پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

دیدار با دوزخیان وجدلی با امام! – فرید انصاری دزفولی

بعد از خفه کردن و کشتن بیرحمانه و سبعانه جورج فلوید توسط پلیس شهر مینیاپولیس، اعتراضات سراسری در آمریکا و جهان بر علیه این قتل فجیع و نژاد پرستانه به وقوع پیوست.

روز چهارشنبه سوم ژوئن آقای خامنه ای در یک سخنرانی تلویزیونی به شدت به عملکرد دولت آمریکا در برخورد با معترضان به کشته شدن جورج فلوید تاخت و گفت:  “در جنایتی واضح و آشکار مردم را می‌کشند و عذر خواهی هم نمی‌کنند و زبانشان هم دراز است دم از حقوق بشر هم می زنند.”

بعد از شنیدن این سخن  از زبان کسی که متهم به سرکوب سیستماتیک مخالفان و کشتار آنها است و قیافه حق به جانب گرفتن او در خود فرو رفتم و گفتم کسی که رفتار فراقانونی نیروهای انتظامی و امنیتی رژیم اش با معترضان در ایران غیر انسانی و فوق سبعانه می باشد- از جمله با معترضان آبان ۹۸ – و مورد انتقادهای شدید نهادهای حقوق بشری و شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد قرار گرفته است؛ چگونه به خود اجازه می دهد بی شرمانه چنین بگوید و قیافه دایه مهربانتر از مادر بخود بگیرد. مدت دو روز راجع به پررویی و گستاخی او فکر می کردم که رهبر حکومتی که طی چهل و یک سال زمامداری روزانه دستش در به خون هموطنانش آغشته است می گوید:

 “در جنایتی واضح و آشکار مردم را می‌کشند و عذر خواهی هم نمی‌کنند و زبانشان هم دراز است دم از حقوق بشر هم می زنند.”

پنجشنبه شب وقتی به خواب رفته بود در میانه خواب تو گویی در یک خرابه ای وارد شدم که از کنارش رودخانه ای جریان داشت که رنگ آبش  قرمز خونابه ای بود و در لابلای خرابه های از دور آتشی شعله ور می دیدم.  تا آمدم از کسی بپرسم اینجا کجاست مردی از آن دور مرا صدا زد و گفت فرید بیا جلو. با ترس و لرز به جلو رفتم.  فردی جلویم سبز شد و گفت فرید مرا می شناسید. پاسخ دادم خیر، او پاسخ داد من چنگیز خان مغول هستم همانی که به ایران حمله کردم و از کشته ها پشته ساختم. یک مرتبه به خود لرزیدم و با ترس و لرز گفتم بفرما چه امری دارید، من اصلا نمی دانم اینجا کجاست. گفت مهم نیست بدانی اینجا کجاست، ولی چون نثر خوبی داری از تو می خواهم فردا در شبکه های اجتماعی مثل فیسبوک و اینستاگرام از جانب من بنویسید؛ این پلیس ها در امریکا با خشونت و کشتاری که مرتکب شده اند واقعا پر رو هستند و باعث آبروریزی من شدند. بنویس هی دم از حقوق بشر می زنید یعنی این آقای فلوید حقوق بشر نداشت.

پرسیدم سردار بزرگ چرا داشته است اما شما که ، یکمرتبه حرفم را قطع کرد گفت بنویس و حتما بنویس:

 “در جنایتی واضح و آشکار مردم را می‌کشند و عذر خواهی هم نمی‌کنند و زبانشان هم دراز است دم از حقوق بشر هم می زنند.”

یک مرتبه از صلابت او بیدار شدم. تو دلم گفتم حالا چنگیز هم طرفدار حقوق بشر شده است.

دوباره به خواب رفتم. دوباره در خواب و بیداری بودم که در همان مکان تاواریش استالین را دیدم.

او با همان سبیل پهن و درشت و با همان کیش شخصیت به فارسی گفت: رفیق فرید می دانی من مبدع مفهوم “دشمن مردم” هستم.  فردا از زبان من بنویس که ترامپ دشمن مردم است و بر روی هموطنانش اسلحه کشیده و مرتکب خطای بزرگی شده است. یادت است رفیق مائو می گفت امپریالیست ها ببر کاغذی می باشند. اکنون آمریکا هم دوران انحطاط و افول خود را به عنوان یک ابرقدرت سپری می کند.

پس از جانب من بنویس که این دولت ترامپ:

مردم را میکشند _ زبانشان هم دراز است _ تازه عذرخواهی هم نمی کنند.

برگشتم که بگویم تاواریش ( رفیق) این یک پلیس بوده است نه ترامپ و ترامپ …. که دیدم افرادی از کاگ‌ب او را احاطه کردند و دور شدند.

بیدار شدم و دیدم نه بابا خبری از رفیق استالین نیست.

خواب بد جوری از سرم پرید. روی تخت غلت زدم و غلت زدم. فکر کنم بعد از نیم ساعتی یا شاید کمی بیشتر خوابیدم.

تازه خوابیده بودم که یکباره جناب هیتلر پیشوای رایش آلمان نازی به خوابم آمد. تا او را دیدم گفتم یک “هایل هیتلری” بگویم تا مرا به اتاق گاز نفرستاده است.

بعد از هایل هیتلر گفتنم، دیدم هیتلر دست روی شانه ام گذاشت و گفت درست است ما اتاق گاز آشویتس و اردوگاه مرگ داشتیم ولی ما امروز مثل آقای خامنه ای برای جورج فلوید به عزا نشسته ایم تا مشت محکمی به دهان آمریکا بزنیم. امر می کنم فردا حتما بنویس Herr هیتلر گفته: خاک تو سر آمریکایی ها به کند خب آخر چرا اینقدر نژاد پرست هستند و فکر می کنند مثل ما آلمانی ها نژاد برترند. آنها بی خود می کنند چنین فکر کنند. نژاد پرستی و شکوهمندی نژادی مختص ما نازی ها که آریایی هستم بود. کشتن جورج فلوید یک جنایت جنگی است. بنویس نژاد پرست های آمریکائی: 

 “در جنایتی واضح و آشکار مردم را می‌کشند و عذر خواهی هم نمی‌کنند و زبانشان هم دراز است دم از حقوق بشر هم می زنند.”

تا آمدم بگویم آقا هیتلر شما میلیون ها انسان را سوزاندید و به خاک و خون کشیدید. خودتون اتاق مرگ داشته اید و آن همه جنایت مرتکب شده اید و حالا این بی شرمی و پررویی نیست که چنین بگویید تازه از زبان قاتلی مثل خامنه ای. که دیدم چند نفر نمی دانم از گشتاپو بودند یا از اس اس ها اسلحه به طرفم کشیدند که یک مرتبه از وحشت از خواب پریدم.

به رعشه افتاده بودم و بدنم غرق عرق شده بود. آبی خوردم تا کمی آرام بگیرم. بهر تقدیر ده بار یا بیشتر از یک تا صد شمردم که  دوباره خوابیدم.

وقتی خوابیدم نمی دونم چه ساعتی بود شاید حوالی سحرگاهان بود که امام خمینی بخوابم آمد. تک و تنها در همان خرابه ها پرسه می زد و کمی بعد نشست در کنار همان رودخانه و جام آبی در دست داشت هر بار که جام را در رودخانه می زد جام مملو از خون می شد و می نوشید و از نوشیدن آن لذت می برد. با همان زبان روستائی گفت پسر شیخ تو کجا و اینجا کجا. به رسم ادب سلامی کردم و گفتم امام خمینی خودم هم نمی دانم چرا اینجا هستم. از هر دری سخن گفتیم. از قولها و وعده هایش در فرانسه تا آمدنش به ایران تا کشتار در بام مدرسه رفاه، کشتار دانشجویان بنام انقلاب فرهنگی تا کودتا علیه بنی صدر اولین منتخب مردم و … تا اینکه نمی دانم چطور حرف رفت سر قتل جورج فلوید و یکباره گفت : دیدید اینها طرفدار حقوق بشر نیستند. ما از اول گفتیم ” آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند “. ” در نهاد و سرشت آمریکا، کینه و دشمنی با اسلام ناب محمدی موج مى‏زند”. ما به زودی “کاخ سفید را مبدل به حسینه ای می کنیم و پرچم اسلام ناب محمدی را بر سر در کاخ سفید برافراشته می سازیم “.  این ها خجالت نمی کشند با جنایت واضح و آشکار خودشون را به جهانیان نشان می دهند.  “در جنایتی واضح و آشکار مردم را می‌کشند و عذر خواهی هم نمی‌کنند و زبانشان هم دراز است دم از حقوق بشر هم می زنند.”

گفتم حضرت امام صبر صبر کنید. شما فکر نمی کنید کسی که خودش دستهایش تا آرنج به خون مردم بیگناه ایران آلوده است و جوانان میهن ما را سلاخی کرده، حق ندارد در مورد دیگران چنین بگوید.

گفتم حضرت امام این نوع گفتار تلاش مذبوحانه ای برای انسان نمایی نیست؟ حالا چی شده که شما و آقای خامنه ای برای قتل یک شهروند آمریکایی به عزا نشسته اید و یادتان آمده حقوق بشر؟.

آیا این اشک تمساح توجیه آنهمه جنایات خودتون نیست؟ اگر راست می گوئید و می دانید که جنایت بد است پس چرا خونریزی کردید و بساط تازیانه و دار راه انداختید؟. چرا یک سیستم جنایتکار و نظامی ضد بشری بر مبنای دروغ بنا نهادید و حاکمیت مردم از مردم را غصب و سلب کردید؟. شما گفتید: «حکومت اسلامی یک حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی است.» دموکراسی یعنی قوای حکومت ناشی از اراده ملت است. در دموکراسی شهروندان صاحب حق و حقوق و حاکم بر سرنوشت  خویش می باشند. در دموکراسی حق بر فراز قانون قرار دارد در صورتی که در حکومت ولائی شما ولی فقیه بر فراز قانون قرار دارد. دموکراسی نظامی است که در آن ملت منشاء حکومت است. شاخص دموکراسی تساوی حقوقی تمام شهروندان در برابر قانون است یعنی همه آحاد ملت بدون کوچکترین تبعیضی  در برابر قانون دارای حقوق یکسانی می باشند.  اما شما حکومتی برای خویش و باند خود بنا کردید متکی بر خیانت و جنایت. هر چند که قول داده بودید: “من و سایر روحانیون در حکومت پستی را اشغال نمی‌کنیم” و یا “علما خود حکومت نخواهند کرد. “

خمینی به ناگهان از جا برخاست و گفت: این ها حرف های و وعده های ما در پاریس بودند و شرایط ایجاب می کرد.  امروز هم هدفی از این گفتار داریم و شما از عالم غیب و شرع الهی و مجازات اسلامی بی خبرو بی اطلاع می باشید.

جوابش دادم، شما به دنبال اهداف ناپاک خود هستید وگرنه چه عالم غیبی و چه شرعی؟! عمری با شیادی و دروغگوئی به اسم عالم غیب و دین و شرع مقدس فقط جنایت و ترور کرده اید‌ و مردم را در جهل و خرافات نگاه داشته اید. یادتان است در فرانسه گفتید: « روحانیون قصد حکومت ندارند و پس از انقلاب، من به قم می روم و حکومت را به دست صالحان می سپارم و روحانیون مسئولیت امور اجرایی را به عهده نمی گیرند ». اما شما حکومتی بر اساس تزویر و دروغ و جنایت بنا نمودید که در آن تا به امروز جانیان و چپاولگران بدون هراس حکومت می کنند. با تارومار کردن و به دار آویختن دگراندیشان استبدادی ضد انسانی تر و خشن تر و جنایتکارتر از استبداد شاهی بنام دین برپا نمودید. 

در ضمن چه هدفی بجز خونخواری در سر داشته اید و دارید. مگر ممکن است کشتن ۴۰۰۰ ایرانی در سال ۶۰ و ۶۱ را فراموش کرد.

مگر میشود کشتار بیش از ۵۰۰۰ زندانی بی گناه را به فرمان شخص شما در تابستان ۶۷ از یاد برد. آخر آنان چه گناهی مرتکب شده بودند که حتی از داشتن گوری و قبری هم محروم گشتند. شما هنوز شیادانه از ظلم و جور دفاع می کنید.

امام نگاهی خونین به من کرد و گفت کافی است و لاکن من رفتم. گفتم آقا سید صبر کن صبر کن که دلم خون است از دست شما و خیلی حرف برای گفتن دارم و لطفا آخوند بازی در نیار تا بگم.

گفتم مگر میشود کشتار ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ و قتل های زنجیره ای و سر بریدن فروهر ها و بختیار و قتل دگراندیشان را در داخل و خارج از کشور فراموش کرد. مگر میشود ترور دکتر قاسملو و شرفکندی و ندا آقا سلطان و هاله سحابی و دکتر سامی و زهرا کاظمی و فرزاد کمانگر و زهرا بنی یعقوب و پویا بختیاری و و و را فراموش کرد. هرگز!  همین چند روز قبل جانشین شما خامنه ای دو جوان دانشجو نخبه را دستگیر کرده و هیچ خبری و اثری از آنها نیست.

گفتم آقا سید اینجا من و تو تنها هستیم و پاسدار و ماستداری هم نیست که با سر نیزه و مسلسل ازت دفاع کند.

امام با عبا و عمامه شروع کرد به راه رفتن و گفت فرید شانس آورده ای که اینجا پاسداری نیست وگرنه دستور می دادم… . نگذاشتم سخنش تمام شود و با عصبانیت گفتم  رو که نیست، سنگ پای قزوین است.

گفتم طی چهار دهه است که کارتان فقط ضرب و شتم و سرکوب و زندان و کشتار و اعدام بوده است. در یک کلام رژیمی غاصب و اشغالگر بر مبنای خیانت و جنایت و فساد بنیان نهادید حالا هم با زبان زور و توسل به قهر مرا تهدید می کنید. گفتم یادت رفته ۸ سال جنگ را بخاطر اسرائیل و انگلیس و آمریکا ادامه دادید و مشتی جوان و نوجوان را به کشتن دادید. مملکت را ویران نمودید و هزار میلیارد دلار به کشور خسارت وارد کردید و آخرش هم با نوشیدن جام زهری تسلیم صدام شدید.

حالا برای حفظ نظام منحوس و پلید تان و تحقیر کردن مردم ایران مثل چنگیز و هیتلر بخواب من می آیید که حرف آقای خامنه ای را تکرار کنید تا از زبانتان بنویسم:

 “در جنایتی واضح و آشکار مردم را می‌کشند و عذر خواهی هم نمی‌کنند و زبانشان هم دراز است.”

آقا سید مگر شما در طی چهل و یک سال گذشته بعد از کشتن ده ها هزار نوجوان و پیر و جوان ایرانی از مردم ایران عذرخواهی کرده اید که حالا من پیام شما را منعکس کنم. چرا وقتی از آقای بنی صدر خواستید که به ایران برگردد و آقای بنی صدر به شما گفت به شرطی به ایران برمی گردم که شما در تلویزیون از مردم بابت جنایات خود عذرخواهی کنید. چرا بابت آنهمه جنایات خود از ملت شریف ایران عذرخواهی نکردید. آقای خامنه ای از کدام جنایت و رفتار غیر انسانی خود پوزش خواسته است که حالا می خواهد دیگران عذرخواهی نمایند. 

نه هرگز از زور اطاعت نمی کنم و پیام شما را نمی رسانم. حقوق بشر و کرامت انسانی و عدالت خواهی را قبول ندارید و سر سوزنی بوئی از انسانیت و انسان مداری نبرده اید. خجالت و شرم حیا که ندارید لااقل خفه شوید.

یک هو امام بر سرم نعره ای کشید گفت: «حفظ نظام اوجب واجبات است. آدمکشی که سهل است در صورت لزوم دین را هم تعطیل می کنیم و خدا را به پایین میکشیم.»

https://akhbar-rooz.com/?p=34497 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x