چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

یـادداشـت‏ های شـــــبانه: (بخش۴۷) – ابراهیم هرندی

۲۶۹. ملت ابراهیم و ملت ایران

اُسکار وایلد مردم را به دو دسته بخش بندی کرده است؛ یکی آن ها که مردم را گروه بندی می کنند و دیگر آن ها که چنان نمی کنند. نکته ای که می خواهم بنویسم مرا در رده نخست می گذارد و آن این است که در یک دسته بندی اختیاری می توان گفت که هر کشور پیرامونی در جهان کنونی دارای دو فرهنگ است؛ یکی فرهنگ بومی و دیگر فرهنگی که ریشه در ارزش های مدرنِ غربی دارد. این چگونگی در بسیاری از آنچه امروزه “کشور”، خوانده می شود – بویژه کشورهایی که تجربه استعمار رسمی نداشته اند، سبب دوگانگی ملی شده است و ملت تازه ای را در برابر ملت بومی هرسرزمین قرار داده است. این نکته تازه ای نیست اما اهمیت آن هنگامی آشکار می شود که با یادداشت آن و از چشم انداز این بینش، به رویدادهای سیاسی این سرزمین ها بنگریم.(۲)

ایران نمونه خوبی برای چنین نگرشی است. سرزمینی با دوملت، یکی ملت ابراهیم و دیگری ملت ایران. این دوگانگی ریشه در رویارویی ما با فرهنگ غربی در سده گذشته دارد. پیش از این رویداد، همه مردم کم و بیش پیرو چشم اندازی همگون بودند، اما با ورود چشم انداز تازه ای که اکنون “نگرشِ مدرن” خوانده می شود، شیوه دیگری برای زیستن پدید آمد که یکی از پیامدهای آن، رویارویی دو فرهنگ و شیوه زیستن است. این رویداد، ستیز شهری و روستایی، کهنه و نو، سنت و بدعت و خودی و غیر خودی را پدید آورد، با پیامدهایی که در چند سال گذشته شاهد آن بوده ایم. اگرچه رسانه های غربی می کوشند تا این ستیز را ویژه کشورهای اسلامی بشناسانند، اما چنین نیست و در کشورهای دیگری مانند هند نیز چنین کشمکش هایی را می توان دید.

دوملیتی، بدینگونه که گفتیم، پدیده تازه ای در تاریخ بشراست. فرهنگهای پیش مدرن، همگی چشم اندازی همگون داشتند و اگر لشکری برکشوری چیره می شد، این دوگانگی هرگز پدید نمی آمد. در آن روزگاران، ریشه های فرهنگ های همسایه، آبشخوری کم و بیش همگون و همپایه داشت و همین همگونی سبب داد و ستدی فرهنگی می شد. نیز لشکر کشان با همان ابزارها و شیوه هایی می آمدند که ایرانیان در یورش به سرزمین های دیگر بکار می بردند. عرب ها، مغول ها و ترکان، در لشکرکشی های خود به ایران با اسب و استر به ایران می آمدند و هم راه ها و رسم های خود را به آنان می آموختند و هم از ایرانیان راه ها و رسم های تازه می آموختند. اما فرهنگ غربی با ابزارهای دیگری آمد و سخنان دیگری از چشم اندازی دیگر می گفت. . ابزارهایی که ایرانیان تا پیش از آن ندیده بودند و درباره آن ها چیزی نشنیده بودند و نمی دانستند. این بار، مهاجم سخنانی دیگر داشت که ما هنوز هم در معنای آن ها مانده ایم.

این رویدادِ تاریخی، دوگانگی بزرگی در ساختارسیاسی بسیاری از کشورهای جهان پدید آورده است که می توان آن ها را کشورهای دو ملیتی خواند. کشورهایی که یکی از آن دو ملت همواره با زور ِ سرنیزه، دیگری را خاموش می دارد. نمونه این کشورها؛ ترکیه، مصر، ایران، الجزایر، اندونزی، پاکستان است. گفتیم که این چگونگی در ایران درپی ِ رویارو کردن فرهنگ های بومی و غربی، ملت ابراهیم را رویاروی ملت ایران نهاد.

ملت ابراهیم، ملتی یکتاپرست و شریعتمدار است که ملیت خود در چارچوب باورهای خود تغریف می کند و مرز جغرافیایی ندارد. پیروان آن آئین، خود را بدان می شناسند و می شناسانند. یهودی، نخست یهودی است و سپس زاده سرزمینی. مسلمان نیز همان گونه. فرهنگ این ملت، فرهنگ کاربرد ابزاری دنیا برای سامان دادن آخرت است. از این دیدگاه، جهان مزرعه ای ست که انسان در آن برای آخرت کشت و کار می کند.

آشنایی نسبی برخی از شهرنشینان و درس خواندگان با فرهنگ و اندیشه های مدرن در سده گذشته سبب شده است تا این دسته از مردم، دست از شیوه های سنتی زیستن و اندیشیدن بردارند و خواست ها، آرمان های تازه ای داشته باشند. برخی از این خواست ها؛ آزادی های فردی، قانونمندی جامعه، حقوق بشر، و نیازهایی است که امروزه همه آنانی که به روندهای مدرن آگاه اند. این گونه، بخش فزاینده ای از مردم هر کشور، ملیت تازه ای درآن کشور پدید آورده اند که زمینه ساز بسیاری از کشمکش ها و جنگ های داخلی در کشورهای پیرامونی شده است. این دو ملت در هر سرزمین نه زبان یکدیگر را می فهمند و نه همدیگررا به رسمیت می شناسد.

چنین است که انسان امروزی براستی می تواند در وطن خویش غریب باشد.

……………………………………………….
۱. ” ملت ابراهیم”، تعبیری قرآنی ست که با معنایی که ما امروزه از “ملت”، مراد می کنیم تفاوت اساسی دارد. گفتمان ” ملت” به معنایی که امروزه به کار می رود، تاریخ چندانی ندارد.

۲. مراد من از این گروه بندی فرهنگی, انکار فرهنگ های قومی نیست بلکه هدف زمینه سازی برای پرداختن به نکته کانونی این نوشته است که با چنین دسته بندی بیشتر همخوانی دارد.

***

۲۷۰. پاســدارِ درون

در درون همه ما ایرانی ها پاسداری ست که هماره هوای فرهنگ دینی ما را دارد. ردِ پای این پاسدار را در بازتاب های رفتاری و کرداری ما می توان دید. نمونه ای از این چگونگی که هم اکنون در پیش روی من است، غزلی از حافظ است که شش بیت آن را که می خوانی، در می یابی که کسی با خواندن پنج بیت از این غزل، بقول امروزی ها “جوش آورده” و به رگ غیرت اش برخورده است و برآن شده است تا به خیال خود، آّبروی حافظ را حفظ کند و او را آمرزیده کند. از اینرو جریانِ آبوارِ این غزل را با بیتی من – در – آوردی و ناهمخوان برهم زده است و رودبار آن را گل آلود کرده است. این بیتِ بی مزه و امر به معروفی، پس از بیت پنجم آمده است. بخوانید:

زکوی یار می آید نسیم باد نورزی
از این باد ارمدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده ای داری، خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط ها داد سودای زر اندوزی

زجام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزارآی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان بفیروزی و بهروزی

طریق کام بخشی چیست؟ ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی

سخن در پرده می گویم چو گل از پرده بیرون آی
که پیش از پنچ روزی نیست حکم میر نوروزی

در سراسر این غزل، حافظ ما را به شاد خواری و خوشه چینی از بهار ِ ناپایدار می خواند و به خدا سوگند می دهد که در گذر نسیم نوروزی باید مجال عیش فرصت دانست و چرغ دل برافروخت. اما بیت ششم از گفتمانی دیگر می گوید، از ترک کامجویی و خود داری از خوشی و ارتیاض و….

خواندن و نوشتن پیش از پیدایشِ صنعت چاپ، پیرو مکانیزم ِ گفتن و شنیدن بود. بدینگونه که چیرگی ذهن و زبان ِ شفاهی بر نگارش، در نهایت هر نوشتاری را به گفتاری مکتوب بدل می کرد. از سوی دیگر چون تکثیر و پخش ِ هر نوشته یا کتابی نیازمند به رونویسان گوناگون با علایق و سلایق متفاوت بود، فرهنگ مکتوب پیش از پیدایش چاپ نیز چون فرهنگ شفاهی، تغییرپذیر و ناپایدار بود. چنین بود که دستبرد در نوشته های دیگران کاری آسان و شدنی بود.

برابری یک نسخه از دیوان حافظ که در سده نهم باز نویسی شده است، با نسخه ای چاپ امروز، نشان می دهد که شمار ِ غزلهای حافظ از چهارصد و چهل در قرن نهم به هشتصد و اندی در روزگار ما افزایش یافته است و دو برابر شده است.

این پاسدار درون در ما، هرروز شکل ویژه ای به خود می گیرد و به بهانه پاسداری از دین و آئین و سرزمین و هویت، ما را از روان شدن با روندهای سازگار و سازنده باز می دارد. همین امروز در رسانه های فارسی زبان ستیزی در این باره بپاست.

…………………….
۱.محمد قزوینی. دیوان حافظ ، به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی. چاپ چهارم. سال ۱۳۶۳ کتابفروشی زوار.

***

۲۷۱. فریب درمانی

شاید برایتان شگفت آور باشد اگر بگویم که خود فریبی، یکی از شیوه های بزرگ روان درمانی طبیعی در جهان است. این شیوه از زمانی که انسان از هستی خود در جهان آگاه شده است تا کنون ابزار بسیار سودمندی برای فرار انسان از افسردگی و خودکشی بوده است. گفتنی ست که این چگونگی بیرون از گستره آگاهی انسان است و تنها روانشناسان چیره دست می توانند آن را از دل کولاک ناخودآگاه انسان بیرون بکشند و بما بنمایانند. نوشتن بیشتر در این باره را به زمانی بهتر و خوشتر وا می گذارم.

***

۲۷۲. درنگ

خودنمایان که خرند
خود- خران تا چه خرند

***

۲۷٣. خوشبختی

گهگاه که ماندگاری بی معناتر و بیهوده تر و بگفته شاعر “بی چرا؟” تر می شود، برای زنده ماندن تنها بهانه ای بس است. شاید زندگی کلافی ست از بهانه های گوناگون که انسان با آن، با دیگران آشنا می شود. بهانه هایی برای لبخند زدن به دیگران و آشنا شدن و گفتگو کردن و مهر ورزیدن، تا انسان ملال یکدست هستی را تاب بیاورد. بهانه ی شدن، رسیدن، دیدن. دویدم و دویدم/ سر کوهی رسیدم…دوتا….

خوشبختی مجموعه همین بهانه هاست. پیش ترها گمان همگانی براین بود که خوشبختی شاهینِ بالنده ای ست که در یک آن، بناگهان چتری از آزادی و آبادی و شادی را برسر انسان می گستراند. برای نمونه، آن که ناگهان برنده بلیط بخت آمایی می شود و یا با پسر و یا دختر شاه پریان ازدواج می کند. برداشت همگانی از خوشبختان چنین بود. اما این برداشت برای بیشتر مردم، آرمانی و دور از ذهن است. به گمان من خوشبختی در چارچوب رویدادهای کوچکی که انتظارشان انسان را دلگرم و امیدوار می کنند، معنا پذیر است. انتظار دیدن روی ماه دوستی همدل، یاد دلنشین خاطره ای خوش، انتظاری سفری در پیش، همنشینی با یاری دیرین، شاد کردن دلی درمانده، خوردن یک فنجان چای.

بی تردید رودکی نیز همین گونه می اندیشیده است که گفته است:

هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتـر از دیـدار روی دوســتان

***

۲۷۴. بـرادرانِ قـاچـاقچی

برادران قـاچـاقچی که اهل ایثارند!
زچین و ماچین اجناس خوب می آرند!
بخواب کورش، آرام و بی خیال بخواب
برادران قاچـاقچـی همیشه بیدارند


***

تمام کشور ایران شده ست مال شما
و هیچ کس نتواند شود وبال شما
عجب بچاپ بچاپی برای خود داری
برادران قاچاقچی،خوشا بحال شما


***
نه دولت از بده بستانتان کند گله ای
نه با شما بنماید کسی مجادله ای
هرآنچه را که بخواهی دهید و بستانید
برادران ِ قاچاقچی عجب معامله ای!!

https://akhbar-rooz.com/?p=36738 لينک کوتاه

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x