سه سال میگذرد از اینکه مردم افغانستان، تحت حاکمیت ارتجاعی و فاشیست طالبان به سر میبرند. در مدت این سه سال جامعهی افغانستان، از فاجعهی دموکراسی با طعم بمبهای ناتو به فاجعهی دیگری با طعم فاشیسم اسلامی فرو رفته است. فقر و بیکاری وگرسنگی بیداد میکند، مردم مهاجرتها را با تمام تحقیر و توهین، درد و رنجی که هست به جان میخرند، به امید فردایی بهتر! آزادی بیان عملا وجود ندارد، کودکان کار و کودکان خیابانی رو به افزایش است، دخترانمان امیدها و آرزوهایشان را با حسرت به دل خاک میسپارند و یا به اجبار راهی خانهی بخت«زندانی با دیوارهای متفاوتتر» میشوند، زنان به بهانههای مختلف زندانی میشوند، مورد تجاوز قرار میگیرند و یا ربوده و سنگسار میشوند.
ستم بر زنان و گرایشهای جنسی و جنسیتی در افغانستان و جهالت و عقبماندگی دینی، که گروه تاریک اندیش طالبان در تلاش هرچه مستحکمتر کردن آن هستند، مهر ستمگرانهی خود را، نه تنها بر زنان بلکه بر تمام مردم افغانستان کوبیده است، چنین وضعیتی ضرورت عاجل مبارزه برای تغییر دادن آن را جلوی ما میگذارد. بیپاسخ گذاشتن این ضرورت، راه را برای وضعیتی بسا بدتر باز خواهد کرد، در این حقیقت نباید ذرهای تردید داشت. در این میان جدال بر سر آیندهی افغانستان، برای تمام کسانی که جامعهای بهتر و رهایی بخش میخواهند، اهمیت دارد. اما متاسفانه بسیاری از مردم و روشنفکران و فعالان افغانستان در این نبرد به دو قطب گرایش دارند: دستهای به دنبال به رسمیت شناختن طالبان و شکلگیری دولتی فراگیر و همه شمول هستند، تا شاید از این مسیر افغانستان به صلح برسد و دستهای دیگر که معتقد هستند، هیچ راهی برای تعامل با گروه طالبان نیست، اما همچنان به دلیل چهارچوبهی فکریشان که خارج از این سیستم نیست، نمیبینند که طالبان خود پروردهی همین سیستم و از دل تضادهای آن بیرون آمده است، پس برای رهایی از طالبان دست به دامان دولتهای غربی و نهادهای حقوق بشر، سازمان ملل و غیره هستند و رابطهی امپریالیسم و بنیادگرایی دینی را به واقع نمیبینند، اینکه طرف هرکدام را بگیری، دیگری را تقویت خواهی کرد. تکیهگاه ما در این مبارزه تأکید بر انترناسیونالیسم و کسب حمایت و همراهی مردم جهان است، همان مردمی که به شکلهای مختلف در سرتاسر دنیا از این سیستم امپریالیستی در عذابند و در واقع برای سرنگونی آن با ما منافع مشترک دارند.
موانع ذهنی بسیاری در راه است و در خیزشهای کنونی که به مناسبت ۱۵ آگوست در نقاط مختلف جهان برگزار میشود، این ضرورت«ضرورت آگاهی» به شدت خودنمایی میکند. لازم است مردم بدانند، که در این روز نه با بزرگداشت و نه با غمشریکی و نه با ناسزا گفتن بر گروه ارتجاعی طالبان، راه به جایی نخواهیم برد، مردم باید بر کارکرد این سیستم آگاه شوند و درک کنند که راه نجات از دست طالبان پناه بردن به امپریالیسم نیست، همان امپریالیستهایی که به نام مبارزه با تروریسم و آوردن دموکراسی دروغین به افغانستان لشکرکشی کردند و سرانجام بعد از غارت و ویرانی و فلاکت افغانستان را به طالبان واگذار کردند، افغانستانی که مردم کشورشان رنجی وصفناپذیر را در گرداب جنگهای چهل و پنج سالهی امپریالیسم و اسلامگراها زیستهاند. باید عمیقا به این موضوع فکر کنیم که هیچ چیز به معنای واقعی کلمه«رهایی بخش» برای مردم افغانستان در چهارچوب این سیستم وجود ندارد و تمامی نهادهای حقوق بشری، شورای امنیت سازمان ملل و غیره و غیره، صرفا در خدمت طبقه حاکمه هستند و کارکرد و عملکردشان محدودهای دارد که از آن فراتر نمیتوانند بروند و هدفشان نجات انسانها نیست. در عین حال خود سیستم و نهادهایش دچار بحران و تنش هستند و کاردکرد سابق خود را ندارند و این شرایط به ما فرصت میدهد تا از ضعف دشمن استفاده کرده و برای سرنگونی آن متحد شویم. مهم است تا مردم از واقعیتها همانگونه که هست، با روش و رویکرد علمی شناخت حاصل کنند و خود در این مسیر قدم بگذارند و واقعیتها را در جهت منافع اساسی و گستردهیشان برانند. افکار مردم که در شرایط کنونی افغانستان و وضعیت کلی جهان، بین بنیادگرایی اسلامی و امپریالیسم قطببندی میشوند، باید متحول شوند. نباید پا در مسیری بگذاریم که انتها و سرانجامش به پرستش دیکتاتوری/ دموکراسی بورژوایی منتهی شود ، بلکه برای نجات مردم تحت ستم افغانستان، باید به ورای آن رفت و راه دیگری ساخت. بنابراین در ابتدا؛ برای شناخت و تغییر و راهحل بنیادا متفاوت برای جامعهی افغانستان، باید دید که معضلات از کجا سرچشمه میگیرند و دوم؛ چهطور میتوانیم در پی تغییر آن به صورت مثبت باشیم. بنابراین در عرصهی جامعه و سیاست ما نیاز به علم داریم و باید آگاه باشیم که صرفا با اخلاقیات و یا تغییرات کوچک و سطحی در اینجا و آنجا راه به جایی نخواهیم برد. گام بعدی و ضرورت عاجل، باید ساختن جنبش انقلابی و ارائهی راهکارهای صحیح و علمی باشد تا بتوانیم از این وضعیت اسفبار راه خروجی بیابیم. همانطور که اشاره شد، طیفهای مختلفی از فعالین در این روز برای نشان دادن، خشم و انزجارشان به پا میخیزند، ما به این خشم و انزجار برحق نیاز داریم اما این به تنهایی کافی نیست، هر مبارزه و خشم وانزجاری، آگاهانه و یا ناآگاهانه توسط یک خط سیاسی رهبری و هدایت میشود. مسالهی مهم تشخیص و به کار بردن خط سیاسی درست است. اینجا نیاز است به این پرسش بپردازیم که آیا سیستم فعلی حاکم بر کل دنیا، قادر است نقطهی پایانی، بر هستی استثمارگرانه و ستمگرانهی خود بگذارد؟ سیستمی که تنها از طریق استثمار کردن میلیون ها انسان قادر به تنفس است؟ سیستمی که در حال نابود کردن محیط زیست است و از طریق جنگهای غارتگر و ویرانگر تغذیه میشود. هماکنون شاهد نسل کشی مردم فلسطین هستیم، شاهد رشد بیسابقه و قدرت گرفتن راست افراطی در اروپا هستیم. این سیستم از طرفی به دلیل رقابتهای امپریالیستی، جنگ در اوکراین را به راه انداخته، دست به غارت خاورمیانه و جهان زده و از این طریق توان آن را پیدا کرده که استانداردهای زندگی برای قشر خاصی در کشورهای امپریالیستی را بالا ببرد! سیستمی که مردسالاری و پدرسالاری در آن به شکل جدایی ناپذیری تنیده شده است و بسیاری از روابط اجتماعی ستمگرانهی کهنه و ماقبل سرمایه داری را احیا و تقویت میکند. اینجا و هماکنون سخن از سوگواری برای دموکراسی و یا حقوق بشر با مؤلفههای نوین نیست بلکه سخن از فاجعهایست، که نه تنها مردم افغانستان بلکه تمام بشریت را، اعم از زن و کودک و مرد به سوی فاجعه ای بسیار بدتر از امروز پرتاب خواهد کرد. آیا تمام جنایات این سیستم کافی نیست تا برای رهایی مردم افغانستان و برای رهایی بشریت به پا خیزیم؟ مبارزه با ماهیت ضد انسانی دو پوسیدهی بنیادگرایی و امپریالیسم ضرورتیست عاجل و برای آزادی و ساختن جهانی عاری از ظلم و ستم استثمار. آری ما مصمم ایستادهایم تا انقلاب کنیم.