پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

چگونگی و بستر شکل گیری انقلابات سوسیالیستی؛ آیا شکل گیری آنها در ابتدا یک انحراف تاریخی بود؟ – همت قلاوند

نقدی بر مقاله های آقای ایشچی (قسمت دوم)

در بخش اول مقاله به نقد دیدگاههای آقای ایشچی در مورد سوسیالیسم پرداخته شد. در مطلب پیش رو،  قصد پرداختن به تئوری مارکسیسم و یا سوسیالیسم نیست، بلکه به بطور اجمال به بستر و شکل گیری نظامهای سوسیالیستی (سوسیالیسم واقعا موجود آن زمان) و همچنین مهمترین دلایل سقوط آنها در حد یک مقاله پرداخته می شود.  

بستر سیاسی و اجتماعی انقلابات سوسیالیستی درقرن بیستم

نیمه دوم قرن ۱۷ تا نیمه دوم قرن ۱۸ دوران شکل گیری انقلابات صنعتی در جهان و خصوصا دراروپا بود. با رشد صنایع، کارگران مجتمع های صنعتی به سرعت افزایش یافتند. از سوی دیگرانباشت سرمایه و تعداد سرمایه داران رو به فزونی نهاد. تا قبل از آن هرم قدرت از بالا به پایین شامل خاندانهای سلطنتی، درباریان ونجبا، افسران بلندپایه ، فئودالها، کلیسا و کشیشان بود. با رشد سرمایه داری دو طبقه جدید پا به عرصه اجتماع گذاشتند که شامل سرمایه داران و کارگران بوند. سرمایه داران شریک قدرت شدند و به سرعت جای خود را درهرم قدرت، کناردربار، دردولت و درعرصه اجتماع تثبیت نمودند و کارگران در کنار اقشار محروم و تهیدست جامعه قرار گرفتند. 

این  تحولات در برابر دیدگان جامعه بشری اتفاق افتاد و شکاف طبقاتی حاصل از رشد سرمایه داری، روشنفکران و فلاسفه را وادار به تفکرو تامل و سپس تشریح این اتفاقات کرد. حدود یک قرن طول کشید تا سرمایه داری خود را در برخی ازکشورها به یک نظام  مسلط تبدیل کند. این فرایند تاثیر عمیق خود را در عرصه های علوم و فنون، مدیریت و ساختارهای اجتماعی، نظامی و از جمله فلسفه برجای نهاد. در این دوره بود که مارکس و انگلس، طبقه نوظهورکارگر را به عنوان نیروی مولد تعریف کردند و معتقد بودند که ازاستثمار آنها است که انباشت سود کارخانه ها حاصل می شود و کارگران هستند که نقش اصلی را در تولید دارا هستند. آنها پیشبینی کردند که جوامع مختلف در آینده، دوران فئودالی را پشت سر می گذارند و وارد فرماسون سرمایه داری میشوند. آنها به این نتیجه رسیدند که چون در نظام سرمایه داری، کارگران نیروی اصلی مولد هستند و از کمیت بالایی برخوردار خواهند شد، برای جلوگیری از استثمار، طبقه کارگر باید دولت را در دست بگیرد. آنها براین پایه، مانیفست حزب کمونیست را درسال ۱۸۴۷ انتشار دادند. مارکس و انگلس بر خلاف بسیاری از فلاسفه، تنها ننوشتند که چه اتفاقی افتاده است، بلکه آنها نوشتند هم، که چه اتفاقی باید بیفتد. به دنبال آن، تحت تاثیر فلسفه ماتریالیستی و مانیفست حزب کمونیست، در برخی از کشورها، جنبشها و احزاب سوسیالیستی و کمونیستی شکل گرفتند. که از آنجمله در روسیه تزاری بود که منجر به انقلاب اکتبردر سال ۱۹۱۷ شد.

در زمانیکه هنوز زخمهای ناشی از شکستهای سنگین امپراطوری روسیه از امپراطوری ژاپن التیام نیافته بودند، این کشور وارد جنگ جهانی اول شد. این جنگ که از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ طول کشید، تغییرات گسترده ای را در عرصه ژئوپولیتک جهان بر جای گذاشت. بدنبال آن بسیاری از نظامهای سلطنتی و سلسله های پادشاهی، که بعضی از آنها بیش از ۵۰۰ سال سابقه سلطنت و حکمرانی داشتند سرنگون شدند.

در روسیه نیزبه سبب تحلیل رفتن بیش از پیش قوای دولتی، نظامی و اقتصادی آن کشور، حکومت تزار درمعرض فروپاشی قرارگرفته بود. درچنین شرایطی نارضایتی واعتراضات اوج گرفتند و سرانجام در پی آن دولت تزارتسلیم انقلابیون منشویک و بلشویک شد.

اولین انقلاب سوسیالیستی جهان زمانی در روسیه اتفاق افتاد که این کشور هنوز دوران سرمایه داری را تجربه نکرده و طبقه کارگر هنوز در آن کشوراز کستردگی برخوردار نبود. حزب کمونیست آن که در سال ۱۸۹۸ تاسیس شده بود، هنوز در ابتدای راه قرار داشت و آن حزب خود نیزدر ۱۹۰۳ دچار انشعاب شده و به منشویک ها و بلشویک ها تقسیم شده بود.

انحراف در درک مرحله انقلاب اکتبرو پیامدهای آن

از قبل از انقلاب اکتبر، بین بلشویکها و منشویکها در مورد مرحله انقلاب اختلاف شدیدی وجود داشت. منشویکها از جمله پلخانف ( تحت تعقیب حکومت تزار، به اروپا گریخته و۳۷ سال از عمرش را در کشورهای اروپایی گذرانده بود)  معتقد بودند که روسیه هنوز به مرحله سرمایه داری نرسیده و بالطبع طبقه کارگر درآن کشورشکل نگرفته، به همین دلیل کشورنیاز به یک دوره گذاراز فئودالیسم به سرمایه داری، درچارچوب سوسیال دموکراسی دارد. برخلاف آنها، بلشویکها معتقد به حکومت سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا بودند. لنین که به شدت مخالف آنها بود، معتقد بود که دیدگاه آنها حاصل تفکر خرده بورژوازی است و خواهان سازش بین طبقه کارگر و سرمایه داراری هستند.

در پی اعتراضات توده ای و سقوط حکومت تزار در بهار ۱۹۱۷، منشویکها و اس ارها  در حکمت موقت قدرت اصلی را در دست گرفتند. اما درگیریها و کشمکشها بین آنها و بلشویکها ادامه یافت تا اینکه بعد از گذشت حدود شش ماه، بلشویکها با رهبری لنین در اکتبرهمان سال، قدرت را از منشویکها و اس ار ها گرفتند. با روی کار آمدن بلشویکها، منشویکها و اس ارها به مرور زمان سرکوب شدند و باقیمانده آنها در دوره استالین به زندان افتادند و یا تسلیم جوخه های مرگ شدند.

بعد از انقلاب اکتبر، تا بعد از جنگ جهانی دوم یعنی بعد از گذشت نزدیک به ۳۰ سال، انقلاب جدیدی برای دستیابی به سوسیالیسم اتفاق نیفتاد. اگر جنگ اول جهانی سبب فروپاشی بسیاری از سلسله های پادشاهی شد، جنگ جهانی دوم سبب روی کار آمدن بسیاری از کشورهای سوسیالیستی شد و از این بابت، جنگهای جهانی اول و دوم نقاط عطفی در تاریخ بشر شدند.

یوگوسلاوی اولین کشوری بود که در هنگامه جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۴ با هدف تشکیل حکومت سوسیالیستی با رهبری تیتو بوجود آمد.

حزب کمونیست چین که از کمک تنگاتنگ شوروی برخوردار بود، در سال ۱۹۴۹ قدرت را در چین بدست گرفت و به عنوان کشوری که هنوز صنعت درآن شکل نگرفنه بود “راه رشد غیر سرمایه داری” را در پیش گرفت.

بعد ازجنگ جهانی دوم وشکست حزب نازی، شوروی بدون توجه به شرایط طبقه کارگر سایرکشورها و بدون احترام به حق حاکمیت و حق تعیین سرنوشت توسط ساکنین این کشورها، دررقابت با امریکا به کشورهای بلوک شرق آن زمان وکره شمالی هجوم آورد و با کمک ارتش سرخ حکومت های دست نشانده را درآنها بعنوان نظام های سوسیالیستی برروی کار آورد.

از سایر حکومتهای سوسیالیستی که برپا شدند، می توان از ویتنام نام برد که در جنگ طولانی با فرانسویان، خود را از زیر سلطه استعماررهانید اما به دوکشورویتنام جنوبی سوسیالیستی و ویتنام شمالی غرب گرا تقسیم شد و درسالهای بعد بدلیل اختلافات شمال و جنوب و مداخله امریکا، سالها در گیر جنگ گسترده ای بود که ده ها هزار کشته برجای نهاد.

خمرهای سرخ نیز که به شدت تحت تاثیر مائو بودند، از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹بر کامبوج حکومت کردند و جهت برپایی حکومت کمونیستی، بین ۱،۵ تا ۲ میلیون انسان را کشتند.

(در این میان قصد آن نیست که نقش مبارزین این کشورها از جمله در یوگوسلاوی، ویتنام، چین و…نادیده گرفته شود، بلکه هدف بیان نقش شوروی در تلاش برای ایجاد کشورهای سوسیالیستی شاید به انگیزه مبارزه انترناسیونال و شاید هم برای تامین امنیت بیشتر خود بیان شود).

کشورهایی که در آنها انقلاب سوسیالیستی اتفاق افتاده بود، همانند روسیه آن زمان، بیشتر نیاز به حکومت های سوسیال دموکرات داشتند تا نظام های سوسیالیستی. تا ازاین طریق آموزشهای سیاسی بوسیله مبارزات حزبی میسر شود، در جوامع عقب افتاده، آموزش و مدیریت فرا گرفته شود و محیط های صنعی و کارگری و تشکل های آنها شکل بگیرند.

دولتهایی که به این شکل بر روی کار آمده بودند، اغلب نه براساس خواست و رای مردمان خویش، بلکه تحت تاثیرجنگ سیاسی شرق وغرب و مداخله مستقیم شوروی شکل گرفتند و درآنها دموکراسی و انتخابات آزاد ازجایگاهی برخورار نبود. استالین ۳۱ سال، تیتو ۳۵ سال، چائوشسکو ۲۴ سال، هوشیمینه ۲۴ سال، مائو ۲۷ سال، اریش هونکر ۲۴ سال و… در راس دولتها بودند. در این کشورها رهبری احزاب کمونیست که رییس دولتها هم بودند، تا زمان مرگشان تغییر نمی کردند . عدم وجود انتخابات آزاد یکی ازمهمترین عوامل سقوط آنها بود، بدلیل آنکه سیاستها و برنامه های اشتباه آنها برای توسعه کشور، بازخورد اجتماعی نداشت، قدرت مورد نقد و بررسی قرار نمی گرفت و سبب می شد که اشتباهات و ضعف ها شناسایی و اصلاح نشوند.

عامل دیگر سقوط آنها، سیسستم بسته و ناکارآمد در مدیریت و اقتصاد بود. در شرایطی که برای توسعه اقتصادی و رشد همگام با دنیا نیاز به سرعت عمل در تصمیم گیری سریع و همچنین مراوده گسترده اقتصادی و فنی با دیگر کشورها بود، این امر به دلیل اختلافات شرق وغرب برای این کشورها میسرنبود. این کشورها مبادلات و داد وستد اقتصادی را در درون بلوک خود داشتند و ازتکنولوژی غرب که به سرعت درحال پیشرفت بود، محروم بودند. درکنار این مشکلات، فساد و رشوه خواری و بی بند وباری در دستگاههای اداری و اجرایی خود را در پشت دیوارهای بلند پنهان کرده بود و وقتی که دیوارها فرو ریختند، ساکنین آنها حالا بدون ترس و واهمه از این اتفاقات یاد می کردند و نشان داد که سوسیالیم واقعا موجود، آن  مدینه فاضله ای  که تبلیغ می شد، آنگونه نبود.

عامل دیگر وابستگی سیاسی و اقتصادی آنها به شوروی بود. درطول سالها آنقدربارمالی این کشورها برای شوروی سنگین شده بود، که گویی آن کشور به ماشین کهنه، بسیاربزرگ و سنگینی با موتوری ضعیف و ناتوان تبدیل شده که دیگر کشش لازمه را نداشت. به همین دلیل زمانی که شوروی دچار زمزمه های تغییر شد، اغلب آنها نیز سقوط کردند. (هرچند نباید پیشرفت های شوروی را در طول آن دوره در برخی از عرصه ها، از جمله صنایع هوایی، کشتیرانی، و”نظامی” نمیتوان نادیده گرفت).

اینک که  بیش از صد سال از انقلاب اکتبر گذشته است، بعد از فروپاشی دولتهای سوسیالیستی وبا دیدگاه و تجربیات امروزی وقتی که به آن دوره مهم تاریخی، نگاه دوباره میشود، میتوان به این نتیجه گیری رسید که شاید اگر منشویکها و اس ارها(حزب سوسیال دموکرات کارگری) در قدرت باقی می ماند و بلشویکها دچار انحراف در تشخیص مرحله انقلاب نمی شدند، و با آنها در قدرت مشارکت می کردند، و یا درسال ۱۹۲۲ در رقابت بین استالین و تروتسکی، تروتسکی موفق می شد، (که گاها گرایش به منشویک ها داشت)، تاریخ و نظام شوروی مسیر جدیدی را در عرصه سوسیال دموکراسی طی می نمود، استالین و پیامدهای بیشمار حاصل از رهبری او رخ نمی دادند، چه بسا جنگ جهانی دوم درآن ابعاد اتفاق نمی افتاد، تضاد شرق با غرب و جنگ سرد اتفاق نمی افتاد و میلیونها نفر در آتش خشم های انقلابی و جنگهای خانمان سوز گرفتار نمی شدند. اگر چنین می شد، شاید در سایر کشورها نیز راه مبارزه دیپلماتیک بجای تئوریزه کردن مبارزه قهرآمیز و ترویج انقلابیگری و دیکتاتوری پرولتاریا، گسترش می یافت. اگر چنین می بود امروزه سوسیال دموکراسی وزن سنگینی در دنیا داشت، ممکن بود که این قطب بندی دهشتناک فقرو سرمایه در جهان، تعدیل شده بود و اسب افسار گسیختگه سرمایه داری که دنیا را به پرتگاههای هراسناک کشانده است، لگام شده و امنیت به جهان باز می گشت. همچنین در کشورهای زیادی که هنوزدر گیر جنگ و یا دیکتاتوری هستند، دموکراسی تثبیت شده بود.

با گذشت بیش از۱۰۰ سال از آن انقلاب، روسیه درگیر سرمایه داری مافیایی و پوتین سا لهاست که نه به عنوان رئیس جمهور، بلکه به عنوان رهبرآن کشور، قراراست که مادام العمر ایفای نقش و صدای مخالفین را خفه کند. از یک انحراف تئوریکی که برای یک قرن تاثیر گسترده و عمیقی را برجهان و بسیاری ازکشورها وسیستمهای اقتصادی و اجتماعی بر جای نهاد، بنایی لرزان در زیر سایه دیکتاتوری بنا نهاده شد، که اینک بر مبنای آن تئوری اداره چند کشور بیشتر باقی نمانده اند که آنها هم یا از محتوای یک نظام سوسیالیستی خالی شده اند و یا با جهان قطع رابطه کرده اند و یا ارتباط محدودی دارند و مردمانشان درتنگناها و محدودیتهای فراوانی اقتصادی، و اجتماعی بسر می برند.

ادامه دارد

همت قلاوند

https://akhbar-rooz.com/?p=26301 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همت قلاوند
همت قلاوند
3 سال قبل

نیک گرامی،
سپاس از توجهتان به این مطلب. شما هم به درستی به آن انحراف اشاره کرده اید.
پایدار بمانید

نیک
نیک
3 سال قبل

خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا میرود دیوار کج
جناب قلاوند به درستی بر نکته ای انگشت گذاشتند که بسیاری از پیروان مارکسیسم از ترس انگ های تاریخی همچنان جرات طرح آن را هم ندارند چه رسد به پذیرفتن آن. اما آنچه مهم است نه تنها پرهیز از کج نهادن خشت اول که مهمتر از آن ارزیابی های مکرر و اصلاح انحرافات است. برای مثال در حالی که لنین پرچمدار مبارزه با اراده گرایی ( ولونتاریسم) بود ولی در عمل هنگامیکه فقط پس از چند ماه مدعی شد انقلاب دموکراتیک به سوسیالیسم فرا روئید هیچکس جرات نکرد که بپرسد که اگر این ولونتاریسم نیست پس چیست. چگونه در عرض چند ماه جامعه و اقتصاد کشور شوروی پس از یک جنگ جهانی دچار آنچنان تحولی گردید که آن را قادر ساخت از مرحله سوسیال دموکراسی به سوسیالیسم فراروید؟ و سپس در حالی که هر روز کج بودن این دیوار بیش از پیش عیان شده بود متاسفانه به جای اصلاح آن با انکار حقیقت دیواری ساختند که بر سر خود و همه زحمتکشان جهان فروریخت.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x