تشدید شیوع بیماری کرونا چالشهای نوینی را بازتولید و پیش چشم مردم نهاده است که یکی از اینها، چالش بیماری کرونا با دین است. میدانیم که صنعت و تجارت دین همواره بطور تاریخی بر نقش درمانبخش و شفاساز خود تاکید کرده و پشت هر گونه عامل تهدید کننده زندگی، پنهان شده و مدعی نجاتبخش زندگی، ناجی دردهای مردم، صلحجویی، امنیت اولوهی و درمانگر بیماریها بوده و هست. شیوع جهانگیر بیماری کرونا و یاس انسان از دستساختههایش بخصوص دین، در درمان بیماری سبب شده است که درمانگاه دین پلمپ شده، اطبای دینی و روحانیون واسط خدا برای درمان و شفای بیماران خانه نشین یا کیشنشین شده و مردم تنها و هراسیده را به تدبیر و تفکر دعوت کند که این دین درمانگر، گویا دین بیدرمان است. برخی پیامدهای اجتماعی ناخواسته شیوع بیماری کرونا از این منظر عبارتند از:
* تضعیف حضور دین که البته فقط در عرصه این بیماری خلاصه نمیگردد. پس از قریب ۱۴ قرن، نخستین بار در ایران حکومت دینی برقرار شده و پس از ۴ دهه فراز و نشیب، نشان داد که دین سیاسی از دین سنتی تا فقاهتی، توانایی مدیریت اجتماعی و سیاسی، کشورداری و اداره بروکراتیک، توسعه علمی و فناوری، رشد اقتصادی و تنظیم روابط بینملل را ندارد. ناکارآمدی دین سیاسی، در زیر عناوین متناقضی چون جمهوریاسلامی، مردمسالاری دینی و نظایر آن دستاوردهایی جز فقر، شکاف طبقاتی، نابرابری، سرکوب و اختناق، مرگ و کشتار اجتماعی، بیماری، بیسوادی و قرنطینه سیاسی اقتصادی در جهان نداشته است. و اینک شکست در مقابل کرونا، تیر خلاصی بر پیشانی ایدیولوژی دینی است که هنرش نشاندن جای مهر فریب و دروغ بر آن بود.
* تعطیلی امامزادههای دروغین که پس از انقلاب موسوم به اسلامی قارچگونه رشد کردهاند از دیگر مظاهر ناتوانی و شکست گریزناپذیر دستگاه دینی و رهبران آن در درمان مسایل و بیماریهای مومنانشان است. نه تنها حریم امامان و آقازادگان آنان، بلکه مساجد و تکایای دینی نیز از شدت هراس مردم، کنشگران دینی و حامیگرایان تجارت دین، خالی از سکنه شده و به مراکز متروکه ای میمانند که گویی سایه مرگ بر دیوار حرمهای مقدس! و مساجد و امامان آن افتاده است.
* کسادی تجارت دین کنار کسادی بازار تجارت در عرصه های دیگر اقتصادی چنان گسترده شده است که این کسادی بر نمازهای اداری و سیاسی نیز چیره شده است. نمازهای اداری، کارمندان و کارگران را به اجبار در محیط کار به نمازخانهها میکشاند تا بنگاههای دین و سیاست در ترکیب زور و تزویر، به زریابی و زراندوزی بپردازند. این دکههای فریب چنان از هراس بیماری به قرنطینه و حُنّاق کشانده شدهاند که نمازهای جمعه و جماعات خالی از سکنه شده و مهرهای فریب در جامهریها، خاک میخورند. رکود دین سیاسی علاوه بر حوزههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی، اینک به سطوح فردی نیز کشانده شده است.
* ایستگاه مرگ انسان بعنوان کانون راهبردی بازتولید آموزههای دینی همواره یکی از مهمترین کانونهای حیاتی حفظ و القای باورهای زیست دیگرجهانی، تفکرات لاهوتی و آخرتجویانه، باور به بهشت و جهنم و یک ناظم با دوچهره خشن و مهربان بوده که رهبران و کاسبان تجارت دین از آن رزق و روزی خود را تدارک میدیدند. هراس از بیماری و مرگ ناشی از کرونا، سبب شده است که رهبران دینی دیگر حتی جرات برگزاری نمایشهای دروغین خود برای مردگان مردم و مومنان را نداشته و تجارت مردهخواری نیز بشدت کساد شده است. ایستگاه مرگ دیگر آرامگاه دین و چراگاه رهبران دینی نیست.
* بیماری کرونا و مرگ انسان سبب تسریع رشد باورهای عرفی و مرگ دین خواهد شد. دوره انتظار، خفقان، حناقِ درمانی و قرنطینه اجتماعی برای پیشگیری از گسترش ویروس کرونا سبب شده است که ویروس استبداد نیز بشدت در مخاطره باشد. اگرچه در دوره کوتاه مدتِ هراس از بیماری و مرگ، مردم در انزوایی اجتماعی فرو میروند ولی نطفههای انزوای اجتماعی دین، مرگ دین سیاسی و دین اجتماعی همزمان با مرگ انسان رو به رشد خواهد نهاد. کرونایی شدن جامعه انسانی سببساز کرونایی شدن دین و کسادی و مرگ تجارت دین و رهبران دینمدار خواهد گشت.
افزایش خشونت مردان علیه زنان مهمترین ویژگی خشونتهای خانگی است که در هنگامه قرنطینه و بیکاری و بیماری، افزایش مییابد. در خشونتهای خانگی میتوان درگیری و نزاع اعضای خانواده را نیز مشاهده کرد که ناشی از التهاب بحرانی موجود است. این تضادها علاوه بر مشکلات مربوط به روابط زناشویی از پیش موجود، تاب تحمل و مدارای یکایک اعضای خانواده را میکاهد. در چنین بستری، اعضایی که مبتنی بر ساختار جنسیتی و قدرت در جامعه دارای اقتدار و امکان سلطهگری بیشتری دارند عاملان اصلی خشونت خواهند بود.
خشونت علیه کودکان از دیگر وجوه خشونتهای خانگی است که در مواقع بحرانی شدت مییابد. تعطیلی مدارس، نبود امکان تفریح و اشتغال کودک به سرگرمیهای آموزشی و ورزشی در بیرون از خانه سبب افزایش انتظار کودکان از والدین و سایر اعضای خانواده میگردد. در چنین وضعیتی پدران و حتی مادران در فضایی تنشآمیز و بحرانی با ضریب اندک تحمل و توان پاسخگویی به نیاز فرزندان خود، مرتکب خشونتهای روانی تا جسمی میگردند.
خشونت جنسی: تداوم خشونت روانی و جسمی تبعاتی نظیر خشونت جنسی نیز دارد که میتواند علیه زنان و حتی کودکان اعمال شود. در فضای بحرانی و تنشآمیز ناشی از همهگیری بیماری، فراغت والدین و فوران تمایلات جنسی زمینه تحمیل رابطه جنسی بین زوجین افزایش مییابد. قاعده و قانون تمکین و اطاعت جنسی زن از مرد، فرصت این تعدی را چه از نظر شرعی و چه اجتماعی به مرد میدهد. این اصل که شنیدن «نه» از سوی یکی از زوجین در ایجاد رابطه جنسی یعنی نه، هنوز در فرهنگ مسلط جنسی و جنسیتی اقبال عمومی نیافته است.
خشونت های مجازی نیز از دیگر فرصتهایی است که در دوره بحرانی و خانهنشینی زمینههای عینیتری مییابد. فرصت اعضای خانوادهها و حتی کودکان در فضاهای مجازی، این امکان را برای کسانی افزایش میدهد که در قالب کانال یا گروههای مجازی در پی بهرهبرداری جنسی از مخاطب خود هستند. این خشونتهای جنسی از مزاحمتهای کلامی و تصویری تا ایجاد ناامنی روانی برای افرادی را شامل میشود که قربانی این فضاهای مجازی محسوب میشوند.
تکثیر هراس و ناامنی در خانواده ناشی از خشونتهای پیشگفته در کنار جداییهای عاطفی بین زوجین در خانوادهها سبب افزایش تنشهای خانگی و در نهایت افزایش میل به طلاق میگردد. بنظرم در ماههای آتی تعداد مراجعه به دادگاههای خانواده و مدنی برای حل و فصل دعاوی خانوادگی و همچنین نزاعهای بین خانوادههای زوجین روبه افزایش خواهد گذارد.
افزایش بغض و کینه اجتماعی از دیگر پیامدهای این دوره بحرانی است. نارضایتی عمومی از زیست انسانی و اجتماعی در جامعه و همافزایی آن با تنش های خانوادگی پیشگفته در شرایط بحران کرونا در میانمدت سبب میشود موج عظیمی از نگرانی، تشویش بقا، مبارزه با هراس مرگ و بیماری بروز کند. این روند سبب خواهد شد نرخ اعتراضات و خشم عمومی در جامعه بخصوص پس از اتمام دوره بیماری و نقاهت افزایش یافته و زمینههای جنبش و خیزش عمومی فراهم شود که بدان خواهم پرداخت.
ویروس کرونا و استبداد دینی در ذات خود سبب بازتولید فرهنگ «اجتماع بیش از دو نفر ممنوع» میگردد جایی که نوعی اختناق و فاصله اجتماعی در آن مشهود بوده و منجر به مقاومت اجتماعی نیز میگردد. پیشتر نیز نوشتم که استبداد از این منظر دارای مرزهای مشترکی با ویروس کروناست و قرنطینه اجتماعی در موقع بیماری، بمانند قرنطینه اجتماعی افراد جامعه در موقع شیوع و ریشهیابی استبداد، تبعات مشابهی دارد.
اضطراب و فشار روانی ناشی از قرنطینه و هراس از مرگ اگرچه مهمترین پیامد شیوع بیماری کرونا در کوتاهمدت و در طول وقوع و شیوع آن است ولی این اضطراب سببساز خشم هیستریک ناشی از دوران نقاهتی خواهد شد که میتواند از یک طغیان تا تداوم جنبش اجتماعی تداوم یابد. این اعتراض اجتماعی بویژه از آنرو خواهد بود که از یکسو فشار بیماری، مرگ و هراس از آن محصول عملکرد غلط نظام سیاسی است و از سویدیگر انباشت روانی ناشی از هراس و اختناق حاصل از استبداد دیرین حکومت دینی، فراتر از سرحدهای تاب و مدارای مردم خواهد رفت.
از یکسو ناتوانی “دین” در مدیریت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور در طی چهار دهه پیدرپی و از سوی دیگر ناتوانی “دین” در درمان بیماری و ارایه خدمات بهداشتی و درمانی مناسب به مردم خواه در معرض خطر ابتلا به بیماری و خواه خود بیماران، سبب میشود آخرین خاکریزهای اعتماد اجتماعی مردم به حکومت نیز فرو بریزد .این ناتوانی دین در شفای بیماری کنار ناتوانی حکومت دینی در مدیریت و درمان بیماری سبب میشود که امیدها، وعدهها و داعیههای دروغین دو نهاد دین و سیاست بیش از پیش رنگ باخته و از درون تهی شود.
فشار مضاعف فقر و محرومیتهای ناشی از بیماری در اقتصاد کشور، بیکاری روزافزون ناشی از این بحران، فروپاشی اقتصاد خرد در سطوح خانوادهها و اقشار اجتماعی آسیبپذیر، و گسترش بیش از پیش فقر عمومی، سبب افزایش نرخ نارضایتی عمومی میگردد. اقتصاد ضعیف ناشی از عملکرد ناکارآمد حکومتی و تحمیل تحریمهای جهانی علیه مردم و کشور ایران توسط حکومت دینی، خصوصیسازیهای درون حکومتی و فساد گسترده بدنه قدرت از عناصر نظام تا عوامل نظامی، تهماندههای صبر و تحمل مردم زحمتکش، فقیر و بهحاشیه کشاندهشده را نیز رو به نابود میکشاند.
خیزش و جنبشهای خیابانی در طی دو دهه گذشته دارای نرخ رشد سریعی از نظر تعداد و فاصله وقوع آن بوده و گویای این است که هرچه به زمان حال حاضر نزدیکتر میشویم، تعداد، گستردگی و ماهیت جنبشهای اجتماعی بیشتر و متفاوتتر میگردد. سریالی بودن جنبشهای اجتماعی که پیشتر تحلیل کردهام، اینبار در فصل جدیدی پس از وقوع و شیوع بیماری کرونا شتاب و دامنه گستردهتری بخود خواهد گرفت. اگرچه این جنبش با سرکوب گسترده نیز روبرو خواهد شد ولی دارای دو ویژگی مهم است:
یک. ویژگی کاهندگی قدرت سرکوب و کاهش انسجام در بدنه قدرت؛
دو. ویژگی فزایندگی قدرت مقاومت و انسجام قدرت مردم در برابر استبداد دینی.
۴هراس اجتماعی گسترده از ناامنی، بیماری، فقدان اطلاعات لازم، عدم مدیریت بهینه بیماری توسط حکومت، مرگ عزیزان و مخاطرهای که هستی اجتماعی را تهدید میکند سبب اضطراب عمومی میگردد. چنین فضای روانی آغاز واگرایی اجتماعی و حس بیپناهی است که موقعیت فرد در جامعه را بشدت فرومیپاشد. این تشویش عمومی زمانی شدت مییابد که طبق آمار قریب یکچهارم جمعیت کشور از نوعی اختلال روانی رنج میبرند.
جامعه گریزی و انزوای اجتماعی در اثر هراس از شیوع بیماری و پیامدهای آن سبب اتمیزه شدن و فاصله فیزیکی افراد در جامعه میگردد. انزوای اجتماعی برای جامعهای با ساختار طبقاتی منجر به تشدید تمایزهای اجتماعی و انزوای مضاعف مردمی میگردد که در ساختار طبقاتی نیز در انزوای اقتصادی و اجتماعی، از فقر و محرومیت رنجمیبرند. همین امر سبب تقویت افسردگی عمومی میگردد.
رشد خودکشی و قتل اجتماعی نیز دوسویه تشدید بحران های اجتماعی است. خودکشی، راه برونرفت فردی از مصایب اجتماعی است که تاب فرد بیمار را بسر میآورد. از سوی دیگر نابرابری اجتماعی در کنار بیماری و فقر میتواند زمینه ساز جرایم اجتماعی و ابراز خشم از شرایط اجتماعی گردد که مسبب چنین بحرانهایی گردیده است.
بعنوان پیامدی از جهانی شدن و مدرنیزم جدید، در جامعه مخاطرهآمیز به تعبیر اولریخ بک، پیوند نزدیکی میان فقر افراطی و مخاطرات افراطی وجود دارد. در مدرنیزم قدیم زلزله و بیماری اپیدمیک جزو ریسکهای عصری بودند ولی در مدرنیزم جدید، ریسکها از نحوه توزیع ثروت و ساختار طبقاتی برمیآیند، بطوریکه ثروتمندان با خرید امکانات و آموزش، جان و مال خود را از ریسک نجات میدهند ولی فقرا در آن غرق میشوند.
پایان
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران