نرم و سبک آمد؛
بانوی قهوه چی!
با تکرارِ لطیفِ آفتابِ لبخندش؛
در مِهرِ گونه هاش.
و عطرِ قهوه در هوا پیچید
چند چِکّه شیر؛
تیرگی ی یادِ تو را در جانِ فنجان کُشت
شیرینی ی شِکَر؛
تلخی ی اندوه را از شورِ شعرم شُست
و لبهایم؛
بوسه بر جرعه های غزل زد.
اِسِن. میانه ی مهر ۱٣۹۵
