از دیده سرشکِ غمِ همی باریدم
بَر او: که درونِ سینه می باشیدم
باشد که به دندان گزم از حسرت و درد؛
انگشت که بر زلفِ کجش نازیدم
شاید، اگر عاشقان به تیرم بزنند؛
چون شیوه ی عاشقی نمی پاییدم
افسوس که حُبِّ هرزه معلومم کرد؛
بر هرچه وفا و عشق: می شاشیدم.
لا حولِ ولا قوهِ إلا بالله
مفعول، مفاعیل، مفاعیلُن فاء.