پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

گفتگوی* سایت “توده ای ها” با فرهاد عاصمی در باره حزب توده ایران وعلی خاوری

 پیش از آغاز گفتگو خواهشمندم که کمی در باره ی گذشته خود و آغاز نبرد درازی که خوشبختانه هنوز پایان نیافته است بگویید؟ 

پاسخ: رفیق جان با سپاس برای سخن های مَحبت و تشویق آمیز شما در ارزیابی از فعالیت من به عنوان یک عضو حزب توده ایران. درواقع نیززندگی من با تبدیل شدن به هوادار حزب توده ایران در کلاس پنجم ابتدایی جهت و مضمونی یافت که تاکنون ادامه دارد. لذا می‌توان آن را گوشه‌ای از نبردی ارزیابی نمود که تاریخ مبارزه حزب طبقه ی کارگر ایران را تشکیل می دهد. در سال ۱۹۵۱ (۱۳۲۹) و در جریان جمع آوری امضا توسط حزب توده ایران و سازمان جوانان توده برای نجات جان روزنبرگ ها، زن و شوهر آمریکایی که به اتهام جاسوسی برای اتحاد شوروی در آمریکا به مرگ محکوم و اعدام شدند، راه من و جهت یابی زندگی سیاسی- اجتماعی من تعیین شد.

زندگی من تنها یک نمونه است در کنار صدها و هزاران نمونه ی دیگر از رفقای حزبی در طول تمام این سال ها. رفیق عزیز خاوری در مصاحبه اخیر خود با نامه مردم، سرگذشت نوجوانی خود را را از مشهد برمی شمرد که اکنون با سن ۹۷ سالگی در مواضع انقلابی خود باقی است و نقش عمده‌ای در مبارزات حزب توده ایران ایفا کرده است. رفقای دیگر نیز در ایران و خارج از کشور حضور دارند که چنین نمونه‌ها را تشکیل می دهند، که ذکر نام رفیق عزیز محمدعلی عمویی به عنوان یک نمونه از زندگی توده‌ای ها، شایسته و ضروری است.

پرسش: یادداشت نگهداری و بایگانی یادماندگان شما در این پیوند می تواند بسیار ارزنده باشد. بگذارید به گفتگویی در باره ی برخی از نکته های نه چندان روشن تاریخ حزب بپردازم.

بگذارید گفتگو را از پلنوم شانزده ام آغاز کنیم که در آن خط ملی- دموکراتیک انقلاب برجسته و پررنگ تر شده بود. دریافت شما از  مقوله ملی- دمکراتیک چیست؟

پاسخ: دیرتر به مساله ی تعریف حزب توده ایران از مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب می پردازم. در اینجا سودمند است به این نکته اشاره شود که جهت گیری سوسیالیستی در تعریف حزب توده ایران برای اقتصاد سیاسی این مرحله الزامی است.  این پنداشت که این جهت گیری تنها در شرایطی ممکن است که اردوگاه سوسیالیستی حضور داشت، نادرست است.

سیاست انقلابی و علمی در دوران پس از انقلابی بهمن کارکرد ذهنی و پندارگونه ی رهبری حزب نیست. مطلق سازی ضرورت بود اردوگاه سوسیالیستی و تأثیر آن، زمینه پایه ریزی تئوری برای سیاست استراتژیک حزب توده ایران نیست؛ این امکان ها ولی نقش کمکی برای پیش برد نبرد طبقاتی در ایران ایفا نمود.

نشان خواهم داد که جهت گیری ضد سرمایه داری در دوران انقلاب بهمن، ولی به ویژه در شرایط کنونی در منطقه و جهان، از سرشت درون زا برخوردار است. ضرورت جهت گیری سوسیالیستی برای اقتصاد سیاسی اقتصاد ملی ایران ضرورتی درون زا است و ناشی از رشد نیروهای مولده در ایران می باشد که بیش از سه دهه گرفتار ٬٬مدرن ترین شیوه تولید سرمایه داری٬٬ است! ناشی از این امر است که به ویژه در دوران کنونی و با سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی در اقتصاد جهانی، تنها امکان برای حفظ حاکمیت ملی و حق حاکمیت ملی در نبرد ضد استعماری، اتخاذ جهت گیری ضد سرمایه داری در اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک است! تنها امکان ممکن برای توسعه ی اقتصادی و آزادی و رهایی از سلطه ی نواستعماری است!

تکیه به این امر که گویا با نبود اردوگاه سوسیالیسم امکان جهت گیری سوسیالیستی برای کشورهای پیرامونی، ازجمله برای ایران، وجود ندارد و لذا صرف نیرو برای مبارزه سوسیالیستی عبث است، که از جمله در مقاله ی “وحدت اندیشه و اسلوب تحلیلی حزب توده ایران  (نویدنو) طرح می شود، برداشتی نادرست است.

این برداشت عنصر خارجی را در رشد اجتماعی مطلق می سازد. درست با چنین استدلالی استعمارگران اسپانیایی خلق های بومی آمریکایی را قتل عام کردند، ثروت‌های آن‌ها به غارت بردند و دوران استعماری را آغاز نمودن که با شیوه ی برده‌داری مدرن در آمریکا برای بشریت فاجعه آفرید. این روزها نمونه‌های جنایتکارانه آن با قتل عمد سیاه پوست آفریقایی تبار آمریکایی فلوید توسط پلیس سفید پوست در این کشور، سلطه ی بربریت حاکم را به نمایش می‌گذارد و یک بار دیگر نادرستی استدلال استعمارگران را به اثبات می رساند که گویا نقش عنصر خارجی برای رشد اقتصادی- اجتماعی نقشی مطلق گرانه و عمده است.

تکیه به عنصر خارجی برای تغییرات اقتصادی- اجتماعی در ایران نقش نبرد طبقاتی را در جامعه نفی می کند. انتظار کشیدن در «کوپه ی قطار» را توصیه می‌کند برای رسیدن قطار به «ایستگاه سوسیالیسم» که لنین خاطر نشان می سازد. گویا آن هنگام باید مبارزان سرافراز و پیروزمند و شاد قدم به جامعه ی سوسیالیستی بگذارند!

«کمونیسم»، آنطور که مارکس- انگلس تأکید دارند، یک «برنامه آرمانی نیست که باید واقعیت را با آن منطبق ساخت». «کمونیسم» مبارزه امروز، «پراتیک انقلابی» امروز در نبرد طبقاتی جاری در جامعه است  که باید به آن عمل نمود!

پرسش درباره ی مضمون مرحله ی ملی– دمکراتیک انقلاب که تعریف حزب توده ایران از شرایط دوران انقلاب بهمن است که به درستی نیز در کنگره ششم حزب توده ایران مورد تأیید قرار گرفته است، پرسشی پرسویه است!

نخست باید ذکر شود که نگارش درست مقوله ی ملی- دمکراتیک، همیشه و توسط همه ی رفقا به درستی انجام نمی شود. برخی ها آن را مرحله ملی و دمکراتیک می نامند و یا شاید حتی آن را دو مرحله و دو گام درک می کنند. این رفقا ظاهراً تعریف «صورتبندی اقتصادی- اجتماعی» را نزد بانیان سوسیالیسم علمی به صورتی درک نکرده اند که مورد نظر آن‌ها از مضمون یک «فرماسیون» نتیجه می‌شود و مارکس و انگلس آن را توضیح داده اند.

با نگارش ترکیب «ملی- دمکراتیک»، در‌واقع کلیت شرایط یک مرحله ی تاریخی، یک مرحله ی تام و تمام بیان می شود. «انقلاب دمکراتیک» و یا «انقلاب بورژوا دمکراتیک» نیز بیان یک فرماسیون تام و تمام است.

برای نمونه، مرحله ی ملی- دمکراتیک که در جمهوری خلق چین آن را «سوسیالیسم چینی» می نامند، زیرا برقراری هژمونی طبقه کارگر با پیروزی انقلاب در سال ۱۹۴۹ تحقق یافت، یک مرحله ی تام و تمام فرازمندی جامعه است که تجربه در جریان در چین آن را مورد تأیید قرار می دهد. تجربه‌ای که بر پایه به مورد اجرا گذاشتن برنامه نوین اقتصادی لنین (نپ) و اندیشه دن سیائو پینگ به مورد اجرا گذاشته می شود.

در این مرحله هنوز شیوه ی تولید سرمایه داری و برخی از روابط سرمایه دارانه در تولید مواهب در جامعه برقرار است. هدف برنامه‌ای در این دوران که از طریق برنامه‌های مرکزی تعیین می شود، تجهیز همه ی نیروهای ممکن در جامعه است به منظور تحقق بخشیدن به برنامه ی مرکزیِ اقتصادی- اجتماعی در این مرحله با جهت گیری ضد سرمایه داری و ضد استعماری- ضد امپریالیستی. شرکت ها و تولید کنندگان خصوصی می‌توانند با شرکت خود در تولید، در کنار برخورداری از سود برای سرمایه، از سود برای نوآوری نیز استفاده کنند. ولی این امکان تنها در چارچوب اجرای برنامه‌های پنج ساله ی مرکزی مجاز است.

امکان صاحبان ابزارهای کار برای انباشت سود و سرمایه و ثروتمند شدن ولی به معنای برخورداری از قدرت سیاسی در جامعه به منظور تقسیم ثروت نیست. کارکرد لوبیسم و شیوه ی لوبی گری پایان یافته است. امکان ثروتمند شدن در شرایطی برقرار است، که مالکیت زمین به مالکیتی عمومی بدل شده است. هیچ فرد و یا شخصیت حقوقی در جمهوری خلق چین مالک زمین نیست.

در مقاله‌ای که اخیر در توده‌ای ها انتشار یافت (https://tudehiha.org/fa/11630) در ارتباط با مواضع توده‌ای ستیزان، در بخشی با عنوان چین کشوری سوسیالیستی یا سرمایه داری است؟ و به نقل از رساله ی مارکسیست ایتالیایی ولادیمیرو جیاشه ساختارهای مالکیتی در اقتصاد و نقش بازار سوسیالیستی و همچنین نقش پراهمیت مالکیت عمومی- همگانی برای تأمین شرایط دستاوردهای اقتصادی- اجتماعی به سود زحمتکشان و یا نقش بانک مرکزی در کنترل سرمایه و سرمایه‌گذاری و تأمین اعتبار مالی برای بخش‌های متفاوت اقتصاد در جمهوری خلق چین توضیحاتی داده شده است.

حزب کمونیست چین سال ۲۰۴۹، سال سدمین سالگرد پیروزی انقلاب را زمان احتمالی پایان مرحله‌ای حدس می‌زند که در آن با ایجاد شدن شرایط مادی و معنوی ضروری، جامعه ی چینی به «رفاه پیش رفته در هارمونی» دست یافته است. به منظور درک مضمون واژه ی «هارمونی»، باید به مساله ی عمده ی رشد فرهنگ نوین در جامعه توجه ی خاص داشت.    آیا باید این زمان را پایان مرحله اول و یا آغاز مرحله ی دوم جامعه ی کمونیستی در چین برداشت نمود، هنوز روشن نیست.

نکته ی دوم که باید در زمینه تعریف مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب مورد توجه قرار داد این نکته است که گرچه وظیفه های این مرحله در کشورهای پیرامونی، وظیفه هایی هستند که تحقق بخشیدن به آن نقش تاریخی بورژوازی را تشکیل می دهد، ولی با توجه به شرایط کنونی و با برقراری سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی بر اقتصاد سرمایه داری در جهان، دفاع از حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی آن، دیگر از عهده ی سرمایه داری کشورهای پیرامونی بر نمی آید. این نیرو نقش تاریخی خود را بدون بازگشت از دست داده است.

دفاع از منافع ملی و حق حاکمیت ملی اکنون به وظیفه ی تاریخیِ طبقه کارگر و متحدان آن بدل شده است. امری که سرشت ملی- دمکراتیک انقلاب را تعیین می کند. در جهانی که امپریالیسم خواستار فروریزی همه ی مرزی ها ملی کشورها است و خواستار نابودی قوانین حامی زحمتکشان و تولید ملی در کشورهای پیرامونی است تا شرایط نواستعماری خود را بر جهان برقرار سازد، تنها طبقه ی کارگر است که قادر است نیروی تاریخی را برای دفاع از منافع دمکراتیک و ملی توده های مردم در کشورهای پیرامونی ارایه دهد.

مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب ایران را باید به مفهوم همین ارزیابی کوتاه از این مرحله درک نمود. به ویژه آن  که تجربه دویست ساله در ایران، که تجربه ی انقلاب شکست خورده بهمن ۵۷ نمونه آخرین و بسیار تلخ و دردناک آن است، نشان می‌دهد که بورژوازی و خرده بورژوازی ایرانی قادر به انجام نقش ملی و دمکراتیک خود نبوده است. هر خوش باوری برای آینده در این زمینه کشنده است!

از این روست که تجهیز و سازماندهی طبقه ی کارگر ایران به مرکز فعالیت سوسیالیستی حزب توده ایران منتقل شده است. نمی‌توان آن را به آینده ی نامعلومی واگذاشت! به امر و وظیفه ی امروزی بدل شده است. در این زمینه متأسفانه کمبود های جدی در فعالیت حزب توده ایران وجود دارد که به برخی از آن‌ها اشاره شد. ضرورت بحث رفیقانه و جستجوگر و یافتن راه حل و سنتز دیالکتیکی تضاد و تناقض ها در نظرات توده‌ای ها، و همچنین در کلیت طیف چپ ایران به شدت به چشم می خورد. در این زمینه باید توده‌ای ها پیش قدم باشند و هستند و به کوشش خود می افزایند.

باید با هدف توضیح درستی ارزیابی فوق به متحدان طبقه کارگر، امکان تحقق بخشیدن به برنامه اقتصاد ملی- دمکراتیک را به متحدان نزدیک و دور طبقه ی کارگر نشان داد و آگاهی به این واقعیت را به آن‌ها منتقل نمود. این یک کوشش «زور»گویانه نیست که برخی ها نسبت به فعالیت حزب در دوران انقلاب بهمن مطرح می سازند. این وظیفه ی «تربیت مربی» است که مارکس- انگلس توضیح می‌دهند که به طور ساده باید با توضیح روشنگرانه- ترویجیِ برنامه ی انقلابی حزب عملی گردد. بدیهی است که وظیفه ی «تربیت مربی» تنها در همزمانی با مبارزه ی سوسیالیستی به منظور تجهیز طبقه ی کارگر مؤثر است که حزب توده ایران در دوران پس از انقلاب به آن عمل نمود و متاسفانه در «انتقاد» منظور نمی شود!

ولی در ضمن و به طور عمده توضیح روشنگرانه- ترویجی برای مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب به عنوان حربه اساسی به منظور تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر باید عملی گردد. درک نقش آگاهانه هژمونی طبقه ی کارگر در حاکمیت آینده در ایران توسط طبقه ی کارگر و همه ی زحمتکشان در ایران حربه ی اصلی و اساسی است! حاکمیتی که باید  در گام اول  با گذار انقلابی از دیکتاتوری حاکم و نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی تدارک دیده شود!

مضمون مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب را من اینگونه ارزیابی می کنم. شاید تدارک برگزاری یک سمینار علمی در این زمینه کمک باشد. برای روشن شدن مساله و هم برای جلب متحدان نزدیک و دور طبقه ی کارگر نیاز مبرم به جبهه ضد دیکتاتوری با سرشتی قویاً ضد امپریالستی وجود دارد و انکار ناپذیر است.

پرسش: پس از انقلاب شما که بخشی از رهبری روز حزب توده ایران بوده اید خط مشی پس از انقلاب حزب را چگونه بر رسی می کنید؟ آیا سخن آنهایی که این خط را پشتیبانی از آقای خمینی می نامند درست است؟ یا این که در گفتگوهای شما با دیگر رهبران حزب سخن از پشتیبانی از خط ملی- دموکراتیک انقلاب بوده است و سیاست های رهبری برامده از انقلاب با همسنجی با این آماج ها بررسی می شده است؟    

پاسخ: «خط مشی پس از انقلاب حزب» که شما درباره ی آن پرسش می کنید، در پلنوم شانزدهم کلمه‌ای در بررسی آن طرح نشد. هنگامی که می‌گویم کلمه‌ای درباره ی سیاست حزب توده ایران در دوران پس از انقلاب بحث نشد، مبالغه نمی کنم. رفیق خاوری اشاره دارد که اسکندری و دیگرانی خواستار اخراج رهبری از حزب بودند. مواضع آن‌ها علیه سیاست استراتژیک و تاکتیکی حزب روشن و شفاف بود. لذا نیازی نیز به بحث نداشتند. رفیق صفری نیز نظراتش را در سندی که از قبل تنظیم کرده بود، که از آن صحبت خواهد شد، ارایه داشت که مضمون آن تعیین شعار سرنگونی ج ا به عنوان شعار روز است که می‌توان با مراجعه به اسناد پلنوم آن را دریافت. رفیق عزیز علی خاوری که ظاهراً در دیدارهایی به همین نتیجه‌گیری رسیده بود که رفیق صفری مطرح می کرد، دیگر برخلاف گذشته دفاعی از سیاست دوران انقلاب نکرد که در موارد دیگری که توضیح می دهم، انجام داده بود. رفیق ژیلا سیاسی نیز سخنی نراند. برخی برخوردها را رفقای آذربایجان طرح نمودند که بیش از آنکه در ارتباط با مضمون سیاست حزب باشد، تصویه حساب با رفیق صفری بود که پیش تر در سرکشی با بابک امیرخسروی به تبریز سفر کرده بود و با دعوا بازگشته بود که در کمیسیون شهرستان‌ها مطرح شد (به آن آشاره دارم).

دیرتر در باره سیاست دوران انقلاب حزب باز هم خواهم گفت، اینجا تنها اضافه کنم که برنامه تنها برنامه انقلابی ممکن بود که می‌توانست حزب طبقه ی کارگر ایران اتخاذ کند. این یک برنامه و خط مشی انقلابی بود، زیرا از واقعیت «نبرد طبقاتی» جاری در ایران بیرون کشیده شده است. کارکرد ذهنی و پندارگونه ی رهبری حزب نبوده است. با تئوریزه کردن واقعیت شرایط در انقلاب بهمن و نتیجه‌گیری از آن زایده شده است.

تنها یک گردان رزم دیده و آبدیده شده مانند حزب توده ایران می‌توانست چنین برنامه ی علمی و واقع‌بینانه ای را ارایه دهد و ارایه داد. گردان کوچک چندین ده نفره از رفقای بازآمده به ایران و رفقای «نوزاد» انقلابی سازمان نوید می بایست اکنون در مبارزه‌ای پرحوصله، هشیارانه، تیزبین و علمی- انقلابی، در روندی اصلاح طلبانه به منظور تثبیت حاکمیت برآمده از انقلاب بکوشد و درعین حال تمام توان خود را در این نکته متمرکز سازد که انقلاب سیاسی بزرگ مردم میهن ما که مساله تصاحب قدرت را حل کرده است، در جهت گیری اقتصادی- اجتماعی تعمیق یابد. این برنامه استراتژیک که در عین حال اشکال مبارزه ی تاکتیکی را نیز تعیین می کرد، بی همتا بود و است. موفقیت روزافزون این سیاست علمی و انقلابی، علی‌رغم انواع فشارهای ارتجاعی و سردرگمی ها نزد متحدان بالقوه، غیرقابل انکار است.

اکنون ولی ما با دو برخورد ارتجاعی به آن روبرو هستیم. برخی ها آن را ساده انگارانه «پشتیبانی از آقای خمینی» می نامند. ساده انگاری ای که بدون هر استدلال مشخص عملی می‌گردد و لذا همانقدر خصمانه و ارتجاعی است که هم سان برخورد توسط مخالفان و توده‌ای ستیزان است.

گروه دیگر نیز با برخوردی مکانیکی مانند گروه اول به این سیاست علمی و مشخص، از آن «گاو مقدسی» می‌سازد که گویا  برنامه‌ای ابدی است. این برخورد ارتجاعی که با تأیید سیاست «اتحاد و انتقاد» می‌خواهد جنبش توده‌ای را به دنباله ی روی این یا آن لایه از حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی تبدیل سازد، از این رو سرشتی ارتجاعی داراست، زیرا تز و تئوریری خود را با انتقال دیالکتیکی سیاست «اتحاد و انتقاد» به شرایط عینی کنونی در ایران عملی نمی سازد.

نظرات ارتجاعی این گروه که از درون شرایط مشخص کنونی بیرون کشیده نشده است، همانقدر ساده نگرانه و مکانیکی است و ارزیابی غیر دیالکتیکی را از سیاست حزب توده ایران پس از انقلاب تشکیل می دهد، که مخالفت مکانیکی گروه اول با آن ارتجاعی است. نه رفقای گروه اول، و نه رفقای گروه دوم تاکنون استدلالی درباره ی درستی یا نادرستی برنامه استراتژیک حزب در آن دوران طرح نمی کنند.

نه مخالفان و نه موافقان آماده ی یک بحث مشخص درباره ی آن سیاست و یا چگونگی انتقال دیالکتیکی آن به شرایط کنونی هستند.

انتقاد هایی که در از کم توجهی به مساله ی «دمکراسی» و از «خوشبینی پیش از حد» و گویا «عقب نشینی های غیرمجاز تئوریک» نسبت به رهبری دوران انقلاب و مبارزات آن طرح می شود، هیچ گاه به سطح انتقاد دیالکتیکی ارتقا نیافته است. زیرا هیچ سنتز و پیشنهاد مشخصی را به عنوان جایگزین برای سیاست انجام شده ارایه داده نشده است. رفقای انتقاد کننده همانقدر آماده  برای بحض مشخص نیستند و گفتگو را قطع می کنند، که رهبری کنونی حزب هم  بررسی انتقادی به سند پلنوم وسیع اخیر را که به عنوان «بخش ایران» هیئت سیاسی انتشار یافته پاسخ نمی‌دهد – حتی دریافت آن را اطلاع نمی‌دهد – همانطور که رفقای ده مهر و دیگران نیز خود را در پشت سکوت متکبرانه پنهان می کنند.

موقعیتی که من با آن در پلنوم هیجدهم روبرو شدم، پیچیده و پاسخ متناسب به آن آسان نبود. در ارتباط با سند تنظیم شده توسط رفیق صفری صحبت می کنم. مخالفت من در کمیسیون با استراتژی پیشنهاد شده، همان‌طور که آنجا اشاره دارم، بازتاب مثبتی نیافت.

پرسش: رفیق خاوری در گفتگوی تازه خود با نامه مردم می گوید که برخی ها می گفتند که “رفیق کیانوری گفته اگر از روی جسد ما هم رد بشوند ما خط امامی هستیم” ، خود من هم از رفیقان دیگری در باره چنین بازگویی شنیده ام، اگرچه که هرگز به آن باور نداشتم.

آیا خود شما با نزدیکی که به رفیق کیانوری داشته اید، هیچگاه چنین سخنی را از خود این رفیق  شنیده اید؟

پاسخ: آن کسی که از «پشتیبانی از آقای خمینی» صحبت می کند، در‌واقع از بحث درباره ی استراتژی و تاکتیک انقلابی حزب توده ایران فرار می کند. چنین اندیشه‌ای در بهترین حالت این سیاست پیچیده و علمی را درک نکرده است. 

از درون این درک نکردنِ سیاست علمی و انقلابی حزب توده ایران است که سخنان احساسی بیان و آن را به زنده یاد رفیق نورالدین کیانوری نسبت داده می‌شود که شما درباره ی آن پرسیده اید. «رفیق کیانوری گفته اگر از روی جسد ما هم رد بشوند، ما خط امامی هستیم». این بیان در بهترین حالت می‌خواهد ساده نگرانه سیاست علمی حزب توده ایران را مورد انتقاد قرار دهد، بدون آن که جسارت برخورد علمی برای نفی استراتژی حزب توده ایران را در دوران پس از انقلاب از خود نشان دهد.      این بیان ٬٬احساسی٬٬ از زبان رفیق کیانوری، یک بررسی علمی سیاست استراتژیک انقلابی حزب توده ایران نیست. انتقال بحث به بحث سر کوچه و بازار است! آن‌هایی که گفته و نوشته‌های زنده یاد کیانوری را حاضرالذهن دارند و یا به آن‌ها مراجعه بکنند، از بیان دقیق این رفیق سترگ متعجب می شوند. تعجبی که ناشی از پایبندی رفیق کیانوری است به اسلوب دیالکتیک ماتریالیستی در بررسی و تحلیل‌های خود.

البته یک هسته ی از واقعیت در این بیان احساسی که به رفیق کیانوری نسبت داده می شود، وجود دارد. درواقع هم «خط امام» مخلوق اندیشه ی انقلابی حزب توده ایران و رهبری هشیار آن است! جزوه ی سبزرنگ «خط امام» نشان بزرگ‌ترین هشیاری حزب توده های زحمت است برای پیش برد سیاست انقلابی خود از طریق آموزش ازجمله شخص آیت الله خمینی. رهبری حزب توده ایران با پایبندی به تز اول فویرباخ، با انتشار جزوه «خط امام» به وظیفه ی «تربیت مربی» عمل می‌کند که مارکس مطرح می سازد: «آموزش ماتریالیستی درباره ی این  که افراد محصول اوضاع و احوال و تربیتند [صراحت دارد] .. لذا خود مربی را باید تربیت کرد. .. تطابق تغییر اوضاع و فعالیت انسانی می‌تواند فقط به مثابه ی پراتیک انقلابی بررسی گردد و تعقلاً درک شود.» تئوریزه کردن  پراتیک انقلابی جاری در جامعه که شیوه ی کارکرد نظری- تئوریک حزب توده ایران است، تنها اسلوب علمی است در همه ی زمان ها به منظور یافتن وظیفه های روز حزب توده ایران و جنبش!

در سفری که به دعوت حزب کمونیست بلغارستان در سال ۱۹۸۲ انجام شد، رفیق خاوری و من به عنوان نماینده حزب توده ایران شرکت داشتیم. ما در سوفیه دو دیدار با مسئول خارجی کمیته مرکزی حزب داشتیم. هدف از دعوت توسط حزب کمونیست بلغارستان پایان دادن به دوره ی رابطه زشت میان دو حزب بود که با قطع امکان فعالیت رادیو پیک ایران در شب انقلاب بهمن و زیر فشار محمد رضا شاه عملی شده بود. متأسفانه صحبت اصلی که توسط رفیق خاوری انجام شد، به زبان روسی بود. برای من درک گفته شده ها توسط رفیق خاوری ممکن نبود. ولی رفیق بلغاری که آلمانی صحبت می‌کرد و در همین دیدار از من و همسرم برای سفر استراحت دعوت به عمل آورد که دیرتر تحقق هم یافت، ظاهراً علاقه داشت از نظر من هم درباره ی سیاست حزب با خبر باشد، زیرا حزب کمونیست بلغارستان، همانند حزب سوسیالیست متحده آلمان، سیاست حزب توده ایران را مورد تأیید کامل قرار نمی دادند. همیشه نظر خود را با پرسش هایی مطرح می ساختند.  ولی هیچ پیشنهادی هم عنوان نمی‌کردند که گویا حزب توده ایران می‌تواند در شرایط مشخص آن روز به مورد اجرا بگذارد. 

در توضیح هایی که من به رفیق بلغاری دادم که توصیف ساختار و کارکرد سیاست «اتحاد و انتقاد» حزب ستون فقرات آن را تشکیل می داد، هم سویی نظر من با سخنانی که رفیق خاوری پیش تر به روسی بیان کرده بود، کاملاً آشکار بود. اگر هم رفیق خاوری نسبت به سیاست در حال اجرای حزب در ایران نظرات انتقادی داشت، که تنها هم نبود، انتقادها به کارکرد تاکتیکی حزب توده ایران بود و می‌توانست باشد.

دفاع او از سیاست استراتژیک حزب توده ایران هم در این دیدار و هم در چند دیدار با رفقای آلمانی و همچنین با دبیر اول حزب کمونیست ترکیه که در برلن دیداری با او داشتیم، همیشه در تأیید کامل سیاست و برنامه استراتژیک حزب توده ایران قرار داشت. اکنون هم رفیق خاوری در مصاحبه ی اخیر از آن صحبت نمی‌کند که او و رفیق طبری نسبت به سیاست و برنامه استراتژیک حزب، با رفیق کیانوری اختلاف داشته اند!؟

در اینجا من باید باز به سخنان رفیق عزیز منوچهر بهزادی بازگردم. او در دیدارها همیشه از بحث‌های داغ میان رفقای رهبری نقل می کرد. همیشه توضیح نمی داد که کی، چه نظری دارد. بلکه توضیح می‌داد که موضوع بحث‌ها چیست. استدلال های متفاوت را مطرح می نمود. و اگر به ارزیابی می نشست، اغلب آن را ارزیابی خود می نامید. البته در آن دوران بحث‌ها به طور عمده بر سر برنامه ی استراتژیک حزب توده ایران بود. ولی بحث‌ها در دوران انقلاب به ندرت سویه ای استراتژیک داشت. برای نمونه در نشست «کمیته شهرستان ها» که من هم در کنار رفقای افسر کی منش، شلتوکی، ویا بابک امیر خسروی و دیگرانی عضویت داشتیم، بحث‌ها تنها در اطراف چگونگی انجام وظایف روز عملی می شد. سفر بابک امیر خسروی به جنوب که با برخورد با رفقای کمیته اهواز که زنده یاد عسگر شریعت پناهی مسئول آن بود پایان یافته بود؛ و یا سفر رفیق صفری و بابک به تبریز که همچنین با برخورد با رفقای مسئول محلی پایان یافته بود، همگی بر سر چگونگی اجرای تاکتیک‌های مناسب برای دستیابی به سیاست استراتژیک حزب بود.

با توجه به آنچه گفته شد در ارتباط با مساله انتقاد به سیاست حزب توده ایران، می‌توان تنها سخنانی را برداشتی مسئولانه ارزیابی نمود که در آن بتوان از مضمون انتقاد دریافت که صحبت بر سر سیاست استراتژیک حزب توده ایران برای دوران پس از پیروز انقلاب بهمن است، و یا بحث و انتقاد بر سر نکته‌ها و مبارزات روزانه و تاکتیکی است. انتقاد می‌تواند تنها هنگامی سودمند و راهگشا باشد که در آن پیشنهاد مشخص برای وضع مورد انتقاد ارایه شود. طرح پیشنهاد به نوبه خود زمینه بررسی تاریخی را در اسناد برای نگارش تاریخ مبارزات ممکن می سازد. از این روست که این سه روی «انتقاد»، سه روی تعیین کننده در هر انتقادی هستند. درباره ی استراتژی یا تاکتیک، پیشنهاد مشخص ترمیمی و ذکر موضوع در اسناد موجود حزب توده ایران.

پرسش: رفیق خاوری در گفتگوی خود با نامه مردم می گوید که “پلنوم هفدهم حزب در یک وضع بسیار غیرعادی برگزار شد”. و می فزاید که “به‌عنوان نمونه، پرتوی بعدازظهر به‌دنبال من و رفیق طبری آمد و ما را به محل پلنوم برد.”

تا آنجا که به یاد دارم شما از برگزارکنندگان این پلنوم بوده اید و این پلنوم در خانه پدری شما برگزار شده بود. خواهش می کنم که  از روند آماده سازی و برگزاری این پلنوم برای ما بگویید.

پاسخ: پرسش شما درباره ی «وضع غیرعادی» ای که در آن «پلنوم هفدهم برگزار شد» و رفیق عزیز خاوری در مصاحبه اخیر به آن اشاره دارد، یک واقعیت است. اعلامیه ارد‌یبهشت ماه حزب توده ایران درباره ی خطر راست، یعنی تنها سه هفته پس از برگزاری پلنوم هفدهم، نشان این «وضع غیرعادی» است! برگزاری پلنوم باوجود این وضع، هنر حزب است که زیر نگاه دشمن طبقاتی به آن با موفقیت دست زد. چرا این سویه ی انقلابی فعالیت حزب را مطرح نکنیم؟ چرا باید تاریخ مبارزه توده‌ای ها را برای برگزاری موفقیت آمیز پلنوم هفدهم بزرگ نداریم؟ 

برخورد به «وضع غیر عادی» از روز نخست وظیفه‌ای سنگین بود در برابر توده‌ای ها که برگزاری نشست را سازماندهی کردند. خانواده ی من دیگر در ایران نبود. فضای بزرگ خانه تا هر گوشه مورد استفاده قرار گرفت. ولی برای چندین ده نفر وسایل در خانه نبود. وسایل خواب و غیره به طور تدریجی و در طول بیش از یک هفته به خانه منتقل شد. وضع دو خانه یی که از طریق حیات خلوت به هم وصل هستند، چنین است که می‌توانست اتومبیل سواری وارد گاراژ یک خانه و یا وارد در بزرگ اتومبیل روی خانه دیگر بشود و تخلیه گردد. لذا انتقال وسایل لازم و حتی غذا در روزهایی که رفقا در خانه مسکونی من جمع بودند نیز بدون دردسر و جلب توجه بزرگ عملی شد. رفقایی که ما به شوخی آنها را «سیاه لشگر» نامیدیم، در طول سه روز به صورت عید دیدنی به دو خانه وارد شدند و در محل سکونت من جای گرفتند. «فرهاد فرجاد» پر حرف و پرصدا می بایستی بیش از یک بار به صحبت یواش تر فراخوانده می شد. این رفقا، تا آنجا که خاطره من اجازه می دهد، سندهای پلنوم را در شب دو روز پیش از برگزاری پلنوم برای مطالعه دریافت کردند. آن شب و فردا تا بعد از ظهر سکوت نسبی برقرار شده بود، در عوض مصرف چای پایانی نداشت. خروج رفقا و وسایل نیز پس از برگزرای نشست در طول لااقل دو روز عملی شد.

«عید دیدنی» در روز برگزاری پلنوم خیلی زود شروع شد. واقعاً هم برای نمونه رفیق کیانوری و رفیق مریم عزیز چند لحظه‌ای با مادر و پدر من نشستند، آن طور که بارها در دیدارها و دعوت برای دستپخت مادر من نشسته بودند. در آن دیدارها اغلب رفیق کیانوری روی دست خودش می‌زد و می گفت، «خوردن دیگر بس است!»

من خاطره ای از این روز ندارم که کدام رفیق کی وارد شد و به کدام خانه وارد شد. ولی یک خاطره دارم که گفتنی است. میز بزرگ نهاری خوری در عرض اتاق در سمت غرب «مهمان خانه» قرار داده شده بود. در لحظه‌ای توجه به این نکته جلب شد که جایی برای سخنگو در نظر گرفته نشده است. با انتقال کمد باریکی که کنار در ورودی خانه قرار داشت که ۸۰- ۹۰ سانت بلند بود به اتاق برگزاری نشست، مشکل حل شد. می بایستی پشت کمد که بسته نبود، با یک کارتن که به روی آن شعاری نگاشته شد بسته شود. خیال می‌کنم عکسی از این صحنه گرفته شد که باید روزی دوباره پدیدار گردد. این بایای تاریخ است.     با به پایان رسیدن حل مشکل، من نگاه مهربان و تأیید آمیز رفیق زنده یاد طبری را برای حل مساله در خاطر دارم. واقعیت آن است که من تنها سخنرانی رفیق طبری را در خاطر دارم که جلسه را افتتاح نمود. «سیاه لشگر» که هنوز رفقای عضو کمیته ی مرکزی و یا مشاور آن نبودند، در بخش دوم نشست حضور نداشتند.

پرسش: رفیق خاوری می گوید که “رفیق کیانوری تصمیم به اعزام رفیق طبری و من به خارج گرفت”. تا آنجا که من به یاد دارم رفیق کیانوری شما را هم به برون از کشور فرستاد. اگر این سخن درست باشد که رفیق کیانوری خوشبینی به کارکرد آقای خمینی و رفسنجانی و دیگران  داشته است. پس شما دلیل این برون فرستادن کادرهای برجسته را برای چه می دانید؟ برخی ها بر این باورند که او می خواست که آن هایی را که خشنود از خط حزب نبوده اند به بیرون از ایران بفرستد. اگر این داوری درست باشد پس چرا ایشان شما را که افزون بر درست دانستن خط حزب دوستی هم با این رفیق داشته اید به  آلمان فرستاد؟ چرا رفیق کیانوری به خواست شما برای ماندن در ایران تن در نداد؟

پاسخ: رفیق جان، مساله ی خروج بخشی از رهبری و کادرها از ایران، مساله ی دامنه دار و عمده‌ای است. تجربه تلخ کودتای ۲۸ مرداد در پس انقلاب بهمن تکرار شد. تکرار شد، گرچه یکی از عمده ترین نتیجه‌گیری های پلنوم چهارم حزب این نتیجه‌گیری است که حزب می بایستی پس از کودتا، «هشتاد- صد نفر از رهبری و کادر ها را از کشور خارج می نمود». این نظری است که بارها زنده یاد منوچهر بهزادی در گفتگوها به ما منتقل کرد. رفیق بهزادی در موضع گیری هایش جای تردیدی باقی نمی‌گذاشت که اگر به این وظیفه پس از کودتا عمل شده بود، حزب با مشکلات بزرگی روبرو نمی‌شد که شد. او این تجربه را گوشزد می‌کرد و ضرورت پایبندی به آن را در آینده خاطرنشان می نمود. و درواقع هم اگر بتوان انتقادی مادی- ماتریالیستی به سیاست حزب توده ایران پس از انقلاب بهمن داشت، این انتقاد است که تجربه کودتا را به مورد اجرا نگذاشت. البته سخن رفیق عزیز خاوری در تأیید کوشش برای عمل به آن را نزد رهبری حزب نشان می دهد. ولی این کوشش پیگیر نبود.

در گفتگویی زنده یاد جوانشیر درباره ی رفقای افسر که اکنون در رهبری حزب جای تاریخی خود را دارا شده بودند، گفت: «رفقای افسر حزبی پدیده‌ای استثنایی را در هستی حزب توده ایران تشکیل می دهند. باید ارزش والای آن‌ها را درک نمود. هیچ حزب دیگری دارای چنین امتیازی نیست». خب، برخی از رفقای افسر به خارج از کشور آمدند. چرا نماندند؟

در کنفرانس سدمین سالگرد مرگ مارکس که حزب سوسیال متحده ی آلمان دمکراتیک در سال ۱۹۸۳ در برلن برگزار کرد، رفیق خاوری و من به عنوان نماینده ی حزب حضور داشتیم. رساله ای که رفیق خاوری قرانت کرد، رساله ای بود که رفیق طبری نگاشته بود و قرار بود او آن را در این کنفرانس علمی از طرف حزب توده ایران طرح کند. پس از آن که قطعی شد که اجازه خروج به طبری داده نشده بود، رساله را رفیق خاوری در جلسه ارایه نمود. این کنفرانس در برلن پس از یورش اول برگزار شد.

آیا اگر رفیق طبری امکان خروج از ایران می یافت و در این کنفرانس شرکت می کرد، در خارج می ماند؟ باید تردید داشت. او در «از دیدار خویشتن» خطاب به «کوه دماوند» هنگام ورود پس از سی سال دوری به ایران می نویسد: «احساس من این بود که به سنگر تاریخی خود برگشته ام. به قولِ گُته: ٬٬اینجا من انسانم، و باید در این  جا زیست کنم٬٬.» و اضافه می کند: «بدون نوعیِ سرگیجه برای وطن، عزمم از همان آغاز جزم بود که آزمونِ مهاجرت تکرار پذیر نیست. باید در سرنوشتِ مردمی که گوشت از گوشت و خون از خون و زبان از زبان و جان از جانِ آن هاست، شرکت جست و در بد و نیک و داد و بیدادِ زمانه ای که بر این انسان‌ها (که باشندگانِ گورگاهِ پدرانِ ما هستند) می گذرد، هم نوا بود.

میهن، در این حالت برای من تماماً یک ٬٬تجلیِ فلسفی٬٬ اجرایِ وظایفِ بشریِ خود در این گوشه ی جهان بود که به من تعلق دارد و دستِ بی رحمی که مرا از آن رانده بود، اینک به دستِ توانای مردم، کوتاه شده بود و مرا به آنان بازگردانده بود.

درود بر تو ای دماوند! هنوز آن جا  با تاجِ سپیدِ خود ایستاده ای! ای فرشته ی صدفین که هزاره ها تماشاگرِ جنبشِ ماده ی جان دار و بی جان در دو سوی خود بوده‌ای و هستی، در آن سو که خزر می خروشد و در این سو که کویر شنگرفی خفته است. اینک من، فرزندی که با موی سیاه و دلی از امیدها سپید رفتم، و اینک با موی سپید و دلی از غم‌ها سیاه باز آمدم. با او آن  چه می‌خواهی بکن که اینک بار دیگر به عتبه بوسیِ بارگاهِ جاویدانت آمده است و چنتایی ناچیز از آزمون بر دوش و سرمایه ای کوچک از عمر در جنتا دارد. ..».

اندیشه ی مادی- ماتریالیستی و تحلیل تاریخی ماتریالیستی از هستی در جریان پیش رو، در اوج است تیک اندیشه مارکسیستی  قرار دارد. خواننده مبهوت صراحت و آسانی تئوریزه کردن روند زندگی شخصی رفیق طبری با ایجاد رابطه ی آن با زندگی مردم و میهن در سخنان کوتاهی می شود. در چنین اندیشه‌ای جای هیچ گونه باورهای مذهبی وجود ندارد که برخی ها مزورانه می خواهند به او نسبت دهند.

در چنین شرایط و وضع روحی رفقای رهبری است که حزب نمی بایستی در ارسال گروهی از رفقا به خارج از کشور کوتاهی می نمود! در چنین شرایط و وضع روحی رفقای رهبری است که این برداشت که به علت اختلاف نظر «رفیق کیانوری تصمیم به اعزام رفیق طبری و من به خارج گرفت»، پرسش های بسیاری را مطرح می سازد. به آن در زیر می پردازم.

درواقع مساله ی ارسال رفقای شناخته شده و آن‌هایی که تحت کنترل سازمان های اطلاعاتی قرار داشتند، مساله ی پیچیده‌ای بود. می‌دانیم که این رفقا گام به گام تحت نظارت و کنترل قرار داشتند. گم شدن آن‌ها ناممکن می بود. ناممکن می‌بود اگر حزب ادامه اجرای سیاست استراتژیک خود را ضروری می‌دانست که می دانست. باید کوشش می‌شد در ابتدا رفقایی که امکان خروج علنی و قانونی آن‌ها وجود داشت عملی گردد. خروج رفیق عزیز خاوری نیز خروجی رسمی و قانونی بود. رفیق اسکندری هم همچنین. بدون تردید خروج من نیز در همین  روند قابل درک است. من با تأسف از ایران خارج شدم. گفته شد که رفیق مریم به رفیق کیانوری گفته است که اکنون که خانواده ی فلانی پس از تعطیل دبیرستان آلمانی در خارج مانده اند، او را هم به خارج بفرست. رفیق کیانوری  در برابر خواست پدر من که درباره ی سفر من به ایران برای دیدار پرسیده بود، گفته است: «می خواهید او را هم مثل برزو به زندان بیاندازند؟»

در آن پیامی که من پیش از برگزاری پلنوم هفدهم از رفیق جوانشیر برای رفیق صفری آوردم، ذکر شده بود که «دیدار مهمی در راه است». از رفیق صفری خواسته شده بود که« بازگردد تا نظرات خود را در آن مطرح سازد»! ارسال آن‌هایی که مخالف سیاست استراتژیک و تاکتیکی حزب بودند به عنوان وسیله ی خاموش کردن آن ها، برداشتی ذهنی است با واقعیت و فاکت ها هم خوانی ندارد.

پرسش: آری رفیق! سخن شما در باره ی رفیق طبری بسیار درست است. آقای فتاپور  از رهبران سازمان اکثریت در آن زمان بارها  گفته است که هنگام کوچ بخشی از رهبری سازمان به افغانستان به رفیق طبری هم پیشنهاد شده بود که همراه ایشان شود ولی او آن را نپذیرفت و گفت که در ایران خواهد ماند.

مهربانی کنید و بگویید که حزب برای انجام چه کارهایی شما را به آلمان فرستاد؟

پاسخ: آنچه به وظیفه های من در خارج از کشور برمی‌گردد که درباره آن پرسش شده، باید بگویم که وظیفه‌ ها ساده بود، ولی در عمل مشکل. وظیفه، یکی تدارک انتشار یک نشریه بود که من برای آن آمادگی شخصی خاصی نداشتم. وظیفه ی دوم که با آن آشنایی داشتم، سازماندهی سازمان های حزبی در خارج از کشور بود. در جریان مسئولیت سازمان حزبی در مازنداران که در طول دو سال اندی که در ایران بودم به عهده داشتم، تجربه‌های پر ارزشی به دست آمده بود. در همین دوران در سفرها به آلمان به برخی از وظیفه ها در همین زمینه نیز پرداخته و رسیدگی کرده بودم. لذا کار برایم آشنا بود. در این بین، همان‌طور که در ایران نیز شاهد بودیم، سازمان های حزبی در شهرهای مختلف دیگر تنها از چند رفیق تشکیل نمی‌شد و توسعه ی چشمگیری نشان می داد. فعالیت من برای ایجاد سازمان سراسری در آلمان، برلن غربی و سپس در اروپا و همچنین در سفر به آمریکا با ایجاد سازمان مرکزی در آنجا موفق بود. با سرعت سازمان مرکزی در آلمان، انگلستان، ایتالیا، سوئد، ایجاد شد. در فرانسه و اسپانیا گام هایی برداشته شد. در جنوب فرانسه و در مادرید رفقای به عنوان مسئول ها حزبی تعیین شدند. رابطه‌ها تحکیم یافت و منظم شد. دیدار های مرکزی یکی دو بار در آلمان برگزار شد. برای نمونه در جشن پایه گذاری حزب توده ایران در کلن، بیش از هزار شرکت کننده حضور داشت. عکس هایی از آن موجود است. سفرهای مداوم از این رو نیز ممکن شد که آغاز به کار شغلی با مشگل روبرو شد. جای من در بخش پاتولوژی بیمارستان زولینگن خالی نمانده بود. من مجبور شدم با کار جانشینی برای پزشکانی که به مرخصی می‌رفتند بپردازم که مداوم نبود.

نشریه اول یک نشریه یک صفحه‌ای در هفته بود که به کمک برخی از رفقا در کلن انتشار یافت با عنوان ایران انقلابی. یک روی آن فارسی و روی دیگر به انگلیسی بود. بیش تر به پخش اخبار می پرداخت. رفیق منوچهر بهزادی پس از دریافت یک نسخه با ادامه انتشار مخالفت نمود. کار انتشار پس از چند شماره قطع شد. با تدارکی که مدتی طول کشید، دوره اول نشریه حزبی راه توده به کمک اصلی رفقای آلمان انتشار یافت. رفقای مقیم فرانکفورت در آن نقش عمده فنی را به عهده داشتند. در دورانی که هنوز مهاجرین جدید به خارج از کشور نیامده بودند، کار محتوایی برای نشریه با مشکلاتی همراه بود. در آن زمان بازانتشار بخش‌هایی از تحلیل‌های داخلی که به دستمان می‌رسید و مقالاتی دیگر انتشار می یافت. خبر تأیید شکل و مضمون راه توده توسط رفیق بهزادی، تکانه ای بود برای کوشش بیش تر.

  شاید ذکر یک خاطره از پیش از یورش ها سودمند باشد برای درک تغییر وضعی که اکنون با آن روبرو بودیم، بدون آنکه رفیق خاوری آن را با شفافیت مطرح سازد و یا با پرسش من و یا رفیق کاظم همراه باشد. رفیق کاظم نیز تغییر وضع را دریافته بود. او که درواقع نماینده ی رفیق کیانوری بود که به دستور حزبی در آلمان مانده و به ایران بازنگشته بود، از تغییر وضعی که در پشت پرده در جریان بود برداشت مثبتی نشان نمی داد، ولی با توجه به دیسیپلین حزبی، پر حرفی هم نمی کرد.

خاطره برمی‌گردد به دیدار هرازگاهی با رفقای برلن غربی هنگام شرکت در جلسه ی مسئولان. رفیق مسئول شهر برلن که مرا از فرودگاه برداشته بود، خبر داد که رفیق خاوری که به برلن دمکراتیک آمده است نیز در جلسه حضور دارد. هنگامی که ما وارد محل شدیم رفیق خاوری در جلوی صحنه قرار داشت و صحبت می کرد. او با ذکر اینکه مسئول وارد شد، صحبت خود به پایان رساند و از من خواست که ادامه سخن را در دست بگیرم. من سخنم را با درسی که آویزه ی گوشم بود، آغاز کردم. درسی که آموخته ام، آغاز سخن رفیق کیانوری است در جلسه‌ای در دانشگاه شریف (؟) در تهران در حضور سدها رفیق حاضر. رفیق کیانوری پشت تریبون رفت و سخن خود را با این اشاره آغاز کرد که گفت: «رفقا می امروز فهمیدم که آدم شجاعی هستم. من جسارت دارم، پس از رفیق طبری – که سخنگوی قبلی بود – پشت تریبون ظاهر شوم!» من نقل قول از رفیق کیانوری و تواضع رفیق خاوری را به عنوان اخلاق توده‌ای در حزب به عنوان نمونه‌ای شایسته آموختن و به یاد سپردن گوشزد کردم و سپس به طرح مساله های روز پرداختم.

پرسش: شما در چه زمانی و چگونه از یورش نخست جمهوری اسلامی به حزب آگاه شدید؟

پاسخ: «یورش نخست جمهوری اسلامی به حزب توده ایران» که درباره ی زمان و چگونگی آن می پرسید، برای ما در خارج از کشور هم غیرمترقبه بود، گرچه نگرانی عمومی وجود داشت. رفیق خاوری، همان‌طور که در مصاحبه ی اخیر اشاره دارد، به خاطر عضویت در هیئت تحریریه ی مسایل بین المللی، مقیم پراگ بود. دیدارهای ما گاهی در برلن و یکی دو بار با سفر من در پراگ انجام شد. کوشش برای انتقال رفیق خاوری به برلن انجام شده بود، ولی هنوز به نتیجه ی قطعی نرسیده بود. دیدارها یا در خانه رفیق کاظم و یا در آپارتمانی که منزل خانواده ی رفیق بهزادی بود انجام می شد.

پرسش: در میان یورش نخست و دوم شما با چه کسانی در رهبری دستگیر نشده حزب برخورد و گفتگو داشتید؟

پاسخ: متأسفانه میان دو یورش با هیچ رفیق از رهبری برخورد و گفتگو نداشتم. تنها دریافت نامه‌ای از رفیق جوانشیر ارتباط مشخص در این دوران است که نقل شد. یک شعر نیز از زنده یاد رحمان هاتفی دریافت شد که در راه توده ی دوره اول انتشار یافت و علی خدایی آن را با دستبرد به آرشیو راه توده ی دوران دوم با خود به یغما برد. عنوان شعر «تهمتـن» است.  شرح مقاومت رفیق کیانوری است در روزهای زیر شکنجه که به خارج از زندان انتقال یافته است. علی خدایی این شعر را در صندوقخانه ای قرار داده است، ولی با انتشار مداوم عکس‌های رهبرای حزب می خواهد برای خود اعتبار دست و پا می کند.

پرسش: پس از یورش دوم و پخش نمایش های تلویزیونی ارزیابی شما از شرایط روانی رفیقان برون از کشور چگونه است؟

در دیدار در برلن که پس از وقوع فاجعه انجام شد، دیگر خبر مهاجرت های بسیاری نیز به ما رسیده بود. از جنوب، شیخ نشینان عربی، پاکستان- هندوستان، از اتحاد شوروی دو سوی دریای خزر و همچنین افغانستان. وضع در عراق به شدت نامناسب بود. رفقای عراقی اطلاع دادند که بدون کمک مالی نگه داری از مهاجران ناممکن است. از این رو در دیدار نخست تصمیم به سفر من به سوریه گرفته شد که بزودی نیز عملی گشت. پس از بازگشت از سوریه، اخبار به ویژه از پاکستان و هند رسیدگی در محل را ضروری ساخت. من از طریق مسکو به دهلی نو فرستاده شدم. رفیقی که در نزدیکی مرز ایران زندگی می‌کرد توانسته بود شرایط آشنایی با مهاجران را ایجاد کند. راه انتقال آن‌ها به افغانستان نیز با کوشش رفیق خاوری و دیگر رفقا در باکو در این بین گشوده شده بود. سازمان پراکنده ی حزب در دهلی نو با یافتن مسئولین که یکی از آن‌ها همین رفیقی مقیم پاکستان بود، سروسامان یافت. این سفر همزمان شد با اقدام های غیرقانونی و تبهکارانه تلویزیونی در جمهوری اسلامی علیه حزب توده ایران. خبر آن‌ها را رفقای حزب کمونیست هند در نشستی اطلاع دادند. در همانجا وضع غیرعادی زندانیان در بند قابل شناخت بود و توجه به آن جلب شد. نکته‌ای که رفقای هندی نیز مورد تأیید قرار داند. روشن بود که من می بایستی هرچه زودتر بازمی گشتم. باوجود این سفر که بازهم از طریق مسکو به برلن بود سه چهار روز بی پایان طول کشید. 

در جلسه کمیته ی برون مرزی که دیگر با نامه ی رفیق جوانشیر، مسئول تشکیلات کل حزب رسمیت سازمانی نیز یافته بود در برلن برگزار شد. تصمیم به برگزاری جلساتی به منظور افشای جنایت حاکمیت ج ا گرفته شد که در شهرهای مختلفی عملی گشت. کلن، لندن، پاریس و شهرهای دیگر. در همه ی این جلسات با نشان دادن آثار شکنجه و وضع غیرعادی که بی تردید تحت تأثیر داروها قرار داشت، به افشاگری پرداخته شد. دیدار کنندگان جملگی توضیح های من را که با اشاره به تخصص شغلی نیز همراه بود، پذیرا بودند و نفرت خود را از اقدام حاکمان ج ا ابراز می داشتند. در این دوران رفقای توده ای، هم آن‌ها که مقیم خارج از کشور بودند و هم آن‌ها که بتدریج به مهاجرت آمدند بسیار قوی و مبارزه جویانه بود. برای نمونه در بن گروهی از رفقا دست به اعتصاب غذا زدند. گفتگوها در جریان اعتصاب غذا از روحیه مقاومت و نبرد مملو بود. دیدار دیگری در برلن نیز به خاطر دارم. در آن حتی فرهاد فرجاد نیز شرکت نمود. در آنجا نیز روحیه مبارزه جویانه بر همه ی رفقا حاکم بود. البته پرسش هایی نیز مطرح می شد، ولی مواضع همگی در دفاع از سیاست و هدف استراتژیک حزب قرار داشت. هنوز امید به آنکه ج ا به سیاست نادرست خود پایان دهد، همانطور که در نامه سرگشاده رفیق خاوری به منتظری نیز بازتاب یافته است، برقرار بود.

در همان جلسه در برلن پس از بازگشت من از هند، رفیق عزیز خاوری به نوشتن نامه پر احساس و عاطفه و در عین حال روشنگرانه و افشاگرانه به آیت الله منتظری پرداخت که بلافاصله انتشار نیز یافت، ازجمله در رادیو باکو.

پیش از یورش، رفیق خاوری پیشنهاد کرده بود که رفیق صفری بتواند در راه توده به انتشار مقاله هایی بپردازد. رفیق خاوری با رفیق صفری به توافق رسیده بود که مقاله ها نباید دارای مضمونی خلاف سیاست رسمی حزب باشد. از من نیز خواست که پیش از انتشار، در صورت لزوم، تغییرات لازم را در آن‌ها بدهم. اکنون پس از یورش ها، قابل دریافت بود که ارتباط رفیق خاوری با این رفیق و رفقای دیگر تشدید شده بود. ولی رفیق خاوری گزارشی از دیدار و یا گفتگوها در کمیته ی برون مرزی مطرح نساخت.

پس از یورش ها به حزب و رسیدن رفقای توانا برای نگارش به آلمان، کار انتشار با موفقیت بیش تری روبرو بود. هر هفته برگزاری جلسه ی سیاسی در آپارتمان کوچکی در شهر محل اقامت من برگزار می‌شد و لااقل یک روز به طول می انجامید. در ابتدا رفقا از فرانکفورت که رفیق سیاوش قائنی مسئول آن بود به طرح اخبار جمع آوری شده می پرداختند – این رفیق دیگر متأسفانه با حزب در ارتباط نیست. برخی اوقات نوشتارهای شایان توجهی در اخبار روز از او انتشار می‌یابد -، سپس بحث سیاسی و تعیین موضوع مقاله ها انجام می شد، رفقای نویسنده پس از شام یا در روز بعد نگارش مقاله ها را به پایان رسانده بودند. من که اکنون کار شغلی منظمی در یک شهر دیگر یافته بودم، در عصر روز سوم تا آخر شب فرصت داشتم، مطالب را مطالعه کنم. تصحیح و تدقیق ها انجام می شد. هر مقاله که برای انتشار آماده می شد، به ماشین نویس که یکی از اعضای هیئت تحریریه نیز بود سپرده می شد. موفق شده بودیم که یک برنامه فارسی نویسی را اخیراً به کمک یک استاد الکترونیک در دورتموند آماده سازیم. اگرچه مخارج سنگینی داشت، ولی این امکان را ایجاد نمود که بتوان به صورت ستونِ روزنامه ای مقاله و نوشتارها تایپ بشود. پس از پایان همه ی مقاله ها، می بایستی رفیقی که با توانایی خاص و به طور حرفه‌ای تایپ می کرد و رفیق دیگری صفحه بندی را انجام می دادند، ستون‌های را در صفحه ها جای می دادند. صفحه های تنظیم شده با دستگاه بسیار مدرنی کپی‌برداری می شد. این کارها لااقل سه تا چهار روز تمام طول می کشید. رفقای فرانکفورت نسخه های آماده شده را با خود به فرانکفورت می‌بردند. چاپ در دستگاه چاپی که خریده شده بود انجام می شد. در این آپارتمان کوچک که به دفتر کار تبدیل شده بود، رفقایی به طور دائم زندگی می کردند. رفیق عزیزی از برلن مقیم اصلی بود که برای انتشار راه توده از برلن به زولینگن نقل مکان نمود. این رفیق عزیز هنوز گه گاهی با من در ارتباط است. انتشار سد شماره ی راه توده دوره اول که به طور هفتگی انتشار یافت، در چنین شرایطی تا  آغاز انتشار دوره ی اخیر نامه مردم ادامه داشت. این دوران برای من نیز دوران نوشتن آموختن است. توانستم در این دوران بسیار بیاموزم و جسارت قلم به دست گرفتن برای مقاله نویسی را بیابم.

تا پیشنهاد برای برگزاری پلنوم هیجدهم در کمیته ی برون مرزی طرح شود، هنوز مدت زمانی گذشت. در آن ازجمله دیدار با بابک امیرخسروی انجام شد که نقل شد. رفیق خاوری به دنبال مذاکراتی که در حد خبر انجام شدن آن ها در جلسه ی کمیته ی برون مرزی مطرح ساخت، پیشنهاد برای برگزاری پلنوم هیجدهم را طرح نمود. حالا دیگر رفیق ژیلا سیاسی نیز به ما اضافه شده بود. به نظر می‌رسید که اطلاع او بیش از اطلاع رسمی در کمیته ی برون مرزی باشد. ناگفته نماند که با رسدن رفیق ژیلا به آلمان دمکراتیک، رفیق خاوری از من خواست که انتشار راه توده را تحویل این رفیق بدهم. من با پیشنهاد موافقت کردم، زیرا با شناختی که رفیق ژیلا داشتم، او را فردی مطبوعاتی و مناسب‌تر می دانستم. ولی با اشاره به آنکه بگذارید عرق تن رفیق خشک شود،  خوشبختانه بلافاصله به خواست رفیق خاوری پاسخ مثبت ندادم. رفیق ژیلا در آن سال‌ها و به ویژه پس از پیروزی ضد انقلاب نقش مثبت یک توده‌ای مسئول را از خود نشان نداد. او دیرتر با شرکت در هیئت تحریریه راه توده ی دوره دوم موافقت کرد، ولی حتی یک سطر نیز از او دریافت نشد. از سرنوشت سیاسی این رفیق من اطلاع مشخصی ندارم. ازجمله نمی‌دانم که آیا با حزب در ارتباط است یا خیر؟

پرسش: پس از یورش دوم چگونه و از سوی چه کسانی به پلنوم هجدهم فراخوانده شدید؟ برخوردها چگونه بود؟  چه دیدگاه هایی در پلنوم هجدهم برابر هم بود؟

پاسخ: پرسش شما درباره ی «خط ملی- دمکراتیک انقلاب» که در جریان پلنوم شانزدهم «برجسته و پر‌رنگ تر شده بود»، ولی به این معنا نیست که پلنوم هجدهم به آن برخوردی درخور نمود! رفیق عزیز خاوری در مصاحبه خود اشاره دارد که بخشی از اعضای حزب از قبیل زنده یاد اسکندری خواستار اخراج رهبری از کمیته مرکزی و حزب بودند. بدیهی است که این رفقا نگرشی تأیید آمیز به سیاست ملی- دمکراتیک حزب توده ایران نداشتند. وضع نزد رفیق زنده یاد حمید صفری نیز بهتر نبود. برنامه ی او جایگزین کردن مکانیکی برنامه ی تاکنون حزب با برنامه مورد نظر خود بود. او اصلاً نیازی به بحث درباره ی درستی یا نادرستی برنامه تاکنون حزب توده ایران احساس نمی کرد. بی جهت هم نبود که در کمیسیون سه نفری بررسی سندی که آماده کرده بود، سند با طرح برنامه سرنگونی ج ا آغاز می شد. در این کمیسیون که اولین نشست آن پس از انتخاب رفیق صفری به عنوان دبیر دوم حزب توسط پلنوم برگزار شد، رفیق صفری، علی خدایی و من عضو بودیم. این دیدار اول من با علی خدایی بود که به عنوان مسئول کمیته ی حزبی در افغانستان تعیین شده بود.

در این اولین نشست رفیق صفری در سخنانی کوتاه مضمون سند را توضیح داد و کپی آن را به هر کدام از ما سپرد تا مطالعه کنیم و دیرتر در شب درباره ی آن در نشست دوم، تبادل نظر کنیم. نشست دوم پس از صرف شام برگزار شد. مطالعه ی سند برای من بلافاصله با پرسش اصلی همراه بود که این گذار مکانیکی از یک سیاست انقلابی به یک برنامه برای سرنگونی با واقعیت نبرد در جریان در ایران همخوانی ندارد. به خاطر ندارم که علی خدایی در آن نشست موضع گیری کرده باشد. ولی برنامه تدارک برخورد نظامی با جمهوری اسلامی که او دیرتر حتی به طور خودسر سازمان داد و علت برکناری او از مسئولیت هایش توسط رهبری حزب نیز بود، قاعدتاً نمی‌تواند موضع گیری ای علیه سرنگونی ج ا بوده باشد.

پرسش: چرا نقش رفیق صفری این همه رازناک و چند سویه است. گویا در آن هنگام (پلنوم هجدهم) رفیق صفری در برابر آنهایی که می خواستند به گفته رفیق خاوری “رهبری حزب را به‌دست بگیرند ” (به ویژه دسته سازمان داده شده آقای امیر خسروی)  خوب ایستاد. ولی این را هم می دانیم که ایشان هیچ گاه نقش توده های حزبی کوچ کرده را درنیافت و همچنان پافشاری داشت که رهبری کوچکی را رهبری کند. ایشان نه تنها کاری برای پیشرفت نیروهای جوان در حزب نکرد بلکه در  این راه سنگ هم انداخت. و کمی دیرتر از شما خواست که رهبری تشکیلات غرب را به دست او بدهید با اینکه بیشتر توده های حزبی در غرب آن را نمی پذیرفتند. پیش از کنگره سوم نیز گویا سفری به آمریکا داشت و پس از بازگشت خواستار سوسیال دموکرات سازی  حزب شده است که خوشبختانه با هشیاری رفیق خاوری و شما و توده های حزبی این کار انجام نشد.

دید خود من بر این است که ایشان با دوستی دیرینه خود با رهبری حزب کمونیست آذربایجان پس از پیروزی گذرای ضدانقلاب در اردوگاه پیشین سوسیالیستی و از دست دادن امید به آینده به این دید رسیده بود که چاره دیگری فرای  سوسیال دموکرات سازی حزب های کمونیست نیست. 

مهربانی کنید و هر چه را که در باره ایشان می دانید بگویید تا دست کم کمی روشنی بر تاریکی نقش او در رویدادهای پس از یورش بیندازید. تا آنجا که به یاد دارم شما پیام هایی نیز از رهبری حزب به ایشان برای برگشتن به ایران داده بودید. برخورد ایشان با این پیام ها چگونه بود؟  

پاسخ: رفیق جان پاسخ به پرسش های اساسی شما در باره ی هستی و مبارزه حزب توده ایران در چند دهه ی اخیر که من در آن شرکتی کم و بیش فعال داشته ام، مرا به مرور برخی از لحظه‌های زندگی شخصی نیز کشاند. اکنون با دو پرسش آخر درباره ی رابطه با رفیق صفری و خدایی از ویژگی خاصی برخوردار است. این ویژگی خاص نشان می دهد که حتی رفیق صادق و پایبند به اصول مارکسیسم- لنینیسم مانند رفیق صفری نیز می‌تواند با ترک موضع طبقاتی مستقل حزب طبقه ی کارگر، مواضع انقلابی را ترک کند. به وضع خدایی به طور مشخص برخورد خواهم نمود.

در نوشتارهای دیگر اشاره دارم که در تابستان سال ۱۹۹۰ رفیق خاوری از طریق رفیقی که دیرتر از آلمان رفت، مرا برای دیداری دعوت کرد. رفیق خاوری مدتی بعد از برگزاری پلنوم سال ۶۹ در برلن غربی که با پیشنهاد و سازماندهی من و رفقای برلن غربی سازمان داده شده بود که رفیق عزیز پیش گفته در هیئت تحریریه راه توده ی دوره اول در برگزاری موفق آن نقش مرکزی داشت، تماسی با من نگرفته بود. در این پلنوم که موافقت ضمنی ایجاد شده بود که من در رهبری شرکت داده شوم، با مخالفت من با نظرات رفیق صفری در دفاع از مواضع گرباچف ممکن نگشت. برخوردها ازجمله به رفیق عزیز و زنده یاد سیاوش کسرایی، تنها شاعر توده‌ای که تا پایان نیز توده‌ای باقی ماند، نمونه‌ای از چنین رفتار غیرتوده ای است!

بهر جهت در دیدار با رفیق خاوری معلوم شد که رفیق حمید صفری بدون اجازه و موافقت رفیق علی خاوری، دبیر اول حزب توده ایران دو هفته ی پیش به ایالات متحده ی آمریکا سفر کرده است. رفیق صفری از پلنوم هیجدهم، عنوان دبیر دوم حزب توده ایران را به عنوان مسئولیت خود دریافت کرده بود. سفر چنین رفیقی از برلن دمکراتیک به آمریکا با چه گذرنامه و با کدام ویزا عملی شد؟ رفیق خاوری توضیحی در این باره نداد. او خواستار آن بود که من فعالیت‌های کنار گذاشته شده را دوباره زنده کنم. البته که من با پیشنهاد موافق بودم که مضمون زندگی من است. قرار برای جلسه بعدی گذاشته شد. من پس از گفتگو با برخی رفقای سابق هیئت تحریریه راه توده دوره ی اول که در برلن زندگی می کردند، بازگشتم. در روز موعود که خیال می‌کنم دو هفته بعد بود، رفیق خاوری، رفیق رابط، من و برخی از رفقای دیگر که با تبادل نظر من دعوت شده بودند، جمع شدیم. رفیق خاوری ولی موضعی بکلی بسته داشت. از جو دیدار پیش هیچ چیزی باقی نمانده بود. جلسه بدون هر نوع بازده و یا نتیجه پایان یافت. دیرتر روشن شد که رفیق حمید صفری از سفر آمریکا با سوغاتی حذف مارکسیسم- لنینیسم از برنامه حزب بازگشته است و صحبت از برگزاری کنگره ی سوم حزب مطرح شده است.

پرسش: در این پیوند مهربانی کنید و بگویید که شما آیا نامی از آقای علی خدایی تا آنزمان و یا در هنگام برگزاری پلنوم هجدهم شنیده بودید؟  …چگونه ایشان تا این اندازه به رفیق خاوری نزدیک شده بود که زمانی همه کاره ی افغانستان شده بود و در اندیشه سازماندهی نبرد مسلحانه در ایران بود؟

پاسخ: علت نزدیکی سریع علی خدایی به رفیق خاوری را پس از رسیدن به افغانستان من نمی دانم. تعریف می‌کرد که او زنده یاد سیاوش کسرایی را با خود به همراه داشته است. شاید این علت بوده است. شاید میان رفیق خاوری و خدایی در گذشته آشنایی وجود داشته است. بهر جهت پس از سفر رفیق خاوری به افغانستان بلافاصله خواستار انتقال مسئولیت سازمان هایی که من چندی پیش در پاکستان و هند ایجاد کرده بودم به علی خدایی شد. من رفیق فعال در پاکستان را معرفی کردم. او از دیدار با خدایی در افغانستان بسیار ناخشنود بود. آن را در سفری که بعدها به برلن داشت، ابراز نمود. ظاهراً همکاری میان او و خدایی اصلاً پا نگرفت و سازمان ها در هند و پاکستان بی ارتباط ماندند. از وضع آن‌ها دیگر اطلاعی ندارم.

برای نمونه نقش علی خدایی در ارتباط با شعرهای زندان احسان طبری نکته ی پراهمیتی در شناخت شخصیت سیاسی اوست. شعرهای طبری به افغانستان می رسد. از رادیوی زحمتکشان پخش می شود، آنطور که رفیق مطلب زاده در پیش گفتار کتاب انتشار یافته می نویسد. خدایی و مطلب زاده در جریان برگزاری کنفرانس ملی در ارتباط نزدیک قرار داشتند. برای نمونه، خدایی من را برای خرید کتاب به کتابفروشی حزبی برد. رفیق بهروز مطلب زاده همراه ما آمد. من که او را یکی دو بار در ارتباط با رساندن رفیق کیانوری با تاکسی در تهران دیده بودم، از آشنایی مجدد خوشحال و خشنود شدم. به ویژه آنکه لهجه او بی شباهت به لهجه ی پدرم نیست.

بدین ترتیب می‌توان چنین ارزیابی نمود که هر دو از اشعار طبری و رسیدن آن به افغانستان با خبر بوده اند. این نکته جالب است که خدایی مانند مطلب زاده آماده نباشند به این پرسش پاسخ دهند که چرا هم آن موقع کوشش نکرده اند، سراینده ی اشعار را بیابند؟ هیچ گاه از آن صحبت نکرده اند که آیا زنده یاد کسرایی که در افغانستان حضور داشت، شعرها را دیده است؟ نظر او چیست؟ او چه کسی را از رفقای حزبی و هواداران می‌شناسد که بتواند چنین اشعاری خلق کند؟

در جریان کنفرانس ملی، رفیق زنده یاد حمید صفری با عکسی از رفیق طبری که از ایران دریافت شده است و در لای اوراق دفترچه دستی خود قرار داده است، به دوره گردی میان رفقامی پردازد. هنگامی که عکس را به من نشان داد، گفت، «می خواهید از این رهبران دفاع کنید؟»

در عکس که مشاهده ی چهره ی رنج دیده ی طبری برای عاطفه ی بیننده توده ای دردآور است، سیمای مهربان و ترد و استه تیک یک اندیشمند سترگ تاریخ معاصر ایران، فیلسوف مارکسیست و شاعر توده‌ای و آموزگار چند نسل از توده‌ای ها، مسخ شده و در حال واکنش دفاعی در برابر یورش مامور شکنجه که در کنار عکس با دست بلند کرده دیده می شود، می‌تواند تنها احساس نفرت طبقاتی را نزد یک توده‌ای برانگیزد!

خب، چگونه می‌توانست رفیق صفری و یا دیگر رفقای مسئول در چنین شرایطی به پاسخ به پرسش هایی بپردازند که در برابر تاریخ مبارزات حزب توده ایران و توده‌ای های در بند، وظیفه ی حزبی و رفیقانه می بود؟‌ برنامه استراتژیک رفقا که سرنگونی ج ا را هدف خود اعلام کرده بود، نمی‌توانست با درک مضمون سیاستی که رفقای رهبری در زندان نیز دنبال کردند، به مورد اجرا گذاشته شود. در شعر «گریز»، طبری این سیاست واقع‌بینانه را در زندان چنین ترسیم می کند: «.. ترا گریزان می‌خواهم ای غزال تیز پایم، از جنگل چنگال وحوش نامیمون. ترا رمیده می خواهم، از مرداب نفرت بار و دل انگیز. من رحم ها را بارو می خواهم، به همان سان که دست ها را در کار، و مغزها را در اندیشهٔ مدام. ..».

سکوت درباره ی شعرهای رسیده به دست رهبری به برنامه رسمی بدل شد. در این زمینه من در گذشته نکته‌های دیگری را نیز مطرح کرده‌ام که تکرار آن ضروری نیست.

کوشش برای بررسی دیالکتیک سروده های زندان احسان طبری برای من به وظیفه‌ای حزبی و توده‌ای از این رو بدل شد، که می بایستی مضمون انقلابی و ماتریالیستی اندیشه‌های ترسم شده در شعرها نشان داده می شد. برای من این اسلوب تنها حربه ای است که راه را بر هر نوع بندبازی سیاسی می بندد. در این شعرها مضمون رهایی بخش نبرد طبقاتی و ضرورت پایبندی به جهان بینی علمی مارکسیست- لنینیستی در سطحی مطرح می‌شود که بیان و ترسیم آن می‌تواند تنها از یک دانشمند و فیلسوف مارکسیست در سطح طبری و یا به قول ه. ا. سایه «همزاد» آن ارایه شود. درباره ی این کتاب و مضمون آن نیز مدعیان تاکنون سکوت کرده اند! 

 همان گونه که من در نوشته ای از آن گفته ام که طبری را با فکی شکسته از زندان برای به “راه راست آوردن” به خانه استاد جعفری می برند. آقای سروش می گوید که “احسان تکانی خورد” و در برابر گنده گویی های بزرگترین فیلسوف اسلامی آن زمان “دفاعی غیورانه کرد”.

حتا برخی از رفیقان، ستم به رفیق طبری را تا به آنجا رسانده بودند که او را دارای گرایش مذهبی وانمود کردند که باز هم من در یک نوشته ای نادرستی آن را نشان داده ام. شما که با این رفیق از نزدیک برخورد داشته اید و آشنا بودید و در کلاس های آموزشی ایشان فلسفه مارکسیستی یاد گرفته اید ارزیابی شما از این ناجوانمردی در باره ی این رفیق رزمنده و دانشمند ما چیست؟

پاسخ: نسبت دادن اندیشه ی مذهبی به زنده یاد احسان طبری که برخی ها مدعی هستند و شما آن را برای موضع گیری من مطرح ساختید، فاقد هرگونه زمینه ی عینی مادی- ماتریالیستی است. یک نفر ادعا کرده بود که شعرهای زندان رفیق طبری سروده اوست.  برای مقایسه یک دفتر شعر از این فرد و یک دفتر هم از شعرهای زندان طبری در اختیار استاد شفیعی کدکنی قرار داده شد البته بدون آنکه گفته شود اشعار به چه کسانی تعلق دارد. او پس از مروری بر دو دسته از شعرها، در همان نشست به دو فرد ملاقات کننده گفت: «شعر های [فرد مدعی]، شعر های یک انسان مذهبی اندیش است». قضاوت کدکنی در باره دسته دیگر شعرها که از شعرهای زندان رفیق طبری بود این بود که این «شعرهای یک فرد ماتریالیست» است.

البته ارزیابی یک استاد زبان فارسی، شاعر و تئوریسین شعر بسیار پراهمیت است. تعیین کننده برای پاسخ به پرسش فوق ولی نکته ی دیگری است که باید کمی پر حوصله تر شکافت. من در دو مقاله که برای انتشار در مجله ارژنگ نگاشتم که امکان انتشار نیافت و در توده‌ای ها انتشار داده شد، با عنوان های هنر جانبدار و استه تیک نبرد رهایی بخش!، و استه تیکِ «حماسهٔ انسان» در با پچپچه ی پاییز! استه تیکِ رشد مادی و ذهنی انسان در روند مردمش! و همچنین در مقاله های دیگری، کوشیده ام این سویه ی اندیشه زنده یاد طبری را توضیح دهم و درک ابعاد آن را نشان دهم. هنوز در این باره گفتی بسیار است. شاید فرصت برای آن باشد.

این نکته ی شایان دقت برای درک عمق و حجم و مضمون غول گونه ی اندیشه ی زنده یاد احسان طبری که توسط او در سال‌های بیست و چند سالگی در ارتباط با تئوری هنر طرح می شود، و توانایی او را به مثابه یک فیلسوف مارکسیست، ازجمله در  بخش تئوری  مقوله «هنر» به اثبات می رساند. توضیح همه ی سویه و جنبه‌های اندیشه طبری در اینجا چارچوب گفتگو را می شکند. تنها می‌خواهم دو نکته را نقل کنم. یکی- این نکته است که طبری برای هنرمند حق «سیر در مرزها» را قایل است. در نکته ی دوم، او حتی گامی فراتر در این زمینه برای تئوریزه کردن هنر و کار هنری برمی دارد. او برای هنرمند «نوعی دیوانگی» را هم مجاز می داند. این اندیشه‌ها را باید دقیقاً شناخت و تاریخ طرح آن‌ها را در سال‌های بیست تاریخ ایران مزه مزه نمود، تا عظمت اندیشه درک شود.

آنچه طبری در ۷۰ سال پیش مطرح می‌کند که در کتاب او درباره ی هنر و زبان طرح می شود، بحثی است که در سه چهار دهه ی اخیر، از سالهای ۷۰ قرن پیش تاریخ اروپایی، میان مارکسیست ها در سطح لوکاش، هولس، مچر و دیگران مورد بررسی قرار گرفته است و با ارایه تئوری‌های شایسته ی دقت همراه است. روبرت مچر در کتاب اخیرش با عنوان مارکسیسم متحد کننده، این مبحث را می شکافد و تئوری آن را ارایه می دهد.

این نکته مساله رابطه میان ذهن و عین را تشکیل می‌دهد که موضوع مورد توجه مارکس- انگلس نیز در تزهای فویر باخ است. هنگامیکه در تز اول«همهٔ مکاتب ماتریالیستی ماقبل» ماتریالیسم تاریخی مورد انتقاد قرار می‌گیرد ازجمله ماتریالیسم فویرباخ، کمبودی توسط بانیان سوسیالیسم علمی برجسته می‌شود که نزد ماتریالیسم قدیمی درباره ی «فعالیت حسی انسان، یعنی پراتیک» حاکم است. انتقاد می‌شود که فعالیت حسی انسان یا پراتیک، نه به مثابه تظاهر عنصر «سوبژه»، انسان آگاه تاریخی درک می شود، بلکه به پراتیک انسان به مثابه یک عنصر مفعولی، «ابژکت»، که باید آن را با نظاره گری دقیق دریافت، برخورد می شود. این کمبود ماتریالیسم قدیمی را بانیان سوسیالیسم علمی علت آن می‌دانند و در همان تز اول برجسته می‌سازند که: «جهت فعال [در کارکرد و پراتیک انسان]، برخلاف ماتریالیسم، بوسیلهٔ ایده آلیسم تکامل یافته، منتها به شکل تجریدی.»

به سخنی دیگرما با پدیده رابطه ی و تبدیل شدن ذهنیت به عینیت و برعکس تأثیر عینیت بر روی ذهن انسان روبرو هستیم. هنگام ارایه ی تئوری مارکسیستی برای هنر در سال ۲۰۱۹، که به معنای رشد اندیشه ی مارکسیستی درک می شود، روبرت مچر هنر را به عنوان عنصر قدیمی تر از شناخت علمی توسط انسان در روند مردمش انسان مستدل می‌سازد که طبری ۷۰ سال پیش در دو اندیشه‌ای که نقل شد، طرح می کند.

توضیح مطلب پیچیده‌تر از آن است که بتوان آن را در چند جمله و سطر به ثمر رساند. غرض از طرح آن ولی این است که برخلاف اندیشه ی مذهبی که رابطه ی ذهن و عین را به قول مارکس- انگلس به طور انتزاعی و «تجریدی» و وهم انگیر در سطح یک دوآلیسم در برابر هم مطرح می سازد، اندیشه ماتریالیست دیالکتیکی بر پایه علمی استوار است و کوشش مداوم برای درک دقیق‌تر این رابطه را وظیفه ی خود می‌داند و دنبال می کند.

به منظور تمیز اندیشه ی مذهبی و ماتریالیست دیالکتیکی نمی‌توان در بند توصیف و تفسیر واژه‌های به کار برده شده در بیان افراد پرداخت. من در جایی در همین گفتگو از جایگاه «آسمانی» سخن طبری نیز گفته ام. این نشان اندیشه ی مذهبی نزد من نیست. تفاوت میان یک جهان بینی علمی و برداشت مذهبی، اسلوب کارکرد اندیشه حاکم بر آن اهمیت دارد. جهان بینی مارکسیست- لنینیستی برای نتیجه‌گیری از شرایط، همیشه علت علّـی- ژنتیکی پدیدار شدن پدیده‌ و سویه ها را در شرایط حاکم جستجو می‌کند و استدلال را بر این پایه قرار می دهد. اندیشه ی مذهبی، باور و کاتگوری پذیرفته شده‌ای را به عنوان نقطه آغاز سخن و بررسی می پذیرد.

در دیالکتیک طبیعت، انگلس نکته‌های بسیار پراهمیتی را در این ارتباط مطرح می‌سازد که نمی‌توان به آن‌ها در اینجا پرداخت. من کوشیدم با ارایه اندیشه دیالکتیکی طبری دربا پچپچهٔ پاییز، به کمک ترسیم برداشت ماتریالیستی احسان طبری از روند مردمش در این اثر آسمانی، زمینی بودن اندیشه طبری را نشان دهم. تا چه حد موفق نمی دانم. نمی‌دانم اصلاً کسی مقاله را خواند و حرف و ابرازنظری درباره  مضمون آن دارد یا خیر!  این مقاله که یکی از مقاله هایی را تشکیل می‌دهد که مجله ارژنگ صلاح ندید انتشار دهد و نویدنو نیز آن را انتشار نداد، می‌تواند برای جستجوگر صادق در این زمینه کمک باشد.

گرچه طرح وسیع‌تر مساله ی رابطه ذهن و عین در این گفتگو دور از ذهن می نماید، ولی اشاره ی دیگری سودمند است. بحث‌ها کنونی میان اندیشمندان مارکسیستی در ارتباط قرار دارد با تدقیق سرشت اسلوب دیالکتیکی. در این نکته توافق وجود دارد، که اسلوب دیالکتیکی و شناخت دیالکتیکی از واقعیت به کمک این اسلوب، می‌تواند تنها به مفهوم برداشتی ماتریالیستی از دیالکتیک درک شود. از آن به این نتیجه‌گیری رسیده می‌شود که پس اندیشه دیالکتیکی هگل، اندیشه ی ایده آلیستی نمی‌تواند باشد، لذا از سر بر روی پا قرار دادن دیالکتیک هگل که مارکس- انگلس بیان می کنند، با برداشتی که از این مقوله میان مارکسیست ها متداول است، قابل درک نیست. کوشش هایی بعمل می‌آید برای ارزیابی از هگل به مثابه ی یک شخصیت انقلابی. به سخنی دیگر، کوشش می‌شود سرشت انقلابی اسلوب و شناخت دیالکتیکی را که هگل کشف و دریافته و توضیح می دهد، به عنوان سرشت شخصیت تاریخی او توضیح دهند.

هگل که یکی از مدافعان انقلاب بزرگ فرانسه است،  نتوانست گذرایی بودن نظام سرمایه داری را درک کند. لذا او با همه ی توان «آسمانی» در توضیح اسلوب دیالکتیک که لنین آن را با «بسیار عالی» مزین کرده است، نمی‌توانست جایگاه تاریخی بانیان سوسیالیسم علمی را بگیرد که گذرایی و تاریخی بودن سرمایه داری را نشان دادند. از این طریق نشان دادند که پوسته ی «ایده آلیستی» اندیشه ی دیالکتیکی هگل را از دور اسلوب علمی بررسی کنار زدند. این نکته به ویژه از این رو پر اهمیت است که اسلوب انقلابی دیالکتیکی مکشوف او، با توضیح وجود تضادها در پدیده و جدل میان آن‌ها و ایجاد شرایط سنتز میان آن ها، استدلال بی تردید برای گذرایی بودن و تاریخی بودن هر پدیده، ازجمله سرمایه داری ارایه می دهد، ولی هگل به آن تن نمی دهد! 

جریان های فکری که در ارتباط نزدیک با کوشش هایی قرار دارند که به «خوانش جدید مارکس» معروف شده اند، به کمک بحث‌های پیش گفته ارزیابی مارکس و انگلس را از دیالکتیک هگل و ماتریالیسم فویرباخ که زمینه اندیشه مارکسیستی را تشکیل می دهد، با پرسش هایی روبرو می سازند. هدف آن، همانطور که اشاره شده است، حذف سرشت انقلابی در اندیشه مارکسیستی است و تبدیل مارکس به یک آکادمیسین است.

پرسشاز روند برگزاری کنفرانس ملی و دسته بندی های گوناگون بگویید. خط سیاسی حزب در این زمان تا اندازه ای روشن شد ولی هنوز آشوبهای درون حزبی بوده است. ریشه این آشوب ها در چه بوده است؟

پاسخ: در ارتباط با روند برگزاری کنفرانس ملی در پرسش های دیگر نیز نکته‌هایی بیان شد. «خط سیاسی» که بر آن حکمفرماست، از اسلوب کارکرد هشیارانه گذشته ی حزب بهره نگرفت. به جای طلب گزارش از رفقای مهاجر درباره ی آنچه بر آن‌ها و در اطراف آن‌ها گذشته، که برای تاریخ نگاری علمی تاریخ حزب می‌توانست زمینه پرتوانی را ارایه دهد، و یا لااقل خواست تجدید آنکت حزبی از این رفقا، به برگماری فله ای افراد تا سطح هیئت سیاسی حزب پرداخته شد. تعداد اعضای کمیته مرکزی به قریب به هفتاد رسانده شد. اکنون ولی از تاک نشانی نیست. همه ی انتخاب ها با برخوردهای شخصی و در مواردی سیاسی به صورت فله ای بازپش گرفته شد. آخرین نمونه ی آن برگماردن چندین رفیق به هیئت سیاسی در پلنوم سال ۶۹ در برلن غربی است که پس از مدت زمان کوتاهی، همه ی ارتباط ها با برخوردهای زشت قطع شد. به این نکته در جایی دیگر پرداخته ام. من به علت بیماری که در سال بعد از کنفرانس ملی آغاز شد، در ارتباط مشخص با «آشوب ها» و «ریشه»ی آن‌ها اطلاعات زیادی ندارم. به نظر من علت علّـی بخش عمده ی آن، برخورد غیرسیاسی و غیرسازنده ی رهبری از یک سو، و بازی‌های سیاسی متقابل دیگران از سوی دیگر بود.

نکته‌ای که بازتاب آن در این گفتگو سودمند است، این نکته است که در پلنوم نوزدهم در شب کنفرانس ملی در کابل برگزار شد، به پیشنهاد من پلنوم به اتفاق آرا مورد تأیید قرار داد که رفقای رهبری حزب در ایران کماکان به عنوان اعضای کمیته ی مرکزی حزب تلقی می شوند تا پس از بررسی مشخص کارکرد آن ها، تصمیم نهایی درباره ی عضویت آن‌ها در ارگان صلاحیت دار حزبی اتخاذ شود. این درخواست که طبق بند اساسنامه حزب معتبر است، مورد تأیید دسته‌جمعی قرار گرفت و با طرح مصوبه پلنوم نوردهم در جلسه کنفرانس ملی توسط من، به خواست من در پروتکل کنفرانس نیز وارد شد. رفیق خاوری هنگام طرح پیشنهاد من برای انتقال این مصوبه پلنوم نوزدهم به پروتکل کنفرانس ملی ریاست جلسه را به عهده داشت و با تکرار مصوبه با درخواست موافقت نمود. مخالفتی در این زمینه مطرح نشد.

پرسشدر پیوند با همین نکته روند برگزاری کنگره سوم چگونه بوده است؟ سردرگمی توده ای ها را پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم چگونه دیده بودید؟  چرا دستگاه اندیشه سوسیال دموکراسی که رویدادهای جهانی نقش شایسته را برای در دست گرفتن حزب توسط این رفقا ایجاد کرده بود در این کار پیروز نشد؟

پاسخ: از یک سو رفیق عزیز خاوری به تعهد خود وفادار مانده است که رهبری حزب را به غرب منتقل نسازد، آنطور که بابک امیر خسروی خواستار آن بود، ولی اکنون که غرب به سراغ ما آمده بود، قرار بود حتی اندیشه ی مارکسیست- لنینیستی نیز برباد داده شود. با نقض اصل اساسنامه ای حزب توده ایران که برگزاری کنگره ی حزبی را وظیفه ی اعضای کمیته مرکزی تعیین می کند، با براه انداختن یک کمیته سرهم بندی شده که برخی از رفقای آن امروز نیز خارج از حزب فعالند، کنگره ی سوم برگزار شد.

همانطور که شما هم اشاره دارید، برنامه تبدل حزب توده ایران به طور رسمی به یک حزب سوسیال دمکرات پا نگرفت. علت پانگرفتن مقاومت همان رفقای کمیته ی تدارک که دیرتر همه کنار گذاشته شدند و یا خود صحنه را ترک نمودند، و به ویژه با مرگ ناگهانی رفیق صفری که موتور برنامه ی سوسیال دمکراتیک سازی بود که با مواضع او در پلنوم در برلن غربی آغاز شده بود، با موفقیت روبرو نشد. نگارنده نیز در این زمینه نقش خود را داشته است. من به طور کتبی مواضع خود را مطرح و انتشار دادم. در جلسه ی  در زیرزمینی در کلن که رفیق محمد امیدوار گرداننده آن بود و از شرکت من به عنوان عضو کمیته ی مرکزی حزب توده ایران در آن با نقض اساسنامه حزبی ممانعت بعمل آمده بود، آن‌ها را تکرار نمودم. رفیق زنده یاد حسین نظری و رفیق دیگری از فرانسه نیز همراه من به این جلسه وارد شدند. رفیق از فرانسه محل برگزاری را که او می بایست در آن به عنوان عضو شرکت کند، اطلاع داده بود.

اگر زمانی وظیفه ی تاریخ نویسی درباره ی این دوران هستی حزب توده ایران فرارسد و رفقای کارشناسی به آن بپردازند، پاسخ به این پرسش می‌تواند پاسخی روشنگرانه باشد. این پرسش برمی‌گردد به مواضع رفقایی از قبیل اسکندری، صفری و دیگرانی در آذربایجان. برخی از رفقایی که من چندی پیش با آن‌ها دیداری در باکو داشتم، نمونه‌های از موضع را با صراحت مطرح ساختند. رفیقی که نقش مترجم را هم ایفا می کرد، از آن صحبت کرد که «کیانوری رفقا را به ایران کشاند و به دست مرگ داد». برای این اندیشه نبرد طبقاتی مفهومی انتزاعی دارد. شرکت در بازی سیاسی است که باید نردبان ترقی و آسایش آن‌ها باشد. رفیق فوق الذکر با آب و تاب تعریف کرد که اکنون چگونه ساختمان محل سازمان فرقه ی دمکرات آذربایجان را در باکو به مسافرخانه تبدیل می کنند.

خط و اندیشه ی انقلابی حزب توده ایران از منبعی دیگر برخوردار می شود. نبرد رهایی بخش انسان ترقی خواه در طول تاریخ، ازجمله در ایران، خط و اندیشه ی مشخصی است که آن هنگام نیز از مسیر انقلابی خود دور نشده است، هنگامی که حتی از دیدگاه ماتریالیسم تاریخی نیز شانس و امکانی برای دستیابی به رهایی واقعی نداشته است! آیا می‌توان جز این مدعی شد که قیام اسپارتاکوس، در کنار مزدک و بابک، مسیر  تاریخ مبارزات کنونی حزب توده ایران هستند؟

در کنار این حط و اندیشه انقلابی، اندیشه سازش با شرایط نیز همیشه وجود داشته است و خواهد داشت. نبرد و جدل میان این دو اندیشه برای مدت طولانی نیز ادامه خواهد داشت. لذا نباید خسته شد، و در عین حال نباید تسلیم شرایط شد. باید تا آنجا که ممکن است به مبارزه برای تغییر شرایط پرداخت که به گفته ی مارکس وظیفه انسان اندیشمند و مبارز است. به قول طبری معجزه هم نمی‌توانیم بکنیم. تنها می‌توانیم مواضع انقلابی حزب توده ایران توضیح دهیم و مستدل سازیم. بر این پایه است که من از سرنوشت سیاسی خودم ناراضی نیستم. از پایمال شدن حق خود که دفاع از آن، دفاع از اصل اساسنامه ای حزب توده ایران است، ناراضی هستم. ولی اجازه ندادم و نمی‌دهم کسی بخواهد من را از انجام وظیفه تا به آخر منع کند. «سیمرغ  را بال از پرواز است!»

پرسشزمان میان کنگره سوم تا ششم  چگونه گذشت؟

پاسخ: به وقایع میان سال‌های میان کنگره سوم  تا ششم، که یک دوره ی چند ساله را دربر می‌گیرد،  اشاراتی کردم. آغاز انتشار نشریه توده‌ای ها در این دوره انجام شد. نشریه ای که امیدوارم به نشریه توده‌ای ها پایبند به مواضع انقلابی حزب توده ایران بدل شده باشد. این دوران و به ویژه پس از پایان دوران کار شغلی و تبدیل شدن به یک بازنشسته، دوران پر باری برای آموزش شخص من است. برای اولین بار در زندگی فرصت یافتم با مطالعه آثار مارکسیستی کم و بیش به طور سیستماتیک، کمبود سنگین دانش مارکسیستی را نزد خود تقلیل دهم. ترجمه ی کتاب جامعه ی مدنی و آگاهی پسامدرن، و به ویژه ترجمه ی کتاب تاریخ و دیالکتیک که سه سال به طور انجامید، در این زمینه نقش برجسته‌ای داراست.

در چنین شرایطی جز شرکت در نبرد اندیشه و دفاع از مضمون انقلابی سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران دورنمایی وجود نداشت. نخستین شماره توده‌ای ها در مهر ۱۳۸۷ انتشار یافت که با شرکت شما تقویت شده است. کوشش اساسی و وظیفه ی اصلی در همه ی این سال‌ها دفاع از هستی و زندگی مبارزاتی حزب توده ایران است. کوششی که می بایستی دو نکته را نشان دهد و مستدل سازد.

نکته نخست نشان دادن پایبندی به سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران است. نکته‌ای که در آن هویت و شخصیت تاریخ حزب توده های زحمت برجسته می‌شود و خط فاصل آن با همه ی مبارزان دیگر راه آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی طرح و درستی آن مستدل می گردد. این وظیفه‌ای است که مارکس- انگلس در مانیفست کمونیستی برمی شمرند. بانیان سوسیالیسم علمی که در مانیفست توانایی‌های شیوه تولید سرمایه داری را توصیف می کند، از این رو که در این سند تاریخی همزمان اندیشه‌ای دیالکتیکی را دنبال می کند، آن‌ها توصیف را با انتقاد به سرمایه داری  و با ارایه سنتزی به پایان می رسانند که به عنوان جایگزین ضرور تاریخی پیشنهاد می کنند. آن ها در برابر توصیف سرمایه داری، «آرمان شهر»‌ سوسیالیستی- کمونیستی را برجسته می سازند. ضرورت مبارزه ی سوسیالیستی را به عنوان مبارزه‌ای تعطیل ناپذیر مستدل می‌کنند که توسط لنین ودیگران برای شرایط مشخص تعمیق می یابد.

نکته ی دوم توضیح و توصیف برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران است. برنامه‌ای که از دو بخش مبارزه دمکراتیک (مطالباتی- صنفی- اتحادی) و سوسیالیستی تشکیل می‌شود که وظیفه ی آن انتقال آگاهی طبقاتی به درون جامعه و به ویژه به درون طبقه کارگر یدی و فکری و دیگر زحمتکشان است. بدون مبارزه سوسیالیستی، تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر در نظام طبقاتی سرمایه داری ناممکن است. نمی‌توان آن نیرویی را به حرکت در آورد که آگاهانه و به طور پیگیر در مبارزه ی دمکراتیک شرکت می‌کند و از این طریق شرایط تغییر بنیادین را در جامعه ایجاد می سازد. درک وحدت دو مبارزه، درک بهم پیوستگی و جدایی ناپذیر دو مبارزه، عمده ترین عنصر را در فعالیت انقلابی تشکیل می دهد. برداشت گام به گام از وظیفه ی دمکراتیک و سوسیالیستی، برداشتی نادرست وغیرمستدل است.

پرسشخواهشمندم کمی در باره ی کنگره ششم بگویید. چرا کنگره ششم از دید تئوریک یک کنگره پیروزمندانه ای بوده است؟  

پاسخ: میان به سرقت رفتن راه توده دوره دوم توسط خدایی و آغاز انتشار توده‌ای ها حدود شش سال سپری شد. کوشش من برای دستیابی به حق قانونی شرکت در زندگی حزبی بی نتیجه ماند.  سال‌هایی که سیاست حزب توده ایران با تضادی روبرو بود. از یک سو، همانطور که در پرسش مطرح می سازید، کوشش های شایسته ی تقدیر برای حفظ سازمان حزبی و فعالیت انقلابی حزب انجام شد، ولی از سوی دیگر، سردرگمی نظری نیز پا قرص نمود. پرسش های غیرضروری و موضع گیری های نادرست در نظرات حزب و مقاله ها حاکم شد. در کنگره ی ششم حزب که در شرایط ژرفش نبرد طبقاتی در ایران پس از وقایع ۸۸ برگزار شد، برخی از مواضع انقلابی به مصوبات حزب راه یافت. من بارها این مصوبات را در نوشتارها برجسته ساخته‌ام و از آن‌ها دفاع نموده ام. کوشیده ام کمبود های آن را نشان دهم. هنوز هم در این زمینه کمبودی جدید در سیاست حزب حکمفرماست که مصوبه «پیوند مبارزه صنفی- و سیاسی» به مفهوم پیوند میان مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی حزب یکی از آن هاست که زنده یاد جوانشیر آن را در سیمای مردمی حزب توده ایران توضیح می‌دهد و ضرورت عملی و تئوریک آن را مستدل می سازد.

استدلال‌ها انگار از بیابان برهوت فریاد زده می شوند. رفقایی که با استدلال‌ها موافق نیستند، در هیچ نوشتار تاکنون، استدلالی برای موضع خود مطرح نساخته اند. سی سال است گفته می‌شود که تناسب قوا راه مبارزه برای برقراری سوسیالیسم را مسدود ساخته است، ولی به این پرسش پاسخ نمی‌دهند که آیا راه گشودن راه مسدود شده، آیا راه انتقال آگاهی سوسیالیستی به درون جامعه و به ویژه طبقه کارگر، طرح اندیشه ی سوسیالیستی نیست؟ آیا حزب توده ایران، آنطور که جواشیر توضیح می دهد، جز طرح مواضع سوسیالیستی راه حل دیگری در اختیار داشته است بتواند اندیشه یک اقتصاد ملی- دمکراتیک با سمت گیری سوسیالیستی را در قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بهمن بگنجاند؟ زحمتکشان را تجهیز کند و سازمان دهد؟ آیا برای تغییر تناسب قوای نامتناسب، آیا حربه ی دیگر وجود دارد برای جلب زحمتکشان جز مبارزه ی سوسیالیستی؟ کسی هیچ استدلالی دال بر نادرستی این ارزیابی و پرسش های در ارتباط با آن نمی دهد. بدین ترتیب نبردی که در جریان تدارک کنگره ی سوم حزب توده ایران آغاز شد، هنوز ادامه دارد. خوشبختانه در این زمینه موفقیت‌های چشمگیری به دست آمده است، ولی هنوز به قول رفیق سودانی باید راهی طولانی طی شود تا اندیشه انقلابی مارکسیست- لنینیستی دوباره به اندیشه حاکم بدل گردد. باید امیدوار بود که وزنه در ترازوی این نبرد به طور روزافزون بالابیفزاید.

پرسش: همکاری شما با آقای خدایی از چه زمانی، چگونه و برای انجام چه کاری آغاز شده بود؟

پاسخ:…من برای اولین بار علی خدایی را در پلنوم هیجدهم دیدم و با او آشنا شدم. او ولی من را می شناخت. بارها با آب و تاب تحویل گرفتن یک اتومبیل جاسازی شده با نشریات و کتاب‌ها را از مادر من در تهران تعریف کرده بود. حتی به مادرم. ولی مادر با شم قوی خود مرا بسیار از خدایی برحذر داشت. ولی من به کمک او نیاز داشتم. من گرچه آرام آرام آموخته بودم نظرم را به فارسی توضیح دهم. ولی نویسنده و مقاله نویس نبودم و به کسی در این زمینه نیاز داشتم.  رفیق خاوری نیز مرا از خدایی برحذر داشته بود. او که علت برحذر داشتن خود را می دانست، آن را متأسفانه ذکر نکرد. تنها گفتن «مواظب باشد سرت کلاه نگذارد»!

اشاره کردم که نیاز من به علی خدایی ناشی از ضعف توانایی من در نگارش و وضع شغلی من بود. پیش تر، یعنی بعد از آن که پلنوم سال ۶۹ در برلن غربی ناکام ماند و با برگزاری کنگره ی سوم، سیاست مبهم و نگران کننده ای بر حزب حاکم شد که بزودی با پراکندگی همه ی آن‌هایی که کمیته ی تدارک برگزاری کنگره را تشکیل داده بودند همراه راه شد، من کوشیدم به کمک علی خدایی که اکنون با خانواده اش در طبقه ی بالای انستیتوی پاتولوژی که من افتتاح کرده بودم، زندگی می کرد، برخی از رفقا را به همکاری جلب کنم. در نشستی در زولینگن که در آن قریب به پانزده نفر شرکت داشتند، ازجمله رفیق ژیلا سیاسی، رفقایی که اکنون رادیو فردا را می گردانند، بهروز مطلب زاده و دیگرانی. نشست دو روزه عملاً به نتیجه ماند. رفقایی که آمادگی همکاری نشان داده بودند و آماده ی شرکت در هیئت تحریریه یک نشریه بودند، هیچ گامی برنداشتند. نوشتم که ژیلا سیاسی حتی یک سطر نیز هیچ‌گاه ننوشت.

با علی خدایی نیز اختلاف نظر ایجاد شد. او می‌خواست نشریه ای از نوع «کیهان لندن» براه بیاندازد، آنطور که بارها مطرح ساخت و آن را ضروری می دانست.

… از نظر من ولی بررسی علل پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی، بررسی ریشه‌هایی که به این فاجعه برای بشریت انجامیده بود، از اهمیت برخوردار بود. برخورد انتقادی و مستدل به سیاست حزب توده ایران ضروری بود. کار به آنجا کشید که من شماره ی اول راه توده دوره ی دوم را که تدارک فنی انتشار آن با صرف مخارجی نیز انجام شده بود، بدون شرکت خدایی انتشار دادم. او که عزم من را جزم دید، از مقاومت دست برداشت. برگ صفحه اول و آخر شماره ی اول، با تغییر شکل  صفحه و تغییرات دیگر، دوباره چاپ شد و شماره اول برای رفقا ارسال گشت.

گفتم، علی خدای دارای اندیشه ی سیاسی نیست. از اندیشه سیاسی مارکسیستی نزد او که اصلاً خبری نیست. نوشته‌های او، همگی توصیف وضع و بیان داده‌ها است، که گامی به جاست، ولی هیچ جا ریشه‌های علّـی داده‌هایی را که در نوشتارهای ژورنالیستی مطرح می کند، مورد خطاب قرار نمی دهد. ریشه‌های علّـی- ژنتیکـی داده‌ها را جستجو نمی کند، زیرا فاقد اندیشه سیاسی و تئوریک مارکسیستی است. باید به نوشته‌های او مراجعه نمود و آن‌ها را از این زاویه مورد بررسی قرار داد. علت و معلول‌ها نزد او، تنها در رابطه مکانیکی، در رابطه ی خارجی آن‌ها مطرح می شود. برای نمونه یک عنوان که الان بخاطر دارم، عنوانی است در ارتباط با وضع اقتصادی در ایران. او در «سرمقاله» می پرسد، چرا بحران اقتصادی بر ایران حاکم است. حتی سیاست نئولیبرال را هم طرح می کند. ولی در همین سطح باقی می ماند. او روند بحران را ناشی از بدکار کردن دولت وحتی خامنه ای می داند. برداشتی مکانیکی که گویا با تعویض مهره‌ها برطرف خواهد شد!

پرسشدر چه زمانی و برای چه این همکاری دیگر دنبال نشد؟

پاسخ: با مرگ زنده یاد کیانوری، زمان آن هنگام فرارسیده بود که خدایی می‌توانست خود را از بندهایی که بر دست و پا در همکاری با من داشت بگسد و خود را رها سازد. او که در ماه های اخیر رابطه هایی با رادیوهای مقیم آمریکا نیز براه انداخته بود که من پس از برقرار شدن آن با خبر شدم، و یا انتشار مقاله‌ای از رئیس سابقش و مدیر و صاحب امتیاز کیهان که اکنون در آمریکا می زیست در راه توده که در آن از رفقای افسر تیرباران شده بعد از کودتای ۲۸ مرداد تجلیل بعمل آمده بود، و برخوردهای دیگر، بحران رابطه میان ما بالا گرفت. انتشار شماره ای که آماده شده بود ولی در آن مطالبی وجود داشت که من با آن موافق نبودم، به برخورد علنی انجامید. من دستگاه چاپ را آنچنان تغییر دادم که چاپ با آن ممکن نبود. ولی خدایی پس از سفر دو روزه ی من، روزنامه را با دستگاه فتوکپی چاپ کرد و آن را حتی ارسال نیز نمود. من از او خواستم که خانه ی محل اقامت خود را خالی کند. او به برلن نقل مکان کرد.

پرسشیکی از نکته های پرسش برانگیز در زمان همکاری شما با خدایی رسیدن نامه ای گویا از سوی رفیق کیانوری به راه توده بوده است. می دانیم که رفیق کیانوری همیشه به انضباط حزبی و وحدت تشکیلاتی حزب وفادار و پایدار بوده است. پیش از انقلاب سالها با بردباری  نبرد درون حزبی برای دیدگاه های خود انجام داد و تکروی نکرد. چه سازه های در دست هم داده بودند که ایشان به ناگهان ان هم زمانی که گرفتار گزمگان و در چنگ زندانبان در خانه زندانی بوده است و حزب در روند دیگری در جنبش بوده  و به پیش می رفته است دست به این کار نادرست که حتا با رفتار گذشته خود ایشان هم خوانی ندارد می زنند و سیاست روز حزب را زیر پرسش می گیرند؟

پاسخ: در ارتباط با نامه آ ک که پس از دریافت اطلاع من از رفیق کیانوری، استناد آن به او قطعی شد، من بارها توضیح داده‌ام و نوشته ام. این ارزیابی در سال ۱۳۷۳ دو روی سخن، دو مخاطب دارد. یکی نیروهای مذهبی به اصطلاح خط امامی در ایران – مخاطب اصلی -، دیگری رفقای توده ای. به اولی‌ها می‌گوید صحنه را خالی نکنید، هر گوشه از قدرت را که در اختیار دارید مانند مردمک چشم حفاظت کنید. به رفقای توده ای می‌گوید به این نیروهای سرخورده کمک کنید. با یورش به حزب هنوز نیروی انقلابی در ایران به ته نکشیده است. «حماسه دوم خرداد» که حزب توده ایران انتخابات سال ۷۶ را نام گذاری کرد بعد از آن  که پیش تر انتخابات را تحریم کرده بود، در تأیید درستی ارزیابی در این نظر رفیق پرتجربه ی توده ای است.

ولی بی تردید با تجربه شش ساله ریاست جمهوری خاتمی، زمان پایان درستی ارزیابی سال ۱۳۷۳ فرا رسید. این ارزیابی دیگر صدق نمی کند. شرایط نشان داده است که حاکمیت سرمایه داری در ج ا تمام راه‌های تغییرات تدریجی را به دست خود و با سیاست ضد مردمی و ضد ملی بسته است. سیاست بغایت ضد مردمی دیکتاتوری کنونی می‌تواند تنها با یک تحول انقلابی، تغییر بنیادین بیابد. از این رو باید مبارزه ی پیگیر دمکراتیک را با مبارزه آگاهی بخشی سوسیالیستی، به وظیفه ی توامان جنبش توده‌ای بدل نمود. سر سوزنی نمی‌توان از این مرز عدول نمود.

مساله دیگر که ارتباط مستقیمی با مضمون ارزیابی سال ۱۳۷۳ ندارد، مساله ی راه و چگونگی ارسال آن است. ابتدا باید روشن شود که رفیق کیانوری مقاله چندین صفحه‌ای را نمی‌توانست در یک روز و یا در خفا نگاشته باشد. ضرورتی نیز برای مخفی کاری که باید آن را در مورد مشخص مخفی بازی نامید، وجود نداشت. می‌دانیم که او مانند تمام دوران زندان می کوشید «مربی را تربیت کند»، که در ارتباط با نظر مارکس آن را توضیح دادم. این شیوه یکی از موثرترین شیوه‌ها نیز برای زندانی سیاسی به منظور ایجاد رابطه با خارج است. در فیلمی از سرگذشت روزا لوکزمبورگ، موفقیت این راه نشان داده می شود. لوکزامبورگ توانست دختر محافظ خود را به رابط مطمئنی برای ارتباط با کلارا ستکین بدل سازد.

رفیق کیانوری می‌توانست رساله ی تنظیم شده را خود راساً پست کند و هم می‌توانست آن را به مادر من برساند، چنانچه در موارد دیگر انجام داده بود. با انتخاب این راه‌ها ولی چاره‌ای نداشت، به زندانبانان توضیح درباره ی انتخاب راه بدهد. راه پستی با این پرسش روبرو می د که چرا به ما ندادید که برایتان پست کنیم؟ یا با هم پست کنیم؟ آیا شما به ما اطمینان ندارید؟ و پرسش های دیگر. همچنین  روشن است که رفیق کیانوری راه ارتباطی با من را از طریق مادرم برای یک گامی که می‌توان به طور علنی انجام داد، فدا نمی‌کرد و نکرد.

این که ماموران احتمالاً از نگارش رساله باخبر بوده‌اند را می‌توان در این امر نیز دریافت که پرسش ماموران از «نظر» زندانی در بند، یکی از شیوه‌های نزدیکی با او و شناخت نظرات ومواضع اوست. اولین پرسشی که از طریق همسر من که به ایران رفته بود و گذرنامه اش را نگه داشته بودن، این پرسش بود که آیا فلانی در این و آن باره نظرش را می نویسد؟ من نظرم را نوشتم و در توده‌ای ها انتشار هم دادم! بدین ترتیب غیرقابل تصور نیست که خواست تنظیم یک ابرازنظر از اوضاع ایران در بده و بستان میان دربندی و محافظان نیز خلق شده باشد.

چنین روندی تغییری در مضمون ابرازنظر، در درستی یا نادرستی مضمون ابرازنظر نمی‌دهد که باید آن را توده‌ای ها با اسلوب مارکسیستی و شم سیاسی انقلابی خود دریابند. لذا، آن روز که من و خدایی پس از توضیح ماواقع، نامه را برای رفیق خاوری می خواندیم، شناخت هشیارانه رفیق خاوری که ندا داد که «توطئه است»، تغییری در این امر نمی داد که ما بتوانیم درباره ی مضمون نامه به صحبت بنشینیم! دو مساله، دو مساله ی متفاوت بودند. علت علّـی- ژنتیکی درستی و یا نادرستی مضمون نامه، از مضمون آن قابل شناخت است. البته باید محاسبات دشمن طبقاتی را نیز در ارزیابی دخالت داد و ارزیابی را با توجه به آن قطعی نمود. ولی این برداشت که چون از راه دشمن طبقاتی آمده است، پس توطئه است، راه را بر روی همه ی دربندی ها می بندد، راه ارتباط مشخص خود را با خارج هموار سازند. نه روز لوکزمبورگ می‌توانست نامه بنویسد و نه گرامش دفترهای زندان را نگاشته بود!

پرسش: رفیق گرامی! سخن در باره ی درون مایه آن نوشته نیست که می تواند آن ارزیابی درست و یا نادرست باشد سخن بر سر این است که چرا رفیق کیانوری تن به این کار داد. رهبران حزب کمونیست همیشه می دانستند که هنگام دستگیری و گرفتاری  فرمان حزب در دست دیگران است و آنها نباید تا فردای روز آزادی سنگی در این راه بیندازند. چرا و زیر چه فشارهای رفیق کیانوری ناچار به انجام این کار شده بود؟ 

پاسخ: برداشت مثبت از سیاست رفسنجانی را علی خدایی به صورت یک جمع‌بندی در راه توده ی شماره ۲۴ در کنار بخش نخست رساله ی رفیق کیانوری انتشار داده بود. زنده یاد کیانوری که حتی در سال ۱۳۷۳ این خطر دریافته است، بلافاصله با موضع گیری علی خدایی به سود جریان هاشمی رفسنجانی مخالفت نمود. نامه او علیه برداشت مثبت از سیاست هاشمی رفسنجانی در راه توده ی شماره ۲۵ انتشار یافت. 

در آن نامه زنده یاد کیانوری با لحنی تمسخرآمیز از «سردار جنگ» نام می‌برد که اکنون با سیاست «تعدیل اقتصادی» می‌خواهد خود را «سردار سازندگی» جا بیاندازد.

کسی که رفیق کیانوری را از نزدیک می شناسد، خود می‌تواند به پرسش درباره ی انگیزه ی سیاسی او در تنظیم رساله سال ۱۳۷۳ پاسخ دهد. اندیشه ی دیالکتیکی و مبارزه جویانه او که در هر شرایطی در جستجوی راه عملی برای ادامه نبرد طبقاتی و تغییر شرایط حاکم است، نمی‌تواند ساکت بماند. نمی‌تواند امکان زندگی در یک آپارتمان را هدف خود ارزیاب کند و به آن دل خوش کرده و بقیه ی عمر را بگدراند. کمر خم شده او که در عکسی به چشم می خورد، تنها ناشی از شکنجه ها نیست. وزن سنگین اندیشه و برنامه‌هایی نیز در آن قابل شناخت است که برق آن در چشمان هشیار در آن عکس دیده می شود.

رفیق کیانوری دارای اندیشه تحلیل گر است. رساله، خط به خط از موضع گیری و ارزیابی هایی تشکیل شده است که او آن‌ها را با ارایه فاکت ها تئوریزه می کند. نتیجه‌گیری او منطبق با چنین اسلوب مارکسیستی- توده‌ای برای ارزیابی شرایط و سیاست قرار دارد. برخورد احساسی و کلی گویی نیست. در بحبوحه بزرگ داشت کارکرد نشریه حزبی راه توده و سیاست آن، بلافاصله برجسته می‌سازد که موافقت با انتشار موقت آن، به معنای موافقت با پاره پاره کردن حزب توده ایران و حزب سازی نیست که اکنون موضوع مصاحبه ی رفیق عزیز خاوری نیز است که با نگاه به وقایع حول ده مهر، نویدنو و در ارتباط با بازی‌های خطرناک با علی خدایی در ایران در جریان است.

برخورد بلافاصله ی رفیق کیانوری به نتیجه‌گیری های هدفمند علی خدایی در طرح رفسنجانی، نشان دیگری از این نگرش سیاسی- نظری دیالکتیکی است که به آن اشاره شد. رفیق سترگ نورالدین کیانوری تا نفس آخر به این موضع علمی و انقلابی پایبند باقی ماند. همان‌طور که دیگر رفقای رهبری حزب پایبند باقی ماندند. ولی  رفقایی هستند که حتی از ذکر نام آن‌ها هم پرهیز دارند و می کوشند برنامه پاره پاره کردن حزب را با تقسیم رهبری به خوب و بد، به ثمر برسانند.

از دید رفیق کیانوری در سال ۱۳۷۳، در شرایطی که مبارزه برای تغییرات اصلاحی هنوز پایان نیافته است، شعار سرنگونی، مجاهدین خلق بازی است که در پلنوم هیجدهم به تصویب رسیده است! او نمی‌تواند در برابر چنین سیاستی سکوت بکند. او خواستار آن است که نیروهای مدافع اهداف ترقی خواهانه انقلاب بهمن در حاکمیت و پیرامون آن، سنگر مبارزه ترک نکنند، تسلیم نشوند، با توجه و با به کار گرفتن همه ی نیروها و «امکاناتی که هنوز در اختیار دارند» مقاومت بکنند. اشاره کردم این سخن خطاب به خاتمی ها میرحسین موسوی ها روزنامه سلامی ها دیگران گفته می شود.

از حزب طلب می کند، به جای حرف‌ها و شعارهای پرطمطراق و توخالی برای سرنگونی، مبارزه برای ایجاد اتحاد با این نیروها را به پیش ببرد. قویاً و با صراحت و به طور شفاف هر حزب سازی و رهبر تراشی را محکوم می کند. آن را اشتباه ترین واکنش می نامد. خب، این برداشت تاریخی اکنون دیگر در بخش نخست آن دارای حقانیت نیست، زیرا اصلاح طلبان «دمکراسی خواهی» را که خاتمی «توسعه ی سیاسی» نامید، وظیفه ی نخست تعیین کردند. توسعه ی عدالت اجتماعی را به آینده ی نا معلوم حواله نمودند. از این طریق اهرم تاریخی و حربه مبارزاتی را برای تجهیز و سازماندهی توده ها از دست دادند. ورشکستگی سیاسی اصلاح طلبان ناشی از ادامه اقتصاد سیاسی دیکته شده توسط امپریالیسم است.

بی توجه به شعار سرنگونی جمهوری اسلامی و یا گذار از ولایت فقیه و اکنون گذار از دیکتاتوری که شعاری درست و به جا است و باید برای تحقق آن رزمید، بحثی که امروز مطرح است که اگر کیانوری ها می‌توانستند بگویند، آن را فریاد می زدند، این ارزیابی می‌بود که دوره ی اصلاح و استحاله رژیم حاکم سپری شده است.

راه حل بنیادین، راه حلی انقلابی است و از این رو باید سیاستی را دنبال نمود که توده هایی که می‌توانند تحول انقلابی را به ثمر برسانند، به محور اصلی مبارزه ی ضد دیکتاتوری بدل شوند. سیاست امروز انقلابی سیاستی است برای تجهیز آگاهانه گردان های مبارزه برای تغییر. به این هدف تنها با «دمکراسی خواهی و سکولاریسم» نمی‌توان دست یافت. باید عدالت اجتماعی را به محور اصلی مبارزه بدل نمود.

 ولی چنین بدل نمودنی، بدون ارایه برنامه جایگزین برای اقتصاد سیاسی کنونی ممکن نیست. باید برنامه ی اقتصاد ملی با جهت گیری سوسیالیستی را به پرچم مبارزه بدل نمود. این تنها اهرم و حربه در خدمت تجهیز و سازماندهی نیروهای زحمتکش است برای گذار انقلابی از دیکتاتوری. ارتجاع می‌خواهد با ایجاد «رهبر تراشی» و برپایی به اصطلاح «سوسیالیسم ارتجاعی» جنبش را سردرگم و پراکنده کند. برنامه نزدیکی جریان ده مهر و علی خدایی نشان آن است. از این رو برنامه «سوسیالیسم ارتجاعی» به مورد اجرا گذاشته می‌شود. رژیم با ژرفش نبرد طبقاتی و تعمیق بحران اقتصادی- اجتماعی روزافزون روبروست. می پندارد بتواند از این طریق و با یافتن ٬٬متحدانی٬٬ وضع را به سود حاکمیت خود تثبیت کند.

چگونه می‌توان از رفیق کیانوری این انتظار را داشته باشیم که او چنین ارزیابی از شرایط کنونی را ارایه دهد، اگر می‌توانست سخن بگوید، و سکوت کند درباره ی سیاست «دمکراسی خواهی»؟

رفیق کیانوری بدون تردید هیچ مخالفتی با آن نداشت که رفقای توده‌ای با نفوذ معنوی و حتی عملی بتوانند برخی از نیروها و افراد را در حاکمیت به سوی مواضع مردم و میهن دوستانه جلب بکنند. برعکس بر سینه ی هر کدام از آن ها یک مدال نصب می کرد. صحبت بر سر آن است که چنین «مبارزه ی در سنگر» که گرامشی در نوشته‌های زندان توضیح می دهد، تنها هنگامی به جا و با موفقیت روبرو می شود، که فشار استراتژیک دورنمای سوسیالیستی و سایه ی «آرمان شهر» به مثابه ستاره ی راهنما توسط توده‌ای ها افراشته نگه داشته شود.

تمام تغییرات در کشورهای سرمایه داری اروپایی به سود بهبود زندگی زحمتکشان در سال‌ها نیمه ی دوم قرن گذشته ی تاریخ اروپایی، ناشی زیر فشار حضور اردگاه سوسیالیسم عملی شد. تعطیل مبارزه سوسیالیستی و تن دادن به «سوسیالیسم ارتجاعی» که عاقبت آن قتل امیرکبیر و حکم غیرقانونی کردن حزب سوسیال دمکرات آلمان توسط بیسمارک است، در تضاد قرار دارد با براشت انقلابی کیانوری. از سرنوشت حزب کمونیست سوریه بارها صحبت کرده ایم.

شاید در این ارتباط نقل خاطره ای دیگر، سودمند باشد. بارها نوشته‌ام که رفیق عزیز و زنده یاد سیمین .. چندی پیش از انقلاب بهمن، یک ماه مهمان من در شهر محل اقامتم در آلمان بود. می بایستی برای او پرونده ی پزشکی دست و پا می‌شد که هنگام بازگشت به ایران به عنوان علت طولانی بودن اقامت او ارایه شود. این اقامت همزمان است با قطع صدای رادیو پیک ایران، صدای بی بند مردم میهن ما. رفیق سیمین و من که دو سه روز بود نمی توانستیم رادیو را بگیرم، پس از تماس از رفیق بهزادی شنیدیم که پخش آن قطع شده است و شنیدیم که متعاقب آن، رفیق کیانوری با خونریزی معده در بیمارستان بستری است. من عزم سفر کردم. رفیق سیمین نیز گفت که با من می آید. او که ظاهراً در هفته‌های اقامتش در ارتباط دائمی با رفیق کیانوری و رفقای دیگر قرار داشته بود که برای چنین رفقایی کلاس‌های درس کادر فشرده برگزار می کردند، با آنچنان شیفتگی یک دختر برای پدر در بیمارستان با رفیق کیا برخورد نمود، که نشان عمیق‌ترین همبستگی احساسی- روحی- عاطفی و همچنین مبارزه جویانه بود. او ضمن نشان دادن بی تابی، تردیدی باقی نگذاشت که هنوز رفیق کیا راهی طولانی در پیش دارد و باید هرچه زودتر از رختخواب خارج شود، که چنین هم شد. رفقایی که می کوشند میان این نام ها جدایی اندازد، صرفنظر از انگیزه شان، می کوشند به طور ذهنی و سهل انگارانه یک بهم تنیدگی و جوشش واقعی را از مبارزه حزب توده ایران وتاریخ آن حذف کنند. سرمایه و تاریخ توده‌ای ها را برای هوا و هوس ذهنی به باد دهند!

پرسش: ارزیابی شما از گفتگوی تازه نامه مردم با رفیق خاوری چیست؟ 

پاسخ: مصاحبه ی اخیر رفیق عزیز علی خاوری با نامه مردم (۵ خرداد ۱۳۹۹) که به مناسبت صدمین سالگرد پایه گزاری حزب کمونیست ایران انجام شده است، مصاحبه‌ای به جا و ضروری است. مصاحبه مرا بسیار خوشحال و خشنود نمود، زیرا بزرگداشت تاریخ مبارزات تک تک کمونیست‌ها و توده‌ای ها در چارچوب جنبش قریب به سدوبیست ساله کمونیستی- توده ای در سرزمین تاریخی ایران، پایه‌های نبرد رهایی بخش کنونی ما را تشکیل می دهد. تاریخ ٬٬چپ٬٬ ایران است. متأسفانه همه ی رفقای و مبارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی چنین برداشتی از تاریخ بیش از یک قرن جنبش کمونیستی- توده ای دارا نیستند. رفقایی، ازجمله در رهبری حزب چپ ایران (فدائیان) می کوشند حزب توده ایران و جنبش توده‌ای را از این طریق نفی کنند که برای نمونه تنها به ذکر نام حزب در کنار نام جنبش فدائی در ایران اکتفا کنند، هنگامی که درباره ی سدمین سالگرد پایه ریزی حزب کمونیست ایران، سخن می‌گویند و به درستی به انتشار اعلامیه می پردازند.

تاریخ ٬٬چپ٬٬ ایران، بدون تاریخ مبارزات حزب توده ایران، تاریخی مثله شده از کار درمی آید. سرشتی ارتجاعی می یابد، زیرا می‌خواهد کلیت نبرد طبقاتی طبقه ی کارگر ایران را مورد پرسش قرار دهد و بخش‌هایی از آن را نفی کند و یا با سکوت از کنار آن بگذرد.

از این رو است که من از مصاحبه ی رفیق عزیز علی خاوری بمناسبت سدمین سالگرد پایه ریزی حزب کمونیست ایران خوشحال و خشنودم. تردید ندارم که رفیق خاوری نیز به برخورد ذهن گرایانه ی رفقای حزب چپ ایران (فدائیان) در ارتباط با تاریخ حزب توده ایران، اشاره می داشت، اگر مصاحبه او همزمان با انتشار اعلامیه رفقای فدایی نبود.

خوشحالی من از مصاحبه رفیق عزیز خاوری ولی سویه ی دیگری نیز دارد. من که سال هاست از امکان دیدار رفیق خاوری محروم شده ام، خوشحالم که او را لااقل در عکسی شاداب و تیزهوش و فعال می بینم. عکس انتشار یافته خوشبختانه با فاصله ی کم گرفته شده است و انسان می‌تواند در چشمان او که دیگر نباید در پشت شیشه ی کلفت عینک محو شود، نگاه مهربان و روح مبارزه جو را ببیند و بازشناسد.

پرسش: رفیق خاوری در آن گفتگو سخن از تلاش همیشگی واپسگرایان برای رخنه در حزب توده ی ایران و حزب تراشی می کند. شما هم سخن از “سوسیالیسم ارتجاعی” گفته اید. ریشه این نگرانی ها در کجاست؟ ارزیابی شما از تلاش دشمن برای ساختن حزب دست آموز  توده از کجا ریشه می گیرد؟

پاسخ: تجربه ی منفی سال‌های اخیر که در آن مبارزه سوسیالیستی به بهانه ی کمبود شرایط و نا مناسب بودن تناسب قوا در فعالیت حزب توده ایران تعطیل و یا حداقل به شدت کم‌رنگ شده است، پیامد تکیه یک سویه به «دمکراسی خواهی» در سیاست برخی از رفقای رهبری حزب توده ایران و به طریق اولی نزد چپ سردرگم است. هنوز هم این رفقا آمادگی نشان نمی دهند، در گفتگویی مشخص مضمون «پیوند» میان مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی- صنفی را با مبارزه ی سیاسی که یکی از مهم‌ترین مصوبه های ششمین کنگره ی حزب است، توضیح دهند و تصورات خود را مستدل سازند. برای مسدود ساختن چنین بحثی کوشش می شود، با نقض بندهای اساسنامه حزب، بحث و جدل فکری را در حزب تعطیل کنند. به این نکته اشاره شد.

درواقع تضادی ها حل نشده در طول سال‌ها پس از برگزاری پلنوم هیجدهم و کنفرانس ملی در شرایط کنونی به آنجا فرارویده است که رفیق خاوری عزیز مجبور است در مصاحبه اخیر خود خطر رهبرتراشی را در ایران گوشزد کند. خطر گرفتار آمدن جریان های انحرافی را در برنامه ارتجاع برای ظاهر سازی یک «سوسیالیسم ارتجاعی» هشدار دهد. ایجاد شدن چنین وضعی بی تردید ناشی از «گم شدن» و یا لااقل بشدت کم‌رنگ شدن هویت انقلابی حزب توده ایران است که می‌تواند تنها با پایبندی و عمل به مبارزه سوسیالیستی زنده شود.

تضاد ایجاد شده ی کنونی در جنبش توده‌ای ناشی از دو برخورد درک نشده به استراتژی انقلابی حزب توده ایران پس از پیروزی انقلاب بهمن است که هدف آن تحقق بخشیدن به تغییرات تدریجی بنیادین در جامعه ایرانی پس از پیروزی انقلاب بهمن بود. هر دو برخورد را می‌توان برخوردی ارتجاعی نامید. از یک سو نفی غیرمستدل استراتژی علمی حزب در دوران پس از انقلاب بهمن است، بدون ارایه جایگزین انقلابی برای آن؛ از سوی دیگر تأیید مکانیکی سیاست «اتحاد و انتقاد» حزب توده ایران در آن دوره به شرایط کنونی است. برخوردی به شدت مکانیکی و ارتجاعی.

پدیدار شدن تضاد برشمرده شده، به نوبه خود ناشی است از نیافتن دیالکتیک ماتریالیستی برای مبارزه ی در خارج و داخل کشور توسط گردان های توده ای. بدون حل دو تضاد، سردرگمی حاکم پایان نخواهد یافت. این تضاد ها را که برخی ها در ایران می‌خواهند از طریق تن دادن به یک «سوسیالیسم ارتجاعی» به اصطلاح حل کنند، می‌توان در پدیده‌های زیر مشاهده نمود:

۱– بازانتشار مقاله ی رفیق گرامی هاتف رحمانی از سال ۱۳۹۴ در نویدنو، که گام به جایی است، در حالی انجام می‌شود که مصاحبه ی اخیررفیق عزیز علی خاوری در نویدنو با دیرکردی پرسش برانگیز عملی شد.

در این مصاحبه ی پر اهمیت، رفیق عزیز خاوری نسبت به خطر «رهبر تراشی» در ایران هشدار می دهد.

۲- با انتشار مجله ی اینترنتی ادبی ارژنگ که گامی درست و قابل تأیید است، پدیده ی جدیدی قابل شناخت است که از پیچیدگی خاصی برخوردار است. این مجله در عین دارا بودن هیئت تحریریه، از پشتیبانی عملی و نظری نشریه اینترنتی نویدنو نیز برخوردار است.

۳- دو رفیق مسئول هیئت تجریریه مجله ی ارژنک، رفیق بهروز مطلب زاده و امید، رفقایی هستند که اولی به جریان انحرافی ٬٬راه توده٬٬ نزدیک است؛ و دومی به جریان ۱۰ مهر.

۴- نویدنو با بازانتشار مقاله سال ۱۳۹۴ رفیق هاتف رحمانی که به روشنگری و افشاگری نسبت به کارکرد علی خدایی می پردازد، به طور عملی و عینی نارضایی خود را از توسعه ی حضور ٬٬راه توده٬٬  در هیئت تحریریه مجله ی ارژنگ به نمایش می‌گذارد از یک سو، ولی از سوی دیگر، پیش تر خود با طرح مقاله‌ای که در آن «یادمانده های» خدایی به عنوان یک سند گویا قابل اعتماد مطرح شده بودند را انتشار داده است. به علل این تضاد و همچنین برخی نکته‌ها که رفیق هاتف درباره ی علی خدایی طرح نکرده است، بازمی گردم.

۵- مخالفت جریان ده مهر که در هیئت تحریریه ارژنگ نیز شرکت دارد، به انتشار مقاله در تأیید «یادمانده های» مشکوک خدایی در نویدنو، مخالفتی پیچیده است.

مقاله ی ظاهراً نزدیک به ٬٬راه توده٬٬، با عنوانراز گشایی  ازکودتای دروغین حزب توده ایران! نویسنده بامداد مهرگان به درستی می‌کوشد سازمان اطلاعاتی در سپاه را برای یورش به حزب متهم سازد. پاسخ رفقای نزدیک به ده مهر که بر واقعیت طرح شده درباره ی کارکرد سپاه در این جنایت واقف هستند، می‌کوشند با افشاگری درباره ی ضرورت انتشار مقاله، مخالفت کنند، زیرا، آن طور که در مقاله ی جوابیه بیان می شود، حمله سازمان اطلاعاتی سپاه را به حزب توده ایران امری شفاف و شناخته شده می‌داند و معتقد اند که نیازی به «رازگشایی» در این باره وجود ندارد! بی‌نیازی برای «رازگشایی» در مقاله‌ای در نامه مردم نیز مورد تأیید قرار گرفت.

۶- در این بده و بستان ها سایه توافق و نزدیکی میان دو جریان انحرافی و روابط پوشیده در پشت آن، قابل شناخت است. انتقادی که در مقاله ی کدام راز، کدام کودتا؟ نگاهی به مقاله‌ی «رازگشایی از کودتای دروغین حزب توده ایران»، نویسنده امید زروان

، همان‌طور که اشاره شد، از زاویه ضروری نبودن برای «رازگشایی» عملی می گردد، و نه از زاویه مخالفت با همکاری میان دو جریان ده مهر و٬٬راه توده٬٬.

اشاره شد که تضادی در کارکرد نویدنو در ارتباط با برخورد به علی خدایی وجود دارد.

نویدنو از یک سو با شرکت بهروز مطلب زاده در هیئت تحریه ی مجله ی ارژنگ موافق است. از سوی دیگر با باز انتشار مقاله ی سال ۱۳۹۴ به افشاگری محدود علیه علی خدایی می پردازد. سویه ی دیگر در پیچیدگی کارکرد نویدنو این سویه است که ابرازنظر نگارنده را در ارتباط با مشکوک و قابل تأمل بودن مضمون «یادماند ها» در ارتباط با هم سوی آن با نظرات هوشنگ اسدی انتشار داده نمی شود.

در آنجا نشان داده شده است که چرا هم سویی نظر خدای و اسدی می‌تواند نادرست باشد. نشان داده شده است که هر دو مطلب نگاشته شده، کتاب هوشنگ اسدی و هم «یادمانده های» علی خدایی که از آن‌ها در مقاله بامداد مهرگان نقل شده است، پس از دیدار علی خدایی و اسدی نگاشته شده‌اند و لذا می‌توانند هماهنگ شده باشد.

به عنوان شاهد دیدار اسدی و خدایی، نگارنده رفیق بهروز مطلب زاده را نام می برد. این رفیق در جریان این دیدار بوده است. درضمن رابطه نزدیک میان رفیق بهروز مطلب زاده و اسدی و همسرش وجود دارد که در ابرازنظر به آن اشاره شد.

در مقاله ی پیش گفته ی رفیق هاتف رحمانی در افشاگری علیه علی خدایی، همچنین پرسش هایی که این رفیق باید از آن‌ها با خبر باشد، ذکری بعمل نمی آید. به آن پیش تر اشاره شد. علی خدایی که در «یادمانده» نگاری ید طولانی دارد، تاکنون به پرسش هایی پاسخ نداده است که برای روشن شدن جایگاه او در جنبش توده‌ای تعیین کننده است. متأسفانه از او انکت جدیدی برای عضویت در حزب توده ایران نیز پس از آمدن به افغانستان وجود ندارد.

موضع سالیان طولانی فعالیت علی خدایی پس از دزدیدن آرشیو نشریه حزبی راه توده، القای ضرورت ادامه ی سیاست «انتقاد و اتحاد» حزب توده ایران است. آن را «مشی توده ای» می نامد! جریان انحرافی ده مهر و عدالت نیز از همین ارزیابی پیروی می کنند. خدایی این موضع را در ارتباط با جریان هاشمی رفسنجانی در حاکمیت ج ا دنبال می کند. دیگران در ارتباط با احمدی نژاد و با سپاه پاسداران.

به پندار علی خدایی می‌تواند مبارزه ی علنی حزب توده ایران از این طریق در کشور احیا گردد. در این موضع رفقای ده مهر و عدالت نیز شریک هستند. هر دو جریان برداشت خود را با علایم ٬٬مثبتی٬٬ توجیه می‌کنند که می‌توان نزد گروه رفسنجانی و یا سپاه پاسداران یا احمدی نژاد یافت.

درک انحرافی از نبرد طبقاتی در ایران نزد همه ی این جریان های انحرافی توده‌ای قابل شناخت است .

باور به امکان عملی شدن یک برنامه ی «سوسیالیسم ارتجاعی» به مثابه ی راه حلی واقع‌بینانه در شرایط کنونی در ایران، به طور عملی به معنای نفی مبارزه دمکراتیک است به مثابه ی نبردی رهایی بخش در شرایط حاکم بر نبرد طبقاتی در ایران.  که باید به منظور احیای حق قانونی مبارزه ی آزاد و قانونی برای حزب توده ایران و همه ی مدافعان واقعی هدف‌های آزادی بخش و ترقی خواهانه ی انقلاب بزرگ ملی- دمکراتیک بهمن مردم میهن ما عملی گردد و به عنوان اهرم تجهیز و سازماندهی توده ها به کار گرفته شود. نرمش ظاهریِ ارتجاع حاکم در برابر برنامه «سوسیالیسم ارتجاعی» که نشان ژرفش نبرد طبقاتی در ایران است، به منظور ممانعت شرکت این جریان های انحرافی توده‌ای در مبارزه دمکراتیک برای حقوق قانونی در ایران انجام می شود. هدف، ناممکن ساختن شرکت در مبارزه دمکراتیک توسط این جریان های توده‌ای است.

این رفقا می‌خواهند مبارزه ی دمکراتیک را فدای بند وبست و رابطه‌های ارباب- رعیتی دوران فئودالیسم در ایران کنند. می‌خواهند نبرد رهایی بخش دمکراتیک را با «سوسیالیسم ارتجاعی» تاق بزنند!

پرسش: در پایان داوری شما در باره دوران رهبری رفیق خاوری چیست؟  از یک سو ایشان در برابر سوسیال دموکراسی حزب دلاورانه ایستادگی کرد؛ پس از کنگره ششم حزب را از آشفتگی اندیشه و پراکندگی نجات داد؛ رهبری حزب را تا اندازه ای با خرد همگانی هم گام کرد. از سوی دیگر رفیقان درست کار بسیاری رانده شده اند؛ دیالکتیک نبرد درون و برون هنوز جایگاه درست خود را در حزب پیدا نکرده است که برایند آن تنگ شدن پهنه دموکراسی حزبی بوده است؛ در هم آمیزی دیالکتیکی نبرد دموکراتیک و نبرد سوسیالیستی دست کم آنگونه که ما می اندیشیم به روشنی در سیاست های روزانه حزب بازتاب ندارد. داوری شما چیست؟

پاسخ: حال که به برخی سویه های پرسش پایانی شما در ارتباط با «رهبری رفیق خاوری» اشاره شد، سویه هایی که شما آن را به درستی برجسته ساخته‌اید، گفتگو را در همین زمینه ادامه دهم. شما داوری من را خواستارید. « داوری شما چیست؟»

رفیق زنده یاد منوچهر بهزادی در دیدارهای چند بار در سال خسته نمی‌شد در سفر چند روزه ما به پرسش های ما پاسخ دهد. رفیق بهزادی ازجمله بارها گفت، «درباره مبارز سیاسی می‌توان تنها پس از مرگش قضاوت نمود». خوشبختانه رفیق عزیز علی خاوری با سلامتی و شادابی و تیزهوشی سالیان طولانی نیز به وظیفه ی توده‌ای خود عمل خواهد نمود. من به خود اجازه نمی‌دهم درباره نکته‌هایی که شما در پرسش مطرح نموده اید، به «داوری» بنشینم. آنچه که می‌توانم بگویم، ارزیابی و برداشت خودم است نسبت به پرسش ها.

…رفیق جوانشیردر نامه ی خود  انتشار اولین اطلاعیه «کمیته برون مرزی» را پس از یورش اول به حزب، که در شرایط بی‌خبری ما از وضع حاکم در ایران تنظیم شده بود و از رادیو باکو انتشار یافت، مورد تأیید قرار داد. رفیق جوانشیر یک بار دیگر ترکیب سه گانه ی کمیته ی برون مرزی را با تأکید بر مسئولیت رفیق خاوری یادآور شد. او در آن نامه که امیدوارم در آرشیو حزب وجود دارد، موضع بقیه ی رفقای هیئت سیاسی را درباره ی وضع ایجاد شده توضیح داده و بر ضرورت تداوم سیاست انقلابی حزب توده ایران توسط کمیته ی برون مرزی تأکید بعمل آورد. بعد ها دریافتیم که رفقا زنده یاد احسان طبری و مهرگان در یورش اول دستگیر نشده بودند. لذا نامه رفیق جوانشیر را باید نظر لااقل این دو رفیق از رهبری حزب نیز تلقی نمود.

رفیق خاوری پس از یورش دوم و با توجه به وضع ایجاد شده، و به ویژه با توجه به انتشار اعلامیه ای با عنوان «کمیته داخی» ضرورت توسعه ی کمیته ی برون مرزی را در نشستی مطرح نمود. بر سر این امر توافق بود که برخی را باید به فعالیت در آن دعوت نمود. یکی از این افراد دبابک امیر خسروی بود که در نشستی شرکت نمود و در آن خواستار انتقال رهبری حزب به غرب شد. رفیق عزیز خاوری با عصبانیتی قابل فهم بر سرش فریاد زد که «رگ گردم را هم بزنید، رهبری حزب را به غرب منتقل نخواهم کرد»! باوجود ین بابک امیر خسروی که عضو کمیته ی مرکزی حزب بود، آن طور که رسم اساسنامه ای و سنت کارکرد حزب توده ایران است، به پلنوم هیجدهم فراخوانده شد!

کمیته ی برون مرزی، بلافاصله نسبت به اعلامیه ای که به عنوان «کمیته درون مرزی» انتشار یافته بود، واکنش نشان داد. کمیته ی برون مرزی خواستار قطع فعالیت رفقا در چنین روابط ی شد. موضعی که از نظر کارکرد سازمانی دقیق و منطبق با سنت حزب است. این پدیده ولی به نوبه خود، هسته ی مساله ای را که تاکنون هم حل نشده است، یعنی مساله ی دیالکتیک مبارزه داخل و خارج از کشور را قابل شناخت می سازد!

بابک امیر خسروی که شبی هنگام دیدار من با رفیق جوانشیر به طور غیرمترقبه حضور یافت (او در طبقه ی بالاتر از آپارتمان رفیق جوانشیر در تهران زندگی می کرد)، مطالعه ی کتاب حماسه داد را که اخیراً انتشار یافته بود به پایان رسانده بود و با لذت و شور از کتاب تعریف نمود و خواستار امضای یادبود رفیق جوانشیر در کتاب شد که عملی شد. ولی همین بابک امیرخسروی پس از خارج شدن از ایران دیگر بازنگشت. رفیق جوانشیر در آخرین دیدار من با او ازجمله گفت: «تماسی با خسروی نگیرید و رابطه‌ای برقرار نکنید»!

ارزیابی من از کمبودها در فعالیت حزب توده ایران در سال‌های اخیر به مضمون و شکل مبارزه آن مربوط می شود. از یک سو نمی‌توان تقلیل برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران را سیاستی واقع‌بینانه ارزیابی نمود. از سوی دیگر نمی‌توان  مبارزه ی حزب را در داخل و خارج از کشور دارای شکلی متناسب ارزیابی نمود.

نمی‌توان برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران را که بنا به تعریف مستدل رفیق جوانشیر در سیمای مردمی حزب توده ایران دارای دو سوی تفکیک ناپذیر مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی است، تنها با مبارزه برای برپایی اتحادهای اجتماعی، یعنی با مبارزه دمکراتیک تعویض نمود، ولی مدعی حفظ هویت طبقاتی حزب توده ایران بود.

مبارزه ی دمکراتیک در سرمایه داری که مبارزه‌ای ضروری و حیاتی است، در عین حال مبارزه‌ای است در چارچوب شرایط حاکم. چارچوبی که باید با مبارزه دمکراتیک به سود منافع آنی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان یدی و فکر و متحدان اجتماعی آن‌ها فراخ تر شود. بهبودی نسبی برای زندگی زحمتکشان در شرایط بقای سرمایه داری ایجاد سازد. مبارزه دمکراتیک، بدون مبارزه ی سوسیالیستی، بدون انتقال آگاهی طبقاتی به درون جامعه، لزوماً در سطح یک مبارزه برای تثبیت شرایط حاکم باقی می ماند. سی سال دیگر هم که ما برای گذار از دیکتاتوری بر روی مبارزه اتحادی سرمایه بگذاریم و سیاست خودمان را به آن محدود سازیم، گذار از دیکتاتوری ممکن نخواهد شد، زیرا سرشت مبارزه ی دمکراتیک به تنهایی قادر به گذار کیفی از شرایط حاکم نیست.

تصاحب قدرت سیاسی از چنگ دیکتاتوری ولایی یک گذار کیفی، برشی انقلابی را تشکیل می دهد. از این رو باید برای تدارک گذار کیفی از دیکتاتوری، حزب توده ایران همزمان با مبارزه ی دمکراتیک، به مبارزه ی سیاسی- سوسیالیستی بپرداز. مبارزه‌ای که قادر است با انتقال آگاهی طبقاتی به زحمتکشان، به تجهیز زحمتکشان و متحدان نزدیک آن دست یابد و به آن بیانجامد. تنها   با «پیوند» عملی میان مبارزه دمکراتیک و سوسیالیستی که یکی از مهم‌ترین مصوبه های ششمین کنگره ی حزب توده ایران است، می‌توان برای جنبش اتحادی به نیروی بدل شد که بتواند گذار از دیکتاتوری را  عملی سازد. آن طور که ازجمله در جریان انقلاب بهمن نیز تجربه شد.

در سیاست کنونی حزب توده ایران، چنین شفافیت نظری- تئوریک در برداشت مستقل طبقاتی دیده نمی شود. این پنداشت حاکم است که گویا می‌توان با تن دادن به یک «برنامه حداقل» که میان همه ی سازمان های سیاسی کنونی در جامعه ایرانی مشترک باشد، گذار از دیکتاتوری را به یک گذار کمّی بدل نمود. به یک «روند تدریجی گذار» بدل نمود که رفیق از نامه مردم می پندارد!

مصاحبه ی اخیر نامه مردم با رفیق «سخنگوی رهبری حزب کمونیست سودان» ولی می‌آموزد که «گذار کمّی» از دیکتاتوری هنگام حل مساله تصاحب قدرت، پنداشتی ذهی است. بی اعتقادی به این شناخت است که شکل حاکمیت خادم و حافظ نظام است. برداشت «گذار کمّی» از دیکتاتوری، برداشت گام به گام از روند حذف قدرت سیاسی از دیکتاتوری، با واقعیت تجربه ی انقلابی ازجمله در سودان همخوانی ندارد.

نمی‌تواند دیکتاتور حذف شود، ولی روابط اجتماعی که وجود دیکتاتوری را برای نظام ضروری ساخته است، باقی بماند. تصاحب قدرت سیاسی، یک تغییر کیفی در حاکمیت نظام است. برداشت «گذار کمّی» از دیکتاتوری، برداشتی که می پندارد می‌توان و در «روند تدریجی گذار»، گام به گام به حذف قدرت سیاسی از دیکتاتوری دست یافت، با واقعیت تجربه ی انقلابی ازجمله در سودان همخوانی ندارد.

این نکته در پاسخ سخنگوی حزب کمونیست سودان به پرسش‌ رفیق از نامه مردم، قابل دریافت است و از شفافیت کامل برخودار است. رفیق از نامه مردم می پرسد: «جنبش مردمی در سودان موفق به برکناری دیکتاتور سودان .. شد.» پاسخ سخنگوی حزب کمونیست سودان تایید آمیز نیست، آن طور که پرسش رفیق نامه مردم با توصیف شرایط تمنای پاسخ مثبت را انتظار می کشد. رفیق سودانی می گوید: «به رغم موفقیت نسبی ..، برای رسیدن به هدف درهم شکستن و برچیدن بنیاد رژیم [دیکتاتوری] گذشته [که گذاری کیفی است!]، هنوز راه درازی در پیش است»!

اضافات در پرسش رفیق از نامه مردم که «برکناری دیکتاتور سودان» را «آغاز روند تدریجی گذار – ولو با فراز و نشیب هایی – به سوی ایجاد تغییرهای بنیادین سیاسی- اجتماعی» توصیف می کند (تکیه از من)، با پاسخ ساده و روشن رفیق سودانی روبرو می شود. رفیق سودانی آنچه را که تحقق یافته است «گذار از دیکتاتوری» ارزیابی نمی کند. آن را «موفقیت نسبی» اعلام می‌کند و می گوید: «به رغم موفقیت نسبی ای که در برکنار کردن البشیر و شماری از نزدیکان او به دست آمد، برای رسیدن به هدف درهم شکستن و برچیدن بنیاد رژیم [دیکتاتوری] گذشته، هنوز راه درازی در پیش است

بررسی مضمون این مصاحبه در این سطور هدف نیست، هدف نشان دادن آن است که در سودان باوجود موجود بودن توافق بر سر گذار از دیکتاتوری به مثابه یک «برنامه حداقل» میان لایه‌های متفاوت مبارزان، یک تغییر کیفی ایجاد نشد. تغییر، تغییری کمّی باقی ماند. تنها شکل دیکتاتوری تغییر یافت. ولی با «کودتای قصر [جمهوری] که ژنرال ها به آن دست زدند ..» این تغییر در سطح یک تغییر صوری و کمّی متوقف شد.

وضع در ارتباط با دیالکتیک نبرد حزب توده ایران در داخل و خارج از کشور دارای وضعی مشابه است. تاکنون تئوری مبارزه داخل و خارج از کشور اصلاً مطرح نشده است. از کوشش برای تئوریزه کردن مساله نمی‌توان هیچ نشانی یافت. این در حالی است که شرایط مبارزه در ایران و خارج از آن به شدت متفاوت است. تجربه ی موفق دوران پیش از انقلاب بهمن نشان می‌دهد که رفقای مبارز در ایران می بایستی از شکلی دیگر بهره گیرند و با تکیه به شعارهای دیگری برزمند، از آنچه که ارگان های رسمی حزب می‌تواند در خارج از کشور مطرح سازد؛ به مثابه توپخانه مطرح سازد و عمل کند، تا کمک باشد به مبارزه پیاده نظام در داخل کشور. آیا وضع مبارزه در داخل و خارج از ایران اکنون از شفافیتی برخودار است که در دوران پیش از انقلاب برخوردار بود؟ پاسخ منفی است.

ناتوانی برای طرح وظیفه های متفاوت در رهبری کنونی، همانطور که شما نیز در پرسش خود بیان می کنید، در ارتباط قرار دارد با حذف رفقای مدافع سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران از زندگی درون حزبی. گامی که با این امید عملی می‌شود که پنداشته می‌شود که طرح تضاد ها میان نظرات مختلف یک گشاد بازی غیرضروری و مصرف نیروی بیهوده است. صرفه جویی وقتی ایجاد می‌شود که رفقای دارای یک نظر مشترک، دارای یک «برنامه حداقل» مشترک، نقش تعیین کننده در درون حزب داشته باشند. پنداشته می‌شود که هنگامی که تضادها طرح نمی شوند، انجام وظیفه آسان‌تر است. در حالی که با طرح نشدن مواضع متفاوت و متضاد و متناقص در بحث‌های درون حزبی، راه حل دیالکتیکی آن‌ها یافت می‌شود و مبارزه ی حزب سی سال درجا نمی زند.

ناتوانی برای تجهیز توده های زحمتکشان پیامد بی تردید حذف مبارزه ی سوسیالیستی از برنامه حزب توده ایران است. گامی که دست به دست حذف اندیشه ی انقلابی، وضع دراماتیک کنونی را باعث شده است که اگر نتوان به آن آگاهانه و هشیارانه پایان داد، می‌تواند به فاجعه تراژدیک دیگری بیانجامد و همه دستاوردهای تاکنون را که رفیق عزیز علی خاوری نقش برجسته‌ای در آن داشته است در ارتباط با حفظ هستی و مبارزه ی حزب توده ایران با خطر جدی روبرو سازد.

اشاره کردم که در وضعی قرار ندارم که بتوانم کارکرد رفیق عزیز خاوری را مورد «ارزیابی» قرار دهم. ولی در یک مورد مشخص می‌توانم و باید انجام دهم! گرچه این مورد آب و رنگی شخصی نیز دارد، انگیزه ی سخن، عمدتاً جلب نظر به مساله ی سازمانی و سیاسی است. برخورد به ضرورت شرکت همه ی اندیشه‌ها در زندگی حزبی است که بدون آن می تواند خلاقیت حزب توده ایران خدشه دار شود. این نکته را مایلم مورد تأکید قرار دهم!

در رابطه ی دیگری اشاره دارم که من از زندگی سیاسی خود بسیار راضی هستم. زیرا لحظه‌ای از انجام وظیفه‌ای که حزب بردوشم گذاشته بود، کوتاهی نکردم. همیشه مواضع و نظراتی را که با ارزیابی پروسواس، مواضع انقلابی و علمی حزب توده ایران می‌دانم با جسارت مطرح نموده ام. شاید حتی بتوانم بگویم که تحمیل قطع رابطه ی حزبی به من موجب آن شد که کوشش من در زمینه خودآموزی تشدید نیز شود. لذا انتقاد من به حذف خلاف اساسنامه خود به عنوان عضو کمیته ی مرکزی حزب توده ایران از مبارزه ی درون حزبی انگیزه ی شخصی دارد، رنگ ناخشنودی شخصی دارد، ولی انگیزه اصلی متوجه دفاع از اساسنامه حزب توده ایران است. لذا انتقادی که اکنون مطرح می سازم، با هدف دفاع از مصالح عالیه حزب توده ایران عملی می گردد.

رفیق عزیز خاوری می‌تواند با من اختلاف نظر سیاسی داشته باشد، با شیوه ی رفتاری من موافقت نداشته باشد، می‌تواند صراحت من درباره ی رفتار رفیق صفری را نپسندد و نمونه‌های دیگر، ولی او نمی بایستی من را از فعالیت درون حزبی محروم سازد. رفیق خاوری از این رو نمی بایستی من را از زندگی درون حزبی محروم سازد، و این نکته نکته ی اصلی است، زیرا با توجه به تصمیم رهبری وقت حزب برای گسیل من به خارج، اعتماد مالی و دیگر نکته‌ها به من، با توجه به کارکرد مشترک ما در خارج از کشور و به ویژه هنگام انتقال مسئولیت ها و پول حزب به رهبری جدید رفیق خاوری می بایستی بداند و می داند که من به اساسنامه حزب پایبند هستم. او می توانست، همان‌طور که عمل هم نمود، مسئولیت های مرا پس بگیرد، ولی می توانست، همان‌طور که عمل هم نمود، مرا برای انجام هر ماموریتی ارسال کند. من می‌توانستم ذخیره ی مطمئنی برای فعالیت حزب باشم. انتخاب رفیق گرامی محمد امیدوار توسط من هنگامی انجام شد که من دارای هیچ مسئولیت حزبی نبودم!

رفیق خاوری که می‌دانست من رفیقی منضبط و پایبند به دیسیپلین حزبی هستم که در جریان سلب مسئولیت از من تجربه شده بود، تجربه کرده بود، باید حضور و مبارزه ی من را در حزب ممکن می ساخت. برای من لااقل شرایطی را ایجاد می‌کرد که رهبری پیش از انقلاب برای رفقای دیگر نیز ایجاد کرده بود. رفیق طبری در این باره از رفیق کیانوری نام می برد. رفقای نویسنده مقاله‌ “وحدت اندیشه و اسلوب تحلیلی حزب توده ایران ” نیز آن را مورد تأیید قرار می‌دهند و اشاره دارند که رفیق کیانوری توانست در همه ی سال‌هایی که فاقد مسئولیت سازمانی بود، از شیوه‌های بحث درون حزبی بهره بگیرد و با پایبندی به آن شخصیت منضبط خود را به نمایش بگذارد. چنین حق اساسنامه ای را نباید از هیچ رفیق حزبی سلب نمود. پیغام حزب  به رفیق زنده یاد حمید صفری که من حامل آن پیش از برگزاری پلنوم هفدهم بودم، این پیام بود که بیاید و نظراتش را در نشست در پیش مطرح سازد. این سنت و کارکرد حزبی نمی بایستی نقض می‌شد و باید در آینده مورد توجه قرار گیرد! این نکته نتیجه‌گیری از انتقاد من، نتیجه‌گیری سازنده و به سود مصالح حزبی است!

  • * متنی را که ملاحظه کردید آقای فرهاد عاصمی با درخواست انتشار به آدرس اخبارروز فرستاده است. در این نوشته موارد غیر قابل راستی آزمایی و یا غیر مستند در باره ی اعضای فعلی و سابق حزب توده ایران کوتاه شده است. نویسنده مسئول و پاسخگوی موارد مبهمی است که در نوشته در باره افراد و یا گرایش فکری خاص طرح کرده است.

https://akhbar-rooz.com/?p=34606 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

13 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نادیر
3 سال قبل

اولا غیبت حزب توده در شبکه های مجازی ثانیا حضورش با طرح اختلافات درون حزبی و ثالثا سکوت اش در خصوص تعریف و تبیین جامعه آماری خلق های ما و تحلیل اش و رابعا استفاده و قبول نقلی و کاربرد ترم هایی مانند منافع ملی و… ملت که به صورت غیر علمی تعریف و به جامعه روشنفکری تحمیل شده اند و…. تاسف بار است .

ناهید
ناهید
3 سال قبل

جناب آقای عاصمی
بعد از خواندن جوابیه تشریه نویدنو من گفت گویتان را دوباره خواندم و دیدم شما به فرض درستی ادعاها اما رعایت حال یاران در شرایط سخت داخل را نکرده اید البته قبول نداشتم که خواسته اید گرا بدهید تا اینکه این نوشته شما را در سایت خودتان دیدم و حیرت کردم و متسفانه نظرم عوض شد و حالا فکر میکتم شما می دانید چه می کنید این نوشته جدید شماست :
( در شرایطی که اندیشه ی انقلابی در حزب توده ایران مجاز نیست با براه انداختن سازمانی دیگر به خواست ارتجاع برای پاره پاره کردن حزب طبقه ی کارگر ایران بپردازد، چاره ی دیگری وجود ندارد جز انتقال بحث به صحن علن، حتی با خطر آن که اصل درست مورد نظر شما، یعنی «نباید حرفهای خانه را بیرون گفت» خدشه دار شود )
عرض دیگری ندارم جز تقدیم این شعر از خواجه راز :
من این حروف نوشتم چنان‌که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی(حافظ)

فرهاد عاصمی
فرهاد عاصمی
3 سال قبل

رفیق گرامی ناهید
سپاس برای توصیه شما.
به پرسش شما‍، و برخی پرسش های دیگر، در نوشتاری در صفحه ی توده ای ها خواهم پرداخت.

ناهید
ناهید
3 سال قبل

جتاب عاصمی د رصوزت امکان در مورد ۶۰۰ هزار دلار پول حزب که هوشنگ اسدی شهادت داده نزد شماست توضیح دهید.
لینک نوشته ایشان در اخبار روز
https://www.akhbar-rooz.com/تشکری-با-تاخیر-وآن-۶۰۰-هزار-دلار-مفقوده-هو/

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

بخشی از پرورش فکری (سیاسی-اجتماعی) نگارنده با ادبیات بجا مانده از حزب توده ایران از سالهای ۱۳۳۰ بوده است. از اینرو کارهای تاریخی و دوربرد این حزب را ارجگذار بوده و, گرچه عضو یا هوادار آن نبوده ام, اما هیچگاه نیز توده ای ستیز نبوده ام. با این زمینه, چند پرسش از هم میهن گرامی, آقای فرهاد عاصمی, را در میان میگذارم:

گفته شده که حزب وظیفه (استراتژیک) خود می دید که بگونه ای “پرحوصله، هشیارانه، تیزبین و علمی- انقلابی، در روندی اصلاح طلبانه به منظور تثبیت حاکمیت برآمده از انقلاب” بکوشد و ” تمام توان خود را در این نکته متمرکز سازد که انقلاب سیاسی بزرگ مردم … در جهت گیری اقتصادی- اجتماعی تعمیق یابد.” براستی, در کدامین فرد از آن حکومت, نشانه ای از سرشت و توانِ تاریخی لازم برای اینکار سترگ را می دیدید؟ شما بدرستی گفته اید که “تجربه دویست ساله در ایران، که تجربه ی انقلاب شکست خورده بهمنِ ۵۷ نمونه آخرین و بسیار تلخ و دردناک آن است، نشان می‌دهد که بورژوازی و خرده بورژوازی ایرانی قادر به انجام نقش ملی و دمکراتیک خود نبوده است. هر خوش باوری برای آینده در این زمینه کشنده است!” بر این زمینه, آیا شایسته است در پیشبرد تحولات اجتماعی, ریش و قیچی را بدست این بورژوازی و خرده بورژوازی ناتوانِ ایرانی سپرد و بخش عمده ای از توانِ حزبی را “به منظور تثبیت حاکمیت” آن بکار گرفت؟
آیا ‘خلق انقلابی و هوشیارانه’ “خط امام”, از سوی حزب توده ایران, تلاش کیمیاگری کورکورانه برای تبدیل مس به طلا نبود؟ کدامین فرد از حکومت تبهکار اسلامی, حتی کسانی که عنوانِ دمکرات انقلابی با آب دهان به آنان چسبانیده میشد, در چند دهه گذشته از تاریکی برآمد و به روشنایی پیوست؟
درست است که “در مورد هیچ کسی، از پیش نمی‌توانیم بگوییم که در آینده چه خواهد کرد.” اما از نگرگاه علمی, جایگاه اجتماعی, سرشت و توانِ تاریخی هر فرد, سوی و شتاب حرکت او در آینده را تعیین میکند. بر این بنیاد, پشتیبانی حزب در بهمنِ ۵۸ از هرگونه کاندیداتوری شیخ صادق خلخالی, که “خدمات پر ارزشی در زمینۀ قلع و قمع ضد انقلاب” کرده بود, را با چند تُن عسل می توان نوش جان کرد؟
گفته شده که حزب توده ایران سیاست انقلابی خود را از طریق آموزش, و از آن میان, آموزش و تربیت مربی (یعنی شخص آیت الله خمینی) پیش می برد. آیا براستی باور اینست که فردی که تا مغز استخوان واپسگرا و جنایتکار است را نیز می توانستید “تربیت” کنید؟!
اگر انتقاد “مادی- ماتریالیستی (درست) به سیاست حزب توده ایران پس از انقلاب بهمن … این… است که تجربه کودتا را به مورد اجرا نگذاشت”, پرسش اینست که این به اجرا نگذاشتن آیا بدلیل ارزیابی نادرست از حکومت اسلامی, اعتماد بی پایه به آن و یا خوشبینی غیر واقع بینانه نسبت به آن نبود؟ چرا “یورش نخست جمهوری اسلامی به حزب توده ایران برای (اعضای حزب) در خارج از کشور هم غیرمترقبه بود”؟ مگر انتظار دیگری از حکومت واپسگرای اسلامی, که در تمامی هستی ننگینش ضد زن, ضد ایران و ضد انسان بوده است, داشتید؟
آیا بکارگیری تئوری راه رشد غیر سرمایه داری در ایرانِ زیر استیلای حکومت اسلامی, و “تراشیدنِ دمکرات های انقلابی” از میانِ فریبکاران و آنانی که پیش از ایرانی بودن خود را مسلمان میدانستند (و هنوز هم میدانند), از پایه بر خطا نبود؟

فرهاد عاصمی
3 سال قبل

رفیق عزیز آرمان شیرازی

اول- پرسش شما «براستی ٬٬در کدامین فرد از آن حکومت٬٬ نشانه ای از سرشت و توان تاریخی لازم برای اینکار سترگ می دیدید؟»

منظور از «کار سترگ» در نظر و پرسش شما، به ثمر رساندن انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ماست که حزب توده ایران آن را هدف استراتژیک مبارزاتی خود قرار داده بود. شما با جمله‌ای که نقل کرده اید، به درستی آن را برشمرده اید!

تجربه نشان داد، همانطور که شما دیرتر با نقل نظر من درباره ی تاریخ دویست سال گذشته به آن تجربه اشاره دارید، چنین توان تاریخی نزد «دمکرات های انقلابی» وجود نداشت.

در این زمینه اتفاق نظر داریم و باید آن را برای مبارزات آینده مورد توجه قرار دهیم. باید سیاست مستقل طبقاتی خود را با کمک آن نیروی تاریخی دنبال کنیم، که در شرایط مشخص سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی بر اقتصاد جهان، «سرشت و توان تاریخی لازم» را برای گام انقلابی دورانساز داراست. این طبقه در ایران کنونی تنها طبقه ی کارگر است. طبقه ای که هنگام دفاع پیگیر از منافع آنی خود در نبرد دمکراتیک- مطالباتی و صنفی جاری، همزمان از منافع آتی کل جامعه ی ایرانی دفاع می کند. منافعی که تنها با خروج از سیستم اقتصاد امپریالیستی حفظ خواهد شد و قابل دسترسی خواهد بود. خروجی که حزب توده ایران آن را انقلاب ملی- دمکراتیک ارزیابی می کند.

تنها اشاره کنم که به منظور تجهیز و سازماندهی این نیرو است که باید همزمان با پرداختن به مبارزه ی دمکراتیک پیگیر در کشور، به مبارزه ی سوسیالیستی بپردازیم. دورنمایی را که باید جایگزین شرایط کنونی نمود، ترسیم کنیم. برنامه ی جایگزین برای اقتصاد سیاسی امپریالیستی را طرح کنیم و بحث درباره ی ساختار و کارکرد آن را به بحث حاکم بر ایران و به ویژه نزد طیف چپ آن بدل سازیم.

حذف این مبارزه از وظیفه ی روز طیف چپ ایران و به طریق اولی از برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران، علت اصلی نامساعد بودن تناسب قوا در لحظه ی کنونی به سود ارتجاع داخلی و خارجی است. عمل به مبارزه ی همزمان دمکراتیک و سوسیالیستی تنها حربه ی تغییر این تناسب قوا به سود زحمتکشان و تغییرات بنیادین در ایران است.

دوم- پرسش دیگر شما: «آیا ٬٬خلق انقلابی و هشیارانه٬٬ ٬٬خط امام٬٬ تلاش کیمیاگری کورکورانه برای تبدیل مس به طلا نبود؟»، که اکنون، یعنی از بلندای نگرش به تاریخ سپری شده طرح می شود، انتقادی است به «تاکتیکی» که از طرف حزب توده ایران در شرایط مشخص آن دوران اتخاذ شده است. اگر شما پیش تر به این پرسش بپردازید که آیا جایگزینی برای برنامه استراتژیک حزب در آن دوران متصور است یا خیر، آن هنگام پرسش درباره ی تاکتیک در نوری دیگر قرار می گیرد.

«تلاش کیمیاگری کورکورانه» گرچه به درستی دست رد به سینه ی این شیوه ی غیرعلمی برای شناخت واقعیت می زند، ولی بی توجه است به دیگر سویه های نبرد طبقاتی در ایران در آن دوران که بر روی روند استراتژیک تعمیق انقلاب بهمن تأثیر منفی به جا گذاشت. برای درک روند پدیدار شدن «حکومت تبهکار اسلامی» در ایران که امروز بختکی تاریخی بر دوشت مردم میهن ما است، برای نمونه نمی‌توان به توطئه های امپریالیستی بی توجه ماند. به ویژه نقش تحمیل جنگ را به ایران، نقش کوشش های کودتایی، ترورها و تحریکات مسلحانه ی داخلی و امثال آن را از مد نظر دور داشت.

مضمون نظر مارکس در تزهای فویرباخ درباره ی «تربیت مربی»، تربیت «خمینی» نیست. او انسان تاریخی را مورد نظر دارد که تاریخ خود را می سازد. خلق هشیارانه «خط امام» توسط حزب توده ایران نیز وظیفه ی تربیت زحمتکشان را به عهده دارد که باید تاریخ خود را بسازند. محدود نمودن آن به «خمینی .. که فردی تا مغز استخوان واپسگرا و جنایتکار است»، آنطور که اغلب بیان می شود، مطلق گرایی و تقلیل گرایی غیر علمی از برداشت مارکس در تزهای فویرباخ است.

رفیق عزیز آرمان شیرازی، در این ابرازنظر کوتاه نمی‌توان به نکته‌های شایان توجه دیگری که در ابرازنظر شما وجود دارد پرداخت. من این بحث را به طور مجزا در توده‌ای ها دنبال خواهم نمود. امیدوارم بتوانیم در تبادل نظر، به برخی نزدیکی ها در نظرات طیف چپ ایران دست یابیم به منظور بهبود شرایط نبرد برای گذار از دیکتاتوری و نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی در ایران.

فرهالد عاصمی
فرهالد عاصمی
3 سال قبل

ابرازنظر رفیق ا. شیری که به توده ای ارسال و در آنجا انتشار یافته است.

ا. م. شیری
۲۳ ساعت ago

درود بر شما رفیق فرهاد گرامی!
رفیق عزیز، شاید متوجه بوده و هستید برخی رفقا دنبال کسانی میگردند که دیوارشان از همه کوتاهتر است… یکی از یافته های این رفقا من هستم.
موضوعات غیرواقعی مطرح شده از سوی فرد دیگری را سعی میکنند به من نسبت دهند.
از میان موضوعات مطرح شده دو نکته بسیار آزاردهنده است:
ا – دو اتهام سخیف به رفیق زنده یاد نورالدین کیانوری: «کیانوری رفقا را به ایران کشاند و به دست مرگ داد»؛ «اگر از روی جسد ما هم رد بشوند ما خط امامی هستیم».
معلوم است که اتهام اول مفهوم امنیتی- جنایی دارد و اتهام دوم بمعنی عدم درک مرحله انقلاب و نبرد طبقاتی است.
برای من معلوم است که هیچ یک از دو اتهام با هزار من سریش به رفیق کیانوری نمی چسبد. حالا آن فرد با لحن تأئیدآمیز بیان کرده، یا خیر، من نمیدانم.
ب – تبدیل ساختمان فرقه به مسافرخانه.
همچنانکه در توضیح پیشین نوشتم، این مدعا نه واقعیت دارد و نه من از کسی شنیده¬ام. این قبیل صحبت¬ها معمولا از سوی کسانی مطرح می شود، که قصد دارند مساعی رفقای فرقه را بی¬ارزش قلمداد نموده به نحوی از انحا نشان دهند که دفتر موجودیت فرقه دموکرات آذربایجان دیگر بسته شده است.
بنا بر این، تقاضا میکنم، متن مصاحبه تان را لطفا، به همان ترتیبی که در پاسخ به من نوشته اید، تصحیح نمائید تا راه هر گونه برداشت به مطلوب و فرصت طلبانه بسته شود.

فرهاد عاصمی
فرهاد عاصمی
3 سال قبل

رفیق عزیز شیری. با تشکر از عرض علاقه و مهمان نوازی شما. پرسشی که برای شما پیش آمده است قابل درک است. آن کسی که این جمله را بیان نمود، همان کس است که شما به او اشاره کردید که برخی سخنان را به آذری ترجمه کرد و یا بازگو کرد. شما که ایشان را میشناسید می توانید از او سوال کنید.
در این دیدار رفیق گرامی ابراهیمی مهماندار بود. او به فارسی صحبت نمی‌کند و من نیز متاسفانه زبان آذری را نمی دانم. هدف من ارایه گزارش از دیدار دوستانه و مضمون گفتگو نبود. پس از پایان و هنگامی که رفیق ابراهیمی، فردی که ترجمه می‌کرد و من در حیاط محل در انتظار رسیدن وسیله نقلیه بودیم، فرد ترجمه کننده درباره ی نوسازی طبقه های دوم به بالا در ساختمان توضیح داد. در این گفتگو مطالبی که ذکر شد، از طرف او بیان گشت. شما حضور نداشتید و رفته بودید وسیله نقلیه را آماده کنید.
پیشنهاد می‌کنم یک بار دیگر از این رفیق نظرش را درباره ی زنده یاد کیانوری بپرسید و اطلاع دهید. چنانچه او برداشت من را نفی کند، مایه ی خوشحالی است. آن وقت باید گفت که من برداشت نادرستی از سخنان او داشته ام.

من متعجب از این هستم که برای رفیق عزیزی مثل شما اگر شبهه ای ایجاد شده بود چرا مستقیم از خود من سوال نکردید!
موفق باشید

ا. م. شیری
3 سال قبل

من (ابراهیم شیری) بعنوان فردی که افتخار استقبال از رفیق فرهاد عاصمی گرامی در باکو تا بدرقه ایشان را داشتتم، در ارتباط با «گفتگوی سایت “توده ای ها” با فرهاد عاصمی در باره حزب توده ایران وعلی خاوری» مندرج در ـ اخبار روزـ سایت سیاسی خبری چپ، بیان چند نکته‌ای را ضروری می‌دانم:
١ــ در پی اظهار علاقمندی رفیق عاصمی به دیدار با مسئولان فرقه دمکرات آذربایجان و از دفتر مرکزی آن، من، تقریبا از همه رفقا- توده‌ای یا غیرتوده‌ای برای حضور در این دیدار دعوت کردم که متاسفانه، فقط یکی از رفقای همدوره ما در این دیدارشرکت کرد.
٢ــ طی دیدار و معارفه با رفقای رهبری فرقه و جمعیت مهاجران ایرانی در آذربایجان، کسی نقش مترجم را ایفا نکرد. چرا که اولا، گفتگوها از ابتدا تا انتها بزبان فارسی شروع و ادامه یافت. ثانیا، همه حاضران در آن جمع کم‌شمار، بجز یک نفر، نویسنده و تحلیلگر بودند. تنها یک رفیق فرقه‌ای (اسماعیل عبداللهی) که حتی با ماها نیز همیشه بزبان فارسی صحبت می‌کنند، خلاصه‌ای از گفتگوها را به آن یک نفر توضیح می‌داد.
٣ــ گفتگوی نه چندان طولانی عموما حول محورهای، تفرقه و تشتت در جنبش انقلابی ایران بالکل، از جمله در صفوف توده‌ای‌ها، همفکری، هماندیشی، همکاری و جستجوی راههای غلبه بر آن، سازمانیابی در جبهه واحد انجام شد.
بنا بر این‌ها:
الف- تبدیل ساختمان فرقه به مسافرخانه، نه مطرح شد و نه واقعیت دارد؛
ب – صحبت از سفری، رفیق کیانوری، خاوری و دیگران بطور کلی بمیان نیامد؛
ج- نه سیاست رهبری سابق حزب توده ایران و نه رهبری فعلی آن بطور کلی مورد بحث قرار نگرفت؛
د- این گفته بی‌اساس که «کیانوری رفقا را به ایران کشاند و به دست مرگ داد»، در روند «گفتگوی» مورد نظر رفیق عاصمی، از سوی کسی حتی مطرح نشد.
اگر رفیق عاصمی چنین مدعیاتی را در جایی دیگر، از کسی دیگر شنیده باشند، من بی‌اطلاعم.
با این اوصاف، می‌خواهم امیدوارم باشم الباقی استنادات رفیق عاصمی مانند موارد بر شمرده فوق بی‌اساس نیستند.

peerooz
peerooz
3 سال قبل

+پرسش: رفیق خاوری در گفتگوی تازه خود با نامه مردم می گوید که برخی ها می گفتند که “رفیق کیانوری گفته اگر از روی جسد ما هم رد بشوند ما خط امامی هستیم” …….”.

“پاسخ [رفیق فرهاد عاصمی] : “…………………البته یک هسته ی از واقعیت در این بیان احساسی که به رفیق کیانوری نسبت داده می شود، وجود دارد. درواقع هم «خط امام» مخلوق اندیشه ی انقلابی حزب توده ایران و رهبری هشیار آن است! جزوه ی سبزرنگ «خط امام» نشان بزرگ‌ترین هشیاری حزب توده های زحمت [؟] است برای پیش برد سیاست انقلابی خود از طریق آموزش ازجمله شخص آیت الله خمینی. رهبری حزب توده ایران با پایبندی به تز اول فویرباخ، با انتشار جزوه «خط امام» به وظیفه ی «تربیت مربی» عمل می‌کند که مارکس مطرح می سازد: «آموزش ماتریالیستی درباره ی این که افراد محصول اوضاع و احوال و تربیتند [صراحت دارد] .. لذا خود مربی را باید تربیت کرد. .. تطابق تغییر اوضاع و فعالیت انسانی می‌تواند فقط به مثابه ی پراتیک انقلابی بررسی گردد و تعقلاً درک شود.» تئوریزه کردن پراتیک انقلابی جاری در جامعه که شیوه ی کارکرد نظری- تئوریک حزب توده ایران است، تنها اسلوب علمی است در همه ی زمان ها به منظور یافتن وظیفه های روز حزب توده ایران و جنبش!”.

دست مریزاد!!!

البرز
البرز
3 سال قبل
پاسخ به  peerooz

این کتاب سبز رنگ راه امام بود نه خط امام .تلاش کنید اتحاد را اموزش دهید اینقدر توده ایها نام یکدیگر را بی احساس به زبان نیاورند تمام مطالب توده ایها را میخوانم هرچند زیاد بدرد داخل کشور نمیخورد من در کشور هستم شما باکف حیابان بسیار فاصله دارید هرچند توده مردم برایتان مطرح نیست فقط تسویه حساب مهم هست متاسفانه خاطره خوش ما تنها یک کمیته مرکزی حزب توده ایران در داخل کشور به رهبری دکتر کبیر رفیق کیانوری بود بقیه باید بیایید ایران بعد اساسنامه ای وحزبی برخورد کنید من فرهاد عاصمی را در مازندران دیدم چون زیاد تئوریک برخورد میکرد به او میگفتیم لنین کوچک چیزی شبیه این .امروزتنها نشریه ای که بوی نامه مردم حزب میدهد پیک نت وراه توده هست حالا یا دزدیدند یا مصادره کردند یا یا….امروز به درستی منتشر میشود افای عاصمی را من اولین بار دیدم فارسی بلد نبود اما ما عاشقانه بدلیل توده ای بودنش به او احترام میزاشتیم من علی خدایی را اصلا ندیدم به اندازه عاصمی دوستش دارم بنابراین کمی با هم مهربان باشید

هومن دبیری
هومن دبیری
3 سال قبل
پاسخ به  البرز

البرز گرامی ! مهم نیست که شما چنین فکر و عمل می کنید:«تمام مطالب توده ایها را میخوانم هرچند زیاد بدرد داخل کشور نمیخورد من در کشور هستم شما باکف حیابان بسیار فاصله دارید هرچند توده مردم برایتان مطرح نیست فقط تسویه حساب مهم هست..»
در حکومت گذشته ، ماهم در عالم جوانی و خوش خیالی ، خیال میکردیم «توده ایها » در خارج از کشور در حال انشعاب و تسویه حساب بودند»
وقتی حکومت شاهنشاهی به پایان خود رسید و دیگر تیغش نمی برید دیدیم که با حذف عامل همیشگی و تعیین کننده ترس و وحشت فقط شاهپرستان و ساواکی ها که تولید کنندگان اصلی ترس و وحشت در جامعه بودند زیر زمینی شدند ؛ بقیه نیروهای میلیونی خیابان ها پر کردند و نیروهای سیاسی از خارج ، از زندانها ،از زیر ِ زمین ،‌ از همه جا به میدان آمدند و در میان میلیونها مردم احساس خوبی داشتند نه ترس و نه وحشت !
حتی امثال داشناک ها ،‌ نوچه های آیت الله کاشانی و مظفر بقائی و…… بقیه بی آبرو ها نیز شروع به خرابکاری کردند.
حالا نگو کی بگو که حزب توده می خواست مبصر کلاس بشه و دیدیم که شد و معلم هم شد و چه بلائی بر سر خودش و «تربچه های پوک » آورد.
این ها را گفتم که یادت نرود تمام نحله های فکری شمول حزب توده در ایران کم و بیش ریشه هائی دارند.
پیش از رسیدن به شرائطی بدون ترس و وحشت یعنی سقوط حکومت نکبت ولایت فقیه ، باید گروه های مختلف شمول حزب توده را خوب بشناسیم که دو باره در فردای آزادی سر و کله همه پیدا میشود .
اگر ما در سال ۵۷ از «سوسیالیسم واقعا موجود» و حزب توده شناخت لازم را داشتیم و خودمان هم مات و مبهوت سقوط حکومت کودتای ۲۸ مرداد نمی شدیم و میدانستیم چه باید بکنیم.
نه حزب توده می توانست چنان تاثیری در جامعه و بر بزرگترین سازمان سیاسی چپ ایران بگذارد.
نه حکومت می توانست جنایت های خود را با حمایت «سوسیالیسم واقعا موجود» و حزب توده و سازمان اکثریت و بقیه طرفدارانش توجیه نماید.

فرهاد عاصمی
3 سال قبل
پاسخ به  البرز

رفیق البرز عزیز

توصیه شما «با هم مهربان باشید»، توصیه ای پراهمیت است، نه تنها از این جهت که درس اخلاقی است. بلکه به ویژه از این رو که تنها شیوه ای نیز است که به کمک آن می توان در آرامش تناقض و تضادها را آشکار کرد و راه حل، سنتز دیالکتیکی آن ها را یافت.

اکنون که می دانم شما به صفحه ی توده ای ها نیز سر می زنید. نکته های طرح شده توسط شما را به موضوع گفتگو و بررسی مشترک در آن بدل خواهم ساخت. امیدوارم، ادامه ی گفتگو به ثمر بنشیند، آنطور که شما می گوید و من با آن موافقم.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x