جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

انتظار بیهوده «تاریخ شفاهی چپ ایران» از محمدعلی عمویی – جعفر بهکیش

کتاب سه جلدی “صبر تلخ” که مصاحبه «تاریخ شفاهی چپ ایران» با محمدعلی عمویی است را بلافاصله پس از انتشار در ۱۳۹۹ خواندم.[۱] پیش از آن تعدادی از خاطرات رهبران گروه‌های سیاسی چپ، از جمله خاطرات حسین احمدی روحانی، تراب حق‌شناس و نقی حمیدیان منتشر شده بود. خاطرات منتشر شده رهبران حزب توده، از جمله خاطرات نورالدین کیانوری، ایرج اسکندری، بابک امیرخسروی و محمدعلی عمویی[۲] نیز از آن جمله هستند. انتظار من آن بود در مصاحبه با کسانی که قبلا خاطرات خود را منتشر کرده بودند، از جمله محمدعلی عمویی، بر نکاتی که در این خاطرات ناگفته باقی مانده یا آگاهانه پنهان نگاه داشته شده تاکید شود و در جستجوی یافتن پاسخ برای سئوال‌های مهمی باشند که به کار شناخت بهتر اشتباهات فاجعه‌بار چپ، دلایل آن و بحران جنبش چپ در ایران بیاید.

به‌ویژه در دورانی که، به گمان من، برای پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه، چپ نوینی در ایران سر بر خواهد آورد که احتمالا شبیه هیچ یک از پیشینیان خود نخواهد بود و این جنبش نوین نیاز دارد که بداند که چرا چپ در ایران، از جمله حزب توده در دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ و از ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۲ و جنبش فدائیان خلق در دهه‌های ۱۳۴۰، ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰، به‌رغم موفقیت‌های قابل‌توجه، با چنان شکست‌های فاجعه‌باری روبرو شدند.[۳]

مثلا چرا حزب توده که مدعی دانش گسترده و تجربه گرانقدری است، نتوانست این موضوع ساده و ابتدایی را دریابد که همیشه ضد امپریالیست بودن به معنی مترقی بودن نیست و به زبان مورد علاقه آنان «ضد خلق می‌تواند ضد امپریالیست باشد[۴]»؟ آیا در آن حزب پرسابقه (که در این مورد قطعا هیچ تردیدی نبوده و نیست) کسانی یافت نمی‌شدند که به سیاست نورالدین کیانوری و «تئوریسین‌های حزب کمونیست شوروی» در «دفاع از خط مردمی و ضد امپریالیستی امام خمینی» انتقاد داشته باشند و اگر وجود داشته‌اند این انتقادات چه بوده و چگونه این صداها خفه شده است[۵]؟ چرا در برابر خفه‌کردن صدای ایرج اسکندری که گویا منتقد این سیاست فاجعه‌بار بود از کسی صدایی در نیامد؟ چرا از همدستی رهبران حزبی با سیستم اطلاعاتی شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی برای سرکوب هر صدای منتقدی در حزب و فرقه دمکرات آذربایجان سئوالی پرسیده نشده است؟

چرا این حزب سرکوب «ضدانقلاب» را تجویز و از جنایت‌های هولناک جمهوری اسلامی بر علیه مخالفانش صراحتا پشتیبانی کرد؟ چرا این حزب در تشکیلات کودتاگران نوژه، حزب ایران[۶]، سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران[۷] و احتمالا سازمان‌های سیاسی دیگر جاسوس داشت و چرا خبرهای این جاسوسان در مواردی، که اصلا ابعاد آن روشن نیست، به اطلاع مقامات جمهوری اسلامی رسانده شده و یا برای اهداف حقیر حزبی، از جمله برای تشدید اختلافات در درون احزاب رقیب، منتشر شده است؟ ابعاد این سیاست چه بوده است؟

تعریف حزب توده از شکنجه چیست؟ آیا حزب توده شکنجه برای اهداف مترقی را مجاز می‌دانست؟ آیا حقیقت دارد که اعضای سازمان مخفی حزب توده، پس از کسب اطلاع از اقدامات تعدادی از افسران ارتش بر علیه جمهوری اسلامی، این افراد را با موافقت و در هماهنگی با جمهوری اسلامی بازداشت و شکنجه کرده بودند؟[۸]

چرا این حزب با انتشار کتب و مقالات مختلف واقعیت «سوسیالیسم واقعا موجود» از جمله سرکوب بی‌رحمانه هر صدای مخالفی در کشورهای سوسیالیستی را از چشم همه، حتی جوانان حزبی، پنهان کرد؟ مسئولان حزبی چرا اقدام به لاپوشانی فساد گسترده و سازمان‌یافته و بحران عمیق اقتصادی در اردوگاه سوسیالیسم، به‌خصوص شوروی، و فقر ناشی از آن، در مقایسه با کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی، نمودند؟ و شاید فاجعه‌بارتر اینکه گویا خود نیز دروغ‌های خود را باور کرده بودند.[۹]

و بسیاری سئوالات مشابه که لیست کردن آنها مثنوی هفتاد من کاغذ است و از حوصله این یادداشت کوتاه خارج ولی می‌توانست در لیست سئوالات مصاحبه‌کنندگان، برای یک گفتگوی طولانی که ۱۲۰۰ صفحه را اشغال کرده است قرار داشته باشد.

در برخی موارد هم که سئوالاتی در مورد چگونگی ایجاد تک صدایی در این حزب طرح کردند، محمدعلی عمویی به بهانه مبتذل «صحبت کردن پشت سر مرده معصیت دارد»، از پاسخ دادن به سئوالات طفره می‌رود. بالاخره مصاحبه‌کنندگان هم صدایشان در می‌آید و می‌گویند:

شـما دقیقاً مثل یک آدم حزبی، برآیند حزب را بیان می‌کنیـد. دقیقـاً انگـار کـه مسـئول روابط عمومی حزب بحث‌هایی را که در جلسه حزبی بوده جمع‌بندی می‌کنـد . مـا در این چند جلسه «آقای عمویی» را ندیدیم. در آن گفتگوها فقط حزب بود… !

قبول داریم که تمامی رفقا شهید شده‌اند یا چون دکتر کیانوری در میان ما نیستند و چون نمی‌توانند دفاع کنند[۱۰]، شما نیز نمی‌توانید انتقاداتتان را مطرح کنیـد. ولـی اینجـا مسئله شخصی درمیان نیست، ۲۵ سال از این حوادث گذشته. (صبر تلخ، جلد دوم, ۴۷۱)

و عمویی پاسخ می‌دهد “که عمویی را از لا‌به‌لای گرد و خاک‌ها پیدا کنید! این همراه همان گردوخاک‌ها است! به همراه همان مجموعه است! من همین‌قدر می‌توانم بگویم.” (صبر تلخ، جلد دوم، ۴۷۱ و ۴۷۲) و به ذهن مصاحبه‌کنندگان خطور نمی‌کند که اگر قرار بر تکرار استدلال‌های چهل سال پیش برای اثبات صحیح بودن «دفاع از خط مردمی و ضدامپریالیستی امام خمینی» است، نورالدین کیانوری در پرسش و پاسخ‌های خود توضیحات بهتر و موثرتری را بیان کرده است و دیگر ضرورتی به تلف کردن وقت برای مصاحبه با محمدعلی عمویی و سیاه کردن ۱۲۰۰ صفحه که به بهای بریدن چندین درخت به‌زیر چاپ خواهد رفت، نبود.

به نظر می‌رسد که مصاحبه‌کنندگان انتظار داشتند که چون افسران توده‌ای که ۲۵ سال از عمر خود را در زندان‌های شاه گذارنده و از اوایل دهه چهل با برخی از روحانیونی که بعد از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ از مسئولان اصلی جمهوری اسلامی شدند هم‌بند بودند، قاعدتا به خوبی با آنان و تفکرات سیاسی و ایدئولوژیک آنان آشنا باشند. از همین‌رو می‌خواستند بدانند که چگونه رهبران حزب توده با چند دهه تجربه حزبی، دانشی گسترده و شناخت نزدیک از روحانیت طرفدار خمینی، نتوانستند تفاوت آشکار روحانیت ایران را با پیروان الاهیات رهایی‌بخش[۱۱] در آمریکای جنوبی و مرکزی را درک کنند؟ احتمالا مصاحبه‌کنندگان بسیار متعجب بودند که چرا محمدعلی عمویی روحانیت طرفدار خمینی که مخالف حق رای زنان و دیگر اقدامات اصلاحی شاه، ضد کمونیست و خواهان برقراری حکومت اسلامی بودند را با کامیلو تورس[۱۲] و اسقف اسکار رومه‌رو[۱۳]، از جمله مشهورترین افراد حامی الاهیات رهایی‌بخش در آمریکای لاتین که مخالفتی با مدرنیته و چپ‌گرایان نداشتند و به‌ویژه خواهان برقراری حکومت مذهبی و کلیسا نبودند مقایسه می‌کند. محمدعلی عمویی باز هم از پاسخ دادن به این سئوالات مهم طفره می‌رود.

این جوانان چپ‌گرا در جستجوی آن بودند که ریشه‌های شکست تراژیک چپ در ایران پس از انقلاب اسلامی را درک کنند و انتظار داشتند که محمدعلی عمویی پنجره‌ای را برای درک بهتر علل این شکست‌ها بگشاید. آنان حیران بودند که چگونه همه در این “حزب طراز نوین”، به قبول خط سیاسی نورالدین کیانوری “قانع” می‌شدند. (صبر تلخ، جلد دوم، ۴۵۲) آنان گویا در جستجوی یافتن حتی کورسویی از نگاه انتقادی در حزب توده بودند.

اما انتظار آنان بیهوده بود. آنان با پاسخ‌های محمدعلی عمویی به این نتیجه نرسیدند که باید بساط خود را جمع کنند و به این مصاحبه‌های بی‌فایده خاتمه دهند. آنان استالینیسم ریشه‌دار در حزب توده که از زبان محمدعلی عمویی بیان می‌شود را گویا متوجه نمی‌شوند، محمدعلی عمویی حتی انتقادات خروشچف و گورباچف از استالین و شیوه حکمرانی حزب کمونیست در این کشور را خائنانه می‌داند. (صبر تلخ، جلداول، ۳۰۷)

آنان متاسفانه ۱۲۰۰ صفحه را سیاه کرده‌اند تا محمدعلی عمویی همان استدلال‌های مبتذل چهل سال پیش این حزب را مجددا و به طرق مختلف بازگو کند که «حزب ما» نه از خمینی که از «خط مردمی و ضدامپریالیستی امام خمینی» دفاع می‌کرد! گویا با این ترفند زبانی، ابتذال و نتیجه فاجعه‌بار سیاست توصیه شده از طرف حزب کمونیست شوروی به حزب توده و تمام جریانات سیاسی‌ای که ضدیت با امپریالیسم را از جانب هر جریان سیاسی یا ایدئولوژیک و در هر شرایطی مترقی می‌دانستند پنهان می‌شود. ۱۲۰۰ صفحه را سیاه کرده‌اند تا محمدعلی عمویی شعور خواننده را تحقیر کند.

نکته مهم این است که در تمام این ۱۲۰۰ صفحه هرگز نشانه‌ای دیده نمی‌شود که محمدعلی عمویی پس از گذشت ۴۰ سال به این نکته ظریف پی‌برده باشد که در حزب توده و دیگر احزاب چپ سنتی، انتقاد و نگاه انتقادی هرگز تشویق نشده است و همیشه منتقدان در زیر لفافه مبارزه با فراکسیونیسم خفه شده‌اند (یا هر گاه که دستشان رسیده است و ضروری تشخیص داده‌اند، توسط خودشان یا مقامات احزاب برادر در کشورهای سوسیالیستی، به قتل رسیده‌اند.) همانگونه که نورالدین کیانوری زمانی پدر حزب توده و همه توده‌ای‌ها بود، فرماندهی و فرمانبرداری شیوه متداول در این حزب بوده است و آنرا در زیر عنوان اقناع رفیقانه و سانترالیزم دمکراتیک پنهان می‌کردند.  

اما اگر با نگاهی انتقادی این ۱۲۰۰ صفحه بررسی شود، به مصداق ضرب‌المثل «ادب از که آموختی»، به‌خوبی علل بحران حزب توده و شکست‌های سنگین آن در ایران قابل مشاهده است. حزب توده مانند برادر بزرگ‌تر خود، حزب کمونیست شوروی، فاقد توانایی نظری برای بررسی انتقادی مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، زیست‌محیطی[۱۴] و سیاسی جامعه ایران بود. در این حزب افراد بااستعدادی مانند رحمان هاتفی به سانسورچی تبدیل شدند، آنهم سانسور اندیشه‌های خودشان برای خوش‌آمد جمهوری اسلامی. (فرهمند راد ۱۳۹۶، ۴۳)

به قول رضا فانی یزدی، از کادرهای این حزب در مشهد، “کیانوری، کیانوری بود. هر روز و هر لحظه در زندگی [ما] حضور داشت. سنگینی شخصیت او آنقدر بود که حزب بدون کیانوری معنی نداشت. «رفیق کیا» با پرسش و پاسخ‌های هفتگی‌اش جوابگوی همه سئوالات بود.” (سوسیالیسم رویایی من، دفتر دوم، ۴۹) در سلسله مراتب جنبش جهانی کمونیستی نیز رهبران حزب توده نیازی به فکر کردن نداشتند، چون یکی در حزب کمونیست شوروی پیدا می‌شد که راه‌حل همه مسائل ایران را به رهبران این حزب ابلاغ کند.[۱۵]

و به همین دلیل است که هر صدای مخالف سیاست «دفاع از خط مردمی و ضدامپریالیستی امام خمینی»، که به معنی سیاست حزب کمونیست شوروی بود، باید خفه می‌شد. اعضای رهبری حزب توده به‌خوبی بر این نکته واقف بودند، هرچند برخی از آنان منتقد این سیاست بودند، اما همه (جز یک نفر برای یک لحظه[۱۶]) سکوت اختیار کردند.

به‌گمان من، هر‌چند سرکوب بی‌رحمانه چپ ایران توسط حکومت پهلوی و به‌ویژه جمهوری اسلامی نقشی تعیین‌کننده در شکست و از صحنه بیرون رانده شدن چپ ایران داشته است، اما عوامل درونی، از جمله در مورد حزب توده وابستگی نظری و عملی به حزب کمونیست شوروی که هرگونه بینش انتقادی در آن به‌شدت سرکوب می‌شد و به‌همین دلیل فاقد توانایی برای مقابله با مشکلات خود بود، نقشی قطعی در این شکست ایفا کرده‌اند. از همین رو درک اشتباهات نظری و عملی چپ ایران، از جمله فدائیان خلق و حزب توده، ره‌توشه جنبش نوینی خواهد بود که به‌دلیل نیازهای اجتماعی و سیاسی سر بر خواهد آورد.

متاسفانه محمدعلی عمویی در پاسخ‌های خود و مصاحبه‌کنندگان در پرسش‌های خود هیچ کمکی به پایان «صبرتلخ» ما برای شنیدن حقیقت اتفاقات پشت پرده این حزب نکرده‌اند. از همین روست که خاطرات برخی از کادرهای حزبی، از جمله شیوا فرهمند راد، و با هزار افسوس و درد، کتاب وزارت اطلاعات در مورد این حزب که بر اساس اسناد به دست آمده از منابع خارجی، اسناد ساواک، اسنادی که در جریان بازداشت رهبران حزب و به‌ویژه اعترافات زیر شکنجه رهبران این حزب نوشته شده و مملو از جعلیات است، تنها منابع قابل استفاده در شناخت علل اشتباهات مهلک نظری و عملی این حزب خواهد بود.       

من در زیرنویسی در مقاله “نگاهی به «ریشه در خاک» خاطرات زهره تنکابنی” نوشته بودم “اخیرا «صبر تلخ» محمدعلی عمویی را خواندم. ۱۲۰۰ صفحه را سیاه کرده‌اند تا شعور خواننده را تحقیر کنند. برای من حیرت‌آور بود که چگونه مصاحبه‌کنندگان به چنین حقارتی تن داده‌اند.” (بهکیش ۱۴۰۰)

در پاسخ، یکی از “رفقای” حزبی، بدون هیچ تعارفی و با صداقتی مثال‌زدنی، در پیامی شخصی نوشت که: جعفر بهکیش پای خود را از گلیم‌اش درازتر کرده است!

این پیام بسیار کوتاه بهتر از ۱۲۰۰ صفحه مصاحبه با محمدعلی عمویی دلایل بحران اندیشه و اندیشیدن در حزب توده و شکست‌های مکرر آنرا به ما نشان می‌دهد.

توضیحات:

منابع ذکر شده

اسکندری, ایرج, مصاحبه توسط مردم. ۱۳۵۸. مصاحبه «مردم» با رفیق ایرج اسکندری حزب توده ایران, (۴ تیر). دستیابی در ۶ شهریور ۱۴۰۳.

https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-06/hezbe-toode-mardom-dowre-7-031.pdf.

اسکندری, ایرج, مصاحبه توسط مجله تهران مصور. ۱۳۵۸. مصاحبه با تهران مصور (خرداد). دستیابی در ۶ شهریور ۱۴۰۳.

https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-06/eskandari-mosahebe-tehran-mosavvar.pdf.

بهکیش, جعفر. ۱۴۰۰. نگاهی به «ریشه در خاک» خاطرات زهره تنکابنی. سایت اخبار روز. دستیابی در ۷ شهریور ۱۴۰۳.

تنکابنی, زهره. ۱۳۹۲. ریشه در خاک. آلمان: انتشارات فروغ.

عمویی, محمدعلی. ۱۳۹۹. صبر تلخ، جلداول؛ گفتگو با محمدعلی عمویی توسط تاریخ شفاهی چپ ایران. جلد ۱. ۳ جلد. برلین: نشر واله. دستیابی در ۱۸ فروردین ۱۴۰۲.

https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-06/amooii-sabre-talkh-1.pdf.

—. ۱۳۹۹. صبر تلخ، جلددوم؛ گفتگو با محمدعلی عمویی توسط تاریخ شفاهی چپ ایران. جلد ۲. ۳ جلد. برلین: نشر واله. دستیابی در ۱۸ فروردین ۱۴۰۲.

https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-06/amooii-sabre-talkh-2.pdf.

—. ۱۳۹۹. صبر تلخ، جلدسوم؛ گفتگو با محمدعلی عمویی توسط تاریخ شفاهی چپ ایران. جلد ۳. ۳ جلد. برلین: نشر واله. دستیابی در ۱۸ فروردین ۱۴۰۲.

https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-06/amooii-sabre-talkh-3.pdf.

فانی یزدی, رضا. ۱۳۹۵. سوسیالیسم رویایی من- دفتر اول- در کوران مبارزه انقلابی. نشر بی بی.

—. ۱۳۹۵. سوسیالیسم رویایی من- دفتر دوم- دستگیری و بازجویی. نشر بی بی.

فدائیان خلق- اکثریت. ۱۳۹۱. آسیب شناسی تشکیلات مخفی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت). تشکیلاتی, فدائیان خلق- اکثریت. دستیابی در ۱۵ اسفند ۱۴۰۰.

https://www.iran-archive.com/fa/bakhsh-tozih/602.

فرهمند راد, شیوا. ۱۳۹۶. با گام‌های فاجعه؛ در روند سرکوبی حزب توده ایران (ویراست دوم). ویراست دوم. نویسنده. دستیابی در ۱۸ فروردین ۱۴۰۲.

https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-07/shiva-farahmand-gamhaye-fajee-02.pdf.

—. ۱۳۹۴. قطران در عسل؛ داستان‌واره‌هایی از زندگی، فعالیت سیاسی و دو مهاجرت. لندن: اچ اند اس مدیا.


[۱] من در نوشتن این مقاله دچار تردیدی جدی بودم. محمدعلی عمویی بیش از ۳۵ سال را در زندان‌های شاه و جمهوری اسلامی در بند و قربانی حکومت‌های جباری بوده که در ۷۰ سال گذشته بر ایران حاکم بوده‌اند و از این منظر برای او احترام زیادی قایل بوده و هستم و با او خانواده‌اش احساس نزدیکی می‌کنم. من در اینجا محمدعلی عمویی زندانی سیاسی را نقد نکرده‌ام، بلکه کسی را نقد کرده‌ام که سخنگو و عضو هیئت سیاسی حزب توده است (عمویی خود را چنین معرفی می‌کند.)

[۲] زمانی که در اردیبهشت ۱۳۶۲ و ماه‌های بعد مصاحبه سران حزب توده را نگاه می‌کردم، هرچند از اینکه نورالدین کیانوری و دیگران را  با شکنجه وادار به اعتراف برعلیه خود و مصاحبه کرده بودند، عمیقا خشمگین بودم، اما اصلا تعجب نکردم (من هرگز به ادعاهای مبتذلی از قبیل خوراندن دارو باور نداشتم و برخلاف سیاوش کسرائی، توده‌ای‌ها و برخی رهبران فدائیان خلق- اکثریت، نورالدین کیانوری برای من “پدرم کیا” نبود و او را “تهمتن” نمی‌دانستم.) ما با پدیده شوم اعتراف برعلیه خود و مصاحبه در زیر شکنجه، در دوره پهلوی و به‌ویژه در جمهوری اسلامی، آشنا بودیم، پیش از رهبران حزب توده تعدادی از اعضا و رهبران احزاب سیاسی مخالف و منتقد جمهوری اسلامی را با شکنجه به اعتراف برعلیه خود و مصاحبه وادار کرده بودند (هرچند حزب توده و فدائیان خلق- اکثریت، که من از اواسط ۱۳۶۱ هوادار آن بودم، از آن مصاحبه‌ها به عنوان روبرو شدن مخالفان جمهوری اسلامی با واقعیت، نه شکنجه، استقبال کرده و خواستار تکرار آن بودند.) اما مصاحبه افسران حزب توده، که برایشان احترام زیادی قائل بودم، دلم را شکست. از آنان دلگیر نبودم، بلکه برای سرنوشت تلخ آنان، که می‌توانست سرنوشت هریک از ما باشد، عزادار بودم.

پس از انتشار کتاب خاطرات محمدعلی عمویی، سخنگوی حزب توده و عضو هیئت سیاسی این حزب، با عنوان «درد زمانه» و سپس انتشار «صبر تلخ» به این نتیجه رسیدم که این محمدعلی عمویی، آنچنان که استالین می‌گوید، حقیقتا از “سرشت ویژه‌ای” است!  

[۳] شکست چپ به‌هیچ‌وجه به این معنی نیست که این نیروها موفقیت‌های قابل توجهی نداشته‌اند یا دیگر نیروهای سیاسی در ایران فاقد اشتباه بوده‌اند. بلکه توجه به این نکته است که ما حقیقت را به مردم و تاریخ ایران وامدار هستیم.  

[۴] تا آنجا که در خاطرم مانده «راه کارگر» سازمانی که از منتقدان جدی حزب توده بود، شعار «ضدخلق نمی‌تواند ضدامپریالیست باشد» را استفاده می‌کرد. در همان دهه شصت متوجه شدم که چقدر تفکرات تمام احزابی که به مارکسیسم با تعریف لنینی باور دارند، کسانی که خود را مارکسیست-لنینیست می‌خواندند، شبیه هم است.

[۵] شیوا فرهمند راد، غرولندهای مخفیانه برخی از رهبران حزب را روایت کرده است. در هنگام خواندن این روایت‌ها، از دیکتاتوری حزبی، که به گمان من نمادی از دولت‌های تمامیت‌خواه سوسیالیستی بود، عمیقا وحشت‌زده می‌شدم.

[۶] رضا فانی یزدی روایت می‌کند که روزی بازجویم آمد در سلول و ناگهان گفت “راستی برادر زن‌ات [باقر وحدتی بنا] هم خودش رو دیروز معرفی کرده، او از نفوذی‌های حزب در حزب ملت ایران بوده.” (سوسیالیسم رویایی من، دفتر دوم، ۱۱۰-۱۱۱)

[۷] سعید آذرنگ، از اعضای حزب توده پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و عضو مخفی این حزب پس از انقلاب که در ۷ اردیبهشت ۱۳۶۲ بازداشت و در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ در زندان اوین اعدام و در گورستان خاوران دفن شده است (یکی) از نفوذی‌های حزب توده در فدائیان خلق بود. او نیز اسناد درونی این سازمان را تحویل حزب توده می‌داد و حداقل در یک نوبت این حزب برای تشدید اختلافات درونی این سازمان، اقدام به انتشار این اسناد کرده بود. (فدائیان خلق- اکثریت ۱۳۹۱, ۱۶)

[۸] رضا فانی یزدی روایت می‌کند که در زمانی که در بازداشتگاه سپاه در مشهد با بهرام پرتوئی هم سلول بوده، وی از شکنجه افسران ارتش به دست اعضای سازمان مخفی حزب توده به معاونت از مقامات جمهوری اسلامی با افتخار یاد می‌کرده است. (سوسیالیسم رویایی من، دفتر دوم، ۱۶۹-۱۷۰)

[۹] به روایت تکان‌دهنده شیوا فرهمند راد از “تحلیل‌های سیاسی سطحی و عامیانه و آغشته به تئوری توطئه” احسان طبری، بزرگترین تئوریسین حزب توده، و باورهای کودکانه او به اتحاد شوروی و توانمندی آن نگاه کنید. (فرهمند راد ۱۳۹۴, ۴۵۷ تا ۴۶۳)

[۱۰] اما محمدعلی عمویی پشت سر هرکسی که مخالف حزب توده است و یا اندکی با آن زاویه دارد هرچه از زبانش در می‌آید می‌گوید و اصلا هم مراعات اینکه «پشت سر مرده حرف زدن خوب نیست» را نمی‌کند. برخی از مخالفان حزب توده که اتفاقا آنها هم به دست حکومت کشته (یا به قول مصاحبه‌کنندگان شهید) شده‌اند، مثل محمود محمودی، را به سخره می‌گیرد و تحقیر می‌کند. (صبر تلخ، جلداول، ۲۶۴ تا ۲۶۶)

[۱۱] الاهیات رهایی‌بخش (Liberation Theology): مبدا رسمی آنرا به کنفرانس اسقف‌های آمریکای لاتین و مرکزی در کلمبیا در ۱۹۶۶ نسبت می‌دهند. جریانی در روحانیت کاتولیک در این کشورها که اعتقاد داشتند که آزادی و آمرزش انسان‌ها تنها به جنبه‌های روحانی انسان محدود نیست، بلکه آنان باید از زندگی مناسبی هم برخوردار باشند. از همین رو این بخش از روحانیون کاتولیک، برخلاف جریان اصلی روحانیت کاتولیک، از کسانی که به اشکال مختلف مورد ظلم واقع شده بودند، به‌ویژه فقرا و بستگان قربانیان جنایت‌های دولتی، حمایت می‌کردند.     

[۱۲] کامیلو تورس (Camilo Torres) کشیش رادیکال کلمبیایی که به چریک‌ها پیوست و در ۱۵ فوریه ۱۹۶۶ توسط نیروهای حکومتی کشته شد. او به «کشیش چریک‌ها» معروف بود. از او نقل شده است که “من عبای کشیشی را درآوردم تا واقعا یک روحانی شوم.” (Kirylo 2011, 189)

[۱۳] اسکار رومیرو (Archbishop Oscar Romero) اسقف سان‌سالوادور پایتخت کشور السالوادور که در ۱۹۸۰ در جریان برگزاری مراسم مذهبی ترور شد.

[۱۴] احزاب چپ سنتی مانند جریانات راست‌گرا و راست‌گرای افراطی هیچ اعتقادی به حفظ محیط‌زیست نداشتند. فاجعه‌های زیست‌محیطی در کشورهای سوسیالیستی و یا مرور برنامه حزب توده تا چند سال پیش موید این ادعا است.

[۱۵] شیوا فرهمند ‌راد در کتاب خاطرات خود با عنوان «قطران در عسل» و در کتاب با «گام‌های فاجعه»، به ‌وضوح این دیکتاتوری حزبی و انترناسیونالیستی را نشان داده است. (فرهمندراد ۱۳۹۶)

[۱۶] جز ایرج اسکندری که در یک لحظه غفلت این سنت غیرقابل انعطاف حزبی و انترناسیونالیستی را زیر پا گذاشت و در مصاحبه با مجله «تهران مصور» در خرداد ۱۳۵۸ سیاست‌های دیکته شده به حزب را مورد انتقاد قرار داد. (اسکندری ۱۳۵۸) اما به سرعت و با تلاش‌های “رفیقانه” نورالدین کیانوری و دیگر اعضای رهبری این حزب «قانع» شد که خطا کرده و پس از یک مصاحبه افشاگرانه در نشریه حزبی «مردم» بر علیه (مصاحبه) خود در نشریه غیرحزبی «تهران مصور»، از کار برکنار شد. (مصاحبه «مردم» با رفیق ایرج اسکندری ۱۳۵۸) 

https://akhbar-rooz.com/?p=249250 لينک کوتاه

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز