این نوشتار بر آن است تا با نمایاندن وضعیت و موقعیت طبقه کارگر ایران در سالهای اخیر نشان دهد که آیا آنگونه که برخی محافل روشنفکری فکر و بیان میکنند در موقعیت اعتلای انقلابی قرار دارد و یا به جهاتی از چنان رشد و بالندگی برخوردار شده است که علاوه بر امکان بالفعل گسستن زنجیر دیگران در راه رهایی خود نیز آگاهانه گام گذاشته و طی مسیر میکند؟ یا این ارزیابی بیپایه و اساس است و برای چنین شرایطی تنها عصیان و همراهی با آشوبهای اجتماعی کفایت نمیکند و الزاماً آن بیداری طبقاتی به عنوان وضع طبقه کارگر که شایسته چنین موقعیتی در پیکارهای جنبشهای اجتماعی باشد، هنوز رخ نداده است.
دلیل چنین بررسی از وضعیت کنونی طبقه کارگر ایران و درک درست موقعیت آن، بیتردید پاسخگویی در برابر هر چالشی است که بلافاصله در جریان یک رخدادِ مرتبط با کارگران و واکنشهای انتظاری از آن در میان کارگران و روشنفکران برخاسته از دل طبقهی کارگر و همچنین روشنفکرانی که دل درگرو این طبقه دارند و به خاطر آزادی و عدالت مبارزه میکنند و در میان کسانی که سوسیالیزم را به عنوام آرمان غایی خود و طبقه کارگر برگزیدهاند.
بررسی این موضوع از سوی دیگر کمک خواهد کرد که فعالان این عرضه – کنشگران پای در میدان جنبش کارگری – به جای درجا زدن در وادی جدلهای بیحاصل و پرداختن به موضوعاتی که تنها به سوء تفاهمهای موجود میافزاید، و همچنین برای برونرفت از بیعملیها و نقزدنها و متهمسازیهایی که ویژگی دوران پس از سرکوبهای متوالی بوده و هست، راه را بهدرستی پیدا کرده و از این همه کژباوری ناشی از فردمحورهای موجود و مرسوم در روشنفکریِ انتزاعی، فاصله بگیرند. شاید رسیدن به این باور که در این میدان مبارزه هیچ گرایشی بالقوه نافی گرایش دیگری نیست را بتوان به گونه ای دریافت که این گرایشات در عمل بتوانند و باید بتوانند مکمل هم باشند و نه درمقابل یکدیگر، چراکه این تقابل، موجب تقویت دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی برای شکلی از سرکوب خاموش (به جان هم انداختن مبارزان راه رهایی طبقه کارگر) میشود، و این خود عاملی برای پراکندگی و نفی خرد و کنشگری جمعی این کوشندگان میشود و چنین میدان فراخی ناآگاهانه از سوی کنشگران در اختیار ناظمان سرمایه داری قرار میگیرد.
این بررسیها اگر چه ممکن است همواره تمام شمول نباشد ولی میتواند با گشایش راه البته با رویکردی غیرخصمانه و بدون پیشداوریهای موجود، کمک کند تا به جای اهانتها و برچسبزدنهای نخنمایی که متاسفانه هنوز کارکرد دارد، گفتوگوهای مبتنی بر رویکردی فارغ از هر پدیدهی ضد گفتگو، رایج گردد و هواداران این طبقه بزرگ اجتماعی خود سرمشقی باشند برای کارگرانی که برای رهایی از درخود بودن، راههای دموکراتیک در کنار هم بودن برای مبارزه را بیاموزند.
برای شروع به این بررسی میتوان نقطه آغازینی را مبدا قرار داد و آن را وجه مشترک همه فعالان و کنشگران جنبش کارگری دانست. موضوعی که معمولاً بیش از هر چیز به آن استناد میشود و پرسشهایی به همراه دارد. از آنجا که روشنفکرانِ حامی کارگران به دو مبدا دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ بیشترین توجه را دارند و آبان ماه را نیز ادامه دی ماه ۹۶ میدانند و عمدتاً معیار سنجش را ضمن حضور فرودستان و حاشینهنشینان و کارگران در این دو خیزش اعتراضی و به ویژه خیزش آبان ۹۸ در شعارهای بیان شده قرار میدهند، پس میتوان پذیرفت که در مجموع پس از رخدادهای سه سال اخیر، کارگران و زحمتکشان در وضعیتی قرار گرفتهاند که به نسبت سالهای پیش از آن حدِ انتظارشان از موقعیتی که در آن هستند به مراتب بیشتر از گذشته است چراکه هم فقر و تنگدستی را بیش از پیش بر زندگی خود مستولی دیدهاند و با گوشت و پوست و استخوان آن را لمس و درک کردهاند و هم دریافتهاند که نظام سیاسی ایران کوچکترین توجهی به رفع این مشکلات نشان نمیدهد و به جای پرداختن به این مشکلات راه خود را میرود و در مقابل اعتراضات دست به سرکوب میزند. از معترضین قربانی میگیرد، گروهی در خیابان کشته و مجروح میشوند و گروههای زیادی بازداشت و زندانی و با بدترین وضع ممکن مجازات میشوند.
ویژگی این خیزش های عمومی در چند مورد برجسته است
اول اینکه تودههای معترض طبقات فرودست جامعه، از حاشیهنشینها عمدتا از مناطق محروم، بیکاران، کارگران فقیر و دست فروشها، تا پایینیترین لایه ای مربوط به آنچه اصطلاحاً طبقه متوسط نامگذاری شده است را در بر میگرفت.
دوم اینکه معترضان در یک جریان خودجوش جاری بودند و سازمانیافتگی متناسب با این سطح از اعتراضات گسترده را نداشتند و به اعتبار استفاده از فضای مجازی شیوهای از سازماندهی ناپایدار را تجربه میکردند و با حذف این امکان بهویژه در آبان ۹۸ میزان اعتراضات به شدت فروکش کرد و زمینهی سرکوب در بیخبری فراهم شد.
سومین ویژگی این خیزشها فراگیری آن بود. تا حدی که منابع رسمی هم نتوانستند از وجود این اعتراضات در بیش از هشتاد شهر در دی ماه ۹۷ و بیش از صد شهر در آبان ۹۸ را نادیده گیرند و این میزان گستردگی اعتراضها در ایران، آن هم به لحاظ زمانی در طی روزهایی محدود، در نوع خود قابل توجه بود.
ویژگی چهارم این خیزش عمومی سمتوسویابی تدریجی آن طی روند اعتراضات بود تا به آنجا که در دی ماه ۹۶ با وجود شعارهایی اینگونه ارزیابی میشد که گویا بخشهای قابل توجهی از مردم به حمایت از جریان ارتجاعی سلطنت و دادن شعار کنایی “رضا شاه – روحت شاد ” مطالبات سیاسی ویژهای را بیان میکردند. اما به تدریج شعارها جنبهی دیگری هم یافت و بیشترین آن گرایش به نفی وضع موجود و اعتراض به غارتگری، دزدی و اختلاس و اعتراض جدی به رهبران نظام سیاسی بود. با اینکه این شعارها بازتابدهندهی نوعی تضاد طبقاتی بود اما بیشتر بیانگر منافع تمام خلقی هستند تا مطالبهای طبقاتی.
ویژگی پنجم حضور دانشجویان آگاه، معترض و حامی کارگران در میدان بود که با آگاهی از آنچه باید در شعارهای اعتراضی این خیزش مطرح شود، توانستند برخی سویههای شعارهای اعتراضی را تبیین کنند و با تکیه بر شعار« نان -کار – آزادی» و در مواردی «نان – کار – آزادی _ اداره ی شورایی» و بیان این واقعیت که سیاستهای نئولیبرالی سبب اعتراضات در همه جهان از جمله کشورهایی چون ایران و عراق و شیلی و … شده است، تاثیراتی در بیان خواستهها و سویگیری اعتراضها بگذارند. اما این انکشاف و تبیین پس از آن اگر چه بسیار لازم و ضروری ولی به معنای آن نیست که این شعارها بلافاصله به خودآگاهی کارگران بدل گشته و زمینههایی لازم را برای باور به همهی آنها فراهم کرده است. چنانچه نگاهی به شعارهای معترضان غیردانشگاهی نیز این حد از تاثیرگذاری را آشکار میکند.
و در پایان میتوان به این ویژگی مهم نیز اشاره کرد که این اعتراضها به رغم سرکوب شدید، همه مقامات نظام سیاسی را واداشت تا در حرف بپذیرند که این اعتراضها برحق بوده و اعتراض حق مردم است. این اعتراف نافی سرکوبهای بیرحمانه نیست. ولی اذعان به این که “اعتراض حق مردم است ” نه تنها ارزش ثبت در تاریخ را دارد و بلکه بیانگر آن است که تفاوت جدی بین اوضاع کشور از دی ماه ۱۳۹۶ تا کنون با پیش از دی ماه به وجود آمده است و این تفاوت فی نفسه در خود بیانگر شرایط عینی است که باید به درستی ارزیابی شود. و درعین حال تجربهای است که معترضان از آن موقعیت به دست آوردهاند. از آنجا که شناخت کارگران نیز بهعنوان بخشی از مردم معترض بیشتر متکی بر تجارب آنهاست، قاعدتا باید انتظار داشت که این تجارب در زندگی پسا آبانی کارگران از سوی آنان بکار گرفته شود.
بررسی ما نیز ناگزیر باید به اتکای شناخت همین تجارب باشد زیرا این تجارب بخشی از خودآگاهی و بیداری طبقاتی کارگران است و از رهآورد بررسی همین تجارب است که پرسشهای جدی پیش روی روشنفکران کارگری قرار میگیرد که باید برای آنها پاسخ مناسب را جستوجو کرد. این پرسش ها عبارتند از:
– تجربههای طبقه کارگر از این خیزشها کدامند و چگونه به کار گرفته شدهاند؟
– کدام یک از تجربههای به عمل درآمده به عنوان نشانههای خودآگاهی و بیداری طبقاتی کارگران در حال حاضر دیده می شود؟ به عبارت دیگر این تجربههای عملیاتی شده در مبارزات پساآبانی چگونه نمود اجتماعی پیدا کرده است تا از سوی روشنفکران این طبقه قابل استناد باشد؟
– با توجه به موانع جدی برسر سازمانیابی طبقه کارگر و تاثیر این سازمانیابی، که بی تردید از جانب هر مدافع روشنفکر کارگری مهمترین و قابل اتکاترین موضوع برای هدایت مبارزات کارگران است، این میزان از بیداری طبقاتی کارگران علی العموم منجر به سازمانیابی کارگران شده است یا نه؟ در صورتی که پاسخ مثبت است اثرات این بیداری طبقاتی را درگسترهی جمعیتی کارگران نشان دهیم و اگر منفی است پس این میزان از بیداری طبقاتی را چگونه میتوان افزایش داد؟
– این پرسش پیش میآید اگر میزان بیداری طبقاتی منجر به سازمانیافتگی بیشتر در طبقه کارگر نشده است چرا در پیکارهای اجتماعی همگانی در ارزیابی از میزان بیداری طبقاتی کارگران مبالغه صورت میگیرد؟
– این پرسش به عنوان پرسش مبنایی میتواند مطرح شود که کدام دسته از عناصر آگاهی در بیداری طبقاتیِ کارگران در حال حاضر موثرتر و دارای پابرجایی بیشتریاست که میتواند مورد توافق روشنفکران کارگری و پیشروان این طبقه قرار گیرد؟ آیا نارضایتی از وضع موجود به معنای خودآگاهی طبقاتی است و برای گذر به وضعیت بهتر کفایت میکند و یا اینکه این خودآگاهی باید تعمیق شود تا طبقه کارگر بتواند نقش و سهم خود را درپی از گذار از این وضعیت به درستی درک کند و در آن موثر باشد؟
– پاسخ به این موضوع هم بسیارضروری است که به فرض آنکه نتیجهی این بررسی، آن باشد که بیداری طبقاتی کارگران به پایهای از رشد و کیفیت لازم رسیده است که مشارکت و دخالت در هر اموری که بهطور مستقیم و یا غیرمستقیم به منافع کوتاهمدت و درازمدت کارگران آسیب وارد میکند، میتواند تاثیرگذار باشد. در آنصورت آیا کارگران در شرایط بحران کرونایی که جان و هستی آنها را هدف قرار داده است، بین مطالبات صنفی و آنچه برای نجات و برون رفت از این شرایط لازم است، کدامیک از اولویت بیشتری برخوردار است؟! چه الویتی را برمی گزینند و آن تجارب را به چه صورت در این مقطع بکار میگیرند؟
اسفند و پس ازآن، زمانی برای بازنگری تجارب مبارزاتی کارگران
مشخصترین برنامهای که میتوانست پس از رویدادهای پاییز ۱۳۹۸ موضوع مهم و قابل توجه کارگران در سراسر ایران قرار گیرد، موضوع حداقل دستمزد است که همواره در پایان هرسال مرکز توجه همهی کارگران و مزد و حقوق بگیران و همچنین بازنشستگان و مستمریبگیران سازمان تامین اجتماعی قرار میگیرد، و باید پذیرفت که این موضوع از تعیینکنندگی بالایی برای کیفیت زندگی کارگران در ایران برخوردار است. میزان کیفیتی که برپایه آن کارگران باید بیشترین ساعات عمر خود را به ناگزیر کارکنند تا حداقل های لازم را برای بقای خود و خانوارشان فراهم کنند که در اینصورت “کارگر کالایی” و یا “کالا شدگی” صورت بارز و عریانتری را خواهد یافت و این خواست سرمایه داری تحقق مییابد تا بتواند کالای موثر و ارزان (نیروی کار) را در بازاری با نرخ بالای متقاضی کار (ارتش ذخیره بیکاران) بیهیچ زحمتی حتی ارزانتر از مصوبات مزدی به اختیارگیرد و یا برعکس وضعیتی ایجاد شود تا نه درحد مطلوب بلکه با درد کمتری کارگران شدت استثمار را تحمل کنند و این امکان را بیابند تا به میزانی برایخود و آینده خانوارشان وضع اطمینانبخشی را متصور شوند و کوشش کنند تا این وضعیت به روندی بیانجامد تا به عنوان انسان مولد براساس نقش خود در توسعه اقتصادی سهم درخور را طلب کند و به این ترتیب آیندهای بهتر را در چشمانداز داشته باشد و برای آن مبارزه کند.
اسفند فرا میرسد و پیش از آن شورای عالی کار، با جلساتی به شیوه دوسه ساله اخیر، تعیین حداقل دستمزد را در دستور کار قرار میدهد و در نهایت پیش از ورود به بحث تعیین حداقل به توافقی برسر قیمت سبد معاش یا آنچه به هزینه سبد معیشت خانوار معروف است، می رسد و رقم ۴۹۴۰۰ ریال به عنوان رقم قابل قبول سه طرف مذاکره قرار میگیرد و به این ترتیب شورای عالی کار وارد مذاکرات نهایی در اینباره میگردد. هم زمان شیوع بیماری واگیردار کرونا جامعه را متاثر میکند و به نوبه خود درست یا نادرست، سبب میشود جلسات شورای عالی کار تا فروردین ۱۳۹۹به عقب بیافتد و در نهایت در بیستم فروردین ماه مصوبه مزدی بدون امضای نمایندگان کارگران منتشر شود. طبعاً انتظار این است که این مصوبه به این دلیل که برای اولین بار بدون امضای کارگران حاضر در شورای عالی کار به عنوان حداقل دستمزد قرار است مبنای دستمزد درکشور قرار می گیرد، واکنشهایی را در بر داشته باشد.
اولین واکنش به این مصوبه “بیانیه اعتراض به مصوبه ی غیرقانونی حداقل دستمزد، مطالبه لغو آن و برقراری مذاکرات برای رسیدن به مزد عادلانه” درفضای مجازی است که درآن خواستهای مشخصی بیان میشود و ظرف مدت بیست وچهار ساعت از انتشار این بیانیه جمعیت قابل توجهی از کارگران آن را امضا میکنند.
آنچه در این بیانیه بیشتر مورد توجه قرار میگیرد را میشود در ۴ بخش صورتبندی کرد:
– حمایت از عملکرد نمایندگان کارگری شورای عالی کار در عدم پذیرش پیشنهادات ناعادلانه و غیرقانونی.
– اصلاح ساختار شورای عالی کار و برخورداری کارگران ایران از حق تشکل یابی مستقل براساس مقاولهنامههای ۸۷ و ۹۸ سازمان بینالمللی کار.
– ملغی شدن مصوبه و برقراری مذاکرات مزدی با در نظر داشتن رقم ۴ میلیون و ۹۴۰ هزار تومانی سبد معاش، به عنوان مبنای چانهزنی.
– در نهایت اینکه هر نوع افزایش دستمزد کمتر از رقم توافق شدهی سبد معاش، در بحران فعلی کرونا که موجب بیکاری نیروی کار در مقیاس وسیع و افزایش قابل ملاحظه در هزینه های زندگی طبقه کارگر شده، برای کارگران و بازنشستگان پذیرفتنی نیست و بیشک اعتراض همه را در پی خواهد داشت.
بسیار بدیهی است که این بیانیه در شرایطی که “کرونا ویروس” زندگی مردم را مختل کرده و شیوه زندگی را به کلی تغییر داده است و فضای اجتماعی – اقتصادی و سیاسی کشور را از خود متاثر ساخته است، کارکرد خود را داشته باشد. چه خواست ما باشد یا نباشد! اگر این شیوه اعتراض و نظیر آن مورد توجه قرار میگیرد و این امکان فراهم شود تا موضوع مصوبه مزدی و نحوه تصویب واعلام آن به بحثانگیزترین موضوع درمیان کارگران و روشنفکران این طبقه تبدیل شود، نشاندهنده نیاز مبرم به اعتراض درباره مصوبه مزدی است.
اما بسیار نادرست است که کسانی با توجه به اینکه این موضوع اهمیت جدی دارد به جای پرداختن به راههای دیگر اعتراض_ اگر قابلیت سازماندهی آن را دارند _ به مقابله با این شیوهی اعتراضی و به ضدیت و دشمنی با بانیان این رفتار اعتراضی بپردازند و نادرستتر اینکه این بیانیه و امضاهای آنرا پایینتر ازسطح مبارزات موجود در جنبش کارگری و تقلیل مطالبات کارگران در شرایط “پساآبانی” نشان دهند. آنچه موجب میشود طبقه کارگر به خودآگاهی ضرور برای خودساماندهی مبارزاتش برسد، تقویت روحیه اعتراض و باور به تجربههایی است که درکف دارد. روشنفکران کارگری وظیفه دارند این تجربیات را با دانش نظری مبارزه طبقاتی درآمیزند، آنهم با ارزیابی ظرفیتهای عیناً موجود طبقه کارگر در گسترهی کمی و کیفی آن. این همان موضوعی است که ما را به بررسی چگونگی بیداری طبقاتی کارگران وا میدارد و از ما میطلبد تا به این نکته توجه جدی داشته باشیم که آیا آنچه موجب شده است تا طبقه کارگرِ ایران آنچنان که در ذهن پارهای از روشنفکران متمایل به این طبقه تصور میشود، از خودآگاهی متناسب با درک شرایط موجود برخوردار است یا نه؟ و آیا این خودآگاهی در طبقه کارگر ایران آنچنان پابرجا است تا بتواند الگوهای رفتاری متفاوتی را بروز دهد؟ و اگر این خودآگاهی درفرایندِ رشد و تکامل خود قرار دارد؛ الزاماً همان شیوه مبارزهای را که روشنفکران بدان باور دارند؛ در دستور کار طبقه کارگر قرار میدهد؟ یا آنکه متناسب با توانمندی خود، درک موقعیت عمومی جامعه و جایگاه و وضعیت خود در آن موقعیت با سنجیدگی ویژه اوضاع راه خود را برمیگزیند؟
شاید مهمترین شاخصهایی که بتوان با آن میزان خودآگاهی کارگران را سنجید را بتوانیم در همان خواستهای مبرم که طی سالهای اخیر همچنان اساسی ترین مطالبات طبقه کارگر ایران است شناخت و همراه با آن تلاشهایی را که برای کسب آن خواستهها صورت گرفته است سنجید و این خواستهها نیاز امروزین طبقه کارگر ایران را نمایندگی میکنند و معنایش آن نیست که ما خود را در محدوده این خواستهها محدود کنیم و از آرمان هایی که برای طبقه کارگر در نزد خود داریم چشم بپوشیم اما لاجرم باید با تکیه بر این مطالبات حیاتی در موقعیت کنونی میران آگاهی کارگران را برای به دست آوردن این خواست ها ببینیم. تلاش میکنیم این خواسته ها را اگر چه مختصر اما عمیق بررسی کنیم. این خواستهها عبارتاند از امنیت شغلی و اجتماعی – معیشت و مزد – حق داشتن سازمان کارگری مستقل و آزاد _ متوقف شدن خصوصیسازی منابع و داراییهای ملی و ملغیسازی واگذاری این منابع _ حفظ مالکیت بین نسلی خود بر سازمان تامین اجتماعی و منابع آن و اصلاح قانون کار و همه زیر مجموعههای این قانون که موانع جدی بر سرراه تحقق خواستههای کارگران ایجاد کرده است. این مطالبات انباشته شده از آبان ۱۳۹۶ تاکنون در بخشهای از طبقه کارگر ایران به گونههای متفاوتی مورد توجه قرار گرفته و در مواردی به شدت برای تحقق آنها مبارزات پرهزینهای نیز برپا گردیده است. مبارزات کارگران هفت تپه و فولاد در خوزستان، مبارزات هپکو و آذرآب در اراک، مبارزات پرستاران و معلمان و تجمع بازنشستگان طی دفعات گوناگون، اعتراضات در روز جهانی کارگر سال ۹۸ و پیامد آن دستگیریهای وسیعی از کارگران و دانشجویان؛ ادامه اعتراضات سال ۹۷ از واحدهای نامبرده در سال ۹۸ که درمجموع بیانگر اعتراضاتی به مراتب بیشتر از سال های قبل از ۱۳۹۶ بوده است.
اشکال این اعتراضات طی دو سال اخیر و بیشتر درسال ۱۳۹۷ به صورت اعتصاب و تجمع، راهپیمایی، تجمع در محلهای تردد، تجمع همزمان در یک یا چند مرکز دولتی (مثل تجمع در جلو فرمانداریها _ استانداریها _ مقابل سازمان برنامه و بودجه _وزارت کار و ادارات کل کار در شهرستان ها )_ تجمع نمایندگان کارگری شهرستان های دیگر در تهران در جلو مراکز دولتی بوده است.
در بخش دوم این نوشتار کوشش میکنم تا ضمن ارزیابی مبارزات کارگری و بررسی نقاط قوت و ضعف آن به بررسی همه جانبهتری از مبازرات طبقه کارگر ایران بهطور کلی و مبارزات معینی که تحت رهبری تشکلهای موجود صورت می گیرد با ویژگیهای متفاوت آنها بپردازم و حلقههای مفقوده در درک پیشرو را نسبت به فعالیت همه جانبه طبقه کارگر در ایران مدنظر قرار دهم. و به این نکته بپردازم که هریک از مطالبات کارگران در چه سطحی و به چه شیوههایی استمرار یافته است و چرا این سطح و شیوهها از نظر برخی روشنفکران نادیده گرفته میشود.