نازک بین- پخش تکراری چندین دفعه فیلمهای آلن دلون در دهه شصت ببعد از صدا و سیمای میلی یا فیلمهای ویدئوئی،هنربیشه فرانسوی را برای گروههای بیشماری از مردم ایران خاطرهانگیز کرد. دلون ،در سالهای در اوج بودن، بازیگر پرکاری بود و در شماری از فیلمهای پلیسی و کارگاهی می درخشید. بعضی از این فیلمها مثل :«سامورایی»، «دسته سیسیلیها» و «دایره سرخ» بارها از تلویزیون میلی جمهوری اسلامی، پخش شده است. هر بار هم جائی از آن را قیچی کرده اند.برای مخاطبان آن سالهای تلویزیون، بازیگران مردی، چون آلن دلون با حالتهای مردانه و محکمشان شناخته میشدند. برخلاف سلبریتیهای امروز! آلن دلون، متعلق به نسلی است که هنوز ستارههای اش خودشان را با کارها و عملهای عجیب و غریب بزک نمیکردند و دنبال دیده شدن به هر قیمتی نبودند.از طرفی دوبله دلنشین خسرو خسروشاهی بیشکسوت رادیو و تلویزیون ،در جا افتادن نام این بازیگر در جامعه ایرانکمک زیادی کرد. صدای خسرو خسروشاهی به گونهای روی حالت چهره دلون نشسته بود که مردم کوچه و خیابان، سعی میکردند دیالوگهای او را با همان حالت و همان صدا تقلید کنند. بسیاری از متولدین دهه ۴۰، ۵۰ و ۶۰ با چنین خاطراتی بزرگ شده اند. آنها به یاد دارند که بارها در جمعهای دوستانه و خانوادگی برای شوخی کردن با چهره و تیپ همدیگر، بارها از ادبیات و زبان آلن دلون استفاده کردهاند .دنیای سینما با مرگ آلن دلون، یکی از ستارههای کلاسیک و قدیمیاش را از دست داد.
آلن دلون در مصاحبهای گفته بود: «کارگردانها و مخاطبان همیشه دوست دارند مرا در فیلمها تنها ببینند.» او ،اگرچه در قامت کاراکترهای تنهای نوآرهای ملویل خوش درخشید، اما، در ملودرامها و آثاری از استادان سینما ،نظیر رنه کلمان، لوکینو ویسکونتی، میکل آنجلو آنتونیونی، لویی مال، جوزف لوزی و بسیاری دیگر، کاراکترهای متنوعی ساخت و پردازش کرد. آلن دلون، زمانی که چهارساله بود والدیناش از همدیگر جدا شدند و سرپرستی او بهتدریج به افراد مختلفی در زندگیاش واگذار شد. از این جهت، او زندگی خانوادگی را به معنای حقیقیاش هیچگاه درک نکرد و در دوران تحصیل در مدرسه هم بارها بهعنوان شاگردی عصیانگر تنبیه شد. به همین خاطر بود که در ۱۷ سالگی به ارتش پیوست و سپس مدتی را در زندان سپری کرد.بعد هم مدتی به چند شغل مثل شاگردی، بیشخدمتی و …روی آورد تا ترکیب روحیه خشمگین و در عین حال با ظرافت او در این دوران به چالش کشیده شود. آشنایی او با ژان کلود بریالی، دروازه ورود او به سینما شد. از آن پس، جوان خوش سیما و تو دل برو و مستعد، به حرفه بازیگری وارد شد. دلون ،که با فیلمهایی، چون “ظهر بنفش”، “روکو و برادرانش” و “سامورایی” به شهرت جهانی رسید. در سال ۱۳۵۵ به تهران سفر کرد. وی همچنین محبوبیت فوق العاده ای در اتحاد جماهیر شوروی سابق، داشت که به ساخت فیلم «تهران ۴۳» (الکساندر الُف و ویلادیمیر نامف، ۱۹۸۱) در آن کشور انجامید. این فیلم ،داستان دست یافتن به اسنادی است که نشان میدهد آلمانیها نقشه ترور سران متفقین در دیدار معروف آنها در تهران را داشتهاند.(کنفرانسی با اسم رمز یوریکا که طی آن استالین چرچیل و روزولت به عنوان سران متفقین برای آینده جنگ با هیتلر ،آینده و استقلال ایران، در تهران تبادل نظر کردند.طبیعتا این موضوع خوش آیند آلمان نازی نبود. و جاسوسهای نازی تلاش بسیاری برای اخلال در این کنفرانس کردند.)
آلن دلون ، گذشته مملو از تناقض و تضاد خود را بفراموشی سپرد ، این اواخر از نظر سیاسی به خاطر حمایت از حزب دست راستی جبهه ملی و دوستی با ژان ماری- لوپن ، زمینه های بیگانگی نسل تازه فرانسه را با خود فراهم ساخت! داستان زندگی آلن دلون تمامی عناصر نمایشنامههای یونانی را دارد: یک خانواده از همپاشیده و عمارتی در حال فروپاشی که زمانی صحنه مهمانیهای پرشکوه بود. آنها میدانستند که این بازیگر از دو زن، صاحب سه فرزند است: دو پسر و یک دختر، و پسر سومی هم دارد که او را انکار میکرد و اکنون مرده است. اما طرفداران او در ماههای اخیر به یک آسیب روحی شدید در قلب خانواده دلون نیز پی بردهاند: فرزندان او اختلافاتشان را در یک رشته توهین، اتهام، شکایت و صداهایی که مخفیانه ضبط شده بود، به رسانهها کشاندند. چنان که روزنامه لوموند،در مقاله ی طولانی که به این ماجرا اختصاص داده شده بود با این جمله آغاز شدهبود: «پرندگان خود را پنهان میکنند تا بمیرند، گربهسانان بزرگ زیر نور کورکننده نورافکنها میمیرند.»
آلن دلون ، از آن دسته از هنربیشه هائی بود که علاقه زیادی به ریموند کوپا، ستاره فرانسوی دهه ۵۰ تیم رئال مادرید داشت .وی برای تماشای مسابقات او به اسپانیا سفر می کرد. ریموند کوپا، ناپلئون دنیای ورزشی الن دلن بود. اما، بعدها مارادونا بر مغز و قلب دلن نشست و جای ریموند فرانسوی را گرفت.در آن اوایلی که میشل پلاتینی معروف می شد، دلون، در خصوص بهترین بازیکن فرانسوی تاریخ صحبت کرد: «وقتی جوان بودم بازیهای کوپا در یک تیم کوچک فرانسوی را دیدم. او شگفتانگیز بود؛ بهترین بازیکنان فرانسوی که با چشمان خود بازیاش را دیدم. البته که این پسر(پلاتینی) نیز بد بازی نمیکند!»دلون، همچنین علاقه زیادی به مارادونا داشت و در دهه ۸۰، برای تماشای بازی دست خدا به اسپانیا سفر کرد. او ،در این خصوص میگوید: «در دهه ۸۰ من برای دیدن مسابقه یک چهره استثنایی دیگر به اسپانیا رفتم؛ دیگو مارادونا. همه چیز را به خوبی یادم میآید، دیدار بارسلونا و کادیز بود و مارادونا در لباس آبی و اناری بازی میکرد. من رئال مادرید را دوست داشتم، چون ریموندکوپا، آنجا بازی کرده و همه چیز را برده بود. من طرفدار بارسلونا نبودم و فقط مارادونا میتوانست این سفر را ممکن کند. مارادونا در آن مسابقه فوقالعاده بازی کرد و میخواستم او را ببینم. اما یک بازیکن دیگر توجه من را جلب کرد؛ ماجیکو(ستاره السالوادوری کادیز در دهه ۸۰). دیگو، یکی از بهترینهای تاریخ بود .اما ماجیکو انگار از یک سیاره دیگر آمده بود!» دلون به اندازه مارادونا، پله را دوست نداشت. وی در سال ۱۹۷۸ در یک میهمانی با پله دیدار کرد .اما بیشتر از پله، جرزینیو را دوست داشت. دلون ،در خصوص ملاقات با پله و جرزینیو میگوید: «من طرفدار سوپراستارها نیستم و بسیاری از آنها را ملاقات کردهام. فوتبال یک بازی تیمی است و پله در کار خود بهترین بود. اما من از این غرور متنفرم؛ او خدا نیست. من پله را ستایش میکنم. اما وقتی او را دیدم، تنها یک انسان را مشاهده کردم. جرزینیو بهترین بازیکن برزیل در جام جهانی ۷۰ بود؛ بهترین تیمی که دیدهام. این خجالتآور است که اعتبار این موضوع تنها به یک نفر میرسد.»
آستریکس مقابل سزار
کمدی، خانوادگی، فانتزی
▪ کارگردان: فردریک فورستیه، توما لانگمان.
▪ فیلمنامه: توما لانگمان، الیویه دازا، الکساندر شارلو، فرانک مانیه بر اساس داستان مصور رنه گوشینی و آلبر اودرزو.
▪ موسیقی: فردریک تالگورن.
▪ مدیر فیلمبرداری: تیه ری اربوگاست.
▪ تدوین: یانیک کرگوآ.
▪ طراح صحنه: آلین بونه تتو.
▪ بازیگران: ژرار دپاردیو[اوبلیکس]، کلوویس کورنیاک[آستریکس]، بنوآ پولورده[بروتوس]، آلن دلون [ژولیوس سزار] ، ونسا هسلر [شاهزاده ایرینا] ، ژان پی یر کسل[پانورامیکس].
▪ ١١۶ دقیقه.
▪ محصول ٢٠٠٨ فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا، بلژیک.
پانورامیکس یکی از مردان گل، عاشق شاهزاده ایرینای یونانی می شود. او ،پس از فرستادن پیغامی برای رسیدن به محبوب به سوی یونان به راه می افتد. زمانی که به آنجا می رسد رقیبی سرسخت و نابکار در برابر خود می یابد .این فرد بروتوس؛ پسر ژولیوس سزار که در صدد تصاحب مقام پدر و ازدواج با شاهزاده ایرینا بود نام داشت.طبیعی بود که پانورامیکس فقیر بازنده این رقابت باشد، اما ایرینا ،که از بروتوس نفرت داشت و سخت عاشق پانورامیکس شده، شرط ازدواج خود را پیروزی یکی از رقبا در بازی های المپیک اعلام می کند. بروتوس حقه باز با استفاده از معجون ها و راه حل های فریب کارانه سعی می کند بر حریف پیروز شود، پانورامیکس نیز که چاره را منحصر به فرد دیده، دست کمک به سوی هم ولایتی ها خود آستریکس و اوبلیکس دراز می کند.پس از اولین دور مسابقات، آستریکس و اوبلکیس با دسیسه بروتوس مبنی بر دوپینگ به وسیله معجون جادویی اهالی شهر گل، از دور رقابت ها حذف می شوند. تا اینکه نوبت به آخرین مسابقه، یعنی ارابه رانی می رسد و پانورامیکس مجبور است به تنهایی با بروتوس حیله گر مقابله کند. اما آستریکس نیز بیکار ننشسته و تصمیم دارد حریف را با سلاح خود از میان بردارد…!
در جای دیگری برای رسیدن به داستان این فیلم کمدی فرانسوی، با اقتباس از کتاب کمیک به همین نام می تواناز زوایه دیگری به این داستان نگاه کر: . وقتی آلافولیکس (استفان روسو) عاشق شاهزاده یونانی، ایرینا (ونسا هسلر) می شود، سعی می کند با سفر به یونان برای شرکت در بازی های المپیک، قلب او را به دست آورد. آلافولیکس با همراهی دوستان وفادارش، آستریکس (کلوویس کورنیلاک) و اوبلیکس (ژرارد دوپاردیو)، خود را در رقابت با پسر ژولیوس سزار (آلن دلون) بروتوس (بنوآ پولوورد) میبیند که مخفیانه نقشهای برای کشتن پدرش و تصاحب تاج و تخت میکند . در این فیلم تصاویری از تعدادی از ستارگان ورزشی از جمله زین الدین زیدان، مایکل شوماخر و تونی پارکر به تصویر کشیده شده است.
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- نظام و گیسوان پوشیده در حصار استادیوم آزادی!
- زنان در اقلیت، در ایستگاه صلواتی آزادی بازی ایران و کامبوج را تماشا کردند
- صعود بلژیک، پیروزی دشوار هلند، شکست انگلیس؛ پیروزی پُرگل کره جنوبی، ژاپن، استرالیا و ایران
- بحرین – ایران؛ توقف فرانسه، پیروزی انگلیس و اوکراین، تکتازی رونالدو و اخراج بخاطر حمایت از ترکیه متجاوز