ای همه ی کسانی که شما را دوست داشته ام!
پستانکِ خنده هاتان را
به گاهِ دیرشکفتنِ شادی:
در دهانِ غُنچه ها گذاشته ام.
آوایِ روشنتان را
در گلبانگِ فروردین:
در گلویِ این پرنده ی کوچک نهاده ام.
نگاهتان را
در هنگامه هایِ روشنِ آفتاب خیز:
دوخته ام بر گونه هایِ گُلِ سوری.
یادتان را
در مستی، تاریکی، تنهایی:
چکانده ام بر گونه ی سکوت.
تنها؛
فانوسی از این همه شیدایی
در سینه ی من روشن است
هنگامِ مرگِ من؛
آن را بر شاخه ی سپیدارِ جوانی بیاویزید.
اِسن – اواخر آبان ۱٣۹۵