از دیشب شدیدا تحت تاثیر خبر تلخ مرگ مشکوک رفیق علی عجمی قرار گرفتم.
روی صحفه یکی از رفقا که عکس دسته جمعی شان را دیدم قبل از اینکه پست را بخوانم ته دلم خالی شد که انگار انتشار این عکس بی دلیل نیست. متاسفانه دلیلش مرگ علی عزیز بود.
همان لحظه خواستم پستی در موردش بنویسم اما علیرغم اینکه به جز چند بار ملاقات کوتاه، بخصوص در تظاهرات سیزده آذر دانشگاه تهران، رابطه عاطفی با هم نداشتیم اما تا الان حتی نمی توانستم خبر مرگش را هم کار کنم.
مستقل از اینکه بخشی از تاریخ مبارزاتی من با داب گره خورده که این خود دلیلی برای ناراحت بودنم از مرگ رفیق سابقم است، حس رفیق و هم جنبشی بودن حتی برای مقطعی، حس عجیبی ست و فکر میکنم با انسان می ماند. مسئله تبعید، مرگ در غربت و تنهایی اش و حال و وضع آن لحظه که جان میداده است و همچنین حال و وضع الان خانواده اش در ایران هم که به اینها اضافه بشود مزیت بر علت برای تحت تاثیر قرار گرفتن و ناراحتی ام از مرگ علی عزیز است.
انگار نسل ما بخصوص آن بخش مان که وارد عرصه مبارزه شدیم با این خبرهای تلخ و تراژدی ها، قرارداد نامحدود داریم.
کمتر شبی بوده بدون خبر بازداشت، شکنجه، زندان، اعدام، مرگ مشکوک، خودکشی و …. فامیل و رفقای دور و نزدیک مان سر بر بالش گذاشته باشیم.
از بدو تولد مان با وحشت، سیاهی، اعدام و کشتار، خانه گردی و… مواجه بودیم.
“با سیلی صورت خود را سرخ کردن” مصداق واقعی حال بسیاری از ماها در بیشتر اوقات است. گاها کوهی میرویم و تفریحی میکنیم که وانمود کنیم با وجود این همه سیاهی ها “زندگی ادامه دارد”!
اگر یک روانشناس این لایه مصنوعی مان را تراش بدهد و به اعماق حافظه مان رجوع کند بیشترین چیزی که می بیند وحشت و انباشت غم و حسرت، بعلاوه خشم ناشی از تراژدی های چهار دهه و اثرات آن روی روان مان است که انگار قرار نیست فعلا کسی هم پاسخگو باشد. شک ندارم نه فقط ما که مبارزه می کنیم بلکه بیش از نود درصد نسل ما و نسل قبل و بعد از ما هم همین وضع را دارند.
شخصا با وجود این واقعیت که می بینم و پنهان نمی کنم، اما همیشه تصمیم داشتم و دارم که با این وحشت و انباشت غم درونم، نشکنم، اراده ام سست نشود، اگر حتی زانوهایم از شنیدن این خبرها خم شدند اما خیلی زود سرپایشان کنم، این همه غم و تراژدی ها را تبدیل به نیرو و خشم بر علیه سیستم و حاکمیت جنایتکاری بکنم که چهار دهه است تاخت و تاز می کند و جوانان ما را به کام مرگ میبرد.
به هدف و آرمان سوسیالیستی ام که بهش باور دارم و معتقدم تنها راه حل پایان دادن به این تراژدی هاست، پایبند باشم و علیرغم هر گونه مشکلات، سنگ اندازی، حمله و فشار از همه طرف برای برقراری جامعه سوسیالیستی مبارزه را ادامه بدهم. فکر میکنم این خود زندگی ست و زندگی بدون این برای من تهی از معنا و انسانیت است.
می فهمم درک، توانایی، تیپ زندگی، تصمیمات و … انسان ها متفاوت هستند و حق طبیعی هر کسی است که چگونه زندگی اش را ادامه بدهد. تصمیم من هم مثل بسیاری دیگر از رفقای قدیمی و جدیدام این است که گفتم و فکر می کنم این درست ترین کاری هم هست که می توانم در حق رفقا و مبارزانی مثل علی، علیرضا، سمانه، شاهرخ و … که دیگر در میان ما نیستند انجام بدهم.
یاد و خاطره عزیز علی عجمی و تمامی رفقای سابق داب که در میان ما نیستند همیشه گرامی و زنده است.
به خانواده و رفقای علی عزیز صمیمانه تسلیت می گویم و خودم را در غم شان شریک میدانم.
پ ن: آخرین اخبار بدست آمده حاکی از آن است که جسد رفیق علی عجمی صبح روز چهارشنبه، ۱۷ اردیبهشت ۹۹، در دریاچهای در پارک هرمان شهر هیوستن در ایالت تکزاس آمریکا پیدا شده است. پلیس در حال تحقیق و بررسی مرگ وی است.
بختیار پیرخضری – ۸ می ۲۰۲۰