جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

تحویل میدهیم، اما شرط دارد! – ایرج فرزاد

اگر مردم ایران و فعالان سیاسی در صحنه نبرد واقعی با جمهوری اسلامی پرچم این تئوری انقلابی را در مقابل جامعه بلند نکنند، هر روایت و نقشه و سناریو دیگری که در دوائر امنیتی دولت ها در حال مهندسی است و با نسخه های مردم پسند در تلویزیون های اجاره ای و با منابع شیخ های خلیج و منابع مشکوک دیگر ۲۴ ساعته در حال بمباران فکر و ذهن آن مردم بی کس و کار و بی پشت پناه اند، تنها تخته پاره نجات تصویر خواهد شد

ایرج فرزاد

رژیم جمهوری اسلامی بر پله های آخر ویرانه سازی شیرازه مدنیت و ساختار اقتصادی جامعه ایران ایستاده است.

ابتدا سیر این فروپاشی را در اقتصاد از نظر میگذرانیم و سپس این سوال را در برابر خود قرار خواهیم داد که بنیانگذاران اسلام سیاسی در ایران، کدامین سناریو را، چه در رابطه با غرب و یا مردم ایران، تعقیب میکنند؟ در سیر این بررسی است که متوجه خواهیم شد، عناصر و دوایری که گزینه: “پر کردن شکاف و کم کردن فاصله رژیم اسلامی با مردم” و “تعامل با غرب” را راهی برای “آشتی ملی” و در راه “نجات ایران” یافته اند، تا چه اندازه از مرحله پرت اند و یا به عبارت دقیق تر تا چه اندازه کاتالیزر”خود فریبی دسته جمعی” دیگری اند؟

“رئیس اتاق بازرگانی ایران اعلام کرد که جمهوری اسلامی در سال ۲۰۱۲، نهصد و هفت تن شمش طلا به ارزش ۵۴ میلیارد دلار در آن زمان، به عنوان پشتوانه ارزی در اختیار داشت”. اما سرپرست وقت بانک مرکزی اعلام کرد، خیر، میزان ذخیره مذکور ۵۰۰ تن بود. بهرحال کاملا معلوم بود که تصحیح آن رقم به منظور پوشاندن دامنه تاراج ذخائر ارزی و تبدیل شمش های پشتوانه به “سکه” و سپس تبدیل مجدد به ارز، نه به منظور سرمایه گذاری و یا وارادت کالاهای مصرفی و سرمایه ای، که با هدف “خارج کردن” آن پشتوانه “پول ملی” به خارج بود.

در ‌سال ٢٠١۴ اخبار حاکی از آن بود که ذخایر طلای بانک مرکزی ایران فقط ٩٠ تن است.

فقط به یک نمونه آشکار آن در فقط یکی از آن مقصدها، یعنی ترکیه، و به اتکاء آمار علنا منتشر شده در رسانه های جمهوری اسلامی توجه کنید:

“در یکسال و نیم اخیر که قانون ۲۵۰ هزار دلار خرید ملک یا سپرده بانکی یک میلیون دلاری در این کشور اجرا شده است، نزدیک ۲۶۸ هزار نفر اقامت ترکیه را گرفتند که به طور متوسط اگر هر خانواده را ۴ نفر در نظر بگیریم نزدیک به ۶۰ هزار خانواده در این کشور ملک خریداری کرده‌اند که بر اساس قانون حداقلی ۲۵۰ هزار دلار، نزدیک به یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار ارز از کشور خارج شده و اگر رقم حداقلی خرید ملک کاهش پیدا کند شاهد خروج ارز بیشتری خواهیم بود.” با یک حساب سرانگشتی یعنی فقط ارز خارج شده به ترکیه، آن هم فقط ارقام رسما ثبت شده، معادل حجمی نزدیک به ۲۷ تن شمش طلا است. یعنی حدود یک سوم ذخائر موجود در سال ۲۰۱۴.

اما این هنوز ابعاد فاجعه را به تمامی نشان نمیدهد:

“آزاد سازی سهام عدالت” و مُفت خری بانکها

بحث سهام عدالت از دوره احمدی نژاد مطرح شد. سرمایه داران از “واگذاری” بنگاه های دولتی به خود امتناع کردند و احمدی نژاد از طریق: ” واگذاری بنگاه‌های دولتی بوسیله بخش تعاونی”به مردم، یک رنگ و بوی مستضعف پناهی اسلامی و “مردمی” به همان خصوصی سازی ها زد. جوهر مساله این بود که پروژه “خصوصی سازی” علیرغم مُفت بودن نیروی کار و دستمزد هفت برابر کمتر از خط فقر، آن هم فقط برای کارگران “شاغل” در مراکز و بنگاه های بیش از ده کارگر، هنوز برای سرمایه داران پورشه سوار و فرمانیه نشین ها، به صرفه نبود. نمونه برجسته و بسیار غم انگیز، “هپکو”، گویاست. حاصل استثمار از کار مُفت هم، بالاخره باید در مکانیسم بازار سرمایه داری، با “فروش” به چنگ سرمایه داران درآید. و این بازار، جهانی است و نه صرفا نیروی کار، که دیگر ملزومات تولید کالا را نیاز دارد. امکان وارد کردن تکنولوژی، دسترسی به کانال های عرضه به بازار، تسهیلات بانکی و ارزی،… و مهمتر از همه این عوامل تعیین کننده اقتصادی، “احساس امنیت” از نظر سیاسی.

به همین دلیل بود که “رانت خواری” تنها مجرای پارو کردن پول برای سرمایه داران اسلامی بود. معرفی سهام عدالت در حقیقت اعلام شکست “خصوصی سازی ها” و تبدیل سرمایه ها به تعداد بسیار زیاد “سهام” که بیشتر از آنچه به تولید و سود ناشی در تولید باشد، بیشتر به نوعی “لاتاری” و بلیط بخت آزمائی شبیه بود. چه، همانطور که توضیح دادم شرکت های تحت پوشش سهام عدالت، در تولید یا در حال تعطیل بودند و یا “ضرر” می کردند. راهی پیدا کردند برای نوع دیگری از “یارانه”، که منشا سود سهام در همان ذخیره های ارزی و طلای پشتوانه بود. حکم خامنه ای برای “آزاد سازی” سهام عدالت،  درست در شرایطی که رئیس بانک مرکزی اعلام کرد که حتی برای آن وام یک میلیون تومانی به “دهک”های قعر جامعه، اقتصاد اسلامی تحمل پرداخت وام بدون بهره را ندارد، بروشنی نشان داد که بازی با کارت مستضف پناهی برای همیشه پایان یافته است.

“به دلیل تداوم روزهای نزولی بازار سهام طی چند روز گذشته، حدود ۴۸ هزار میلیارد تومان از ارزش دارایی مشمولان سهام عدالت کاسته شده است.”( روزنامه های ایران)

همان روزنامه ها، “مُفت خری” سهام عدالت را توسط بانک ها، “تُرکمانچای عدالت” نامیدند.

جوهر حُکم حکومتی هنوز خشک نشده بود که سهام داران عدالت، به منظور جلوگیری از سقوط ارزش “دارائی” خویش در مقابل بانک ها برای فروش سهام اذحام کردند. سخنگوی “ستاد راهبردی آزاد‌سازی سهام عدالت” در برابر آن شتاب برای خلاص شدن از ضرر باز هم بیشتر، اعلام کرد که “سقف” فروش سهام حداکثر ۳۰ درصد است. اما یکی از بازنشستگان سهام دار و  عضو سابق بنگاه “تعاون” روشن تر جوهر واقعی آن کلک مُرغابی مقام معظم را در میان مردمی که مقابل بانک جمع شده بودند، توضیح داد:

“شما عزیزان گویا بار اول است که با این روش رو‌به‌رو می‌شوید که در ایران نخست چاله را حفر می‌کنند، بعد به اینکه چرا باید آن را می‌کندند یا نه، فکر می‌کنند!”

روشن است که رژیم در سیاست های مستضعف پناهی با شکست دیگری روبرو شده است. به این نکته باز خواهم گشت.

بمب ساعتی و سونامی نقدینگی

پیش تر توضیح دادم که پشتوانه های “پول ملی” چگونه و در چه پروسه هائی ابتدا به شکل “سکه” ذوب شدند تا قابلیت تبدیل به ارز را داشته باشند. ماجرائی که یکی از تَبَعات آن را در خروج ارز از ایران به ترکیه شاهد بودیم. با اینحال تزریق نقدینگی بی حساب و کتاب داد “کارشناسان” رژیم و نیز فریاد اپوزیسیون راست را علیه آن سیاست “ایران بر باد دِه” در آورده است.

“تحلیل گران داخل” آن سیاست ایران بر باد ده را چنین ارزیابی کردند:

 “پول‌های نقدی که نه در دست سیستم بانکی قرار دارد و نه در خدمت تولید است، هم باعث افزایش قیمت می‌شود و هم با سرمایه‌گذاری‌های غیرمولد پایه‌های اقتصاد کشور را به لرزه درمی‌آورد. چرا که حرکت این حجم از پول به سمت بازارهای طلا، سکه و ارز می‌تواند برای اقتصاد مُضرً باشد.”

“تصمیم” دولت برای کاهش نرخ تورم تا سطح ۲۰ درصد، به تخت سینه واقعیت سر سخت تری برخورد:

“رشد۴۰۰ هزار میلیارد تومانی نقدینگی در سال ۹۹”. اقتصادانان داخل قدری برآشفته شدند و گفتند که این مساله با دانش آن ها از علم اقتصاد، همخوانی ندارد. “دانش” آنها بر این اصل من درآوردی و جعلی استوار است که یکی از آن اقتصاددانان در مصاحبه با روزنامه “ابتکار” از آن رونمائی کرد: “در علم اقتصاد یک قاعده مشخصی برای نقدینگی وجود دارد و هرگاه این قاعده نقض شود، نقدینگی همیشه سرگردان خواهد ماند. این قاعده به ما می‌گوید که نقدینگی در یک کشور باید به اندازه رشد اقتصادی آن افزایش پیدا کند، این قاعده از معادلات اولیه علم اقتصاد است و تمام اقتصاددانان به آن آگاه هستند. به عنوان مثال اگر یک اقتصاد در سال ۷ درصد رشد اقتصادی را تجربه می‌کند باید تنها ۷ درصد افزایش نقدینگی داشته باشد.”

تعدادی از اقتصاددانان در قرن نوزده کاشف “اصل” دست کاری شده و اسلامی شده مورد اشاره بودند. از جمله آنها، ریکاردو، رابطه معکوس سرعت گردش نقدینگی با حجمی از پول را که برای به گردش در آوردن کالاها و پرداخت ها در محدوده یک کشور لازم است، اثبات کرد. هر اندازه سرعت گردش نقدینگی بیشتر باشد، حجم نقدینگی کمتری لازم است. به این معنی تاثیرات تورمی تزریق نقدینگی بر زندگی مردم با همان نسبت سرعت گردش پول، به مراتب بالا تر از میزان تزریق شده پول است. کم پشتوانه شدن پول رایج به نوبه خود، عامل اضافی و تاثیر گذار در بالا رفتن قیمت کالاهای مایحتاح اولیه زندگی است.

شاید فقط همین دو مورد اشاره به خروج ارز و طلای پشتوانه؛ و سونامی نقدینگی کافی باشد که به ما نشان بدهد که رژیم اسلامی و سران اسلام سیاسی خود می دانند که چگونه از نظر اقتصادی شیرازه اقتصادی جامعه را فروپاشیده اند. و باز هم می دانند که جامعه را به نقطه انفجار نزدیک کرده اند. و ترسناک تر برای راس حکومتی اسلامی سیاسی این است که مردم در اولین عکس العمل به ویران کردن مدنیت و اقتصاد جامعه ایران نه تنها از رژیم موجود جمهوری اسلامی، بلکه از اسلام سیاسی به عنوان یک گرایش ارتجاعی، آثاری برجای نخواهند گذاشت. پیام خامنه ای به جوانان “حزب اللهی” که میدان را بر “مارکسیست”ها تنگ کنند، فقط رو به آنان نبود. آن پپام تقریبا هم زمان بود با اعلام خروج سپاه پاسداران و سپاه قدس از سوریه. روی دیگر آن پیام رو به غرب و آمریکا بود. نگذارید “چپ” و “کمونیسم” در دوران تعیین تکلیف مردم با جمهوری اسلامی، کاره ای بشود. رو به غرب و آمریکا بود که به آنان نشان بدهد حتی در آستانه فروپاشی، رژیم اسلام از قدرت سرکوب و بسیج ارتجاع علیه ترقی خواهی برخوردار است و آنها نه. به باور من جنجال “آسمانی شدن سپاه” و سخنان تحریک آمیز در “روز قدس” که بساط “صهیونیست ها” را جمع خواهیم کرد، به یک معنی نوعی فراخوان به “تعجیل” در “تعامل” غرب و آمریکا و حتی اسرائیل با اسلام سیاسی بود. اگر ویرانه را تحویل نگیرند، و اگر اسلام سیاسی را تا هر اندازه که ممکن است از گزند خیزش و توفان مردم ایران در امان نگه ندارند، آنوقت ما هم “به سیم آخر خواهیم زد”. در همان حال رو به همه دوایر و “شخصیت” های اپوزیسیون بورژوائی نیز بود. به آنها که دلواپس و نگران “فاصله” بین اسلام سیاسی و مردم بودند و چون امثال فرخ نگهدار، جمشید اسدی، علیرضا نوری زاده، و پیروان رنگارنگ دو خرداد و خاتمی چی، اوضاع بحرانی و سیاست های “ایران بر باد ده” را بهترین فرصت ها برای جمهوری اسلامی در راستای “آشتی ملی” و کم کردن شکاف بین رژیم اسلامی و مردم؛ و همزمان “تعامل” با غرب و آمریکا معرفی کردند.

من بر این باورم که اسلام سیاسی در چندین جبهه، خشت های “کلبه آخرت” اسلام سیاسی را به دقت می چیند:

– کار سازمان یافته و بسیار جهت دار علیه “کمونیسم” و “مارکسیسم”. من بارها نوشته ام که اسلام سیاسی با ناسیونالیسم بسیار تفاوت دارد. سقوط اسلام سیاسی امکان اعاده آین جنبش ارتجاعی را در اشکال دیگر ناممکن میکند. اما ناسیونالیسم با سقوط در نسخه سلطنت و یا جونتاهای نظامی، می تواند در انواع دیگر اشکال “دمکراسی خواه”، “حقوق بشری”، و سکولاریسم راست و بورژوائی، “تناسخ” یابد و به حیات ادامه بدهد. از این نظر تلاش تا آخرین قطره خون برای بقاء و محکم کردن کمربندهای امنیتی، جزئی از خود جنبش اسلام سیاسی است که در کشور مهمی چون ایران “قدرت دولتی” را گرفته است. فعالیت ها برای نفوذ در اپوزیسیون و کار بسیار کارشناسانه در حوزه امنیتی، لازمه تداوم فرصتی تاریخی است که رو به اسلام سیاسی باز شد. و به این هم محدود نیست. سرمایه گذاری بر شکل دادن به مارکسیسم و کمونیسم و نوعی افکار “چپ” به عنوان “ایده”هائی که “نباید” به سیاست و مبارزه مردم راه یابد، که کمونیسم همان بود که فرو پاشید، که فقط خاطره تلخ “گولاش”، تصفیه های خونین “رفقا” و لشکر کشی و سرکوب مردم “کشورهای دوست” در حافظه “رنج دیده” دنیا باقی مانده است. و از آنجا از همه کارهای “آکادمیک” که توسط “مارکس شناسان” علیه انگلس و لنین و “حزب لنینی” نیز به تمامی استفاده می کنند. چه، بروشنی آگاه اند که استفاده لنین از “حلقه ضعیف ارتجاع” برای دست بردن سوسیالیسم به قدرت سیاسی، می تواند بار دیگر در فرصت تزلزل و فروپاشی ارتجاع اسلامی در ایران، تکرار شود. و البته تکراری با توجه به سرنوشتی که بر سر بلوک شوروی سابق آمد. سوسیالیسم نیز خاطره هائی در حافظه قوی تر و عمیق تر جهان در اذهان باقی گذاشته است. انترناسیونال اول، کمون پاریس، انقلاب اکتبر و ادبیات ماندگار و منبع قدرت و انرژی انسان تحت انقیاد بردگی مزدی: کاپیتال، مانیفست و دیگر مبانی کمونیسم کارگری. این میدان یک عرصه مهم و بسیار تعیین کننده سوسیالیسم سیاسی در مصاف جامعه با جمهوری اسلامی است.

– تدارک خروج از مهلکه بدون اینکه کمترین شباهتی با “صدای انقلاب شما را شنیدم” و “شاه رفت، امام آمد” داشته باشد. سران اسلام سیاسی در بستن بارو بندیل ها قصد ندارد نشان بدهد که “پانیک” کرده اند. در همان حال که مجلس اسلامی “یک دست” و “تقریبا تماما “اصولگرا” با رنگ و لعاب سپاهی و نظامی شکل دادند، به فراهم کردن امکان مهاجرت تعدادی از اقشار مرفه و نیمه مرفه و اکثرا عافیت طلب و ظاهرا “غیرسیاسی”، مشغول شدند. در لابلای آن موج مهاجرت، که به گوشه های علنی شده آن در خروج ارز و پشتوانه طلا، اشاره کردم، تعدادی از آقازاده ها را هم قاطی کردند. رژیم اسلامی به این ترتیب هم به عنوان توشه آخرت و هم به عنوان فراهم کننده ماتریال اداری هر آلترناتیو بورژوائی، چندان “آماتور” عمل نکرده است. “سلبریتی”هائی که قرار است در آلترناتیوهای غرب برای جانشینی جمهوری اسلامی، گُل کنند و در سلسله مراتب نهادهای اداری و فرهنگی و هنری صندلی برایشان ذخیره شود، با حمایت رژیم و بعضا از میان رده سران رژیم “مهاجرت” داده شدند. بعلاوه نباید فراموش کرد که این طیف در برابر “اپوزیسیون خارج نشین”، در مورد دوران مبارزات گنگ و اسرار آمیز خود با “رژیم آخوندها” در ایام نسبتا طولانی که در “داخل ایران” بودند و برخلاف “تبعیدی”های “چپ” از “نزدیک” درد و غم مردم را حس می کردند، قصه ها و داستان ها اختراع خواهند کرد. شیوه های “مدنی” و “مسالمت آمیز” خود را با “چهارشنبه های سفید” که در سایه و نظر لطف خاتمی چی ها، چندان هم “غیرقانونی” و “ساختار شکنانه” نبود هم روی میز ” مایک پومپئو” و هم در سفره تمامی اپوزیسیون راه “غیرخشونت آمیز”عبور از رژیم “توتالیتر”، خواهند گذاشت و فی الحال گذاشته اند. به باور من این لایه در اوضاع پسا رژیم اسلامی، در همان حال که مورد حمایت آلترناتیوهای سنتی تر راست قرار خواهند گرفت که به “بازسازی وطن آریائی” شتافته اند، اهرم فشار “دمکراسی” غرب در برابر سوسیالیسم نیز خواهند بود. اما اگر بد شانسی بیاورند و جنبش سوسیالیستی واقعا امکان مادی داشته باشد که تکلیف قدرت سیاسی را در آن اوضاع یکسره کند، بخش زیادی از همین طیف به سوسیالیسم تمکین خواهند کرد و بناچار اشتهای سلبریتی مآب خویش را با دست یابی به حق برابر شهروندی با همگان، کور خواهند کرد. چشم داشتن به قدرت سیاسی برای یک جریان واقعا سوسیالیست، نقش محوری دارد. چه، قدرت دولتی مهم ترین و موثرترین ابزار “تغییر” بر طبق آرمان ها و اهداف هر حزب و جنبش سیاسی است.

تحویل می دهیم، اما نه بی قید و شرط

رژیم اسلامی تحویل ویرانه را به شرطی که حتی با سقوط اسلام سیاسی از قدرت، جنبش اسلامی به عنوان یک جنبش ارتجاعی در جریان طغیان و شورش و انقلاب مردم بزیر کشیده نشود، به نفع غرب نیز می داند. ساقط کردن رژیم اسلامی در یک انقلاب، معادلات را حتی در ابعاد منطقه ای و جهانی زیر و رو خواهد کرد. یک دولت برخاسته از انقلاب علیه ارتجاع اسلامی، اوضاع تمامی دولت ها و شبه دولت ها را که به اتکاء به سنت های اسلام و شمشیر و آیه قرآن با خط کش و گونیا در دوران پایان جنگ اول جهانی رسم کردند و به عنوان سلطان نشین، و شیخ نشین و امارات اسلامی به آنان در قوانین بین الملل خود، رسمیت دادند، بشدت به تزلزل خواهد انداخت. اسلام به عنوان یک خرافه تحمیق و مبنای سیاست نژاد پرستانه نسبیت فرهنگی، کارآئی خود را در غرب و اروپا به عنوان یک ابزار مهم و مردمی و مهاجرانی که از “آن فرهنگ باستانی” آمده اند و باید “مورد احترام” باشد، برای تعرض به سطح دستمزدها و توقعات اجتماعی خود شهروندان غرب نیز، از دست خواهد داد. بازار “گتو”ها در حاشیه شهرهای غرب که با دست و دل بازی شیوخ خلیج در آنها مسجد و تکیه و دوائر اسلامی دائر شده اند،  و بساط تاسوعا و عاشورا و سینه زنی و اربعین که در قلب کشورهای غربی وجدان بشر متمدن را به تمسخر میگیرد، تخته خواهد شد.

از این نظر آن بحث “تعامل” با غرب و آمریکا، دقیقا سناریو خود سران اسلام سیاسی و طرح همان تعامل در سطح استراتژیک تری است. رژیم اسلامی به روشنی میداند که سناریو بازسازی “ویرانه”ای که آنان طی چهل سال از جامعه ایران ساخته اند، بدون شریک کردن خود اسلام سیاسی، برای همه، از جمله برای غرب و آمریکا و انبوه لشکریان “دوباره می سازمت وطن”، خطرناک و فاجعه بار است. چه، بروشنی آگاه اند، که سقوط اسلام سیاسی در یک خیزش و بحران انقلابی، شانس اعاده ناسیونالیسم را در هر پوشش دمکرات و شبه سکولار و نیمه اسلامی، به حداقل می رساند.  رژیم اسلامی “کارنامه” خود را در رابطه با جنبش کارگری، عقب نشاندن دستمزدها تا ۵ برابر پائین تر از خط فقر و “شیوه مدیریت” اعتراضات کارگری و به سازش کشیدن ها را روی میز گذاشته است. آیا خود دولت های غربی، با کمک همه آلترناتیوهائی که از لایه نوکیسه هائی مثل “پورشه سواران” مهندسی خواهند کرد، از چنین ظرفیت هائی برخوردارند و یا با اولین موج انفجار اعتراضات، میدان “عافیت طلبی” و مهاجرت مجدد را انتخاب خواهند کرد؟ دارد به غرب و به همه آن دوایر که کفش و کلاه کرده اند تا “شورای مدیریت گذار” را برای بازسازی ویرانه ایران سر هم بندی کنند، می فهماند که آنان با صرفنظر کردن از تجربه خونین و هولناک چهل سال حاکمیت اسلام سیاسی و بدون سهیم کردن آنان در آن “استحاله” و رژیم چینج و بازسازی وطن، به منافع طبقاتی و استرتژیک تر خود آگاه نیستند. رژیم اسلامی دارد می گوید، ندیدن خطر خیزش مردم و اینکه فقط با تعامل و کنار آمدن با رژیم اسلام سیاسی و حفظ دستگاهای امنیتی و متبحر در قتل عام و شکنجه و “تواب سازی”، می توان جامعه ایران را از تهدید یک انقلاب اجتماعی در امان نگهداشت، با تجربه های خود دولت های غربی در کودتاها و برگماری حکومت سرهنگان، در تضاد است. این هشدار و در همان حال چراغ سبز است و امکان یک گذر دیگر از شبه بلوک اسلام سیاسی، با سهیم کردن اساس دستگاه های سرکوب و امنیتی اسلامی در پروسه “دمکراسی سازی”، را بروی غرب و آمریکا باز گذاشته است. رژیم اسلام سیاسی به این ترتیب به مغز سیاست گذاران غرب فرو می کند که سرمایه گذاری بر خیل “آماتور” اپوزیسیون بورژوائی در دنیای سیاست و اقتصاد، خطرناک و شرط بندی روی اسب بازنده است. قال گذاشتن امثال “سازگارا” و علیرضا نوری زاده و بازی کردن با آنان چون موم در دستان نهادهای امنیتی رژیم اسلامی، در ماجرای “الماس فریب”، فقط یک نمونه در این مورد است.

“تحریم” نکنید، خودمان موانع سازش را “حذف” می کنیم

رژیم اسلامی در طول سالهای حاکمیت، اکثر عناصر قَدَر و “توتالیتر” را که می توانستند هدف خشم مردم ایران باشند، به شیوه های بسیار پیچیده، تصفیه کرده است. یا در ماموریت ها در سوریه و عراق، مستقیما، و یا رصد دادن به رفت و آمد عناصری چون “سردار قاسم سلیمانی” برای به کمین انداختن و ترور آنان و توطئه های کارشناسانه دیگر مثل حذف رفسنجانی در “استخر فرح”. هیچ نیازی نیست که چون ایام سقوط شاه، دانه درشت ها و عناصر شناخته شده رژیم، تیرباران شوند.

مصاحبه ایرنا با دریادار “حبیب ستاری” که به مدت ده سال تا سال ۱۳۹۶ فرمانده نیروی دریائی جمهوری اسلامی بوده و همه “نشان”های ممکن را از مقام معظم دریافت کرده است، بسیار نخ نما بود. این مصاحبه اگر چه سریعا حذف شد، اما محتوای پیام آن روشن بود و هدف هم رونمائی از  شیوه و شرط و شروط  “رفع تحریم”ها و نشان دادن ملزومات “واگذاری” قدرت بود. دریادار ستاری از دخالت سپاه پاسداران در “فعالیت های سیاسی و اقتصادی” انتقاد کرد و “نادیده گرفتن و کم اهمیت نشان دادن ارتش” را در تبلیغات “صدا و سیما” به نفع سپاه مورد حمله قرار داد. رژیم اسلامی دارد رو به غرب می گوید، همزمان کماکان از خطر شورش و “هرج و مرج”، جلوگیری می کند. هم زمان نیز در انتخابات مجلس ۱۱ اسلامی، آن “قوه مقننه” را از تیررس دندان طمع سناریو نویسان “استحاله درونی” و “تغییر رفتار” با سُمبه “چانه زنی در بالا” از سوی اصلاح طلبان و دو خردادیون سابق و اسبق و هواداران “عبور مسالمت آمیز” از حکومت مطلقه “ولی فقیه” در طیف اپوزیسیون رنگارنگ غیرحکومتی، خارج کرده است. علنی شدن پیام دریادار مذکور، یعنی اینکه راس اسلام سیاسی در عین گرز چرحانی رو به مردم ایران و برای پس راندان “فشار از پائین”، خود، دارد شیوه های استراتژیک تر را که هم به نفع غرب و آمریکا و هم در جهت کمتر کردن تلفات در سیر عبور از نظام توتالیتر است، علنی می کند.

اتفاقاتی که در جریان به قتل رساندن “جرج فلوید” توسط پلیس آمریکا روی داد و موج عظیم اعتراض را در آمریکا و سراسر اروپا به دنبال داشت، و آن حالت “پانیک” و دستپاچگی که بر نهادهای دولتی آمریکا حاکم کرد، در همان حال “ظرفیت” اسلام سیاسی برای سرکوب و مهار و مدیریت “اعتراضات خیابانی” را در برابر غرب و آمریکا نیز قرار داد.

 درست در گرماگرم آن اعتراضات به قتل جرج فلوید، همزمان با روضه خوانی های معمول خامنه ای، ترامپ  این پیام را به َ”سران ایران” داد:

برای مذاکره و رسیدن به یک “توافق بزرگ” منتظر انتخابات آمریکا نباشند!

رژیم اسلام سیاسی به این ترتیب شیوه عبور از اوضاع آشفته و غیرقابل کنترل دوران ریزش دیوار برلین اسلام سیاسی و سهیم کردن ستون های اصلی و هنوز علنی نشده دستگاه جنایت و سرکوب خود در آن “سناریو” را، به عنوان تنها آلترناتیو “غیر خشونت آمیز” عبور به یک رژیم شبه دمکرات و آماده بازسازی اقتصادی و ادغام در بازار جهانی و تنها راه باز شدن گره کور انباشت سرمایه در ایران، در مقابل غرب و آمریکا قرار داده است. پیش بینی اینکه سیر تحولات در جامعه ایران، ممکن است این سناریوهای کارشده را کلا بی اعتبار کند، ساده نیست. اما به هر حال یک حقیقت روشن است:

تجربه خونین انقلاب ۷۵ که مردم بپاخاسته از آنچه در “بالا” و برای تحویل رژیم شاه در جریان بود، بی خبر و یا صرفا بخاطر اینکه “فعلا مساله رفتن شاه است”، خود را فریب دادند و نسبت به عمق توطئه ها و دسیسه ها، لاقید ماندند، هنوز چون چوب لای زخم  وجدان جامعه را آزار میدهد. سر را پائین انداختن و به آنچه در ظاهر میگذرد مشغول ماندن، غرق شدن و هضم شدن در آنچه که امروز اتفاق میفتد، بار دیگر خطر بی تفاوتی و لاقیدی نسبت به آنچه که در بالا، میان مقامات اسلام سیاسی و ارگان های نظامی و امنیتی آن و دولت های غرب و آمریکا در جریان و در حال مهندسی است، دوباره فعال کرده است. تهدید یک خود فریبی دسته جمعی دیگر و قبول روایاتی که انواع رنگارنگ طیف اپوزیسیون راست و دوائر و شخصیت های ملی- شبه اسلامی و نیمه سکولار آراسته به یک سوسیالیسم رقیق شده و حقوق بشری و سازشکار با هر جک و جانور مدعی “عبور مسالمت آمیز” از اسلام سیاسی، در یک زرادخانه تبلیغاتی هماهنگ برای بمباران و مسموم کردن اذهان مردم ایران ساخته و پرداخته اند، مطلقا کم نیست.

جامعه مگر چند بار می تواند پس ازآنهمه قربانی که برای ساقط کردن رژیم شاه متحمل شد، و با تلفات بسیار سنگین تری که حکومت لومپن های اسلام سیاسی طی این ۴ دهه از شهروندان گرفت، گریبان خود را از سندروم خودفریبی دسته جمعی خلاص کند؟

بدون تئوری انقلابی، امکان عبور انقلابی از اسلام سیاسی وجود ندارد

اگر مردم ایران و فعالان سیاسی در صحنه نبرد واقعی با جمهوری اسلامی پرچم این تئوری انقلابی را در مقابل جامعه بلند نکنند، هر روایت و نقشه و سناریو دیگری که در دوائر امنیتی دولت ها در حال مهندسی است و با نسخه های مردم پسند در تلویزیون های اجاره ای و با منابع شیخ های خلیج و منابع مشکوک دیگر ۲۴ ساعته در حال بمباران فکر و ذهن آن مردم بی کس و کار و بی پشت پناه اند، تنها تخته پاره نجات تصویر خواهد شد.

مبانی این تئوری انقلابی، برخلاف ایام انقلاب ۵۷ برای عبور واقعی از نکبت اسلام سیاسی، مدون و مکتوب و مستند، در دسترس اند. آیا انقلابیون و فعالان عرصه های مختلف نبرد طبقاتی، این رسالت را بر عهده میگیرند که به اتکاء این ادبیات سوسیالیسم کارگری، در برابر انواع سرداران پوشالی و سلبریتی مآب، رهبری جامعه ایران را بسوی جامعه ای شایسته انسان، برعهده بگیرند؟

در غیاب چنین اراده سیاسی، هر سناریو دیگری از نوع عبور حقوق بشری از نظام “توتالیتر” شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق، و سلطه مافیاهای بورژوازی نوکیسه طرفدار “دمکراسی غربی” ممکن است.

ژوئن ۲۰۲۰

www.iraj-farzad.com

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=32779 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ایرج فرزاد
3 سال قبل

خوانندگان سطور حمید قربانی را فرامیخوانم که با مراجعه به سایتها موضوع را که مربوط به بیست سال پیش است جویا شوند. و چون در رابطه با نوشته من بحث مستقیمی صورت نگرفته، من نیازی به پاسخ نمیبینم.

حمید قربانی
حمید قربانی
3 سال قبل

من در رابطه با این نوشته جناب ایرج فرزاد، یکی از پیروان ذوب شده در منصور حکمت یک سئوال دارم و آن اینکه این مبانی تئری انقلابی – سوسیالیسم کارگری در کجاست؟ چه کس و جریانی آنرا تدوین کرده است؟، منظور برای کارگران در ایران است. آیا مقصود شما ، تئوری گرفتن قدرت سیاسی بدون طبقه کارگر و با شرکت ۵% درصد سکولارهای جامعه ایران و با کمک دولت مدرن غربی است؟ یا مقصود سنایور و سفید است که همه لیبرال ها و حتی سطنت طلبان را به یاری می طلبید و نامه فدایت شوم برای خانبابا تهرانی و دکتر حسین لاجوردی و سران حزب حزب مشروطه سلطنتی – داریوش همایون و غیره می نوشت و به رسم مألوف سوسیال دموکرات های راست و نه حتی “چپ” و مرکز مانند، حزب نوین کارگر بریتانیا – حزب گیدنز – تونی بلر، حزب را به جای حزب کارگران، حزب جامعه، حزب شخصیت ها، حزب امپراطوری مدیا، حزب زنان، حزب کودکان، حزب منصور حکمت می نامید و برای بحث و همکاری از تمامی اپوزیسیون ایران از حزب توده ی ایران و سازمان اکثریت گرفته تا مجاهدین و ناسیونالیست های غرب گرا، لیبرال های فردی و… دعوت به کنگره حزبی نمود، ولی بدبختانه هیچ کس جز یک اکثریتی وقعی به او ننهاد، می باشد؟
برای اینکه بدون سند صحبت نکرده باشم، دو فاکت از دو سخنرانی معروف و به قول خودی های شان استراتژیک منصور حکمت، در اینجا درج می کنم و کارگران فعال را به اندیشه در باره آینده جلب فرا می خوانم.
از سخنرانی منصور حکمت به نام حزب و قدرت سیاسی : “”اما من می‌خواهم این جا یک سؤال کفرآلود ( یک سئوال دیگر و کفرآلود؟! – من)دیگر مطرح بکنم: اگر این پروسه بیش از ٢٠ سال طول بکشد، و ما شروع کنیم به سازماندهى در میان کارگران مثلا کارگرانى که الان ٢٠ و ٢٢ ساله هستند و این ها را سازماندهى کنیم، در این صورت بعد از ١٠ تا ١۵ سال یک عده از آن ها بچه‌دار می‌شوند، تعدادى مریض می‌شوند و یک عده از آنها از کار سیاسى کنار می‌کشند. در آخر می‌بینیم که بعد از این سال ها ما ظاهرا از یک طرف آدم ها را کمونیست می کنیم و از طرف دیگر آنها بازنشسته می شوند و از کار سیاسى کناره گیرى می کنند.
مگر آموزش سوسیالیستى، کمونیسم، سازمان یابى طبقه و رابطۀ حزب و طبقه، از نسلى به نسل دیگر منتقل می شود؟ که ما مثلا بیائیم روى کارگران دهه ۴٠ و ۵٠ ایران کار و فعالیت بکنیم و امیدوار باشیم با کارگران دهه ٧٠ و ٨٠ ایران به قدرت برسیم؟
میشود در طی ۵۰ سال یک حزب کمونیستی در میان کارگران کار کند و بعد از ۵۰ سال به قدرت برسد؟
براى من به عنوان یک عابر بى گناه در جامعه چنین انتظارى ممکن نیست، به خاطر اینکه این میراث تشکیلاتى، این تعهد ایدئولوژیکى، این آگاهى طبقاتى و این رابطۀ حزب و طبقه به همین سادگى از نسلى به نسل دیگر منتقل نمیشود. ما داریم این را میبینیم! شما فعالیت می کنید و برای مثال ۲۰ درصد نفوذ در میان کارگران پیدا میکنید و اینها بعد از مدتی حوصله شان سر میرود. مگر چه قدر میشود رفت و آمد؟ ما در زندگی سیاسی خودمان باقی میمانیم، درحالی که آن کارگرانی که با آنها کار و فعالیت کرده ایم، می روند. و ما این را در تجربه سیاسی خودمان میبینیم” منصور حکمت، حزب و قدرت سیاسی، سخنرانی در کنگرۀ دوم حزب کمونیست کارگری ایران- آوریل ۱۹۹۸ .” سایت منصور حکمت.
در این جا وداع با طبقه کارگر بعنوان تنها طبقه تا به آخر انقلابی جامعه سرمایه داری را می بینید.
سخنرانی منصور حکمت در انجمن مارکس لندن : « سخنرانی منصور حکمت، درانجمن مارکس در لندن به سال ۲۰۰۱،به نام آیا پیروزى کمونیسم در ایران ممکن است؟ : “خویشاوندى با غرب به نظر من در عمیق ترین سطح، رابطه ما را با جهان آن دوره تعیین میکند. و کارهایى را در حیطۀ اختیارات حزب کمونیست کارگرى قرار میدهد که چینى‌ها و کشورهاى متفرقه‌اى که در آن چپها سر کار آمدند، نمیتوانستند بکنند (چرا، نمی توانستند؟ – من) و آن اینست که در کشور را به روی غرب باز کند و خودش را در امتداد مدنیت غربى و نقد غربى به جهان، با یک جهان نگرى غربى مطرح می کند و در نتیجه منهاى اختلاف سیاسى روزمره با دولتهاى غربى که ممکن است پیش بیاید و یا پیش نیاید، به یک صلح عمیقترى با مردم اروپاى غربى و آمریکا برسد.”، منصور حکمت که در فاکت بالا طبقه کارگر را نالایق دانسته بود، در این جا، او را با جوامع غربی، تو بخوان جوامع تحت سطله سرمایه داران امپریالیست به عنوان طبقه حاکمه ، جانشینی می کند. البته، همین الآن ۲۲ سال از سخنرانی اول و ۱۹ سال از سخنرانی دوم می گذرد و هنوز هیچ خبری از گرفتن قدرت سیاسی نیست که نیست!! و حزب منصور حکمت هم مثل پیراهن زلیخا تکه تکه شده است و ایرج فرزاد هم، بعنوان تکه است!
باز هم، سئوالم را تکرار می کنم، منبع تئوری انقلابی – سوسیالیسم کارگری – در کجاست؟ و بوسیله چه جریانی تدوین یافته است؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x