بیانیهٔ “تشکیلات دموکراتیک زنان ایران” بهمناسبت دومین سالگرد جنبش “زن رندگی آزادی”
۲۵ شهریورماه امسال (۱۴۰۳) دو سال از کشته شدن “مهسا ژینا امینی”- دختر زیبای ایران و برخاسته از خطهٔ قهرمانپرور کردستان- بهجرم رعایت نکردن کامل “حجاب اجباری” بهدست گزمگان رژیم جمهوری اسلامی و در پی آن فوران خشم انباشتهٔ مردم از بیعدالتیها و جبر رژیم ضدمردمی و فراگیر شدن جنبش عظیم میهنی “زن زندگی آزادی” میگذرد. این جنبش با پیشتازی و پرچمداری زنان و جوانان جسور ایران بر بستر جنبشهای اعتراضی پیش از آن در سالهای اخیر (بهویژه خیزشهای مردمی سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸) و دههها تلاش پیگیر زنان شجاع ایران علیه قوانین تبعیضآمیز شکل گرفت و سرآغاز تحولی برگشتناپذیر در میهن ما گردید. تحولی که رژیم ولایی با تمام توان حکومتی و با به کاربردن انواع ابزارهای اهریمنی سرکوبگریاش از کشتار صدها معترض خیابانی، کورکردنها، مسموم ساختن دانشآموزان دختر مدارس، اعتراف گرفتنهای اجباری در شکنجهگاهها، اعدام مبارزان دلیر اسیر گرفتار در بند رژیم، و جز اینها، نتوانسته و نخواهد توانست وضعیت مطلوب اجتماعی و سیاسی و مورد نظرش را به قالب گذشته بازگرداند، و بهگفتهٔ نرگس محمدی “دیگر هیچ چیز مثل گذشته نیست”۱.
بهچالش طلبیدن اسلام سیاسی و عبور از انواع خط قرمزهای مبتنی بر تبعیضهای جنسی و جنسیتی -مثل داشتن حجاب اجباری این نماد بارز اسلام سیاسی – و در برابر آن رشد دامنهدار گفتمان برابریطلبانه- گفتمانی که همراهی مردان را نیز بهجز واپسماندگان در تاریکیهای قرونوسطا را بهخود جلب کرد- جدایی دین از حکومت و حفظ کرامت انسانها بدون قیدوشرط و نیز رشد گفتمان طرد سلطه هر نوع تفکری منسوخ بر زندگی نیمی از مردم میهن ما، بدون شک دستاورد چشمگیر این خیزش مردمی است که با شعار زیبای زن زندگی آزادی آغاز شد. رژیم با همه ترفندها و تبلیغات حکومتیاش و گسیل مزدوران سرکوبگرش به خیابانها این بار با نام “حجاببان” و بهگردش درآوردن “ون”هایی بهمنزلهٔ سلولهایی برای بازداشت دختران و زنان میهن در سرکوبگریای بر پایهٔ طرحهای تنبیهی عهدعتیقیای مانند “طرح نور” باز هم نتوانست در تاریکیهای ارتجاعش دستاوردهای چشمگیر جنبش زن زندگی آزادی را بازپس گیرد.
دو سال پس از جنبش غرور آفرین “زن زندگی آزادی” که با شرکت زنان و جوانان و همدلی تودهها با اعتراضهای آنان آغاز شد، این جنبش در شکلهایی متنوعتر و تکاملیافتهتر و درعینحال با شرکت قشرهای گوناگون مردمی به راه خود ادامه داده و خواست انجام تغییرهایی بنیادین به مهمترین خواست مردم میهن ما تبدیل شده است. اعتراضهای نمادین خیابانی مانند روسری سوزندانها، عمامهپراکنیها، و گیسو بریدنها امروزه جایشان را به مقاومت شگفتانگیز زنان و دختران در برابر تحمیل حجاب اجباری رژیم و برای حق داشتن پوشش اختیاری و سبک زندگی موردنظرشان و همچنین شرکت فعال در مبارزات مطالباتی کارگران و زحمتکشان، بازنشستگان، معلمان، پرستاران، طرفداران محیط زیست، دانشجویان و استادان، مادران و خانوادههای دادخواه و به ویژه پیکار شجاعانه زندانیان سیاسی داده است.
بازپسگیری فضاهای شهری به شکلهای گوناگون، بیاعتنایی به حضور نیروهای سرکوبگر، و بهچالش کشیدن قالبهای کلیشهای تحمیلی سبک زندگی از سوی رژیم ولایی (مانند: جای زنان در خانه و فرزندآوری است) و اختیار کردن حق طبیعی خود برای سبک طبیعی زندگی شان از جمله رقصیدن، آواز خواندن، موتورسواری، و حتی تلاش مضاعف در جهت دستیابی به موفقیتهای ورزشی در غیاب و نبودِ حمایت از سوی دولت و برعکس، بهوجود آوردن محدودیتهای فراوان در این زمینه از سوی دولت (برای نمونه نگاه کنید به فیلم سینمایی “اورکا“)، اخراج شدنها از کار و تحصیل دانشگاه یا کلاً تعلیق از تحصیل. شرکت مؤثر زنان کارگر و زحمتکش ایران در اعتراضهای گوناگون معیشتی و خواستهای برحقی که رژیم ناتوان از پاسخ بدانهاست (مثل خواستهای معلمان و پرستاران)، تحریم بیسابقه انتخابات نمایشی بهویژه از طرف زنان، همگی، نشانههایی بارز از آن است که زنان با ادامه دادن به جنبش پرتوان زن زندگی آزادی نه تنها سنگرهای فتح شده را رها نخواهند کرد بلکه بههمراه تودههای زحمتکش برای فتح سنگرهای بعدی خیز برداشتهاند تا دیو استبداد را از خانه و جامعه برون رانند. به همین سبب جنگ ددمنشانه جمهوری اسلامی علیه زنان و دختران ایران در عرصههای گوناگون شدت یافته و آنان با جسارتی بینظیر هزینههای سنگین عبور از خط قرمزهای نظام را -حتی با از دست دادن جان خویش- میپردازند. مواردی چند از جان باختن و یا سرکوب خشن دختران و زنان ایران که در رسانههای جمعی درج گردیدهاند:
در ۶ آبانماه سال گذشته رژیم جمهوری اسلامی گل عمر جانی شریف مانند آرمیتا گراوند، دختر دانشآموز ۱۷ ساله که بدون حجاب اجباری در راه رفتن به مدرسه بود را پرپر کرد. سارا دلدار، از فعالان گیلانی و زندانی سیاسی سابق اهل رشت، پس از تحمل عفونتهای ناشی از زخمهای اصابت گلولههای ساچمهای رژیم و رسیدگی نکردن و نرساندن دارو به او در زندان لاکان رشت، پس از آزادی مشروط و بهعلت تأخیر در روند معالجه در روزهای اخیر جان جوان خود را از دست داد. او در میانهٔ کمک رساندن به مجروحان در جنبش زن زندگی آزادی، از ناحیه چشم هدف گلولهبارانهای ساچمهای قرار گرفته بود. نفس حاجیشریف، دختر ۱۴ساله نیز در اول تیرماه امسال “حجاببان”ها او را زیر کتک و دشنام گرفتند. فیلم خشونت وحشیانه نسبت به این کودک در شبکههای اجتماعی پخش گردید. مادر “نفس” در مصاحبه با روزنامه “شرق”، با شجاعتی کمنظیر، به افشای این خشونت وحشیانه پرداخت و “نفس” را دانشآموزی نخبه، هنرمندی مستعد، و ورزشکاری مدالآور نام برد، اما این کودک اکنون و پس از این کتکها و دشنامها به مشکلهای روحیای فراوان دچار شده است. زارا اسماعیلی، دختر جوانی که با اجراهای خیابانی و حتی در مکانهایی عمومی مانند مترو، پارک، بدون داشتن حجاب اجباری توجه بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی را به خود جلب کرده بود، بهوسیلهٔ نیروهای امنیتی دستگیر و زندانی شد و کسی از سرنوشت او اطلاع ندارد. آرزو بدری، مادری جوان از شهرستان “نور” در مازندران، بهخاطر رعایت نکردن حجاب اجباری در خودرو خودش با تیراندازی مأموران رژیم بهسوی او تا آستانه مرگ پیش رفت. بنا بر گزارشها، حال این مادر جوان وخیم و از ناحیه کمر فلج شده است. رؤیا حشمتی، در ارتباط با حکم شلاق و اجرا شدن این حکم، و دادن شعار زن زندگی آزادی در حین شلاق خوردن از سوی او، در سال گذشته چهرهٔ طالبانی رژیم ولایی را باری دیگر نزد افکار عمومی ایران و جهان بهنمایش گذاشت. مادران دادخواه و مادران خاوران همچنان برای دادخواهی در راهند و مزارهای جمعی و بینشان عزیزانشان را گلباران میکنند و خانواده های دادخواه این جنبش نیز مثل همیشه با ممانعتها و آزارهای مأموران رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی و دستگیری و زندان (مانند مادر پویا بخیاری) روبرو هستند.
در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی کارزار سهشنبههای اعتصابیِ “٬نه٬ به اعدام” که از سوی زندانیان سیاسی در ایران از سهشنبه نهم بهمنماه ۱۴۰۲ آغاز شد، هر هفته شماری بیشتر از زندانیان زندانهای مختلف ایران که با اتهامهایی گوناگون در حبساند را در بر میگیرد. کارزار “سهشنبههای ٬نه٬ به اعدام” به صدای اعتراضی و حقخواهانهای رسا تبدیل شده است. این صدای اعتراضی که از سوی زندانیان گرفتار در بندهای رژیم که بسیاری از آنان شاهد اعدام بسیاری از همبندیهایشان بودهاند بر پا گردید. آنان بهدرستی اعدام را ابزار نظاممند جمهوری اسلامی برای سرکوب مردم در رویارویی با بحرانهای چندوجهیاش، تهدید جنبشهای اعتراضی، و هراساندن مردم میدانند.
در بند زنان زندان “اوین” برای پخشان عزیزی نیز از سوی قاضی “افشاری”- قاضی حکومتی بنا بهروال قوهٔ قضائیهٔ غیرمستقل نظام جمهوری اسلامی- حکم اعدام صادر شده است. پیش از او نیز برای شریفه محمدی، فعال کارگری زندانی در زندان لاکان رشت حکم اعدام صادر شده است. در بند زنان زندان اوین همچنین برای وریشه مرادی و نسیم سیمیاری نیز با اتهام “بغی”- قیام علیه حکومت- خطر صادر شدن حکم اعدام وجود دارد. درعینحال صادر شدن حکمهای ضدبشری اعدام برای زنان شجاع زندانی سیاسی ایران، اعتراض نیروهای دمکراتیک و مترقی ایران و جهان را برانگیخته است، اعتراضهایی تا به امروز همچنان ادامه دارند.
بنا به گزارش صفحهٔ اینستاگرامی “نرگس محمدی” (۱۷ اردیبهشتماه ۱۴۰۳)، “از ۶۹ زن زندانی سیاسی عقیدتی زندان اوین، ۲۱ زن بالای ۶۰ سال سن متحمل حبس هستند”. برای نمونه، از راحله راحمیپور ۷۲ ساله، مهوش شهریاری ثابت ۷۱ ساله، و پروین میرآسان ۶۷ ساله میباید نام برد.
در زندان لاکان رشت برای فعالان زندانیان زن فعال در راه دستیابی به حقوق طبیعی زنان در گیلان که عبارتند از: زهره دادرس، متین یزدانی، شیوا شاهسیاه، نگین رضایی، زهرا دادرس، یاسمین حشدری، فروغ سمیعنیا، آزاده چاوشیان، سارا جهانی، جلوه جواهری، آناهیتا دوستدار، نینا گلستانی، رزیتا رجایی، آناهیتا حجازی، و نگین عدالتخواه، حکمهایی سنگین صادر شدهاند. این حکمهای سنگین خود نمونههایی آشکار از ادامه یافتن مبارزهٔ زنان در عین همزمان بودن با سرکوبگریهای رژیم زنستیز قرونوسطایی جمهوری اسلامی است.
با این حال زنان زندانی نه تنها از صادر شدن این حکمها مرعوب نشدهاند و قصد سکوت ندارند، بلکه در برابر بیعدالتیها همچنان ایستادهاند و ضمن در دست داشتن مشعل مبارزات مدنی جلودار این راه شدهاند. واقعیت امر این است که زنان میهن ما در سالهای اخیر باوجود همه فشارها، محدودیتها، و سرکوبگریهای رژیم در برابر سازماندهی هرگونه حرکت مدنی- سیاسی، و بهرغم دستگیریها و محکومیتهای طولانیزمان زندان، کارزارهایی مهم را بهپیش بردهاند و در ارتقای آگاهی عمومی و جنسی جنسیتی جامعه نقشی بسزا داشتهاند. هراس رژیم زنستیز از نقش مهم و تأثیرگذار زنان میهن در مبارزهٔ پیشِ روی و تجربه سازمان یابی و پیوند مبارزاتی نیروی پرتوان زنان با دیگر نیروهای مردمی جنبش، خواب رژیم ولایی را آشفته کرده و به همین سبب است که بار دیگر زنان را نیز در صف اعدامهای خود ردیف کرده است.
در آستانهٔ دومین سالگرد جنبش زن زندگی آزادی، “تشکیلات دمکراتیک زنان ایران” ضمن گرامیداشت یاد و خاطره گرامی همه جان باختگان شجاع این جنبش مردمی، عمیقاً معتقد است که سرکوبهای وحشیانه نیز حاکمیت مستاأصل و استبدادی ولایی را از فروپاشی حتمی آتی نجات نخواهند داد. تجربه جنبش فراگیر مهسا در سال ۱۴۰۱ یک بار دیگر ثابت کرد که شرکت هماهنگ و گسترده همهٔ طیفهای اجتماعی مانند زنان، کارگران، و زحمتکشان، فرهنگیان، بازنشستگان، دانشجویان، و جوانان، پشتوانهٔ پیروزی مبارزه بر ضد استبداد در میهنمان است.
—————
۱. برگرفته از پیام “نرگس محمدی”، زندانی سیاسی زندان “اوین”، به “کنفرانس بنیاد صلح نوبل”.
تشکیلات دموکراتیک زنان ایران
۲۰ شهریورماه ۱۴۰۳