جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳

جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳

 نگاهی به «تپه‌ها مانند فیل‌های سفید» اثر ارنست همینگوی – شیوا شکوری

چکیده

این داستان که بخشی از گلچین همینگوی در کتاب «مردان بدون زنان» بود، در سال ۱۹۲۷ به‌طور مستقل منتشر شد.

در اوایل دهه ۱۹۲۰، یک مرد آمریکایی و دختری جوان در ایستگاه راه آهن منتظر قطار سریع السیر اند که به مادرید بروند. آن‌ها آبجو می‌نوشند و در سایه با هم گپ می‌زنند. دختر به تپه‌ها نگاه می‌کند و سپس هر دو مشروب قوی‌تری می‌نوشند و گفت‌وگو شتابی ناخوشایند می‌گیرد. بعد از این‌که دختر به  مزه مشروبش اشاره می‌کند مرد آمریکایی با اطمینان خاطر می‌گوید که «این یه عمل خیلی ساده است.» از طریق زمینه گفت‌وگو و عناصر موضوعی ما می‌فهمیم که آن دو در باره سقط جنین حرف می‌زنند. مرد در تلاش است که دختر را متقاعد کند که تنها مشکل رابطه شان در نگهداری این بچه است که با یک عمل ساده  برطرف می‌شود. او می‌گوید که تمام مدت در طول عمل در کنارش خواهد بود و در همان حال که دختر را تشویق به سقط جنین می‌کند،  چند بار هم به او می‌گوید که اگر او واقعاً راضی به این کار نیست، اصراری ندارد. به نوعی ترس مردانه از تعهد دائمی را در بیانش پنهان می‌کند.  دخترهم که سعی می‌کند شجاع و بی‌تفاوت باشد، آشکار است که از این عمل می‌ترسد. قطار سریع السیر می‌رسد و خواننده نمی‌داند که در آخر دختر با سقط جنین موافق است یا که می‌خواهد بچه را نگه دارد.

موضوع اصلی داستان سر بارداری دختر است، ولی موضوعاتی چون ارتباط و عدم ارتباط، پیچیدگی روابط ، ماهیت انتخاب، کشمکش بین تمایلات شخصی و مسئولیت‌ها و ترس‌ها نیز مطرح اند. داستان با گفت‌وگو پیش می‌رود. البته گفت‌وگویی غیر مستقیم که از زیر بنایی نمادین برخوردار است و تنش و تضاد فکری و احساسی شخصیت ها را به تصویر می‌کشد. 

 شخصیت‌ها

سه شخصیت در داستان وجود دارد. آمریکایی (مرد)، دختر (جیگ)، پیشخدمت (زن).

مرد

امریکایی بی‌نام است. از خانه و سرزمین خودش دور است، زبان اسپانیایی می‌داند، از بارداری ناخواسته دختر رضایت ندارد و مشخص است که سن و تجربه اش از دختر بیشتر است و با او ازدواج نکرده است. او تلاش می کند که دختر را برای عمل سقط جنین آماده کند و از هر فرصتی برای متقاعد کردن او استفاده می‌کند. البته خواننده باید بداند که این گفت‌وگو سال ۱۹۲۶ در اسپانیای کاتولیک مذهب رخ می‌دهد، زمانی که عمل سقط جنین بشدت ممنوع بود و خاتمه دادن به بارداری غیرقانونی محسوب می‌شد و با خطرات زیادی همراه بود. مرد دوست دارد به سفرهایش ادامه بدهد و کاملا آگاه است که با وجود بچه شرایط زندگیش عوض خواهد شد و حتی باید به ازدواج و مشروعیت دادن به بچه نیز فکر کند و سبک زندگی خودش را تغییر بدهد. به دختر می‌گوید که ما می‌توانیم همه چیز را داشته باشیم و دنیا مال ماست و با عقل و منطق خودش در صدد متقاعد کردن دختر است که ترس و مقاومتش را بشکند. 

دختر

 در دو جا توسط مرد «جیگ» نامیده می‌شود. شخصیت اصلی داستان است و از امریکایی باردار است و به مرد گره خورده است چون در خانه و سرزمین خودش نیست و به جز او کس دیگری را نمی‌شناسد، از سویی زبان اسپانیایی هم نمی‌داند و همه این شرایط، احتمال خطرات را برای تصمیم به سقط جنین بالا می‌برد. از روی لحن دختر می‌توان حدس زد که جوان است و بی‌تجربه و بیشتر در صدد جلب رضایت مرد است و مطمئن نیست که می خواهد دست به این عمل بزند. چنانچه یک لحظه تسلیم خواسته مرد می‌شود و با سقط جنین موافقت می‌کند، ولی وقتی می‌گوید: «من به خودم اهمیت نمی‌دهم» گفت‌وگو می‌چرخد.

آن دو آزادانه از جایی به جایی دیگر سفر می‌کنند و برچسب روی ساک‌هاشان هم نشانگر این است که در هتل‌های زیادی بوده اند. وقتی دختر می‌گوید: «ما فقط به چیزها نگاه می‌کنیم و مشروب‌های جدید را امتحان می‌کنیم.» در بیانش نوعی خستگی و بی‌حوصلگی از این وضعیت بی ثبات موج می زند. از طرفی در همین گفت‌وگوهای کوتاه ما می‌فهمیم که بیشتر تصمیم‌‌ها را مرد می‌گیرد. وقتی که او می‌گوید فقط  یه کمی هوا توش می‌کنند و بعد همه چی مثل اولش میشه و باز می‌ریم به سفرهای جدید و… مرتب حرفش را تکرار می‌کند، دختر عصبی می‌شود. 

او مرتب به تپه‌ها نگاه می‌کند و آن‌ها را مانند فیل‌های سفید توصیف می‌کند یا به چشم انداز خشک و قهوه ای آن‌سوی رودخانه چشم می‌دوزد یا رشته‌‌‌های پرده‌ی مهره‌ای را توی دستش می‌گیرد یا که تقاضای مشروبی جدید می‌کند. همه این حرکات می‌توانند نشانه‌ای از ترس، فرار کردن از رویارویی با موضوع اصلی، تضاد درونی و عدم توانایی او در مقابله با مسائل خودش باشد. ترس از این که با نگهداری بچه، مرد را از دست بدهد، ترس از عمل سقط جنین در کشوری کاتولیک و بیگانه که زبانش را هم نمی‌داند و ریسک و خطرات بالاست و از سویی پرهیز از تماس چشمی، تضاد او را از تصمیم‌گیری و پیامد تصمیمش به تصویر می‌کشد و ما تا آخر داستان هم با تصمیم قاطع او روبه‌رو نمی‌شویم و دقیق نمی‌دانیم که چه می‌خواهد بکند. ولی می‌توانیم بفهمیم که نارضایتی و عدم فهم و درک مشترک میان این زوج حاکم است.

نام او «جیگ» است که به معنای نوعی رقص فولکلور با حرکات سریع است که همچنین به معنای رفتار متغیر و منعطف با موقعیت هم هست. ویژگی‌ای که دختر در رفتار خود هم نشان می‌دهد.   

آن ها ظاهراً به گروهی از روشنفکران و هنرمندان آمریکایی نسبتاً فقیر تعلق دارند که در دهه ۱۹۲۰ در اروپا زندگی می‌کردند، گروهی از «نسل گم‌شده» که همینگوی در رمان «خورشید همچنان می‌درخشد» (۱۹۲۶) که آن‌هم در اسپانیا رخ می‌دهد، جاودانه اش کرده است.

رابطه مرد و دختر

وقتی مرد می‌گوید که فقط او را را دوست دارد و نه هیچ کس دیگری را ،دختر می‌فهمد که مرد او  را بی بچه دوست دارد تا بتواند به سفرهای خودش ادامه بدهد و زیر بار تعهد و تغییر شرایط زندگی نرود. یعنی که او را در شرایطی که موازی با زندگی آزاد او باشد می‌خواهد و نه بیشتر.

وقتی که مرد تاکید می‌کند که این یه عمل ساده است، نیز مشخص است که او به آسیب روحی و بدنی دختر فکر نمی‌کند و فقط به خواسته‌های خودش اهمیت می‌دهد.

لحن کنایه‌آمیز گفت‌وگوها

وقتی که دختر «انیس دل تورو»یی را که سفارش داده، می‌چشد، می‌گوید: «مزه شیرین بیان می‌ده»  مرد هم با کنایه می‌گوید: «همه چی که همین مزه رو می‌ده.» و البته دختر هم نیشی می‌زند که «آره، همه چی مزه شیرین بیان می‌ده مخصوصا چیزایی که خیلی چشم به راهشون بودی مثل افسنطین.»

ما نمی دانیم قبلا چه اتفاقی سر عرق افسنطین افتاده بوده که حالا دختر موضوع را به چشم مرد می‌کشد، ولی شاید بتوان گفت از آن جایی که عرق افسنطین مشروبی است که تقطیرش زمان زیادی می‌برد، احتمالا دختر می‌خواسته توازیی‌ای میان طول کشیدن تقطیر عرق افسنطین و بارداری خودش بکشد. یعنی او هم مدت‌ها منتظر بوده تا این اتفاق بیفتد.

وقتی مرد می‌گوید: «خیلی‌ها رو می‌شناسه که سقط جنین کرده اند»  دختر می گوید: «منم همینطور. بعدش هم همه خوشبخت بودند.» لحن این گفت‌وگو هم پراز تنش است و به نوعی کنایه‌آمیز یا وقتی دختر در آخر می‌گوید:  من خوبم. مشکلی نیست. خوبم.» باز می‌توان فرض کرد که بنا بر خطوط نانوشته می‌گوید: «من خوبم و مشکلی ندارم. این تویی که مشکل داری.» چون هیچ دلیلی وجود ندارد که ناگهان دختر احساس خوب بودن داشته باشد، در حالی که از دوست پسرش عصبانی است و فقط دارد خودش را کنترل می‌کند.

در  گفت‌وگویی دیگر هم باز با کنایه می گوید: «… ما که فقط به چیزا نگاه می‌کنیم و مشروبای جدید رو امتحان می‌کنیم»

قدرت و جنسیت

به نظر می‌رسد که این دو عامل نقش مهمی در این داستان دارند. روابط قدرت بین دو شخصیت در حال حرکت است و از یکی به آن دیگری منتقل می شود و از سویی به نقش زنان در جامعه آن زمان هم اشاره دارد. در گفت‌وگوهای کوتاه میان دختر و مرد امریکایی، به زیبایی ما متوجه تغییر دختر که در آغاز کاملا وابسته به مرد بود و از عمل می‌ترسید به  زنی جوان که  کنترل موقعیت را در دست گرفته می‌شویم. همین دختری که در آغاز کودکانه رفتار می‌کرد و می‌ترسید که مرد دیگر دوستش نداشته باشد به او می‌گوید: «میشه لطفا لطفا لطفا… بس کنی.» لحن گفت‌وگوها نیز نشان می‌دهد که او در پایان از بازی‌های کلامی مرد که می‌گوید، اگر نمی‌خواهی مجبور نیستی این کارو بکنی یا من پای همه چیش ایستاده ام یا اگه دلت نیست نمی‌خوام این کارو بکنی…،  را باور نمی‌کند و از استیصال مرد  برای حفظ و نگهداری موقعیت آزاد خودش و تشویق او به عمل بی توجه به احتمال خطرات جانی او، کاملا آگاه است. که این جنبه در مقالات و مطالعات مختلف تحلیل شده‌ و من در این جا ‌به آن نمی‌پردازم.

مکان و زمان داستان و لایه‌های نمادین

ایستگاه قطار: تمام داستان در یک ایستگاه قطار در تقاطع بارسلون- مادرید رخ می‌دهد. ایستگاه قطار نمادی است از تقاطع زندگی شخصیت‌ها و قطار هم عموما نمایانگر حرکت و تغییر و وداع با وضعیت آشنا است. از سویی استفاده از این مکان محدودیت زمانی در داستان بوجود می‌آورد و خواننده حس می‌کند که تا رسیدن قطار باید  تصمیم گرفته شود و احساس فوریت می‌کند. از سویی کیفیت گفت‌وگوها در ایستگاه و انتظار برای قطار سریع‌السیر نماد وضعیت زوج، بین گذشته «بهشتی» و آینده نگران‌کننده هم می‌تواند باشد. البته «انتظار در ایستگاه» در داستان‌های دیگری از همینگوی هم دیده می‌شود.

دره ابرو: از نظر جغرافیایی قابل توجه است؛ چون یک طرفش چشم اندازی سبز و حاصلخیز است و سوی دیگرش تپه‌هایی خشک و بایر که این توازی می تواند  نمادی از زندگی و نا‌زایی باشد.  

تپه‌های خشک:  نماد معضل باروری است و دختر باردار با آن روبه روست و چهار بار با فیل‌های سفید مقایسه شان می‌کند. حتی عنوان داستان هم همین است و مثل نخی در طول گفت‌وگو کشیده شده است. این مقایسه شاعرانه نشانگر موضوع اصلی داستان است که همان اختلاف نظر درباره انجام سقط جنین است و تکرار این مقایسه، خواننده را وامی‌دارد تا این تصویر را نماد مرکزی داستان ببیند.

رودخانه:  در دوردست است که عموما نمایانگر مرز است و به وضعیت مرزی زوج اشاره دارد. آن‌ها می‌خواهند به گذشته برگردند، اما باید به‌طور ضمنی از رودخانه عبور کنند. البته این نمادگرایی فضا، تقریبا در همه متون ادبی وجود دارد.

زمان‌های دقیق: ذکر شده  در داستان می‌توانند به‌طور نمادین با درگیری مرتبط باشند. «چارلز می»  اشاره کرده است که مدت زمان کل گفت‌وگو تا پنج دقیقه قبل از رسیدن قطار ۳۵ دقیقه است، اما گفت‌وگوها در مجموع حداکثر ۱۵ دقیقه طول می‌کشد. ۲۰ دقیقه باقی‌مانده به سکوت‌ها، حذف شده‌ها و ناگفته‌ها تعلق دارد و بخش نامرئی کوه یخی است که همینگوی دوست داشت ساختار داستان‌هایش را با آن مقایسه کند.

عنوان داستان:

نمادین است. نمایانگر چیزی ناخواسته یا باری سنگین است. منظره اطراف ایستگاه با تپه‌هایی به مانند فیل‌های سفید نماد مسائلی است که زوج با آن روبه رو هستند. البته عنوان به یک عنصر ظاهراً جزئی در داستان اشاره دارد که دختر برای منحرف کردن توجه از مقصدی که از آن ترس و نگرانی دارد، مطرح می‌کند، ولی این مقایسه چه نقش نمادینی می‌تواند داشته باشد؟

فیل‌ برای خواننده غربی حیوان عجیب و غریبی است، ولی برای شرقی‌ها پرمعنا و حتی نمادی معنوی است. مادر بودا پیش از تولد بودا در رویا دید که فیل سفیدی به او یک گل نیلوفر آبی (لوتوس) داد. اما تداعی‌های شرقی در این داستان ما را به جلو نمی‌برد. شاید فیل‌های سفید در این داستان نماد رمز و راز زندگی جدیدی است که در درون دختر در معرض تهدید سقط جنین است. به هر حال در اکثر تفسیرها ارتباط تداعی آنی جیگ از تپه‌ها را با بارداری او مرتبط می‌دانند و رنگ سفید را نماد بی‌گناهی جنین و فیل‌ها (تپه‌ها) را نمادی از شکم باردار تفسیر می‌کنند. در فرهنگ‌ غربی که همینگوی عمدتاً برای مخاطبان انگلیسی‌زبان نوشته است، «فیل سفید» به طور مجازی به شیء گران‌قیمتی که بی‌فایده است، اطلاق می‌شود. مانند لامپ عجیب و غریبی که عمه‌تان به شما هدیه داده و تنها هنگام بازدید او درش می‌آورید و در اتاق نگه می دارید. چیزی که برای یک نفر بی‌ارزش است می‌تواند برای دیگری بسیار ارزشمند باشد. به بیانی «آشغال یک نفر، گنج دیگری است.» این معنی مجازی ممکن است با موضوع اصلی، که تفاوت‌های نگرش نسبت به سقط جنین است، همخوانی داشته باشد: برای کسی چیزی بسیار ارزشمند است، در حالی که برای دیگری، بار ناخواسته‌ای است که شاید نگهداری از آن خیلی گران باشد. فیل، به عنوان حیوانی غول‌آسا و بالقوه آسیب‌زننده، ممکن است برای جیگ نماد آینده‌ای سنگین و طاقت‌فرسا باشد که با آن مواجه است. خلاصه تفسیر نمادین خاصی وجود ندارد.

ژانر

این داستان کوتاه به شیوه سنتی رایج در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم روایت نمی‌شود.اصلا طرح داستانی ندارد و پایانش باز است. در ادبیات مدرنیستی و سبک مینیمالیستی جا می‌گیرد و به شدت متکی به گفت‌وگو و معنای زیر متن است. تمرکزش بر واقع‌گرایی است و مثل داستان کوتاه مدرن، محدود به ارائه لحظات است و مطابق با نگرش مدرن عاری از قضاوت اخلاقی است و تنش و تعارض بین دو شخصیت را در تعاملی دراماتیک  نشان می‌دهد. تعارضی که عمدتا احساسی و روانی است. انتخاب لحظه در این گونه ژانر بسیار مهم است. مثلا در همین داستان لحظه ای انتخاب شده که بارداری ناخواسته پیش آمده است.

از لحاظ روانشناختی

  تعارض درونی: در حالی که داستان بر گفت‌وگو متکی است به بررسی مبارزه روانی شخصیت ها نیز می‌پردازد.  به ویژه زن که با تصمیمی مهم درگیر است.

بررسی روان انسانی: روایت به بررسی انگیزه‌ها، ترس‌ها و خواسته‌های شخصیت‌ها می‌پردازد و بینشی در باره رفتار و روابط انسانی ارائه می‌دهد.

تکنیک روایی

مینیمالیسم: صرفه جویی در زبان است. همینگوی از زبان ساده و سرراست و بر آنچه که گفته نمی‌شود تمرکز دارد که نمونه ای از نگارش مینیمالیستی است.   

معنای ضمنی: داستان، خواننده را به تفسیر و استخراج معنا از تعاملات شخصیت‌ها و عناصر نمادین درون روایت دعوت می‌کند.

ساختار و ضرب‌آهنگ داستان:  حس فوریتی ایجاد می‌کند که با درگیری‌های درونی و شرایط بیرونی شخصیت‌ها همخوانی دارد

نتیجه گیری

داستان چند وجهی است. همینگوی عناصر داستان ادبی، ادبیات مدرنیستی، نمایشنامه، داستان روانشناختی و مینیمالیسم را ترکیب کرده است و عمقی در احساسات ظریف و روابط انسانی از طریق گفت‌وگویی به ظاهر ساده در پس زمینه یک ایستگاه قطار آفریده است.  البته ناگفته نماند که اعتراض‌های اولیه به این داستان این بود که فاقد شخصیت‌پردازی سنتی است و ماده به سادگی «دخترو زن» و  نرینه «مرد» معرفی شده اند.   

 خصوصیات متن همینگوی

متن ارنست همینگوی در میان سبک‌های نوشتاری قدرتمند و قابل تشخیص قرن بیستم قرار دارد. او از ۱۷ اکتبر ۱۹۱۷ تا اوریل ۱۹۱۸ در روزنامه «کانزاس سیتی استار» خبرنگاری می‌کرد. این موقعیت اولین شغل او پس از دبیرستان بود و نقش مهمی در شکل‌گیری سبک نوشتاری او به ویژه نثر مختصر و مستقیم داشت. همینگوی اغلب از کتابچه راهنمای سبک «کانزاس سیتی استار» که تاکید بر استفاده از جملات کوتاه، انگلیسی پر انرژی و قوی و جملات مثبت داشت، به عنوان تاثیر عمده بر حرفه ادبی اش یاد می‌کرد.

او از گفت‌وگوهای کوتاه، قید و صفت‌های اندک، جملات ساده و قوی، تصاویرواقعی و مستقیم، تغییرات فکری سریع، اسامی و افعال ساده، حذف عمدی برخی از جزئیات، اشاره و نماد، تمرکز بر جنبه‌های مختلف زندگی و آن‌چه که خودش تجربه کرده و در موردش می‌داند استفاده می‌کند. از توصیفات طولانی و احساسی، نظرات شخصی صریح و تزئین متن پرهیز می‌کند. با این حال خواننده عمیقا درگیر پیچیدگی ابعاد روابط انسانی در متن می‌شود.  در این داستان تنها عنصر شاعرانه همان بخشی است که سایه یک ابر از روی مزرعه گندم می‌گذرد و باقی نثر حذف شده و به بیانی برهنه است و خالی از تزیین ادبی.   

نقش گفت‌وگو

همینگوی استاد گفت‌وگو شناخته شده است. او از این تکنیک برای نشان دادن محدودیت‌ها، گستردگی تجربیات و نظرات و دانسته‌های شخصیت‌ها استفاده می‌کند و گاه روش بیانی‌اش از آن‌چه که بیان می‌شود مهم‌تر است. گفت‌وگوهای او زنده و پرانرژی اند و موضوع اصلی داستان را حمل می‌کنند. در همین داستان «تپه‌ها مانند فیل‌های سفید» موضوع مهمی چون سقط جنین، در یک گفت‌وگوی سطحی جا داده شده است. همینگوی با حذف پاره ای از جزئیات و افزودن زبان بدن و مناظر طبیعی، خواننده را به کشف معانی مخفی در نانوشته‌های داستان فرا می‌خواند.

 نقش راوی

در «تپه‌ها مانند فیل‌های سفید»، همینگوی حتی نمی‌گوید که آیا این دو شخصیت ازدواج کرده اند یا نه. او فقط گفت‌وگوی میان آن‌ها را ارائه می‌دهد و به خواننده اجازه می‌دهد که خودش نتیجه گیری کند. راوی میان رویداد و خواننده واسطه نمی‌شود، بلکه خودش را حذف می‌کند و ما را به نوعی در موقعیت کسی قرار می‌دهد که به چنین گفت‌وگویی گوش می‌دهد و ما می‌توانیم به جهات مختلفی برویم. همینگوی می‌گفت: «خواننده اغلب باید از تخیل خود استفاده کند وگرنه نکته‌های ظریف افکار من را از دست خواهد داد.» البته آن‌جا که دختر به تپه‌ها خیره  می‌شود و می‌گوید تپه ها واقعاً شبیه فیل‌های سفید نیستند. منظورم به رنگ پوست‌‌شون بود که از بین درختا دیده می‌شن.» لحظه‌ای به نظر می‌رسد که همینگوی شکارچی در آفریقا دارد حرف می‌زند و نه دختر، زیرا او بهتر از هر کس دیگری این توصیف را می‌شناسد.  

استقبال از داستان

استقبال از «تپه‌ها مانند فیل‌های سفید» از نظر تاریخی متفاوت بوده است. از آن‌جایی که در پایان داستان، اقدام «جیگ» مشخص نیست و جای بحث دارد، این داستان توسط منتقدان مختلف، هم طرفدارفمینیست شناخته شده است و هم ضد زن. کسانی هستند که آخرین حرف جیگ را تاییدی برای نگه داشتن نوزاد می‌دانند و بر این باورند که جیگ با گفتن «من خوبم» بر مردی که سعی بر تسلط بر او داشت، قدرت پیدا کرده است. کسانی هم نوشته‌های او را بیش از حد مردانه می‌دانستند و معتقد بودند که در آن‌ها هیچ عبارت جذاب یا بخش‌ شگفت‌انگیزی وجود ندارد، فقط یک مشت اصول اساسی اند.

بسیاری از منتقدان معاصر نیز معتقدند که همینگوی با حذف‌های بسیاری که انجام می‌دهد چیزی بیشتر از چند تکه گفت‌وگوی به هم چسبیده در متن باقی نمی‌گذارد.

نگاهی به زندگی شخصی ارنست میلرهمینگوی

او زاده ۲۱ ژوییه ۱۸۹۹ و درگذشته ۲ ژوییه ۱۹۶۱ است. از نویسندگان برجسته امریکایی که برنده جایزه نوبل برای کتاب پیرمرد و دریا شد.

در مطالعات جدید در مورد زندگی‌نامه و آثار همینگوی تصویر کاملاً متفاوتی از نویسنده ظاهر می‌شود، تصویری که او با دقت از دنیای بیرونی پنهان کرده بود، اما می‌توان از یادداشت‌ها و پیش‌نویس‌های پساوفاتش و از شهادت‌ کسانی که او را می‌شناختند، بازسازی‌اش کرد. همینگوی روی «جنسیت» وسواس داشت و دوست داشت در این زمینه‌ با سوالاتی مانند مردانه و زنانه بودن یا تفاوت‌های میان مرد و زن خیال‌پردازی کند. مادرش که موسیقی‌دان و خواننده اپرا بود، نام «ارنست» را از روی نام هنری خود «ارنستین» برای او برگزید و او را در دوران کودکی مجبور می‌کرد که لباس‌های دخترانه بپوشد تا به عنوان خواهر دوقلوی «مارسلین» شناخته شود. پدرش که پزشک بود، در دوران کودکی او را به ملاقات‌های پزشکی خود می‌برد، ولی مادرش ترجیح می‌داد که او دختر باشد. وقتی که او با همسر چهارمش «ماری» برای شکار به آفریقا رفته بود، دوست داشت نقش خودش را با او عوض کند. همینگوی او را «پیتر» صدا می‌کرد و او هم وی را «کاترین». گاهی اوقات هم همینگوی لباس‌های زنانه می‌پوشید. او فقط به زنانی با موهای کوتاه جذب می‌شد و از برش و رنگ کردن موها هیجان‌زده می‌شد. بعضی از دوستان نزدیکش می‌گفتند که او فتیش مو داشت. ما رد پای این خیالات را در آثار او می‌‌بینیم. می‌توان گفت که او تمام عمر تلاش کرد تا خود پیچیده و مشکل‌دارش را با مرد ایده‌آل ساده و مقاوم هماهنگ کند یا آن را در هماهنگی نگه دارد. هنگامی که این کار دیگر ممکن نبود و با گذشت زمان، دچار افسردگی شد و دیگر نتوانست بنویسد، تحت درمان با شوک‌های الکتریکی قرار گرفت و در سن ۶۲ سالگی دوبار به سر خود شلیک کرد. تصویر مردانگی او با نگاهی گذشته نگر، یک «خود نادرست» بود که باید ویژگی‌های بسیار متفاوتی را پنهان می‌کرد؛ از حساسیت‌های زنانه  تا همجنس‌گرایی نهفته‌ که برای خواننده‌ای دقیق در موضوعات و داستان‌ها و رمان‌هایش قابل درک بود. به این ترتیب، نظریه کوه یخ مورد علاقه‌اش می‌تواند به معنای دیگری نیز درک شود. در زیر سطح متن‌هایش، گنجینه عظیمی از عناصر ناخودآگاه وجود دارد که به مضامینی مانند بارداری، بیماری، درد، رنج بی‌معنی و بالاخص ترس از زنان می‌پردازد. هنر او بر اساس تنش میان آنچه ایده‌آلش بود که باشد و حساسیت زنانه‌ای که در زیر آن پنهان شده بود، شکوفا ‌شد و تروما را به پیروزی تبدیل کرد.

ارنست همینگوی این داستان را در ماه مه ۱۹۲۷ در روستای «Le Grau-du-Roi» در جنوب فرانسه، نوشت. او  در ماه عسل با همسر دومش، «پاولین فایفر» بود که ۱۰ مه در پاریس با او ازدواج کرد و به خاطر او  کاتولیک شد. موضوع سقط جنین و اختلاف میان زوج  برای داستانی در دوراهن ماه عسل کمی عجیب است. البته یک سال قبل، همینگوی از همسر اولش، «هادلی ریچاردسون»، زمانی که او در انتظار دومین فرزندشان بود، جدا شد. سقط جنین در آن زمان انجام نشد، اما همینگوی به آن فکر می‌کرد و احساس گناه می‌کرد. نامه‌ها و دیگر آثار زندگی‌نامه‌ای او هیچ شکی باقی نمی‌گذارند که او شکست ازدواج اولش را به تولد پسرش و واکنش دوگانه‌اش به آن نسبت می‌دهد. احساس او مانند مرد آمریکایی داستان است که می‌توانست و می‌خواست تا ابد با هادلی بماند اگر که بچه‌ای نمی‌آورد و بارداری دومین فرزند، به پایان این ازدواج منجر شد. (هادلی دومین  بارداری خود را در سویس هنگام اسکی از دست داد و بعد طلاق گرفتند.) ما نمی‌دانیم چه بر سر زوج داستان خواهد آمد، اما نویسنده جوان می‌دانست که تولد اولین فرزندش احساس آزادی و استقلالش را در مقام هنرمند از او گرفته است. به گفته زندگی‌‌نامه نویس‌ها پذیرش پدری برای نویسنده، اگرچه شاید به معنی امضای حکم مرگش نبود، اما دست‌کم پایان جوانی‌اش به حساب می‌آمد. این فکر برای مردی بود که از «پاپا» شنیدن دیگران لذت می‌برد. در آثار همینگوی زایمان تقریباً همیشه با ترس و مصیبت همراه است. در داستان کوتاه «برف سراسری» در مجموعه داستان «در زمان ما» و در رمان «وداع با اسلحه» (۱۹۲۹) هم این امر آشکار است. چنانچه مرد قهرمان داستان با نفرت تلخی به خبر بارداری معشوقه‌اش واکنش نشان می‌دهد.

وضعیت زوج ناآرام در ایستگاه قطار اسپانیایی که در داستان به تصویر کشیده شده، ممکن است تخیلی باشد، اما موضوع بارداری ناخواسته قطعاً از زندگی خود او گرفته شده  که برایش مدتی طولانی مسئله‌ای حیاتی بود. او نسبت به ترک همسر اولش هادلی و پسرشان بامبی احساس گناه می‌کرد. شاید به همین دلیل است که او همدردی خواننده را به سوی دختر می‌برد تا مرد، که به گفته بسیاری از مفسران، شواهدی از خودخواهی اوست. به این ترتیب نوشتن این داستان، می‌تواند عملکردی به عنوان «تنبیه نمادین» هم داشته باشد.

منابع:

Walter Schönau

«والتر شونائو» یک پژوهشگر ادبی برجسته است که به خاطر کارهایش در زمینه ادبیات مدرنیسم و به ویژه مطالعاتش در آثار ارنست همینگوی شناخته شده است. او درک آکادمیک از تکنیک‌های روایی، تم‌ها (درون مایه و مضمون) و توسعه شخصیت‌های همینگوی را بهبود بخشیده است و به خاطر بررسی‌هایش در مورد چگونگی استفاده نویسندگان مدرنیست از زبان و ساختار برای انتقال تم‌های بیگانگی، هویت و جستجوی وجودی شاخص است. 

Charles May

چارلز می یکی از پژوهشگران برجسته در زمینه مطالعات داستان کوتاه و نقد ادبی است. او آثار نویسندگان مختلف از جمله ارنست همینگوی را به طور گسترده تحلیل کرده است. او در «داستان کوتاه: واقعیت هنر مصنوعی» (۲۰۰۲) بسیار عمیق به بررسی تکنیک‌های داستان کوتاه می‌پردازد که شامل تحلیل نویسندگان مختلف از جمله ارنست همینگوی نیز هست. 

cliffsnotes.com/literature/hemingway

https://akhbar-rooz.com/?p=247992 لينک کوتاه

4.5 8 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x