از میان بیشمار تفاوت هایی که میان مبارزه و مبارزان درسالهای قبل و بعد از انقلاب وجود دارد، یک تفاوت از همه برجسته تر و در همین حال مهمتر و تاثیرگزارتر بر روند مبارزاتی است. تفاوتی که ناشی از دوران های متفاوت تاریخی و ماهیت متفاوت مبارزه در دو مقطع مختلف است. تفاوتی که نشان دهنده فاصله نجومی جنایات رژیم جمهوری اسلامی با هر رژیم دیکتاتور دیگری است.
مبارزین قبل از انقلاب در زندگی گذشته خود هیچ پیوند و همکاری و همفکری با حاکمیت نداشتند و به ندرت و شاید هم به هیچوجه نتوان فردی از مبارزان آن دوران را یافت که قبل از شروع مبارزه با رژیم پهلوی، طرفدار و یا کارگزار رژیم پهلوی بوده باشد.
اما بعد از انقلاب و با رشد و گسترش فزاینده جنایات حکومت، بخشی از نیروهای وابسته و در خدمت رژیم در مقاطع مختلف تغییر موضع دادند و در ادامه ریزش مداوم این نیروها، بخش قابل توجهی از آنها به جرگه مخالفان رژیم پیوستند و بعضا با کوچ به خارج کشور، جزیی از بدنه اپوزیسیون گردیدند.
با توجه به سابقه عمیق وابستگی سیاسی و ایدئولوژیکی اکثریت این افراد به حکومت و حتی دست داشتن بخشی از این افراد در جنایات رژیم و همچنین بی خبری ما از نیات هر یک از این نیروهای بریده شده از حکومت، معادله پیچیده ای رو در روی اپوزیسیون قرار می گیرد تا در ارزیابی افکار و اعمال بعضی از این افراد دچار شک و تردید و دودلی گردیم.
مواضع متزلزل و گاها غش کردنهای بخشی از این افراد به سمت حاکمیت، این سئوال جدی و این تردید واقعی را برای اپوزیسیون بوجود می آورد که آیا می توان به افرادی که روزی همگام و شانه به شانه با حاکمیت علیه مردم و منافع مردم عمل کرده اند، اعتماد نمود؟ آیا آنها ریشه ای و جدی از جمهوری اسلامی بریده اند و همراهان همیشگی ما در مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی هستند؟ آیا سختی مبارزه، یاس ها، شکست ها و اختلافات درون اپوزیسیون آنها را دوباره به نقطه عزیمتشان یعنی جمهوری اسلامی برنمی گرداند؟
خانم فائزه هاشمی یکی از نیروهای وفادار و نزدیک به حاکمیت بود که شتاب فاصله گرفتن او از حاکمیت نسبت مستقیم داشت با زوال حکمرانی مقتدرانه پدرش آقای هاشمی رفسنجانی و این امر پس از مرگ مشکوک و بحث برانگیز آقای هاشمی، شتاب بیشتری گرفت و خانم فائزه هاشمی به یکی از منتقدین رژیم تبدیل گردید و تا آنجا پیش رفت که دیدگاههایش در مورد حاکمیت به نوعی به دیدگاه گذار از حاکمیت نیز نزدیک گردید. فردی که انتقادات جدی و درستش به حاکمیت و فعالیت هایش در راستای آزادی و دادخواهی بر کسی پوشیده نیست. اما او در ارزیابی عملکرد جنایتکارانه پدرش در سالهای طولانی در قدرت بودن او، دچار اغماض گری و نادیده گرفتن و حتی ناچیزشمردن خطاها و جنایات این دوران سیاه تاریخ جمهوری اسلامی به رهبری و یکه تازی پدرش می شود و در بیشتر موارد هم از اظهار نظر و قضاوت صریح در مورد آنها طفره می رود. و این در حالیست که او در بیان نقطه نظرهایش دارای صراحت لهجه فوق العاده ای است و به جز در همین مورد از گفتن حقایق دیگری که مربوط به جنایات دیگر عناصر حاکمیت است، کوتاهی نمی کند.
اخیرا خانم هاشمی در نامه ای با عنوان «زندان در زندان» با الفاظ و عبارات تندی که بی شباهت به ادبیات اصول گرایان و حتی حسین شریعتمداری نیست، از رفتار بخشی از زندانیان، خشمگینانه انتقاد کرده است. در چرایی انتشار این نامه و همزمانی آن با سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی، تحلیل ها و گمانه زنی های بسیار انجام شده که سه گانه ای از این تحلیل ها نشانگر نظرگاه های متفاوت و متضاد با انتشار این نامه است. این سه دیدگاه را بطور اعم اپوزیسیون از یکطرف و اصلاح طلبان از طرف دیگر نمایندگی می کنند:
۱- توافق خانم هاشمی با حکومت بر سر انتشار این نامه به ازای آزادی از زندان.
۲- خانم هاشمی بدون یک توافق از پیش تعیین شده با انتشار این نامه آگاهانه چراغ سبز لازم برای بهره وری از پاداش آزادی از زندان، را به حکومت داده است.
۳- این نامه، انتقاد صادقانه خانم هاشمی از اتفاقات درون زندان است و کاری در راستای ویژگی افشاگرانه خانم هاشمی است. (این تحلیل عمدتا توسط اصلاح طلبان درون و بیرون حکومت داده شده است)
بدون وارد شدن به جزئیات مواردی که خانم هاشمی به انتقاد از آن پرداخته است و فارغ از اینکه آیا همه و یا قسمتی از این انتقادات از جو درون زندان و یا افراد خاصی که مورد نظر خانم هاشمی است، درست یا نادرست است، انتشار این نامه در زمان مشخص سالگرد جنبش زن زندگی آزادی و با الفاظ و ادبیات حاکم بر نامه به هیچوجه نمی تواند نشانگر اهداف و نیات دوستانه، صادقانه و اصلاحگرایانه باشد. و با توجه به شناخت نسبی از صحبت ها و عملکردهای خانم هاشمی که طی سالیان گذشته بخوبی نشان داده است که انسانی باهوش و انصافا وارث شایسته هوشیاری های پدرش نیز می باشد، نمی توان تصور نمود که او به نکات دشمن شادکن نامه خود اشراف نداشته و ناخواسته و ندانسته اقدام به نوشتن و انتشار چنین نامه ای در چنین زمانی نموده است.
اما بگذار خوش بین باشیم و تصور کنیم که او در سادگی هرچه تمامتر و بدون اطلاع و اشراف از شرایط و زمان صدور این نامه و بدون در نظر گرفتن عواقب انتشار چنین نامه ای و صرفا به منظور انتقاد سازنده، اقدام به چنین عملی نموده است. اما آنچه پس از انتشار این نامه به وقوع می پیوندد، یا تاییدی است بر هوشیاری خانم هاشمی و یا تاییدی بر هوشیاری سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی.
خانم هاشمی به فاصله چند روز پس از انتشار این نامه آزاد می شود. البته با شرحی از ایشان که آزادی اش با زور و بدون رضایت او بوده است. چیزی که هم می تواند درست باشد و هم قابل پیش بینی و درعین حال دلپذیر برای خانم هاشمی. اما اگر حتی بسیار خوشبینانه بپذیریم که خانم هاشمی هیچ توقع و چشمداشتی از انتشار نامه اش نداشته و آنچه را حاصل کرده، یعنی آزادی از زندان، نتیجه غیرمنتظر برای او بوده است، اما این نکته را دیگر با قاطعیت می توان بیان کرد که نیروهای امنیتی با استفاده از این موقعیت و آزادی او بلافاصله پس از انتشار این نامه، او را حتی اگر هم با هیچ هماهنگی ای و با هیچ چشمداشتی این نامه را نوشته، در جایگاه همکاری با نیروهای امنیتی قرار داده اند.
حکومت توانسته در فاصله چند روز به دو هدف مورد نظرش دست یابد؛ تخطئه و تخریب چهره های سیاسی زندان به دست کسی که خود قربانی دیکتاتوری است و تخریب چهره خانم هاشمی با ایجاد شبهه و تردید در همکاری و همدستی او با نیروهای امنیتی به ازای آزادی از زندان.
اینکه خانم هاشمی جنایات بی حد و حصر حکومت و این حجم از کشتار و شکنجه و تهدید و ارعاب و ویرانگری را در یک کفه می گذارد و اختلافات سلیقه ای با زندانیان که امری طبیعی و ناگزیر است، را در کفه همطراز با کفه جنایات رژیم قرار می دهد و نتیجه گیری می کند که؛ «ما زندانیان دیکتاتورهای حقیری بیش نیستیم» و «فشارها و بدرفتاری های درون زندان را اغراق شده از طرف زندانیان»، می داند و سپس «حالش از هرچه مبارزه است به هم می خورد» و سرانجام می رسد به اینکه «اصلاحات ساختاری بهترین شیوه مبارزه است»، شاید ما را به دیدگاه بخشی از اپوزیسیون نزدیک می کند که؛ آیا به کسانیکه روزی شانه اشان به شانه رژیم خورده است، می توان اعتماد نمود؟
مسلما نمی توانیم اینقدر بی انصاف باشیم که اقدامات گذشته خانم هاشمی و زندان ها و آزارهایی که به خاطر اقداماتش متحمل شده است را، یکباره فراموش کنیم و یک اقدام اشتباه و با ناسنجیده اش را ملاک قضاوت در مورد او قرار دهیم، اما نمی توانیم هم از این اقدام ضربه زننده اش به سادگی عبور کنیم مگر اینکه خانم هاشمی خود به زیانبار بودن اقدامش اعتراف کند و در وهله نخست به پاکسازی چهره مخدوش خودش در همکاری با نیروهای امنیتی اقدام نماید.
به گمان من بیراهه و دور از ذهن نیست اگر ما امکان هرگونه سازش و همکاری خانم هاشمی با نیروهای امنیتی و یا هرگونه چراغ سبز نشان دادن او به طمع آزادی را منتفی بدانیم و اصل را بر سادگی و صداقت او در انتشار این نامه بگذاریم، اما به درستی می توانیم نتیجه گیری کنیم که آنکه بیش از همه از انتشار این نامه سود برده است، حکومت و دستگاه امنیتی است و آنکه بیش از همه زیان برده است، خود خانم هاشمی می باشد مگر اینکه او آزادی از زندان را بر هر چیزی ترجیح دهد.
البته شق سومی هم وجود دارد که احتمال آن از همه بیشتر است: کل ماجرا دسیسهای است از سوی خود رژیم و خانم فائزه هیچ ارتباطی با آن ندارد، جز ترس از تهدیدهای سنگین. در عین حال بیرون کردن او از زندان شاهد درستی این احتمال است. پیش از این کم دیده نشده که با آزادیخواهان چه کردهاند. یعنی این که نوشتن نامه کار خودشان است، نه کار خانم فائزه!!! چرا خانم فائزه ساکت است؟ شاید تحت شرایط اسکات قرار گرفتهاند، یعنی ممنوع الکلام شدهاند! سابقهاش را در مورد دیگران دیدهایم: ممنوعالتصویر و ممنوعالکلام!
اولین پرسشی که در رابطه با عمل اخیر فائزه هاشمی مطرح می شود اینست:
آیا نظرات ایشان در مورد زندان و زندانیان خاص که سازنده جو ی خاص در زندان ها می شوند درست است یا خیر؟
باید گفت:
وقتی حاکمیتی با کارپایه استبدادی حاکم میشود، این حاکمیت در درون خودش مبارزینی ضد خودش بوجود می آورد. باید گفت
در یک روند درست مبارزاتی، می بایست، مبارزین با کارپایه آزادی خواهی و دمکراسی خواهی فعالیت های مبارزاتی اشان را به پیش ببرند؛
چنانچه مبارزین این کارپایه های را مبنای کارشان قرار ندهند و خود را مقید به ایده های خاص حق پندار خاص بدانند و معتقد به این شوند که باید دیگران را به راه ایده خود در آورند، این مبارزین چنانچه در بند حاکمیت مستبد گرفتار شوند در زندان مجبور به حفظ ایده خود می شوند، حفظ ایده هم، یعنی از دیگرانی که مثل خودشان فکر نمی کند باید فاصله بگیرند و اگر هم بخواهند به دیگران نزدیک شوند
بر اساس ماموریتی که در خود حس می کنند باید دیگران را به راه و ایده خودشان در اورند،این مبارزین در
“زندان در زندان”پدیده طبیعی در زندانهای وحشتناک ولایی است .
۱. زندانبانان ضمینه آنرا درست می کنند که افراد در سطح گسترده علنی با هم تماس نداشته باشند .
۲.مبارزان زندانی با سمت گیریهای متفاوت در گروهای گوچک خود جمع میشوند، با دیگر گروه در گیر نیستند ،بلکه تمایل به ارتباط هم از خود نشان نمیدهند.
این تجربه شخصی من از زندان است.
اما این خیلی قدیمی است ،اکنون به حمت زندانیان سیاسی شرایط مسلما طوری دیگر باید باشد.
از فائزه هاشمی نباید بیشتر انتظار داشت ،مبارزه ایشان تا همین حد بود .