جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

چشم انتظاری – خسرو باقرپور


چون بادی دیوانه در تو وزیدم
و غبارِ غَمان از بلورِ نگاهت روفتم:
تا تعظیمِ سرو را؛
بر بلندی ی بالای این دخترک بنگری
که ترمه ی قالی را
بر این قالیچه ی “ساروقِ دختر باف”*
نقش می کند.

چون آفتابی در نیمروزِ تشنه ی صحرای ترکمن؛
بر تو تابیدم:
تا سینه ی داغِ “مختومقُلی” را دریابی**
و کرنشِ گندمزار را
در مقامِ “نوایی” بشنوی.***

چون بارانی بی امان بر تو باریدم:
تا دشتِ یادهات؛
از لاله های شوخ؛
از سهره هایِ شاد؛
خالی نمانَد.

اینک، ای خورشیدِ شاد!
من چشم انتظارِ بهارم
بر من بتاب!
و آب کُن این همه اندوهِ برف را.

* ساروق، روستایی است نزدیک اراک که قالیچه هاش معروف است. “ساروقِ دخترباف” آنقدر ظریف است که تنها دستان نازک دخترکان قالی بافِ ساروقی قادر به بافتنِ آن است.

** “مختومقلی فراقی” خدای شعر ترکمنی است. سروده های او در ستایش عشق و آزادی است.

*** “نوایی” گوشه ای از موسیقی ی مقامی ترکمنی است. این گوشه ی موسیقایی، اینک از محدوده ی ترکمن صحرا فراتر رفته و در شمال و جنوبِ خراسان، مقبولیت یافته است. این گوشه ی موسیقایی، منسوب به امیر علیشیر نوایی، وزیر “سلطان حسین بایقرا” ست. “اوزان” ها و “بخشی” ها، راویانِ ترانه های شورانگیزِ ترکمنی، داستان های خود را در این گوشه ی موسیقایی به گوش اهلِ دل می رسانند. 

https://akhbar-rooz.com/?p=33456 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x