برآمدن ژورنالیست های ضد چپ در اوایل دهه ۱۳۸۰ پدیده ای عجیب در تهران آن سالها بود. امروز که ۲۰ سال از آن تاریخ می گذرد، من همچنان حیرت زده ام که چه شد محمد قوچانی، مریم شبانی و رضا خجسته رحیمی این چنین رسالت چپ ستیزی را به دوش گرفتند. چه خطری از جانب چپ حس می کردند که دست به کار تاریخسازی و تحقیر نظام مند نیروهای چپ ایرانی و جهانی شدند؟ از جانب اتاق بازرگانی و محافظه کاران ضدچپ چه پیامی به آنها داده شد که فریاد برآوردند “کار این جوجه کمونیست ها را در دانشگاه تمام کنید”!
در آن سالها نئولیبرال های وطنی که تنه به تنه فاشیست ها می زدند، تمامی تجربه های جهانی چپ را در رنگین نامه های خود سخره می کردند و پلپوت و آلنده را در یک کفه می گذاشتند و برای پینوشه و سوهارتو به یکسان هورا می کشیدند. آنها حتی به مصدق و ملی گراهای اصیل نیز پرخاش می کردند و آنها را ضدامپریالیست های متوهم می دانستند. گروهی از دانشجویان دلبسته به این جریان اشغال عراق را «بهار بغداد» می خواندند و یکی از تئوری پردازان آنها امپریالیسم را «نیروی فشرده لیبرالیسم جهانی» معرفی می کرد که راه را برای دمکراسی و حقوق بشر باز می کند! صدها هزار کودک عراقی که در اثر سوءتغذیه و نبود دارو و بیماری های واگیردار در این سالها مردند، می توانند بر شرافت این تئوری پردازان و ژورنالیست ها شهادت بدهند…
اما این ژورنالیسم ضدچپ به مرزهای ایران محدود نماند. صادرات این افراد و نفوذی ها پس از جنبش اعتراضی سال ۱۳۸۸ رسانه های خارج از کشور را از این دست آدمها سرشار کرد. سردبیران قدیم و روزنامه نگاران کهنه کار تبعیدی با تعجب به این بی پرنسیپ های تازه به میکروفن رسیده! نگاه می کردند و از خود می پرسیدند که اگر اینها روزنامه نگار هستند پس ما چیستیم؟
ادبیات رادیو فردا در رابطه با برداشتن یارانه های بنزین همراه می شد با لجن پراکنی علیه حزب توده ایران و دیگر چپ ها، ایران اینترنشنال کشتار و شکنجه مخالفان در رژیم شاه را با درگیری داخلی چریکها مقایسه می کرد و رسانه های مکتوب و لشکر سایبری آنها هم در کار بازتاب و انتشار این زردنامه ها بودند. همان آش و همان کاسه بود تا اینکه سلطنت طلبان در جنبش اعتراضی ۱۴۰۱ فعال شدند.
این جنبش فرصت بسیار خوبی بود که کاسه های داغتر از آش به میدان بیایند و تمامی عقده های دیرین را بر سر مخالفان خود خالی کنند. وقت خوبی بود که “ارتجاع سرخ و سیاه” را از صندوقخانه های ساواک بیرون آورد و چپ ها را با آن کوبید، زمان این بود که اصطلاح “پنجاه و هفتی ها” را به فحش ناموسی بدل کرد، موقعیت خوبی بود که دوره سلطنت پهلوی ها را رنگ و لعابی مالید و در “تونل زمان” روی آن آب توبه ریخت و آن را به مخاطبان بی خبر فروخت. آنها فکر می کردند که اسرائیل به کمک فرزند آریایی کوروش کبیر می آید؛ برای آنها براندازی می کند و آنها نیز با شکوهی ۲۸ مردادی روی دوش لات ها و چاقوکش ها از مهرآباد به مرمر می روند و این بار تاج به جای عمامه می نشیند. آنچنان پیروزی برایشان میسر بود که حاضر نبودند هیچ شریکی در این قدرتِ متصور شده داشته باشند، با این فرض که اگر شریک خوب بود، خدا شریک می گرفت!
اما یکی از مجریان تلویزیونی تازه از «من و تو» درآمده، گوی سبقت را از هر راست افراطی ای ربوده است. او که به تازگی به تل آویو نقل مکان کرده، گویی قراردادش را شخصا با دکتر مفیستوفالس امضا کرده است. او هربار که در تلویزیون ظاهر می شود، در حال شکرپوشی جنایات راستگرایان جهان است. برای او دونالد ترامپ رییس جمهور دلهاست، وقتی که دیگر ترامپ هر خط قرمزی را رد کرده باشد، مثل مادری خطاپوش نرم می خندد و توجیه گرایانه می گوید: عجب شومنی است این ترامپ! او که خودش مهاجری از توابع مازندران به ناف لندن است مهاجران افغانستانی را بیگانه و مزاحم می خواند و سیاست مهاجرستیزانه راست آمریکایی را نعل به نعل تکرار می کند. با جای پایی مشابه با دکتر مفیستوفالس!
اینها را همه می توان لفاظی های فاکس نیوزی یک شومن به حساب آورد. اما از وقتی که کشتار انسان ها را توجیه می کند و از پودر کردن آدمها، از خنثی کردن تروریست ها، از کتلت کردن آدمها و کوکو کردن انسان ها صحبت می کند، انزجار شدید مرا برانگیخته است. من دلم می خواهد همه این افرادی که جنایتی انجام داده اند، از یحیی سنوار تا نتانیاهو در یک دادگاه عادلانه و علنی با حضور هیات منصفه جهانی و وکلای درجه یک محاکمه شوند. جنایت هایشان علنی شود و رنج و دردی که به انسانها وارد کرده اند، افشا شود. ریشه های این تصمیمات نمایانده شود تا بشریت را به شناخت ریشه های درد و رنج انسانها رهنمون شود. بعد هم زندان، آن هم زندان های باکیفیت هلند و اسکاندیناوی نصیب آنها شود. من آرزومند شکنجه و اعدام هیچ جنایتکاری نیستم. من تشنه خونریزی و انتقام و کتلت درست کردن از دشمنانم نیستم. من خواهان اجرای قاطعانه عدالت در دنیایی هستم که اعدام و شکنجه برافتاده باشد. در کل من عدوی کسی نیستم، من انکار این ارتجاع ام…
وقتی آدم این صحنه ها را می بیند از خود می پرسد چه به درد می خورد که حرف آخر جای بیست و سی را بگیرد؟ چه فرقی بین آمنه سادات و پوریا زراعتی است؟ چه تفاوتی بین شعبان بی مخ و لات های لندن نشین است؟ …من طرفدار تغییر بنیادی ام، اما اگر قرار است یکی لات تر، قلدرتر و جنایتکارتر نصیبم شود، چرا باید به خیابان بروم و باطوم و ساچمه بخورم؟
آخر این چه کراهتی است که ایران اینترنشنال گرفتارش شده است؟ این تلویزیون از کجا تامین مالی می شود که مجریانش در رابطه با کشتن و کتلت کردن آدم ها اینقدر راحت سخن سرایی می کنند؟ این روشنفکران و دانشگاهیانی که با این مجری صحبت می کنند و به سخنان او مشروعیت می دهند، چرا سخنی به اعتراض برنمی آورند و از حرمت انسان، حتی جنایت پیشه ترین انسان ها، سخن نمی گویند؟ حق این است که به قول بامداد شاعر، بامداد تیزبین اینجا کریه اکنون صفتی اَبتَر است
چرا که به تنهایی گویای خونتشنگی نیست
تحمیق و گرانجانی را افاده نمیکند
نه مفتخوارگی را
نه خودبارگی را …
جهان به ارمغان داده شده توسط امپریالیسم جهانی بسرکردگی امپریالیسم آمریکا:
مرگ و نیستی
غارت و جنگ
بردگی سرمایه و سود
فقر و بیکاری
گرسنگی و بی خانمانی
تخریب جوامع انسانی و محیط زیست
تخریب طبیعت جاندار و بی جان زمین و …
با ادعاهای تبلیغاتی و پروپاگاندا بزک مییکنند تا به بشریت بقبولانند سرنوشت محتوم و کنونی را وبدینوسیله پایان تاریخ را جار بزنند.
دراین میان نادان اندیش ها بعنوان چرخ پنجم گاری و در خدمت بنگاه های تبلیغاتی امپریالیستی سربداران عدالتخواه احزاب و سازمانهای دیروز را لجن مال میکنند تا امروز کسی نباشد که پرچم انسانیت و عدالت اجتماعی را برافراشته دارد.
با درود
فکر نمی کنید که بجای نفرین تاریکی بهتره یک شمعی روشن کنیم .
بسیار زیبا گفتید! بعد از بنیادگرایی اسلامی ملاها مثل اینکه قراره به فاندامنتالیسم یا بنیادگرایی دیگری برسیم؟ اینهمه راه باز است برای فعالیت هر گروهی ولی برخی باز خودشان را بازی نداده میبینند که دلایل خودش را دارد که چرا مردم به گروهی روی خوش نشان میدهند به برخی دیگر نه میگویند. گویا هنوز یکسری میخواهند برای مردم سلیقه تعیین بکنند!؟ خب هرکسی مدیوم یا رسانه دلخواه خودش را میبیند که ارضا اش میکند وگرنه کلید تغییر برنامه و کانال عوض کن را هرکسی در اختیارش دارد. از مردم باید با ارائه برنامه حزبی یا گروهی دعوت! کرد با دیکته و زور که نمیشود و نه با نفرت پراکنی علیه این شبکه و آن افراد که به دنبال منافع خودی هستند شاید؟ کسیکه ظرفیت پذیرش دمکراسی و تحمل آزادی بیان را نداشته باشد معمولآ بیشتر شاکی است و از اوضاع و شرایط برخی رسانهها مینالد؟ تمرین دمکراسی بیشتری لازم است! آدرس حتی یک رسانه چپی که خانه همه و هرگونه چپ باشد کجا سراغ دارید؟هنوز زاده نشده! هر رسانه ای آش خودش را میپزد، با هدف!
وقتی در کشورمان تاریخ چپ را مورد توجه قرار دهیم می بینیم
یکی از تشکیلات چپی که تاثیرگذاری خاصی در بازی های سیاسی داشته است حزبی بنام حزب توده بود؛ که متاسفانه این حزب بخاطر وابستگیش به سیاست های شوروی، سابقه اش و کارنامه اش مشکوک به رفتاری ضد ملی بوده که این سابقه ،سابقه خوبی نبوده و نخواهد بود .این نوع رفتار این حزب باعث شد یک نگرش ضد چپی در جامعه هم بوجود آید؛
از آنجا که دریک جامعه نمی شود نگرش چپ اندیشی نباشد؛ چون نبود نگرش چپ در یک جامعه، پویایی در جامعه شکل نخواهد گرفت، پس ما در کشور به یک حزب چپ با نگرش ملی ایرانی نیاز داریم و این حزب هم می بایست خود را مقید به دمکراسی در کنار احزاب دیگر در کشور بداند
آنگاه مبلغین و قلم زنان ضد چپ ، قلمشان و مطالبشان خریدار نخواهد داشت،
بجای پرداختن به تقابل های مشکوک که گاهی بازی در زمین چماقداری حکومت است باید بفکر سازماندهی چپی با گرایش ملی ایرانی بود آنهم چپی که به آزادی و دمکراسی معتقد باشد
حضرتعالی درزیرهر نوشته یک چیزی می نویسی کلی رای منفی می گیری.می تونی بگی از مشروطه تا امروز( به خصوص بعداز کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ سید ضیاء ورضا خان میرپنج ) کدام حزب راستگراودیگراحزاب برای انتخابات مجلس شورای ملی رقابت کردند ودرکجا میشود سابقه ی این احزاب را مطالعه کرد. این را نوشتم که چون باید بدانید که دریک چارچوب پارلمانی مطابق معیارهای بورژوائی در جوامع سرمایه داری ( اعم از پادشاهی یا جمهوری ) مردم ،احزاب ، مجلس نمایندگان، دولت را ازطریق انتخابات آزاد و آزادی های اساسی طبق قانون اساسی بطورغیرمستقیم درکارها مشارکت می کنند.راستگرائی و چپ گرائی در این زمینه ی اجتماعی معنی پیدا می کند.حالا شما فکر می کنید ایران تافته جدا بافته ست و باید همه چیز طبق فرمان شاهان و فتوای آیت الله ها انجام شود.حزب توده هم مثل تمام احزاب کمونیست طرفدارشوروی جهان مورد انتقاد شدید قرار داشتند و دارند ولی چرا بااین وجود آنها آزادی احزاب داشت فقط با شوروی دعوا وکمونیست ها دعوا داشتند ولی در ایران حکومت ها با همه ؟
حضرتعالی از منفی گرفتن گفته ای، از وقتی که مثبت و منفی دهی در این قسمت مطرح شد.
این منفی دهی و مثبت دهی یک حالت طنز گونه ای شده است پرداختن به تمام دلایل آن بسیار طولانی می شود
و به دلایل محدودیت در تعداد حروف در این مکان شدی نیست.
اما یکی از دلایل، همین نظر دهی شماست
که متوجه مطلب من نشده ای و بسمت توجیه رفتار غلط تشکیلاتی رفتی که تاثیرگذاری منفی در روند تحولخواهی کشور داشته است، قطعن یکی از منفی دهی ها خواهی بود.
از این بگذریم که گروهی از مراجعه کنند به این قسمت سایت ،یک حساسیتی نسبت به نظرات من پیدا کرده اند بدون خواندن و یا نخواندن منفی خودشان را می گذارند.
تصمیم گیران اخبار روز حتمن با این نگرش عمل می کنند که این مکان تبدیل به مکانی نشود که فقط خود گویی و خود خندی درش باشد بل در پی این هستند که مطالب انتقادی ساختارشکنانه ای را در هر مورد که مطرح می شود به نمایش بگذارند. اما اینجانب بدون اینکه در پی مثبت گیری باشم مطالبم را با توجه به کارپایه های که بر اساس نگرشم تعریف کر
کمی از کارپابه هایی که نگرشت را بر پایه آنها تعریف کردی بگو لطفا!
…من طرفدار تغییر بنیادی ام، اما اگر قرار است یکی لات تر، قلدرتر و جنایتکارتر نصیبم شود، چرا باید به خیابان بروم و باطوم و ساچمه بخورم؟( م.دانشور)
این جمله دقیقاً همان نتیجه ای است که آنها میخواهند کنشگران چپ به آن برسد وصحنه را برای ترکتازی آنها خالی کند. اینجاست که وظیفه روشنگری و بسیج توده ای چپ چند برابر می شود. خوشبختانه آنها زن و مرد عمل نیستند وچنان در فساد وتباهی جیره خواری غرق شده اند که جرات رقصیدن در گلزار انقلاب را نخواهند داشت. اربابانشان هم به میان تهی بودن طبل آنها واقف است و به همین خاطر سرکارشان گذاشته وعروسک گردانی می کند. اگر روز موعود فرا برسد جهان از کثرت باورمندان به عدالت اجتماعی و آرادی واقعی حیرت خواهد کرد.
در مورد این موجودات ،چه توصیف دیگری میتوان یافت: کریه صفتی ابتر است!