پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

هذیان – خسرو باقرپور

 زبان بستم
و عُمر در اندوهی لال گذشت.
با تکه ای نان سیر شدم
و با نگاهِ غم اندودت،
سیر گریستم.
تو را با باران یافته بودم
در آسمان مه آلودی که گرگ از سر تقصیرِ بَرّه گذشته بود
و تو نیمه جان در آغوش من می لرزیدی.
حالا؛ تو در آغوشِ قصاب می خندی
و خونِ بی امان از گلوی من می رود.

https://akhbar-rooz.com/?p=33331 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x