(برای “ایسلند” که شب های تابستانش به روشنی ی روزند، سرزمینی که نه زندانی دارد و نه سرباز.)
در زمهریرِ سُربی ی قطبی،
آنجا که شب قرار ندارد
و روز
بیشتر از عمرِ چند ماه می پاید،
شب،
هر شب،
سپید است!
روز،
هر روز،
روشن تر از خیالِ امید است!
و روز
به چهره ی شب
عاشقانه می خندد
و دهانِ سیاهی را
با بوسه بر لبانِ غروب
می بندد!
ابتدای شهریور ۱٣۹۷
ریکیاویک