جنبش «زن، زندگی، آزادی» نقطهعطفی تاریخی در تداوم مبارزات تاریخی مردم ایران در دستیابی به آرمانهای بر حقّ خود است!
۲۵ شهریور ۱۴۰۱، روز جان باختن مهسا (ژینا) امینی دختر جوان، سرزنده و آرزومندیست که به دست ماموران گشت ارشاد مورد ضربوشتم قرار گرفت، به اغماء رفت و بر تخت بیمارستان جان باخت. قتل حکومتی ژینای جوان در شهریورماه ۱۴۰۱، آغازگر جنبشی اعتراضی و مطالبهمحور در کشورمان شد که با نام «زن، زندگی، آزادی» به سرعت گسترش و تعمیقی به وسعت میهن یافت و نقطهعطفی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در تاریخ ایران رقم زد. این جنبش در شرایطی شکل گرفت که سخنان رهبر نظام جمهوری اسلامی مبنی بر زنده کردن خدای دهۀ ۶۰، آغازگر تهاجم و فشار شدیدی نه تنها از نظر سیاسی که از نظر اجتماعی و فرهنگی بر جامعه شد و تلاش مذبوحانه برای بازگرداندن جامعه به دهۀ سیاه ۶۰، باز هم پیش از همه دامن زنان را گرفت. بار دیگر گشت ارشاد به خیابانها بازگشت و صحنههایی منزجرکننده از آزار و خشونت علیه زنان را رقم زد. خشونتی که مهسا (ژینا)ی جوان را به کام مرگ کشاند. قتل ژینا آخرین قطرهای بود که جام صبر مردم را لبریز کرد و به خیابان کشاند و به این گونه جنبشی پویا و قدرتمند پا بهمیدان گذاشت.
آغازگر این جنبش زنان و مردان جوانی بودند که خشم و نارضایتیشان از استبداد، تبعیض، بیعدالتی و نابرابری را در برآمدهای اعتراضی خیابانی فریاد زدند. شعارهای اولیه بسیار روشن و حول خواستههای مشخصی چون لغو حجاب اجباری و برچیدن گشت ارشاد متمرکز شدند. شیوهٔ اعتراض مسالمتآمیز و خشونتپرهیز، بسیار مدنی و عموماً به شکل تجمع و حرکت در محلات و خیابانها بود. گاهی دختران و زنان با قیچی کردن اعتراضی گیسوان خود یا با به آتش کشیدن روسریهای خود بهعنوان نمادی از نابرابری، تبعیض و سرکوب علیه زنان، فریاد خشم بر سر حاکمان میباریدند. طولی نکشید که این حرکت به نمادی جهانی در حمایت از معترضان ایرانی تبدیل شد و بسیاری از زنان و مردان جهان در عرصههای مختلف را با خود همراه کرد.
از ویژگیهای این جنبش از یک سو میتوان بر پرچمداری دختران و زنان در آغاز و هدایت آن انگشت گذاشت و از سوی دیگر بر همراهی گستردۀ مردان بر خواست رفع تبعیض علیه زنان. در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» این واقعیّت عیان شد که در این میان خواست رفع تبعیض و نابرابری علیه زنان به خواست جامعه تبدیل شده است. امروز دو سال پس از آغاز جنبش بهجرأت میتوان گفت معضل عظیم تبعیضها علیه زنان در زمینههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری بهمثابه مسئلهای عمومی دیده میشود که همۀ جامعه را در برگرفته و مبارزه برای غلبه بر آن فراتر از اعتراضهای خیابانی به گفتمانی تبدیل شده است که حتی برخی لایههای نزدیک به قدرت و برنامههایی در «صداوسیما»ی جمهوری اسلامی را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است. این واقعیّت در جریان مناظرات انتخابات حکومتی ریاست جمهوری نیز تبارز یافت.
طی این جنبش، همبستگی با معترضان علیه قانون «حجاب اجباری»، بهعنوان نماد تبعیض، نابرابری و استبداد دینی، ابعادی کمسابقه پیدا کرد و حتی شهروندان معتقد به حجاب نیز به شیوههای گوناگون با خواست انتخاب آزادانۀ پوشش و شیوۀ زندگی ابراز همبستگی کردند.
شعارهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» با شتابی چشمگیر به فهرست مطالبات تلنبارشدۀ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تشکّلهای کارگران، فرهنگیان و بازنشستگان افزوده شد. طی ماههای اولیۀ پس از آغاز جنبش، شاهد اعلام حمایت تشکّلهای مدنی، صنفی و اجتماعی از جنبش «زن، زندگی، آزادی» و خواستهای مطرح در آن بودیم. متعاقب آن همبستگی روزافزونی در میان جنبشهای مدنی و صنفی شکل گرفت.
برآمد اعتراضی آغازین به قتل مهسا امینی و مطالبات مربوط به توقف گشت ارشاد و لغو حجاب اجباری به سرعت به طرح خواست تغییرات اساسی فرارویید و تحوّلخواهی جامعۀ ایران نه تنها گسترۀ وسیع جغرافیایی که لایهها و طبقات اجتماعی را درنوردید.
کرد و سنی بودن مهسا (ژینا) امینی، برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی مسئلۀ تبعیضهای اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی اعمالشده در مورد گروههای ملی-قومی و مذهبی را به گونهای متفاوت بر روی صحنۀ عمومی آورد. اگر تا سال ۱۴۰۱، اعتراض شهروندان شهرها و روستاهای مناطق کردنشین و سیستان و بلوچستان به تبعیض آشکار در این مناطق، به عنوان مسئلهای «امنیّتی» طرح و هر صدای اعتراضی با اتهام «تجزیهطلبی» روبهرو و سرکوب میشد، این بار بر زمینۀ همبستگی به وجود آمده، واقعیّت معضلات قانونی، اقتصادی و فرهنگی، و عدم وجود امکانات برابر در این مناطق برجستهتر از پیش بر روی صحنه آمد و بر این مبنا مطالبات برحقّ شهروندان این مناطق به عنوان خواستهای عمومی از حمایت گستردهای در سایر نقاط ایران برخوردار شدند.
اما حکومت ولایی از همان ابتدا با سرکوبی شدید و لگامگسیخته در برابر جنبش «زن، زندگی، آزادی» ایستاد. سرکوبی که تا مسمومیّت سریالی مدارس راهنمایی دخترانه پیش رفت. سربازان استبداد دینی بیش از ۵۰۰ تن را در خیابان بر خاک افکندند، گلولههای ساچمهای را بر جانهای جوان معترضین باریدند و بسیاری از زنان و مردان جوان را نابینا کردند. هزاران تن را نیز با خشونت و ضربوشتمی وحشیانه دستگیر و روانۀ زندان کردند. در ادامه، چون مانند گذشته نمیتوانستند حکم بر اعدامهای جمعی بدهند، بسیاری از زندانیان را با شیوههای رذیلانه مسموم کردند که به قیمت جان تنی چند از آنان تمام شد و یا برخی دیگر همچنان از اثرات این مسمومیّتها رنج میبرند.
علیرغم هزینۀ سنگینی که استبداد ولایی برای سرکوب و پایان دادن به جنبش «زن، زندگی، آزادی»، همانند دیگر جنبشهای اعتراضی چهاردهۀ گذشته، بر دوش مردم ما گذاشت، و علیرغم پایان یافتن حرکات خیابانی، این جنبش تا همین امروز هم تمام قد برای کسب حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی خود ایستاده است. هستۀ اصلی و نقطهعطف جنبش «زن، زندگی، آزادی» نه تنها شکستن خطوط قرمز حکومتی در عرصههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، بلکه ایجاد گفتمانی در جامعه است که اعتراضهای خیابانی تنها آغازگر آن بودند. این جنبش بسیاری خطوط قرمز استبدادی و ارتجاعی را در هم شکست و تأثیر آن بر گفتمان برابری زن و مرد در همۀ عرصهها، آزادی انتخاب راه و روش زندگی، آشکار کردن محدودیّتهای قانونی و غیرقانونی در حقّ اکثریّت بزرگی از شهروندان ایرانی، با گذشت زمان عمیقتر و گستردهتر نیز شده و خواهد شد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی»، یکباره و بدون پیشزمینه آغاز نشد. این جنبش بر بستر مبارزات مدنی طبقات، اقشار و گروههای اجتماعی گوناگون و به ویژه زنان طی چهاردهۀ گذشته شکل گرفت. زنان ایران طی این چهلوپنج سال، نمونۀ برجستهای از تمرکز بر اعتراضهای مدنی، مبارزۀ خشونتپرهیز، مطالبهمحوری و ایستادگی برای رسیدن به خواستههایشان بودهاند. تظاهراتهای مدنی با شعارهای مشخّص در برابر مجلس و میدان هفت تیر و پویش یکمیلیون امضاء، تنها نمونههایی از مبارزات زنان طی این مدتاند. زنان نسلبهنسل و گامبهگام جلو آمدند و بسیاری از محدودیّتها را به فرصت تبدیل کردند. آنان چه در زمینهٔ تحصیلات آکادمیک و چه در عرصههای اجتماعی، ورزشی و هنری حضور و تواناییهای غیرقابل انکار خود را به نظام زنستیز جمهوری اسلامی تحمیل کردند.
از سوی دیگر مبارزۀ صنفی طبقات، اقشار و گروههای اجتماعی زحمتکش ایران نیز علیرغم تمام محدودیّتها هرگز صحنۀ اجتماعی و سیاسی ایران را خالی نکرده است. تشکّلهای کارگری، معلّمان، بازنشستگان، فرهنگیان، مالباختگان، کشاورزان و … علیرغم سرکوبها و دستگیریهای بیحسابوکتاب، همواره علیه شرایط سخت معیشتی، فاصلۀ روزافزون طبقاتی و بیعدالتی و برای احقاق حقوقشان، با مافیای فاسد اقتصادی حکومتی مبارزه کردهاند و بر خواستهایشان پای فشردهاند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» بر چنین بستری و در تداوم جنبش سبز و برآمد اعتراضی زمستان ۹۶ و پاییز ۹۸ شکل گرفت و خود نیز نقطهعطفی شد در برهمزدن تناسب قوا میان مردم و حکومت به سود مردم. این جنبش تأثیری قابل تعمّق روی اشکال گوناگون مقاومت و ایستادگی در برابر حکومت استبدادی داشت. پس از این جنبش، مبارزات طبقاتی، بهویژه مبارزات کارگران و مدافعان حقوق آنان که بر بستر شرایط اسفبار اقتصادی زمینۀ عینی نیز پیدا کرده بود، نیز گسترش بیشتری یافت. اقشار میانی، که روزبهروز بخشهای بیشتری از آنان به صف اقشار کمدرآمد و محروم میپیوندند، زنان و کارگران مبارزات دهها سالۀ خود را با اعتمادبهنفس بیشتری پیگرفتند. اعتراضات و تظاهرات و اعتصابهای صنفی بر بستر شرایط اسفبار اقتصادی، بیشتر شدند.
از بزرگترین دستآوردهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» آشکار کردن هرچه بیشتر شکاف عمیق میان مردم و نظام و فاصلۀ حکومت مستبدّ و مرتجع جمهوری اسلامی با جامعۀ متحوّل و جوان امروز ایران است. رویکردهای همسوی عدم شرکت، تحریم و ریختن آرای سفید و باطله در صندوقهای رأی حکومتی در جریان انتخابات ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲تأکیدی دوباره بود بر خواست تحوّلطلبی و ایجاد تغییرات اساسی در درون لایههای مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی.
در دومین سالگرد این جنبش، حکومتگران نه تنها پاسخگوی خشونت لگامگسیخته در حقّ معترضین خیابانی نیستند که با فشارهای امنیّتی همچنان تلاش میکنند خانوادههای دادخواه را به سکوت وادارند؛ فشارهایی که تا حدّ دستگیری و محاکمۀ اعضای چندین خانوادۀ دادخواه فرزندانشان پیش رفته است. هنوز فعّالین مدنی، صنفی و سیاسی بسیاری در ارتباط با این جنبش در زندان به سر میبرند و یا تحت فشارهای مداوم احضار و بازجویی قرار دارند.
سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در دومین سالگرد قتل حکومتی دختر عزیز ایران، مهسا (ژینا) امینی و آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» بار دیگر جسارت و شجاعت نسل جوان آغازگر این جنبش عظیم مدنی را ارج نهاده، در برابر آنان سر فرود میآورد و یاد جانباختگان این جنبش و همۀ به خاکخفتگان راه آزادی، برابری، مردمسالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی را گرامی میدارد.
ما بر این باوریم که جامعۀ مدنی ایران زندهتر، پویاتر و فعّالتر از آن است که سرکوبها و فشارهای امنیّتی خللی در عزم مردم ما برای رسیدن به مطالبات برحقّشان وارد آورد. درهمتنیدگی جنبشهای مدنی، اجتماعی و صنفی که در جنبش عظیم «زن، زندگی، آزادی» تبلوری خیرهکننده یافت، هموارکنندۀ راه گذاری خشونتپرهیز و مسالمتآمیز از جمهوری استبدادی دینی کنونی به آزادی، برابری، مردمسالاری (دموکراسی) و چشیدن طعم عدالت اجتماعی است.
روندهای دوسال گذشته در کنار اشراف عمومی مشترک اجتماعی بر تثبیت این واقعیّت که اکثریت بزرگی از مردم ما نیز خواهان ادامهٔ بقای نظام استبداد دینی جمهوری اسلامی نیستند، حاکی و نشاندهندهٔ این حقیقت است که مردم و جامعهٔ تحوّلخواه و پویای ایران توان تحمیل ارادهٔ مترقی خود بر نظام متحجّر و دینمدار جمهوری اسلامی را دارد. ما بر این باور قاطعایم که این واقعیّت و این حقیقت موجب کسب دستاوردهای هرچه وسیعتری برای مردم و میهن ما خواهد شد.
مهسا (ژینا) امینی عزیز که سرنوشت تلخ او آغازگر جنبشی عظیم شد، همواره در یادها باقیست!
جنبش «زن، زندگی، آزادی» گامی سترگ در تداوم مبارزات تاریخی مردم ایران در دستیابی به آرمانهای بر حقّ خود است!
دوشنبه، ۲۶ شهریور ۱۴۰۳ (۱۶ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی)
هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- فدائیان خلق (اکثریت): با شرکت فعال در کارزار جمع آوری مدارک برای محاکمه حمید نوری به افشای حقایق این پرونده کمک کنیم!
- فدائیان خلق (اکثریت): گذار از جمهوری اسلامی با تداوم و گسترش خیزش مردمی میسر است!
- سازمان فدائیان خلق (اکثریت): از درگذشت رفیق حمید ارض پیما متاثریم!
- اطلاعیه برگزاری کنگره هفدهم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
…آنها برای تخریب در جنبش کارگری و قربانی کردن آنها با این تبلیغات کودکانه که گویا دیگر کار تمام است و رژیم در آستانه فروپاشی قرار دارد،ناشی از فهم غلط و ذهنیگرایانه از وضعیت ایران نیست،ناشی از آن نیست که آنها حتی قدرت دشمن حاکم را نمیشناسند و به خودشان با دروغگوئی دل و جرات میبخشند، بلکه ناشی از آن است که برای آنها آینده ایران، سرنوشت مردم این کشور و از جمله طبقه کارگر ایران مهم نیست،برای آنها ایران ویران بهتر از ایران کنونی است.آنها نقش مخرب و نه سازندهای در جنبش مردم میهن ما بازی میکنند.تفکراتل چریکی که همواره در عمل فاقد دورنما و آینده نگری بوده بر تمام افکار و اعمال آنها سایه افکنده
است.آنها که برای قدرت مردم،اهمیت نقش و لزوم شرکت تودهها در انقلاب و رهبری حزب طبقه کارگر ارزشی قائل نیستند،به ارزش تئوری انقلابی وقعی نمیگذارند،مبلغ این افکار ارتجاعی هستند که “رهبری بی رهبری”خود کارگران و یا شورشیان در عمل رهبران خود را بوجود میآورند،به آنجا میرسند که رهبری اعتراضات را به دست
از همان بدو امر روشن بود که طرح شعارهای زودرس و بیموقع براندازانه و ترغیب آگاهانه به جنگ داخلی و مسلح شدن برای درگیری با ماموران انتظامات و امنیتی و نظایر آنها که از جانب فضای مجازی و ضدایرانی تبلیغ میشد و هدایت میگشت،هرگز در خدمت منافع ملی ایران و فرودستان جامعه ما قرار نداشت.این حرکت کور هرگز بیان خواستهای طبقه کارگر ایران نبود، بلکه برعکس منجر به رکود مبارزات صنفی کارگران ایران شد که حاضر نبودند خود را گوشت قربانی امیال و نیات شوم کسانی کنند که میخواستند چه در عرصه خارجی توسط اتحادیه اروپا و غرب از ایران امتیاز گرفته و چه در عرصه داخلی جناحهای غربگرای اصلاحطلبان را برای رخنه در دولت کنونی تقویت کنند و به آلت دست دشمنان ایران بدل شوند.طبقه کارگر ایران به این بلوغ سیاسی رسیده بود که هرگزنباید در مشاجرات سیاسی بچرخ پنجم مصالح دشمنان داخلی و خارجی ایران بدل گردد.این شورش حتی یک شعار نیز برای بهبود شرایط زندگی طبقه کارگر نداشت و نسبت به مبارزه مداوم این طبقه در سالهای اخیر بیگانه بود .