پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

یـادداشـت‏های شـــــبانه ۹ – ابراهیم هرندی

 ۴۵. بترسیم

صدای پای جنگ می‏آید. شاید از آغاز برپایی این رژیم تاکنون، هرگز تا این اندازه به آتش خشم امریکا و اسرائیل نزدیک نبوده‏ایم. نمی‏گویم که درچند ماه آینده آتش جنگ شعله‏ور خواهد شد، بلکه میخواهم بگویم که بمباران ایران پایان منطقی ِاستراتژی کنونی می‏نماید که درچند ماه گذشته آغاز شده‎است. این استراتژی ناگزیز از به بن بست رسیدن است. البته بمباران چند مرکز اتمی و یا یکی دو پایگاه و پادگان از سوی امریکا و یا اسرائیل، با خوشداشت حکومت ایران روبرو خواهد شد. این حکومت، همه دارایی‏هایش را بسیار ابلهانه هدر داده است؛ اسلام، امام؛ روحانیت، آبروی ایران، هواداری جهانیان و هرآنچه پاک و الهی و خدشه ناپذیر پنداشته می‏شد. از اینرو، از ویرانی ایران و نابودی ایرانیان نیز باکی ندارد.وانگهی، حکومت “مرگ برامریکا”ست و شاخ بشاخ شدن با امریکا را، تا جایی که خطر نابودی برای رژیم نداشته باشد، به هر بهایی می‏پذیرد.

یورش بیگانگان به ایران، آرمان‏های حکومت اسلامی را پایدارتر می‏کند، گواین که آن را ریشه‏کن کند. پی‏آیندهای آتشباری که مرگ و درد و ترس و ناامنی و بی‏امانی و بی‏خانمانی و تهیدستی و بی‏خبری و ددمنشی همگانی و گریز بیشتر از جهان مدرن است، همه همان چیزهایی‏ست که این حکومت برای آینده مردم ایران تدارک دیده است. اما جوانان ایرانی هشیارتر از پیشینیان خود، عطای این مذهب را به لقایش بخشیده‏اند. جنگ با ایران، همه این بلاها را در کوتاه‏ترین زمان برسرمردم آوار خواهد کرد.

بترسیم، بلرزیم و هرچه در توان داریم، برای پیش گیری از حمله به ایران بکار گیریم.   

***
۴۶. صــد و چار سال ِ آزگــــار
انقلاب مشروطیت، رویدادی دادخواهانه بود. اگرچه بسیارانی این انقلاب را نهضتی در راستای برپایی دولت و ملتی مدرن خوانده اند، اما آنچه براساس داده های تاریخی می توان گفت این است که خواست مشروطه خواهان، برقراری حکومت قانون برجامعه و برابری همگان در برابر قانون بود. این خواهش واکنش مردم دربرابر زورگویی شاهان و شاهزادگان قاجاربود که مردم را با سبکسری های بلهوسانه خود به ستوه آورده بودند وهیچ کس را امانی از گزند آنان نبود. براستی اگر از آن زمان، قانونمداری در ذهن ایرانیان جا افتاده بود و در جامعه پا گرفته بود، همه ما ایرانیان امروز مردمی دیگر می بودیم.

به گمان من، پافشاری مشروطه خواهان برقانونمداری و گرایش بدان را باید واکنش روانی ایرانیان به هزاران سال ستم بارگی آل ها و ایل هایی دانست که در هزاره های گذشته برایران حکومت خودکامه راندند. از این دیدگاه خواستن حکومت قانونمداررا باید خواهشی تاریخی و بس بزرگ پنداشت. بی گمان آیندگان در این باره بسی بیشتر درنگ خواهند کرد. شوربختانه گذشتگان پیش از ما، به این پیام بزرگ مشروطه خواهان چندان بهایی ندادند. تاریخ سده پس از انقلاب مشروطه چنان کرد که آنان که بیرق مبارزه از سوی مردم – البته بی پشتوانه آنان- برداشتند، بجای پافشاری بیشتر بر قانون و قانونمداری در جامعه، به ویرانگری آرمانهای انقلابی مشروطه خواهان پرداختند.

برپایی حکومت پهلوی، جنگ جهانی سُنت و بدعت را در ایران دامن زد و سنت گرایان گذشته گرا را در برابردیگران نهاد. این جنگ ” حیدری و نعمتی”، سبب شد که برخی از روشنفکرانی که خود را نمایندگان تهیدستان و ناداران می پنداشتند، برهمه آرمانهای مردمی مشروطه خواهی بشورند و با تئوری ها و گفتمان های ساختگی و بی اساس و من- در- آوردی، مانند گفتمان بازگشت به خویش ( یا بازگشت به خیش؟)، بر گوریدگی کلاف درهم بحرانهای کشور بیفزایند. گفته اند که انقلاب مشروطیت از آنرو به پیروزی نرسید که قدرتمندان و زورمندان دل خوشی از آن نداشتند. چنین است، اما کدام گروه را می توان یافت که در سده گذشته با آرمانهای این رویداد بزرگ سر ِ سازش داشته است و گامی در راه بازیابی آنها برداشته است؟

این نکته که هنوز پس از گذشت یکصد و چهل سال ِ آزگاراز انقلاب مشروطیت، هنوز گرفتاری‏های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران کم و بیش همان‏هایی است که درآن روزگار بود، گواه تلخی برناکامی و شکست پروژه مشروطیت است.

۴۷. حکایت همچنان باقی.
الف. شاه پر رو شده بود و پیوند نوکر و اربایی‏اش را با غربی‏ها فراموش کرده بود. سیاست‏هایش در اوپک بهای نفت را افزایش داده بود و همواره نیز ناخوشایندی‏اش را از غربی‏ها و فرهنگ آن‏ها آشکار می‏کرد. امریکا زیر آبش را زد تا هم او را گوشمالی داده باشد و هم چشم زهری از دیکتاتورهای دست نشانده دیگرش در خاورمیانه بگیرد.   
ب. امریکا و انگلیس از خبر بیماری و مرگ ِ زودرس شاه آگاه بودند و زن و فرزند او را جانشینان مناسبی برای او نمی‏یافتند. انگلیسی‏ها برآن بودند که؛ تاریخ مصرف رژیم پهلوی سپری شده است اما امریکایی‏ها با پذیرش این گزاره، می گفتند ما امروز کس یا کسان بهتری از شاه در ایران نداریم. انگلیسی‏ها پاسخ می‏دادند که شما نداری اما ما داریم. حکومت را باید بدست علمای اسلام سپرد که با هیچ سازمان و گروه سیاسی دیگری کنار نخواهند آمد. امریکایی‏ها پاسخ می‏دادند که آخر از میان این همه سازمان و گروه قومی و دینی و ملی و کمونیستی، چگونه می‏شود حکومتی مذهبی در آورد. انگلیسی‏ها پاسخ دادند که بیوتی (زیبایی) حکومت اسلامی در همین است که می‏تواند با در دست گرفتن حکومت، ریشه همه سازمان‏های و گروه‏ها و نهضت دیگر را با پررویی بنام خدا بکند.
آنگاه با خنده بلند از هر دو سو، جام‏ها را بسلامتی جمهوری اسلامی ایران بالا بردند. و چنین شد که روزگار دیگر شد و ایران به خاک سیاه نشست.
ج.نه بابا، جمهوری اسلامی دستکار اسرائیل است. شاه آنچنان خاورمیانه را امن کرده‏بود که امریکایی‏ها دیگر نیازی به داشتن اسرائیل در آنجا نمی‏دیدند. کارتر در سفر شاه به امریکا، ایران را جزیره ثبات خواند و این برای اسرائیلی‏ها که برای ماندگاری‏شان نیازمند به آشوب و کشمکش در خاورمیانه هستند گران تمام شد. دولت اسرائیل در این سی سال با آخوندها سرگرم گفتگو و داد و ستد بوده است. حکومت اسلامی هم بدرخواست اسرائیل حزب‏الله را در لبنان علم کرده است و بدینوسیله کمک‏های امریکا به اسرائیل را چار برابر کرده است.
ه. ای بابا، امریکایی‏ها مگر مغز خر خورده بودندکه بیایند در ایران جمهوری اسلامی بپا کنند؟ امریکا که بیش از همه کشورها از دست این رژیم ذله است. بلوای گروگان گیری و تظاهرات جهانی “مرگ بر امریکا” و آتش زدن پرچم این کشور یادتان رفته است؟ مثل روز روشن است که آخوندها دست نشانده روسها هستند. از همان اول توده‏ای‏ها جان برکف‏ترین یاران خمینی بودند. همین توده‏ای بودند که عنوان “امام” را به خمینی دادند. از آغاز پیدایش این رژیم تا کنون چند تا رئیس جمهور کشور درست و حسابی به ایران سفر کرده‏اند؟… بله؟ یکی…همین آقای پوتین. درست است؟ خب. چند تا کشور پروژه‏های ملیاردی با ایران امضاء کرده‏اند؟ …بله؟ من می‏دانم. بازم یکی، همین روسیه.
و. این آشوبی که در ایران بپا شد، کار فلسطینی‏ها بود. یاسر عرفات و اعوان و انصارش می‏خواستند ایران را پایگاه خودشان کنند و از آنجا به اسرائیل حمله کنند. مگر سفر عرفات به ایران و بردن چند تا گونی طلا و جواهرات و ساک‏های پر از صد دلاری از بانک مرکزی یادتان نیست؟ چمران و دست نشانده‏های او چطور؟ مگر همین الان این عرب‏های نیستند که به روی جوانان آزادی‏خواه ما شلیک می‏کنند؟ حزب‏الله لبنان و غزه چی؟ بودجه اینا از کجا می رسه؟ خب،…. این‏ها به ما چی نشون می‏ده.
ز. این انقلاب کار مردم ایران نبود. کار خود ِ آقا امام زمان است. اولش این معجزه را نمی‏ُ‏ُُشد دید. اما امروز دیگه برای هیچ آدم با انصافی شکی نمی‏ماند که این انقلاب را کار خود آقا بداند. من این موضوع در جبهه‏ جنگ دستگیرم شد. ببینید این رژیم چه خطرهایی را از سر گذرانده. جنگ هشت ساله، تحریم سی ساله، کودتای قطب‏زاده، آشوب منتظری، هجمه فرهنگی، بلوای اصلاح طلبی، مفسده کردها و بلوچ‏‎ها، فتنه پس از انتخابات. نه، مسلمان‏ها فقط وسیله بودند. صاحب‏کار خود آقا بود. من به این روایت‏هایی که انقلاب را کار مردم می‏داند اعتقاد ندارم.
حکایت همچنان باقی.      
***

۴٨. خیزران ِ خفته

خیزران ِ خفته گیاهی‏ست که در هر یکصد و بیست سال، تنها یکبار گل می‏دهد. این گیاه، نخست در سال ۹۹۹ میلادی، هنگامی که به شکوفه نشسته بود در چین شناسایی شد و از آن پس تا کنون هر صد و بیست سال یکبار گل داده‏است. آخرین تاریخ شکوفایی و گلباری ِ این گیاه، سال ۱۹۵۶ بود که برای هشتمین بار پس از شناسایی آن، بار دیگر از خواب گران خویش برخاست. شگفت آن که قلمه‏های این گیاه نیز که از چین به دیاران دیگری چون؛ انگلیس و امریکا و روسیه برده شده بود، در آنسال به شکوفه نشست. شکوفه باری ِ آینده خیزران خفته در سال ۲۰۷۹ خواهد بود که شوربختانه بسی دورتر از زیستزمان بسیاری از ماست. این گیاه در زمان کوتاهی شتابان بارور می‏شود و می‏پژمرَد و می‏میرد و تا یکصد و بیست سال دیگر، به زندگی ریشه ای خود در زیرِ زمین بسنده می‏کند. گونه ای از خیزران خفته، هریکصد و پنجاه سال یکبار گل می‏دهد و در هنگام شکوفایی نیز پنج روز و ششی بیش نمی‏پاید و باز به خوابِ دور و دراز خود می‏رود.

***

۴۹. گُـُم شده.

هف هش ده سالی می شود که او را ندید‏ه‏ام. گمٌ و گور شده است. این را همه دوستانش پذیرفته‏اند. آخرین خبری که درباره‏اش شنیدم این بود که، شبی خود را از شٌر ِبیشتر چیزهایی که بش آموخته‏ بودند، رهانده است. پرسیدم چه جوری؟ گفتند گفته است؛ “شاشیدم به همه چیزهایی که آموخته بودندم.” از آن پس دیگر هرگز پا به جلسات حزب نگذاشته بود.

***

۵۰. کاسه زرین بی نیـــازی

در شعر کهن فارسی، بیت هایی هست که با پذیرش همگانی بیشتری روبرو شده است و به فهرست شعرهای به یادماندنی افزوده شده است. شاید این چگونگی از آنروست که هریک از این بیت‏ها ترابرِ آموزه‏ای اجتماعی‏ست. شاید هم ساختاری همایندتر با ذهن و زبان شفاهی دارد. نمونه‏ای از این بیت‏ها این‏هاست:

اره برفرقم نهاد و گفت چونی؟ گفتمش
برسرِ اولاد آدم هر چـــه آیـد بــگـذرد
(امام خلخالی)

نریخت دُردِ می و محتسب ز دیر گذشت
رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت
(آصفی هروی)

***

خمیر مایه استادِ شیشه گر سنگ است
عدو شود سبب خیر اگر خـــدا خواهد
(علاءالدین شاغوری)

***
خوب گیرد جام را ساقی بدست
کار نیکو کردن از پر کردن است
(آصفی هروی)

***

از آتش کوبنان کــَوَر* می سوزد
آتش که گرفت خشک و تر می سوزد
(خوش ذوق کرمانی)

***
چون کسی واقف ز سَر ِ غیب نیست
آرزو پـس بـر جـوانان عیـب نیست
(الفت)

***
پرسی که تمنای من از لعلِ لبت چیست
آن را که عیان است چه حاجت به بیان است
(گمنام)
***
دل گفت مرا علم لدَنی هوس است
تعلیم نما اگر تو را دسترس است
گفت که الف گفت دگر هیچ نگو
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
(علاءالدین نطنزی)

میزرا اشتها این رباعی را این گونه نوشته است:

برسینه مرغ هر که را دسترس است
سیمرغ به قوَت برِ او چون مگس است
اندر برِ ما مگس کنون سیمرغ است
در خانه اگر کس است یک حرف بس است

***

عاقل به کنار آب تا پل می‏جست
دیوانه ِ پا برهنه از آب گذشت
(سایراردوباری)

درمجلس خود راه مده همچومنی را
افسر ده دل افسرده کند، انجمنی را
(مخلص هندی)

بهر ما میخوارگی عیب است در شبهای تار
بهر جمعی دزدی اندر روزِ روشن عیب نیست
(از کی؟)

واقفا تا به قیامت مشو از قبر برون
اگر از قبر درآیی، متولی خوردت

گفتند حریفان سخن از پاکیِ زاهد
گفتیم که خشک است، چرا پاک نباشد

بسا شکست کزآن کارها دست شود
کلید رزقِ گدا، دست لنگ و پای شل است
(صائب)
….
بهر چمن که رسیدی گلی بچین و برو
بپای گل منشین آنقدر که خوار شوی
(علائدالدین شاغوری)

این هم چند بیتی از صائب تبریزی:

فغان که لاله زرینِ بی نیازی را
گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد
………
این خطِ جاده ها که به صحرا نوشته‏اند
یاران ِ رفته با قلم ِ پا نوشته اند
……
کدام آبله رو قصد این بیابان کرد
که خارها همه گردن کشیده اند امروز
…..
طومارِ درد و داغ عزیزانِ رفته است
این فرصتی که عمر ِ عزیزاست نام آن
…..
عمر چون سیل و عدم دریا و ما خار و خسیم
در رکاب ِ سیل، خار و خس به دریا می‏رود

و اما شاعری که “سگ” ، تخلص می کرده است، خطاب به شاه این گونه سروده است:

سحر آمدم به کویت، به شکار رفته بودی
تو که سگ نبرده بودی، به چه کار رفته بودی؟

و این هم از شاعری که ” گربه”، تخلص می‏کرده‏است:

تا رساند “گربه”، خود را برسر خوان ِ امیر
راهی از هرگوشه دیوار پیدا می‏کند.

و در پایان این بیت از رعدی آذرخشی که فرموده است:

یک نگاه سیر، سیرم می‏کند
چشم کورم کار ِ….. م می‏کند.

………………………..
* کـَوَر (Kavar)، بروزن “کمر”، روستایی در استان کرمان است.

***

۵۱. فتوا

…آنگاه فتوا خواسته بودند. هم در مورد گوشت‏ها و هم در موردِ امرِ تطهیرِ سردخانه. حدودِ پنج ُتن گوشت در سردخانه ِ سفارتخانه بود و از روزی که لانه جاسوسی اشغال شده بود، کسی دست به آن گوشت‏ها نزده بود؛ چون نه تنها همه آن‏ها از امریکا وارد شده بود، بلکه معلوم نبود که گوشتِ چه جانوری‏ست. گروهی پیشنهاد کرده بودند که همه گوشت‏ها را در چاهی بریزند و آن چاه را پر کنند. برخی هم گفته بودند که باید از آن‏ها بجای کود استفاده شود.

هنگامی که پاسخ آمده بود، همه نفس راحتی کشیده بودند چون هم راه حلِ مناسبی پیشنهاد شده بود وهم فیضی از گوشت‏ها برده می شد.

بعدها معلوم شد که یکی از برادرانِ دانشجو، قضیه را شب در خانه تعریف کرده بود و پدرش که رئیس باغ وحش تهران بود، گفته بود که: ” خُب. این که راه حلش آسونه. بیارن تو باغ وحش بدند به این حیوونای ِ زبون بسته که چند وقته گوشت نخورده ند.” این را گفته بود و بعد تصمیم گرفته بود که همین پیشنهاد را در نامه ای به دفتر امام بفرستد. همین کار را هم کرده بود و رونوشت آن را نیز برای دانشجویان به لانه جاسوسی فرستاده بود.

حالا دو روز پس از ارسال آن نامه، همه فامیل دورِ بساطِ کباب جرگه زده بودند و گرم گفتگوبودند.

https://akhbar-rooz.com/?p=36842 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x