جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

آن ها «پیام مردم» را نمی شنوند!

موج ناشی از شوک نهم اسفند، تحلیل ها و اظهارنظرهای بسیاری را درباره نتایج غیرمنتظره انتخابات شوراها، در همه سطوح سیاسی جامعه ایران موجب شده است. این یادداشت، اما قصد دارد به دوران بعد از جمعه نهم اسفند ماه بپردازد و این پرسش را به میان آورد که آیا «پیام مردم» از سوی رهبران حکومت شنیده شده است؟ پاسخ به بخشی از این پرسش آسان است. افکار عمومی در ایران چنین انتظاری ندارد که رهبران جناح تمامیت گرا و در راس آن ها سید علی خامنه ای رهبر حکومت پیامی را از مردم ایران بشنوند. آخرین حجت در این زمینه، سخنان روز گذشته خامنه ای است که صریحا به دفاع از نظارت استصوابی برخاست و از انتخابات شوراها اعلام رضایتمندی کرد. فرض این نوشته بر این است که آن ها هرگز سخن مردم را نخواهند شنید. فاصله آن ها با مردم چنان زیاد است که از دوم خرداد ۷۶ تا به امروز که نزدیک به شش سال می گذرد، صدای مردم هنوز به آن ها نرسیده است.
 
اما هر کس در جبهه دوم خرداد مقام و مسئولیتی داشته است، در روزهای اخیر به نحوی از ضرورت درک «پیام مردم» و «بررسی» علل کاهش شدید مشارکت مثبت در انتخابات شوراها سخن گفته است. استثناها که کنار گذاشته شوند، واکنش ها به ویژه در سطح رهبری جبهه دوم خرداد و مقامات و مسئولین آن، گرایش شدید به نوعی توجیه، فرافکنی و گفتار درمانی را که شیوه همیشگی این رهبران بوده است، در لابلای این سخنان آشکار می کند.
سخنگوی شورای هماهنگی این جبهه وعده داده است جبهه دوم خرداد «پیام مردم» را مورد بررسی قرار خواهد داد. رئیس جمهور، به اظهارات همیشگی و نصایح اخلاقی و درس های تئوریک خود در زمینه مزیت های انتخابات هیچ نیفزوده است و دلیل رویگردانی مردم را در «سیاه نمایی» مخالفین و رقبا یافته است. در کنفرانس مطبوعاتی نمایندگان جبهه مشارکت مطلقا فضای نقد و بازنگری حاکم نبوده است. کاندیدای نخست این جبهه در انتخابات شوراها ترجیج داده است در وصف «آزادترین انتخابات»ی که حقوق همه مردم را رعایت کرده، سخن بگوید و به ادامه منازعه بی سرانجام خود با اقتدارگرایان ادامه داده، به آن ها ثابت کند بدون نظارت استصوابی نیز «ساواکی» و «فرماسون» انتخاب نشده اند. معاون دبیر کل همین جبهه، به جای این که در فکر اصلاح سیاست ها و برنامه های حزب خود باشد، ابراز امیدواری کرده که اصلاح طلبان بتوانند «گفتمان مردم» را اصلاح کنند.  سخنانی مشابه از این دست که در عدم شرکت مردم در انتخابات «مرگ دموکراتیک دموکراسی» را پیش بینی کرده و یا فرصت را برای یادآوری «سربلندی اصلاح طلبان» که هشت اصل از اصول معطل مانده قانون اساسی را به اجرا درآورده اند، فراوان است. دبیرکل جبهه مشارکت اسلامی که بیش از هر جریان دیگر جبهه دوم خرداد نگاه ها به سوی آن است، ناامیدکننده ترین حرف ها را زده است. او از اساس مخالف آن است که نتیجه انتخابات جمعه نهم اسفند ماه، به معنای شکست اصلاح طلبان و جبهه مشارکت تلقی شود و به رخ کشیدن مزیت های «نظام» به دیگران را وظیفه خود شمرده است: «این انتخابات ظرفیت بالای جمهوری اسلامی در برابر آرا برای تحقق و نهادینه کردن مردم ‌ سالاری را نشان داد و تمام معتقدان به نظام و مردم را کاملا امیدوار کرد»!
 
باید بررسی کرد… این سخن ترجیع بند همه سخنانی است که در کنار هشدارها، اعلام خطرها و احساس های مشابه، در اظهارات همه کسانی که مسئولیتی در جبهه دوم خرداد داشته اند این روزها بی انقطاع به گوش می رسد، اما همه سخنان، در همین نقطه متوقف می شود و درجا می زند. هیچ کس حاضر نیست، از تاکید بر ضرورت «بررسی» گامی جلوتر بگذارد و به «بررسی» بپردازد. گرایش آشکار به توجیه شکست، فرافکنی و طفره رفتن از پذیرش صریح دلایل نارضایتی مردم همراه با هیاهویی از سخنانی تکراری و بی فایده در مورد طولانی بودن راه اصلاحات، گذار اصلاحات از پای صندوق های رای، لزوم احترام به آرای مردم و …. به صورتی اوج گرفته و پر سر و صدا شده است تا در جار و جنجال ناشی از آن پیام واقعی مردم از صدا بیفتد.
در انبوه سخنان و اظهارنظرهایی که این روزها صورت می گیرد، هیچ یک از رهبران دوم خردادی حاضر به پذیرش شکست سیاست های خود و اعلام آن به جامعه و ضروت تغییر این سیاست ها، اهداف و برنامه ها نشده اند. همه حاشیه رفته اند و سیاست «گفتار درمانی» پیشه کرده اند تا از موج التهابی که جامعه را فرا گرفته است، به سلامت گذر کنند. همه این هیاهوها خود گواه بر این است که آن ها پیام مردم را نشنیده اند و یا نمی خواهند بشنوند.
 
آیا ارایه چنین ارزیابی عجولانه نیست؟
نارضایتی گسترده افکار عمومی از حکومت جمهوری اسلامی و سیاست ها و برنامه های جبهه دوم خرداد و شخص محمد خاتمی، در روز جمعه نهم اسفند ماه، خلق نشده است. در این روز اعلام شده است. این نارضایتی ها مدت هاست به زبان های گوناگون از سوی دانشجویان، جوانان، زنان، روزنامه نگاران، روشنفکران، گروه های سیاسی غیرحکومتی و بخش های مختلف جامعه سیاسی و غیرسیاسی ایران بیان می شود. این نارضایتی ها شناخته شده و خواست ها و مطالبات ملت روشن هستند. میزان اصلاح پذیری حکومت اسلامی و ظرفیت تبدیل آن به یک نظام مردم سالار و گفتمان جبهه دوم خرداد که چنین ادعایی را دارد، در مدتی طولانی در معرض قضاوت افکار عمومی قرار گرفته و اعتراض و پاسخ منفی به نظام جمهوری اسلامی و جبهه دوم خرداد، اعتراض و پاسخ منفی به این گفتمان است.
حکومت قانون، مردم سالاری دینی و دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و محدود کردن حرکت خود و توده ملت در چارچوب این قانون و تعهد مطلق به باقی ماندن در چارچوب نظام اسلامی، راهبرد های اساسی جبهه دوم خرداد در تمام سال های گذشته بوده است. مسئولین عالیرتبه این جبهه بارها اعلام کرده اند، حفظ «نظام» را بالاتر از هر واجبی می دانند و اگر از اصلاحات نیز دفاع می کنند برای «اقتدار» بیشتر «نظام» است. ایده خروج از حکومت که «مهیب ترین» تهدید اصلاح طلبان در برابر یورش های مداوم اقتدارگرایان بوده است، به تصریح طراحان آن، برای پیگیری همین هدف، یعنی «حفظ نظام» و جلوگیری از تشدید تضادهای درونی آن که می تواند به فروپاشی ساختار سیاسی حاکم بیانجامد، مطرح گردیده است.
برای پیشبرد راه کارهای فوق، مقامات اصلاح طلب حکومت ایران نه تنها حرکت در چارجوب ساختار حکومتی را برگزیدند و به هر عقب نشینی در برابر رقبای اقتدارگرای خود تن دادند، نه تنها هیچ گاه مشروعیت نهادهای انتصابی را که به مرکز مخالفت علیه خواست های ملت بدل شده اند، به زیر سوال نبردند، بلکه با همه توان و امکانات خویش در برابر هر حرکت مستقل در جامعه ما که قصد خروج از این چارچوب تنگ را داشت، قد برافراشتند و مانع طرح هر سیاستی که از این چارچوب و مرزهای تنگ تعریف شده فراتر می رود، شدند. توده مردم را در همه شرایط به سکوت و تحمل فرا خواندند و ملت ایران را در برابر تعرضات پی در پی دشمنان خود با ترس و محافظه کاری خود فلج و خلع سلاح نمودند. بطور مداوم از مردم ایران خواستند پاسخ همه این تعرضات را در پای صندوق های رای بدهند. ملت ایران بعد از چندین تجربه این فریب بزرگ را فهمید. صندوق های رای در حکومت اسلامی از قدرتی برخوردار نیستند که بتوان با اتکا به آن ها پاسخ کسی را داد.
انتقادهای بخش بزرگی از افکار عمومی به این راه کارها و خط مشی، به ویژه در دو سال گذشته به صراحت آشکار شد و خط مشی دیگری در برابر آن شکل گرفت که مشخصه اساسی اش، فراتر رفتن از مرزهای نظام اسلامی ـ خط قرمز تخطی ناپذیر اصلاح طلبان –، لزوم تغییر قانون اساسی، لغو نهادهای انتصابی، خواسته جدایی دین از دولت و ایجاد یک جمهوری تماما آزاد و انتخابی بود. چالش این دو مشی، در ماه های اخیر صورت بارز و آشکارتری یافت. اصلاح طلبان «گفتمان» محافظه کارانه و تسلیم طلبانه خود را به اتکای پیروزی در انتخابات گذشته، «گفتمان» مورد پذیرش مردم اعلام کرده و هر انتقادی از آن را به همین دلیل نپذیرفتند. عدم حمایت مردم در انتخابات اخیر شوراها از کاندیداهای اصلاح طلب بر این ادعا مهر باطل زد و آشکار کرد این گفتمان، دیگر گفتمان اکثریت جامعه ایران نیست. این موضوع که بخش های گسترده مردم به دلیل اعتراض به این گفتمان یا به دلیل یاس و ناامیدی از آن در انتخابات شرکت نکرده اند، موضوع درجه دوم است. این عدم حمایت به هر دلیل صورت گرفته باشد، به معنای آن است که مردم اعتماد و امیدواری خود به پیروزی گفتمان اصلاح طلبان یعنی اصلاح حکومت اسلامی را از دست داده اند.
سخن مردم ایران، که در روز جمعه نهم اسفند ماه، به صدای رسا اعلام شد، صریح و روشن در همین نکته است.
 
مردم در این چند سال به تجربه دریافته و دیده اند که:
در حکومت جمهوری اسلامی ایران ولی فقیه همه کاره این حکومت، صریحا گفته است اراده او بر اراده ملت مقدم است و جز این نیز انجام نداده است.
رهبر حکومت، مجلس را از حیز انتفاع انداخته و بی اعتبار کرده است. نمایندگان مردم در برابر یک فرمان چند خطی این رهبر بعد از سه سال هنوز نتوانسته اند کمر راست کنند و وعده اصلاح قانون مطبوعات را به فراموشی سپرده اند.
نهادهای امنیتی و انتظامی و قضایی غیرمنتخب و غیرمسئول، دگراندیشان و مخالفان و ناراضیان را می گیرند و به زندان می اندازند و شکنجه سفید و غیرسفید می کنند و اصلاح طلبان جز فراخواندن مردم به تمکین به قانون (که به همه این سیاه کاری ها رسمیت داده است) همراه با غرولندی که به هیچ دردی نمی آید، کار دیگری نکرده اند.
قانون اساسی حکومت ایران که اختیارات فراانسانی و همه جانبه ای را برای ولی فقیه درنظر گرفته است، همه قوا و امکانات کشور را به ملک شخصی او تبدیل کرده است.
ده ها نهاد غیرانتخابی که مردم هیچ نقشی در تعیین آن ها و عزل و نصبشان ندارند، خواست و اراده ملت را به هیچ انگاشته و در هر فرصت و به هر بهانه، پایمال کرده اند.

 
چرا اصلاح طلبان مردم را به پذیرش و تمکین به چنین نظام و ساختار استبدادی و ضد دموکراتیکی فرا می خوانند و حفظ این «نظام مقدس» را وظیفه خود قرار داده و آن را از مردم نیز طلب می کنند؟ هر کس مدعی است «پیام مردم» را شنیده است، باید ناکامی شش ساله اصلاح طلبان را در تغییر این وضعیت مورد نقد و بازنگری قرار داده و پاسخ های قانع کننده در اختیار افکار عمومی قرار دهد. بازی با مفاهیم و جنجال های بی ارزش باید کنار گذاشته شود. زیرا برای سخن گفتن از ضرورت اصلاح، امروز دیگر بسیار دیر است. زمان اصلاح و تغییر در سیاست ها و راه کارهای حاکم بر جامعه ما فرا رسیده است.

https://akhbar-rooz.com/?p=33159 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x