قتل بیرحمانه مهسا ژینا امینی دردی ملی و فراموش نشدنی است. او براستی دختر ایران و سمبل بیش از ۶۰۰ قهرمانجوان دیگری شد که در این مسیر کشته شدهاند. احساسات عمومی حاکی از ایناست که غمِ مرگ هرکدام از آنها کمتر از دردِ مرگ مهسا نیست.
دور از ذهن نخواهد بود اگر دیاسپورایایرانی موفق شود و بهمانند نمونههای به وقوع پیوسته، در شهرهایی از کشور اقامتخود، نام خیابان و یا مکانی «مهسا امینی» شود.
حتمن در ایران نیز، در آیندهای هنوز نامشخص، در هر شهر کوچک و بزرگی، خیابان یا میدانی با نام مهسا ژینا امینی مزین خواهدشد.
اما خلاصه کردن و یا تمرکز چنین روزی به نام «دومین سالگرد قتل مهسا»:
با خوشبینی- سمبلیک و یا ارائه نادقیق صورتمسئله یا بروز فرهنگ شهیدپروری مذهبیمحور است.
با بدبینی- میتواند کوششیآگاهانه برای تقلیل اهمیت جنبش انقلابی و مدنی زن، زندگی، آزادی محسوب شود.
دیروز بیش ازهمه و مهمتر از هرچیزی، دومین سالگردجنبش زنده، پویا و پیروزمند زن، زندگی، آزادی بود.
دور از تصور نیست اگر در سالگردهای بعدی از «جشن مهسا» نام برده شود. سالگردهایی که نه تنها کوچکترین بویی از عزاداری نداشته باشند بلکه با جشنگرفتن، پایکوبی، رقص و آواز، بطورسراسری شاهد برگزاری چنین روزی باشیم.
در این دوسال، جنبش مدنی و انقلابی مهسا پیروزمندانه غوغایی درجامعه برپا کردهاست: در جنوبیترین محلهها، یعنی در محلههای سنتی و با بافتمذهبی، بسیاری از دختران مبارز و شجاع با حجاب دلخواه خود به خیابان میآیند.
این دختران نه تنها نمیترسند بلکه مورد احترام و حمایت مردان و زنان محله خودشان نیز هستند. بسیاری از این زنان جوان معتقدند که در این دوسال گذشته، در پدر و برادرها و دیگر مردان سنتی فامیل خود، رویکردی بازتر و مدرنتر را شاهد بودهاند.
آنها معتقد هستند که فقط در دوصورت از قانون باید پیروی کرد: اول اینکه قانون باید قانونی خوب باشد و دوم اینکه قانون را باید همگان بطور دمکراتیک وضع کرده باشند.
دخترانجوانما، بطور رادیکال و قاطع، حکومت جاهل و زن ستیز حاکم را شکست دادهاند و دست آورد مدنی آنها زبانزد همگان است.
فاز عاجل بعدی این مبارزه مدنی متوجه برچیدن حضور اراذل و اوباشی است که در لباسهای شرمآورحکومتی هنوز مزاحم دخترها با پوششاختیاری میشوند. مرحله مهم بعدی فریزکردن و در نهایت لغوقانون حجاباجباری خواهدبود.
چه آنهایی که آزادانه در تریبونهای حکومتی درداخل و چه بهاصطلاح اپوزیسیونی که در تریبونهای شبکههای خارجی ادعا میکنند که این جنبش شکستخورده است عادل، صادق و حداقل منصف نیستند.
کسانی که انتظار داشتهاند که جنبش زن، زندگی، آزادی، یعنی در واقع یک جنبش مدنی بتواند و یا بخواهد نظامی را سرنگونکند یا بیانصاف و مغرض بوده و یا با گرایش پاگذاشتن بردوش دختران و پسرانجوانمان، غرق در تمنا و شهوت به قدرترسیدن خود بودهاند.
اکثر اینها همانهایی هستند که از شروع چنین جنبشی تعجبکرده و جاخوردهاند و بعد بطور عجولانه، کدخدا و اربابمابانه پا به میدانگذاشتند و چپ و راست منشور صادرکردند. آنها خواسته و ناخواسته، همزمان با سرکوب جنایتکارانه رژیم خامنهای-رئیسی، باعث افت مرحله هیجانیجنبش در خیابانها شدند.
اما جنبش زن، زندگی، آزادی شکست نخورد و بدون هیجانخیابانی نیز ادامه پیدا کرد، تا جاییکه تبلور سیاسی خود را در تحریم انتخابات اخیر نشانداد.
در ادامه مبارزات مردمی، منطقیست که این جنبش از متحدین طبیعی و وفادار جنبش اجتماعی (معیشتی) نیز خواهدبود. جنبش سراسری دیگری که هر روزه صدایش بیشتر به گوش میرسد.
کارگران، کشاورزان، معلمین، پرستاران، کارمندان، بازنشستگان، رانندگان و ….خواهند دید که در مبارزاتصنفیخود میلیونها جوان به راهبری دختران میهنمان را صمیمانه و شجاعانه در کنار خود خواهندداشت.
گذار را هنگامی شاهد خواهیمبود که از سویی سه جنبش مدنی، سیاسی، اجتماعی(معیشتی) هم زمان و متحد با هم پا به میدان بگذارند و از سوی دیگر همزمان، توان حکومت کردن نظام نیز ضعیف شود. نقش و مدیریت خامنهای در حفظ وحدت در بالا تا کنون اساسی و تعیینکننده بوده است.
اما برای تحلیل رفتن توان سرکوب و حکومت کردن، برای نظام «هنوز بد در راه» است. معضل و مقوله «جانشینی» پاشنه آشیل تمامی نظامهای توتالیتر و بناپارتی بودهاست.
گسترش مبارزه سه گانه مدنی، سیاسی و اجتماعی، هماهنگی و درهم تنیدگی آنها در پائین (شرط لازم) و تجزیه، تحلیل رفتن سلطه و ناتوانایی حکومتی دربالا (شرط کافی) را باید انتظار کشید تا نه لزومن انقلاب، بلکه پازل یک «گذار دمکراتیک» تکمیل شود.
هرچند متاسفانه در ادامه رفتارهای نظامهای درحال زوال، تمامیگزینهها میتوانند روی میز باشند.