میانِ این همه زیبا که در نگاهِ من است،
شبِ دو چشمِ فریبات قبله گاهِ من است
به جُز طوافِ جمالت نمی کند قدمم
که حَجّ واجبِ من خود همین گناهِ من است!
شعاع اختر تو بر فراز این صحرا،
نمایدم که چه سو ره، کدام چاهِ من است
اگر چه قاضی ی این مَحکَمه رقیبم بود،
در این میان دلِ سرگشته ام گواه من است
دگر به صید دل کس نمی رود خسرو
شده اسیرِ کمندی که دست شاه من است