکرد که در کشورهای عقب افتاده ،نیروهای ارتجاعی اسلامی پرو بال بگیرند تا در موقع مقتضی به قدرت برسند.
با قدرت گیری ج.ا ، جانوران انسان نمایی،پر از عقده ،کینه وحقارت ،امثال لاجوردی جلاد بر زندگی هزاران انسان مبارز حاکم شدند
ولی مسئله امروز ایران فروپاشی احسان طبری در زیر شکنجه جنایتکاران اسلامی نیست ، بلکه مشکل مبنا اتحاد طیف های مختلف چپ ایران و جنبش های داخل کشور برای انقلاب و سرنگونی فاشیسم اسلامی است .
بعد از سرنگونی ج.ا ، محاکمه عادلانه تمام جنایتکاران گذشته و کنونی اسلامی را شاهد خواهیم بود و آن موقع تمام ابعاد این جنایت و هزاران جنایت مشابه روشن خواهد شد !
مهم نیست که احسان طبری یا نورالدین کیانوری چه بودند و چه شدند و آیا اگر دستگیر و یا شکنجه نمیشدند تاثیری در روند مبارزاتی مردم ایران داشتند یا خیر ؟ مهم اینجاست که خط مشی حزب توده ایران چه بود و چه شد .
تاریخ حزب توده ایران را همانند تاریخ سایر احزاب کمونیستی جهان به دو دوره ماهیتا متفاوت تقسیم میکنند، دوره ای که این حزب، حزب طبقه کارگر ایران و از ماهیت کمونیستی برخوردار بود و دوره ایکه با بروز رویزیونیسم روسها ماهیت وی نیز تغییر یافته به لانه جاسوسی روسها در ایران تبدیل شد . در باره هر یک از این دوره ها مقالاتی فرستاده ، ولی چاپ نشدند …
شما چرا بایک مقاله اینطور تحریک شدی؟ لانه جاسوسی؟
یعنی تا موقعی که شما و دوستانتان در حزب بودند کارش درست بود و به محض خروج شما، همه چیز بد شد؟
جواب شما داده شده است . شما با درک آن مشگل دارید !
متاسفانه درهر دو رژیم دیکتاتوری سلطنت و جنایتکار اسلامی به خصوص دهه سیاه و خونین۶۰؛ مبارزان فراوانی با پیشینه سالها مبارزه انقلابی ازسازمانهای سیاسی مختلف را زیرشکنجه به “ندامت ” و “توبه” واداشته و آنها را واداربه همکاری؛وضربات مهلکی به سازمانهای انقلابی وارد آمد وبعضا باعث خاموشی آنها شد.اعضای حزب توده هم علیرغم حمایت صادقانه ازحکومت فاشیستی مورد استثنا قرار نگرفتند.
به جای برچسب و متهم نمودن همدیگر؛به فاکتهای تاریخی…مراجعه شود.با جستجوی سریعی میتوان به بخش هایی از خاطرات به آذین در کتاب “باردگر واین بار…” مراجعه کنید وبا چگونگی له شدن احسان طبری بیشتر آشنا شوید.هرچند او فیلسوفی معتبر بود ولی درجه فاشیسم؛ بیرحمی وجلادی دارودسته خمینی را نشناخت؛تا متاسفانه خود گرفتار شد.
به آذین:
“این مرد در ژَرفایِ دل واندیشه،به هیچ چیزایمان ندارد،به هیچکس وهیچ چیز وفاداری نمیشناسد. شاید بتوان با لبخندی آسانگذار در بارۀ طبری گفت که اوهم آنوَر وهم اینوَرِآب،نوکرِ”خان” بوده است،نه نوکرِ بادنجان”
طبری بعد از دستگیر شدن توسط رژیم ددمنش ملائی که نادم شد و گویا در زندان سیاسی به مفسر قرآن تبدیل شد یا تبدیلش کردند طوریکه از مارکسیسم هم فاصله گرفت به عبارتی همه زحماتی که قبلا در جهت روشنگری ایرانیان کشیده بود را هم زیر سوال برد و ضربه سنگینی به جنبش کمونیستی یا روشنفکری چپ ایران خورد که میشود گفت کمر ما را آنموقع شکست که دیگر به چی میشه باور کرد که مردی با اینهمه معلومات و اطلاعات وعلم ودانشش چرا ایستاده نمرد و آیا زندگی کوتاهش در ایران اسلامی ارزش اینرا داشت که نادم شود بگوید غلط کردم؟ فکر نکرد این برگشتش چه اثر بد ومنفی روی نسل آینده خواهد گذاشت که شخصا باورم نمیشد طبری تئوریسین بزرگ مارکسیست ما چطور تسلیم زور و شکنجه رژیم جلاد شد؟عبدالکریم سروش که او را بعد از دستگیری دیده بود میگوید او را چنان کتکش زده بودن که فک پائینش شکسته و آویزان بود. گلایه شخصی من از طبری که سالیان درازی در شوروی سابق بسر برد چرا حتی یکبار از نبود حقوق بشر و آزادی درمکه کمونیستی اش انتقاد نکرد؟در صداقتش شک..
آنچه در نوشتۀ پُرتناقض شما و نوشتههای مشابه موج میزند محکوم کردن قربانی شکنجه به جای افشای شکنجهگرانی است که در نهایت دستشان به خون چندهزار زندانی سیاسی بیگناه در فاجعۀ ملی تابستان ۱۳۶۷ آلوده شد و آن ماشین شکنجه و اعترافگیری تا امروز بطور سیستماتیک مشغول کار است ولی شما از آنها حرفی نمیزنید. شما پاسخ سوالات خود را درهمین عبارت متناقض خود داده اید وقتی می نویسید: “شخصا باورم نمیشد طبری تئوریسین بزرگ مارکسیست ما چطور تسلیم زور و شکنجه رژیم جلاد شد؟عبدالکریم سروش که او را بعد از دستگیری دیده بود میگوید او را چنان کتکش زده بودن که فک پائینش شکسته و آویزان بود…”
آری، برخلاف شایعات کینتوزان و وابستگان حکومت طبری تا توانست در مقابل شکنجه گران و جلادان مقاومت کرد.هم شهادت سروش وهم برخی اسناد بازجویی و حکم اعدام صادره برای طبری که تورج اتابکی (هردو ضدکمونیست و ضدتودهای و ضدشوروی) مستند و منتشر کرده، مویّد این ادعاست که در لینک زیرمی خوانید: https://www.radiozamaneh.com/328273
ادامه .
چیزی که مهمتر است، شناخت این است که چگونه بوروکراسی بر حزب توده غالب بود و مردم را از حقیقت آنچه در اتحاد جماهیر شوروی رخ داده یا میدهد، آگاه نکرد. به جای اینکه به صراحت اعتراف کنند و تاریخ صادقانهای بنویسند، دروغهایی را ترویج دادند تا جوانان ایرانی را از ساختن اوتوپیای خودشان بازدارند و از تجربه شوروی به عنوان یک هشدار استفاده کنند. این متاسفانه یکی دیگر از صدمات حزب توده به چپ است. ناگفته نماند که هنوز آن احساسی که از خواندن این جمله دارم در من زنده است: “به سوی معبد خورشید پیمودن بس خطر دارد ولی هر کس که این ره رفت بخشی شد ز نور او، هماوا شد با فر او، شکوه او، غرور او- نوشته در لبه صندلی بازجویی اوین.
سلام، جمع آوری مقالات و آثار ادبی احسان طبری، از زاویه مستند سازی تاریخ حزب توده ایران، و شناخت دقیق تر سیر تحولات مدعیان ایدئولوژی م.ل در ایران مفید و پسندیده است. نکته بسیار با اهمیت این جاست که احسان طبری ، به گواه نوشته ها و آثاری همچون «کژراهه» که در دهه شصت و پس از دستگیری کمیته مرکزی حزب توده ایران ،نگاشته و هرگز هم آنها را رد نکرد ، و نیز به گواه همه آن جوانان شریف و رنج کشیده ای که در زندان اوین ،در سالهای ۶۳ تا ۶۷ به زور و تحت فشار مجبور به شنیدن سخنرانی ها و سلسله درسهای طبری در نقد مارکسیسم و اثبات وجود «ماوراء طبیعه» و رد ادعای ماتریالیستها شده اند، در سالهای آخر زندگی، شادروان احسان طبری هرگز از جایگاه یک متفکر معتقد به ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی صحبت نکرد و مطلبی ننوشت.
قبل از دستگیر شدن نیز در شرایط دشوار و سخت تعقیب و گریز و آوار اضطراب و دلشوره، وضعیت روانی پایدار و بسامانی نداشت و پروسه جدایی او از مارکسیسم، ظاهراً از همان وقت آغاز شده بود.
با درود، “نکته بسیار با اهمیت” و پرسش کلیدی این است که چرا طبری تا قبل از بازداشت در طول ۶۸ سال عمری که آزاد بود و همه منابع اسلامی هم در اختیارش بود اسلام نیاورد و در طول دوماه متحول شد و به قول شما و حکومت توبه کرد؟ امروز دیگر هر ایرانی میداند پروژۀ اعترافگیری جمهوری اسلامی چیست و چگونه عمل میکند. صدها نفر دیگر مثل سپیده رشنو و… چگونه متحول می شوند و حاضر به اعتراف علیه خود در تلویزیون حکومتی میشوند؟
در خصوص کتاب “کژراهه” منتسب به طبری دو اطلاع موجود است: اول اظهارات عبدالله شهبازی عضو سابق حزب و همکار وزارت اطلاعات و شریعتمداری که وظیفه کتابسازی را برعهده داشت، در جایی اعتراف کرد که “دراوین برگهای بازجویی را از اتاق مجاور میآوردند و من بر اساس آنها کتابها را تنظیم میکردم” دوم اظهار فخری بینیاز (خواهر آذر- همسر طبری) که در ملاقات طبری در بیمارستان به علت سکته می پرسد کتاب کژراهه نوشته شماست؟ که پاسخ میدهد من این نام را تا کنون نشنیدهام!
روایت حکومت شکنجهگراعتباری ندارد.
اگر بپذیریم که بازتاب حقیقت به عنوان ابزاری قدرتمند برای پاکسازی جامعه عمل میکند، نباید به بهانه تبرئه چپ در مقابل پادشاهیخواهان یا حکومت و.. از گفتن و پذیرش حقیقت فاصله بگیریم. اگر نخواهیم مسائل را به صورت سیاه و سفید ببینیم. بله، طبری در حالی درگذشت که به چیزی متفاوت از آنچه تبلیغ میکرد، ایمان داشت. اینکه او به اسلام و چیزهای دیگر ایمان آورد یا نه، مهم است، اما باید بدانیم که فردی که او را بازجویی میکرد، رویکردی حسابشده برای تحقیر، شکنجه، و شستشوی مغزی او داشت. من تحولات مشابهی را در دیگران دیدهام—چه در زندان، چه در زندگی، یا حتی در خارج از کشور. مردم به روشهای مختلف تغییر میکنند—از طریق زور، ترس، دانش، یا تجربیات دیگر. این تغییرات اغلب بازتابی از نحوه تربیت، شیوه زندگی، و میزان وفاداری آنها به ایدهآلها و مردمشان است. سالها قبل وقتی مصاحبه کیانوری، که توسط جمهوری اسلامی انجام شده بود، را خواندم، او از زندگیشان در اتحاد جماهیر شوروی ادامه
دقت کنیم که این روباه که از وضعیت روانی احسان طبری قبل از دستگیری اطلاع دارد و می نویسد ، فقط میتواند یک مزدور از بخش شکنجه و اطلاعات نظام فاشیستی باشد !!
چنین کامنت هایی که بر پایه اخبار دروغ و دستکاری افکار هستند ، مشخص میکند که اگر مزدوران وشکنجه گران اسلام فقط به یک چیز اعتقاد داشته باشند، ان پایان ولایت فقیه است !
گرامی،
یا معنی مزدور و فاشیسم را نمیدانی و یا محل و زمان کاربرد آن را نمیدانی. سلامت باشی و پایدار. کامنتای تو هم نشانگر آنست که معلوم نیست با خودت چند چندی؟