جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

عصر وجدان؟ – ابوالحسن بنی صدر

   در وضعیت سنجی‌های پیشین، از منظر جامعه‌شناسی و اقتصاد، در جامعه خود و جامعه‌های دیگر، در «جهان بعد از کرونا» نگریسته و درس‌ها و راه‌کارهای پیشنهاد شده نقل و نقد شدند. این نوبت به راه کار سیاسی می‌پردازیم و برای این پرسش پاسخ می‌جوییم: جامعه‌ها چگونه جامعه‌هایی باید باشند و چگونه باید اداره شوند؟:

 امروز در هیچ جامعه‌ای انسان‌ها از حقوق بنیادی برخوردارنیستند؛ باید وارد عصر وجدان به حقوق شد:

   روزنامه لوموند، مورخ ۲۶ ماه مه ۲۰۲۰، نظر آلن تورن، جامعه شناس فرانسوی را انتشار داده ‌است. او نخست یادآور می‌شود که جامعه‌ها دوران‌ شناسایی و بهره‌برداری از منابع موجود در طبیعت و سپس دوران ایجاد صنعت را پشت سرگذاشته‌اند و اینک باید وارد مرحله جدیدی از دموکراسی بگردند. در این مرحله، جامعه‌های ما باید جامعه‌های وجدان به حقوق بنیادی باشند:  

     بعد از این‌که منابع طبیعی را تغییر شکل دادیم و شتابان تمامشان کردیم، به تغییر دادن انسان با بکاربردن زیست‌شناسی یاخته‌ای و پزشکی مشغول شدیم. با آموزش دادن همگان، ما درباره خود و جانورانی که هستیم، در باره مغز و زبان خود و تاریخی که ما خود می‌سازیم، آگاهی بدست می‌آوریم. و اغلب توسط بیماری‌های واگیر و سانحه‌های دیگر که دنیای طبیعی ایجادشان می‌کند، غافلگیر می‌شویم؛ باوجود این، بیش از پیش، ما نه تنها بمثابه صاحب طبیعت، بلکه، بمثابه صاحب انسان نیز، خود را تغییر می‌دهیم. ما زبان‌ها ابداع می‌کنیم و ماشین‌ها می‌سازیم که آنها را اشاعه می‌دهیم. همان‌طور که شهرهای جهانی شده ما، بیش از پیش، چند فرهنگی می‌شوند، نظریه اطلاعات همه دانسته‌های ما را به عناصر اولیه‌شان، فرو می‌کاهند. این همان است که ما «جامعه ارتباطات» می‌خوانیم. برخی وسوسه می‌شوند انسانها را نیز به انقیاد درآورند. می‌پندارند همان‌طور که طبیعت را تسلیم و منقاد خود کرده‌اند، می‌توانند انسان‌ها را نیز به تن دادن به تسلیم و انقیاد ناگزیر کنند. حال این‌که انسان‌ها هستند که با زبان و نهادهای خویش، تجربه‌های خود را تعبیر و تفسیر می‌کنند.

● ما باید بر خود عمل کنیم:

   بسا بیماری جهانگیر ناگزیرمان می‌کند در خود، نه تنها بمثابه شهروندان و کارگران، بلکه بمثابه نقشمند‌ها بنگریم؛ ما می‌توانیم و باید بر خود عمل کنیم. بدین‌معنی که سمت‌یابی‌های جمعی و شخصی را مهار کنیم. این برعهده علوم اجتماعی است که ما را برآن دارند که برای حقوق بنیادی خود، بعنوان انسان، تقدم قائل شویم. امری که مقامات فرانسوی قرنی است که نیک در نمی‌یابند، این‌است که دستگاه دولت، گرچه ما را از جامعه مالکان که سرمایه‌داری است، بیرون برده ‌است و سرمایه‌داری مرحله دوم از سه مرحله ‌است که من تشخیص داده‌ام، اما ما را در یک جامعه اداری نیز زندانی کرده ‌است که، در آن، دولت، تنها مقامی است که هدف‌هایی را تعیین می‌کند که باید به آنها رسید، حال این‌که ما باید بمثابه انسانهای نقشمند، در معنای فلسفی کلمه، بیاندیشیم و عمل کنیم.

   بدین‌خاطر است که، در عصری که داریم واردش می‌شویم، جامعه‌ها تا آنجا که ممکن است باید توسط زنان اداره شوند. زیرا زنان هم زندگی خصوصی و هم زندگی عمومی، هم زندگی عاطفی و هم زندگی حرفه‌ای دارند و هم حالا دیگر، نقشمندان جامعه جدید باید، هم‌زمان، اقتصادی و سیاسی و ارتباطی باشند. حال آن‌که، در عصر صنعتی، تنها سیاسی و اقتصادی بودند.

   جامعهِ پیش از عصر صنعت، شکل جماعت می‌داشت و تجربه‌گر و در همین حد از منابع طبیعت بهره‌برداری می‌کرد؛ جامعه صنعتی جامعه شناسایی‌های علمی و فنی شد و جامعه جدید، جامعه وجدان به حقوق است و باید مرحله جدیدی باشد از دموکراسی. پیش از هرکار به دفاع از زندگی، از آزادی، از برابری و از کرامت هر موجود زنده باید پرداخت. در این دموکراسی جدید که، هم‌زمان، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است، نیاز به نهادهای جدید است، نیاز به آموزش و پرورش جدید است، نیاز به اشکال جدید آزاد زیستن است. شوق و شورآور است اگر به دنبال قد راست کردن کشور و در صورت امکان اروپا، در قلب‌ها و سرهای ما و نیز در نهادهای این جامعه، وجدان به حقوق انسان که، در حال حاضر، تقریباً در هیچ کجا، وجود ندارد پدید آید.

   دانستنی است که جامعه‌شناس فرانسوی این نظر را در کتاب خود، «دفاع از مدرنیته» بسط داده‌ است. در کتاب، – فصلی از فصل‌های جلد سوم کتاب رشد نوشته ابوالحسن بنی‌صدر – توضیح می‌دهد چرا، باید مدرنیته را وجدان شهروندان به حقوق و خلاقیت خویش، تعریف کرد. اما آیا «دموکراسی جدید» که او از آن سخن بمیان آورده‌ است، موضوع بحث روز است؟ نه هنوز. باوجود این،

 دموکراسی جدید بر وفق قانون اساسی برپایه حقوق پنج‌گانه:

   در غربی که آلن تورن «دموکراسی جدید» را به آن پیشنهاد می‌کند، در واقع، نظام‌های مسلط – زیرسلطه و نظام جهانی مسلط – زیرسلطه برجایند. گرایش‌های راست افراطی بی‌کار نیستند و در کوششند تا مگر، کرونا را وسیله تصرف دولت، کنند. گرایش راست و چپ که خود را دموکرات می‌خوانند بدیلی پیشنهاد نمی‌کنند. لوموند هشدار می‌دهد که ضعف احزاب سیاسی در جامعه‌های دارای دموکراسی بر پایه انتخاب، این دموکراسی را ضعیف می‌کند. در بقیه دنیا نیز، انتخاب میان حقوق و قدرت، حتی مطرح نیز نیست. در همه‌جا اسطوره قدرت پرستش می‌شود و رابطه‌ها را بطور روزافزون قدرت تنظیم می‌کند. جامعه‌شناس فرانسوی نیز خطر پویایی‌های نظام سلطه‌گر – زیرسلطه را درست نمی‌بیند. آیا ویروس کرونادر همگان، وجدان به خطر زندگی انسانها در این نظام را پدیدآورده‌ است؟ نه.

   باوجود این، ویروس ناتوانی نظام‌های سیاسی همه کشورها را عیان کرده‌ است. بنابراین، بسا گوش‌ها برای شنیدن و چشم‌ها برای خواندن هشدارها و انذارها آمادگی بیشتری یافته باشند. بنابر قاعده نیز تا وقتی هشدار و انذار دهندگان وجود دارند و از هشدار و انذار مستمر بازنمی‌ایستند، زندگی بکام مرگ نمی‌رود.

   در ایران، هشدار و انذار دهندگانی که بر اصول استقلال و آزادی، بطور مداوم راه‌کار پیشنهاد کرده‌اند و در آنچه به حقوق و جامعه حقوندان مربوط می‌شود، در جهان، پیشرو و پیشقدم هستند: پیشنهاد حقوق پنج‌گانه و قانون اساسی برپایه این حقوق راه‌ بیرون رفتن از نظام سلطه‌گر – زیرسلطه و زندگی در نظام بازی است که، در آن، هر شهروند، برخوردار از حقوق، بمثابه مجموعه‌ای از استعدادها و فضل‌ها، فعال می‌شود.

   اما چرا پیشنهادکنندگان این حقوق و قانون اساسی برپایه‌ آن، براین نظر شده‌اند که ایران بتواند الگو/بدیل بگردد وقتی جامعه‌های غرب سابقه طولانی در دموکراسی دارند؟ زیرا جامعه‌های غرب هم گرفتار بن‌بست اندیشه راهنما هستند و هم متفکری از متفکران غرب، گراهام فولر، به این نتیجه رسیده ‌است که اندیشه راهنمای جدید، در یکی از جامعه‌های چین و ایران و مصر و یکی دو کشور دیگر می‌تواند پیدا شود. نظر او بر این واقعیت مبتنی است که وجود زمینه در ایران، قابل مشاهده است. افزون براین، ایران قلب مهم‌ترین حوزه تمدنی جهان است. بنابراین، تغییر در ایران، می‌تواند موجی بگردد و بخش مهمی از جهان و بسا همه جهان را فراگیرد.

 عامل مهم دیگری که مساعد الگو/بدیل شدن جامعه ایرانیان است:

   عامل مهم دیگری نیز گویای آمادگی ایران برای تغییر و برانگیختن جهان به تغییر وجود دارد و آن این‌است: ایرانیان در دوره‌ای از تاریخ خود زندگی می‌کنند که از دست دادن موضع مسلط و قرارگرفتن در موضع زیرسلطه، در زمانی کوتاه انجام گرفته و در طول دو قرن، درجامعه‌های دیگر، اگر یک و یا دو کار تجربه شده‌است یا شده‌اند، در ایرانی که چهار راه جهان گشته ‌است، نزدیک به تمام راه‌کارها آزموده شده‌اند. بنابراین، موفقیت ایرانیان در ایجاد جامعه بازی که شهروندان حقوند و توانا به شرکت در مدیریت جامعه، در مدیریت آن صاحب نقش می‌شوند، ممتاز است. بمحض دست بکار بنای این جامعه شدن، الگو/بدیل همه دیگر جامعه‌های روی زمین می‌گردند.

   راستی این‌ است که اگر هم گراهام فولر نمی‌گفت اندیشه جدید در یکی از کشورها، از جمله ایران، می‌تواند پیدا شود، واقعیت می‌گفت که سرمایه‌سالاری و سالاریهای همزاد، در همان‌حال که جهانیان را گرفتار جبر پویایی‌های سامانه سلطه‌گر – زیرسلطه کرده‌اند، بدیل ساز نیستند و بدیل کُش هستند؛ چنان‌که بدیل‌هایی را کشته و یا در خود ادغام کرده‌اند که چون خودشان، قدرت محور بوده‌اند. این زمان، به بدیلی نیاز است که قدرت محور، بنابراین، تخریب‌پذیر و یا جذب شدنی در نظام نباشد. از آنجا که ایران دائم نیروهای محرکه از دست داده و مانند جامعه‌هایی چون ژاپن و کره جنوبی اقتصاد تولید محور نجسته ‌است و جمعیت افزون بر ۸۰ میلیون آن، باید میان جوان ماندن و تسلیم پیری شدن در سرزمینی که باید، یکی را انتخاب کند و نیروهای مسلح آن نیز دارند به این امر واقع وجدان پیدا می‌کنند که باوجود فقر همه جانبه در درون و باوجود ناتوانی در دفاع از اقتصاد کشور حتی دربرابر تحریم و باوجود فرار نیروهای محرکه (مغزها و سرمایه‌ها و نفت و گاز و…)، دفاع نظامی از کشور ناممکن می‌شود، لذا باید نقش ستون فقرات استبداد وابسته درمانده را رها کنند، واجد انگیزه‌های لازم برای بنای جامعه‌ای با شیوه مدیریتی است که شهروندان درآن صاحب نقشند. پیش از انقلاب، ارتش وجدان به ضرورت بنای جامعه باز را یافت و این خود، یکی از عوامل پیروزی انقلاب شد و اینک سپاه است که باید این وجدان را بیابد.

   می‌ماند این ایراد: جامعه ایرانی فرهنگ دموکراسی که جامعه‌های دارای دموکراسی برپایه انتخاب دارند را نیز ندارد. این جامعه چگونه بتواند جامعه حقوندانی بگردد که، در آن، حقوق پنج‌گانه رابطه‌ها را تنظیم می‌کنند؟ پاسخ این‌ است: فرهنگ یافتنی نیست ایجادکردنی است. ایران در شمار نخستین کشورهای جهان است که در تاریخ خود، دموکراسی را تجربه کرده‌اند و ایرانیان هیچ‌گاه جبر باور نبوده‌اند و همواره می‌دانسته‌اند جبرباوری با ادامه حیات ملی‌شان، سازگار نیست. در ایران، تفکر در باره استقلال و آزادی، امر واقع مستمر، دست کم از سه هزار سال پیش تا امروز – در غرب ایران، در منطقه ایلام کنونی، ۵ هزار سال پیش دموکراسی مستقر بوده است. این امر که حقوق پنج‌گانه و قانون اساسی برپایه این حقوق از ایرانیان است، نه امری فرآورده اتفاق که حاصل شناساسی نظام سلطه‌گر – زیرسلطه و پویایی‌های آن و نقش جامعه ایرانی بمثابه جامعه‌ای الگو/بدیل در جامعه جهانی امروز است. اما آیا جامعه ایرانی خود نیز به موقعیت خویش و امکان رهایی از نظام و توانایی خود در بنای جامعه الگو/بدیل وجدان پیدا می‌کند و یا می‌گذارد این فرصت نیز چون فرصت انقلاب بسوزد؟

   این امر که جامعه‌ها، به موقع، هشدارها و انذارها را نمی‌شنوند، امر واقع مستمر و جهان شمول است. جامعه‌هایی، درست بدین‌خاطر که نخواسته‌اند بشنوند و فرصت را سوزانده‌اند، از میان رفته‌اند. از اتفاق، همین آلن تورن، فرصت‌های سوخته در جامعه فرانسوی را بخاطر گوش و چشم بستن بر هشدارها، خاطر نشان کرده‌ است. جامعه ایرانی سه فرصت که خود با جنبش همگانی خویش پدید آورد، انقلاب مشروطیت، ملی‌کردن صنعت نفت و انقلاب دوران سازی که جهان را وارد دوران جدیدکرد، از دست داد. این‌بار، جهان در برابر یک مسئله، مسئله زندگی در استقلال و آزادی قرارگرفته‌ است، یا جهانیان به حقوندی خویش وجدان می‌یابند و یا بسا، دیگر فرصتی نخواهد بود تا مغتنم بشمارند.

   امیدوارباشیم که ما ایرانیان این فرصت را مغتنم می‌شماریم و پس از سه انقلاب و پرشمار جنبش‌ها، حالا دیگر می‌دانیم وجدان به حقوق و عمل به حقوق، آغاز جریان تحول است و هرگاه به بعد از تحول واگذاشته شود، تحول پیشاپیش سوخته است.

https://akhbar-rooz.com/?p=31859 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x