پاسخی کوتاه به کرباسچی و تشکیلاتش!
بعد از “انتخابات” ماموریت سیاسی این حزب به طیف های رسانه یی اش منتقل میشود. هدف اصلی رسانه های کارگزاران در یک جمله زدن چپ سوسیالیست است! برای یکی دو دهه رنگیننامه هایی چون “شهروند امروز” و ”مهرنامه” و “اندیشه پویا” و غیره حمله به کمونیستها در جدالی کاملا یکطرفه بوده است
جریانی که نام خود را “حزب کارگزاران سازندگی” گذاشته، یکی از باندهای شناخته شده ی عرصه ی سیاست رسمی کشور است که اعضای اصلی آن از سال ۱۳۶۸ همواره یک پای قدرت دولتی بودهاند.
این سال مبدا کلید خوردن مجموعه یی از برنامه های نئولیبرالی است که به “توسعه اقتصادی” مشهور شده و نماد تمام عیار آن رفسنجانی است. این نکته که از رفسنجانی به عنوان “پدر معنوی” جریان کارگزاران یاد میشود بسیار معنادار است. سردسته های کارگزاران که در کنار سران موتلفه وزرای اصلی دو دولتِ رفسنجانی را شکل میدادند با وجود کهولت سن وزارتخانه های کلیدی دولت روحانی را نیز به دست گرفتند. این افراد عموما تکنوکرات – بروکراتهایی هستند که کعبه ی آمالشان تاچریسم ناب است و برای واگذاری تمام امکانات و دارایی های ملی به ویژه صنعت نفت به بخش خصوصی و بازار آزاد له له می زنند. به جز فعالیتهای رانتی- اقتصادی و به جیب زدن سودهای کلان تمام حضور سیاسی ایشان به سر و صداهای دوره ی “انتخابات” سنجاق شده است. در واقع کارگزاران سازندگی یک شبه حزب دست راستی است که در برهه های “انتخابات” سر و کله ی افرادش پیدا می شود تا با انواع و اقسام ترفندهای رایج رای مردم را درو کند. بعد از “انتخابات” ماموریت سیاسی این حزب به طیفهای رسانه یی اش منتقل میشود. هدف اصلی رسانه های کارگزاران در یک جمله زدن چپ سوسیالیست است! برای یکی دو دهه رنگیننامه هایی چون “شهروند امروز” و ”مهرنامه” و “اندیشه پویا” و غیره حمله به کمونیستها در جدالی کاملا یکطرفه بوده است. افراد به اصطلاح “تئوریک” این جریان از غنی نژاد و طباطبایی و سریع القلم و نقیب زاده و زیباکلام تا امثال جغله های شان امثال قوچانی هرگز وارد یک بحث آزاد و رو در رو و برابر با کمونیستهای حی و حاضر و علنی در سپهر سیاسی ایران نشده اند. واقعیت این است که این خرده ریزهای هایک – فریدمن که سهل است، بزرگان جهانی شان نیز سالهاست که زور صنار یک غاز می زنند تا ردیه یی بر نظریه ی “ارزش” مارکس بنویسند، اما مانده اند.
باری باند کارگزاران در آستانه ی فرا رسیدن “انتخابات” مجلس شورای اسلامی آفتابی شده اند. ابتدا یکی از فامیلهای رفسنجانی به نام حسین مرعشی به عنوان “سخنگوی کارگزاران” پیدایش شد تا عصر روز ۱۶ شهریور در “نشست تحلیل مسایل سیاسی اقتصادی کشور در کرمان” ابراز لحیه فرماید که “آبروی خود را میگذاریم و دست مردم را میبوسیم و از مردم برای حضور در انتخابات دعوت می کنیم!” به جز انجام عمل “خیر” و “نیکوی” دستبوسی مردم برای لفت و لیس کردن رای جناب مرعشی نفرمودند که با وجود سیاستمدارانی چون محمدعلی نجفی کدام بخش از “آبروی” خود را می گذارند؟
پس از این دستبوسی نوبت صدور اعلامیه یی رسید که ظاهرا شان نزول آن احکام سنگین پیشتازان کارگری هفت تپه بود اما در واقع این بیانیه مانیفست کارگزاران و به نوعی اساسنامه ی کل جریان اصلاح طلبان وطنی بود. بیانیه به صراحت از “خصوصی سازی” دفاع میکرد و تمام قد به “گروههای کمونیستی” یورش میبرد:
“ما بسیار متاسفیم که یک خصوصی سازی ناکام و نادرست و ناروا به تضییع حقوق کارگران و توهین به نهادهای کارآفرین منتهی شده است و گروههای کمونیستی و شبه کمونیستی را به تقدیس اقتصاد دولتی و حکومتی واداشته است. این روزها چه در اردوگاه چپ و چه در اردوگاه راست صدای پای سوسیالیسم به گوش می رسد. ما به عنوان یک حزب مدافع کارآفرینان از حقوق کارگران دفاع می کنیم و دفاع از حقوق کارگران را به جای شعارهای سیاسی و عوامفریبی های مارکسیستی در حمایت از کار و تولید می دانیم…..”
{از بیانیه حزب کارگزاران سازندگی به بهانه احکام زندان علیه کارگران هفت تپه}
در این بیانیه البته هیچ خبری از:
الف. درخواست آزادی بی قید و شرط همه ی پیشتازان کارگری از جمله اعضای زندانی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و به طور مشخص اسماعیل بخشی
ب. آزادی بی قید و شرط حامیان و مدافعان کارگران از جمله بچه های نشریه ی گام و اول مه
پ. پرداخت دستمزدهای معوقه
ت. افزایش دستمزد منطبق بر یک زنده گی شرافتمندانه (دستمزد ۷ میلیون تومانی)
ث. استمالت از کارگران بازداشتی
و….نیست. کارگزاران نمی گویند چگونه از حقوق کارگران دفاع می کنند اما نسبت به “شیوع جریانهای کمونیستی” هشدار میدهند. معنای صریح هشدار کارگزاران روشن است. اینها و رسانه هایشان پیشتر نیز از این هشدارها داده اند! هشدارهایی به قلم “سردبیر” روزنامه شان مبنی بر عروج چپ در دانشگاه ها و….
بیانیه ی کارگزاران، صریح و مستغنی از نقد و ارزیابی است. تمام دغدغه ی کارگزاران ناشی از “گشت و گذار همان شبحی” است که در ابتدای مانیفست آمده و کارگزاران به وضوح گشت و گذار آن را در آسمان ایران دیده اند.
داستان دلمشغولیهای اخیر کارگزاران اما با این توصیه های “مشفقانه” برای قلع و قمع چپ ها تمام نمی شود. در ادامه ی پروژه ی خطیر “دستبوسیِ مردم” از سوی سخنگو، جناب دبیر کل وارد میشود تا معلوم کند که مردم قرار است در “انتخابات” آینده به چه پدیده یی رای دهند. غلامحسین کرباسچی میفرماید به نفع مردم است که به “سرماخوردگی” رای دهند. برای اینکه بحث ما حمل بر استهزا و تمسخر دبیرکل “محترم” حزب کارگزاران سازندگی نشود عین جمله ی ایشان را در گفت و گو با روزنامه ی اعتماد (۱۷ شهریور) نقل می کنیم:
“اینکه کسی بگوید دیگر بین بد و بدتر انتخاب نمی کنیم کمال بی عقلی است. اگر شما قرار باشد بین سرماخوردگی و سرطان یکی را انتخاب کنید مسلما بین این دو بیماری که هر دو هم بد هستند با تکیه به عقل سالم سرماخوردگی را انتخاب می کنید.”
ملاحظه فرمودید! کرباسچی در مقام دبیرکل حزبی که قرار است “سازنده” باشد از مردم دعوت می کند در انتخابات شرکت کنند تا دچار بیماری سرماخوردگی شوند. ظاهرا “عقل سالم” حکم میکند که هدف مردم از شرکت در انتخابات – مستقل از درستی یا نادرستی روش آن- انتخاب شیوه هایی برای تغییر اوضاع به سوی یک زنده گی بهتر باشد. هیچ “عقل سالمی” برای بیمار شدن در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کند و اگر دبیرکل حزبی چنین فراخوانی دهد میتوان او را برای درمان تحت نظر گرفت. البته حضرتشان که گویا تحصیلات حوزوی در مدرسه ی آیتالله مصباح دارند خواهند فرمود “در مثل مناقشه نیست” بیگمان چنین است. منظور جناب کرباسچی از طرح این قیاس ناظر به همان نکته ی قدیمی “بد و بدتر” است. در این قیاس گویا قرار است اصلاح طلبان مثل همیشه در نقش “بد” – در اینجا “سرماخوردگی” – ظاهر شوند و نقش “بدتر” – ایدز- را به رقیب اصولگرا واگذارند.
واقعیت این است که مختصاتِ جناحبندیهای سیاسی – که هلد آن را ” فکشنالیسم” مینامید – در کشور گل و بلبل به نحو شگفتناکی منحصر به فرد است و در این میان جریان موسوم به ” اصلاحطلبان” به راستی حکم ویژهیی دارند.
اینان که در دوم خرداد ۷۶ ناگهان پستها و مصادر امنیتی – پلیسی خود را در وزارت اطلاعات ریشهری و سپس تشکیلات “استراتژیک” موسوی خوئینیها “ول” و بایگانی کردند و به مقام شامخ “دکتر استاد دانشگاه: جلایی پور”، “مغز متفکر جامعه مدنی: سعید حجاریان” ، “روزنامهنگار: اکبر گنجی”، “جامعهشناس: علویتبار” و مشابه عروج فرمودند، نخستین هدف گذاری خود را با مسهل “هایک+ پوپر × نائینی” فرموله کردند. قرار شد حسین بشیریه راه عبور از لویاتان را فرموله کند، جناب سروش ضمن هماهنگی با نصر حامد ابوزید دو تا حب هرمنوتیسم بالا بیندازد و ردای فلسفه بپوشند و مراسم تاجگذاری “اکبر شاه” و پروژه “توسعه اقتصادی” را به فرمان سیدمحمد خاتمی به تعویق بیندازند و ضمن عبور از لیبرالیسم نپخته بازرگان و لیبرالیسم کلاسیک جان لاک از ریسمان ساموئل هانتینگتون آویزان شوند و روند “دموکراتیزاسیون سبک” کار را طی یک جشن ختنهسوران بومی و خودی کنند.
خیلی زود معلوم شد که حضرتش این کاره نیست و ترجیح داده در حدود و ثغور همان “آبدارچی محترم” کنج عافیت گزیند و در دوران با شکوه ممنوع التصویری، مشغول خواندن ابنخلدون و البته خطبههای عقد و صیغه اصلاحطلبان باشند.
باری محمود که آمد “اصلاحطلب” جماعت راه فرنگ در پیش گرفت تا عنان رسانه برتر به کف گیرد و مهاجرانی شیر خر خورده و تنزیهالامه خوانده را به دستبوسی آلسعود بفرستد و سازگارا را روانه کتابخانه پرزیدنت بوش کند تا آن جا مشق دموکراسی بنویسند.
باری محمود که به خِنس خورد، اصلاحطلب جماعت که میرحسین را کشته مرده اقتصاد ” کوپونیستی” میخواند و مرز او با بازار آزاد را که از دهان راغفر و مومنی بیان میشد به مسخره میگرفت و ویار اجرای “بیتنازل” تناول میفرمود، به بازار سیاست فرستاد تا از آنجا محصور شود و جامعه امنیتی و “غیرنرمال” شود.
به این ترتیب حسن روحانی آمد که حصر بشکند، نشکست! گفت در دوران محمود ارز یک شبه سه برابر میشد و برای این که رقابت را به محمود نبازد و به روشی دنگ شیائوپینگی از ارزش پول ملی بکاهد تا صادراتش رونق گیرد، چوب حراج بر ریال و قدرت خرید مردم پاپتی زد و ارز ناشی از فروش نفت را برد به استانبول و فردوسی و پنج و شش برابر آب کرد و ودیعه مردم بدبخت را انقدر نداد و نداد تا به یک چهارم ارزش قبلیاش کاهش یافت و اراک را سیمان زد و سانتریفیوژ را خاموش کرد، تمام “سرمایههای اتمی” و اورانیوم غنی شده را مفتول کرد که “چرخ اقتصاد در پیوند با چرخ سرمایهداری آمریکا و اروپا بچرخد” اما یک انتخاب ساده مردم آمریکا کاسه کوزهها را به هم زد. فردی را که از ابتدایی ترین اصول علوم سیاسی و روابط دیپلوماتیک و بین الملل – پیشبینی پذیری سیاسی- چیزی نمی داند و از روابط سیاسی فقط کرنش و خنده و قهقه نزد “بزرگان پنج قدرت” آموخته است ردای “قهرمان ملی” پوشاند و در نهایت جام “برجام” را که ظرف پنج سال ساخته بود و قرار بود از توی آن “سرمایه گذاری” خارجی بیرون بیاورد و به “تولید رونق” بخشد و چه و چه به طرفه العینی شکسته یافت.
تا سرانجام که “امید”ها ناامید شد و “تدبیر”ها ناکارآمد از آب در آمد، او که قبلا هابز و لاک میخواند و درس گفتگوی تمدنها میداد و تَکرار تَکرار میکرد، بیاید و بفرماید که تیغ تَکرار دیگر نمیبُرد.
حالا اما دوباره موسم تَکرار میکنم و “دست شما ” را پای صندوق رای میبوسم و دوگانه سازی فرا رسیده. و البته موسم خسته کنندهی:
خاتمی بهتر از ناطق نوری؟: ۱۳۷۶
احمدینژاد بدتر از رفسنجانی نیست؟: ۱۳۸۴
شر موسوی کمتر از محمود نیست؟: ۱۳۸۸
اگر میخواهید ایران سوریه نشود به جای جلیلی به روحانی رای دهید؟: ۱۳۹۲
– اگر میخواهید آمریکا به ایران حمله نکند و دلار ده هزار تومن نشود به جای رئیسی به روحانی رای دهید: ۱۳۹۶
اصلاح طلبان اما در روند معکوس تکاملی خود از “توسعه سیاسی” به مقام یک “ویروس سرماخوردهگی” نزول اجلال فرمودهاند. آنها که میخواستند با روحانی “جامعه مدنی پلیسی” شده را “نرمالیزاسیون” کنند، حالا میخواهند آب از دماغ مردم سرماخورده راه بیندازند و نقش استراتژیک ویروس سرماخوردهگی را ایفا کنند.
در سناریویی که جناب کرباسچی مرقوم فرمودهاند قرار است به جای بد و بدتر گفته شود:
سرطان از سرماخوردگی بدتر نیست؟
البته که بدتر است اما در این سناریو ، جناب کرباسچی شما نه ویروس سرماخوردهگی، که ویروس ایدز تشریف دارید. حالا به نظر شما جناب شهردار سردار سازندگی: ایدز بهتر است یا سرطان؟
بعد از تحریر ۱: اگر اصلاحطلبان با همین فرمان پیش بروند در انتخابات بعدی تک یاخته خواهند شد.
بعد از تحریر ۲: مولفه ی انتخاب بد به جای بدتر البته در سیاست واقعی پدیده یی رایج است. به ویژه در آمریکا و حتا کشورهای اروپایی. وقتی که بوش دوم کاندیدای ریاست جمهوری شد؛ به ویژه در دور دوم شعار دموکراتها این بود “هر کسی جز بوش.” عین این شعار را رفسنجانی و اصلاح طلبان در برخورد با احمدینژاد در پیش گرفتند. نگفته پیداست که انتخاب فردی مانند سندرز در برابر ترامپ بیگمان انتخاب “شر کمتر” است. و یا مثلا انتخاب کربن در مقابل جانسون در انگلستان. بین این دو تفاوتی است میان یک دولت نئولیبرال و یک دولت مداخله گر و حامی و سوسیال دموکرات. البته که هر عقل سلیمی دولت رفاه را به دولت بازار آزاد ترجیح می دهد. اما در ایران چه؟
یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۹
از خواندن مقاله روان جناب دکتر لذت بردم اما فکر نمیکنم که در انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی با وجود تمام گرفتاریها و فقر و فلاکت و فساد ما شاهد یک تحریم گسترده از سوی مردم باشیم. به عبارت دیگر در بدترین حالت بازهم فریب بزرگ بد و بدتر موفق خواهد شد که مردم را به پای صندوقهای رای بکشاند. اگر شورای نگهبان در سطح خودی ها دست به قلع و قمع نزند مجلس اینده میان طرفداران روحانی یعنی خط اعتدال و توسعه ، خط اصلاح طلبان میانه رفسنجانی چی ، خط محافظه کاران گروه لاریجانی و خط سپاه و بیت تقسیم خواهد شد. کماکان لاریجانی رئیس خواهد بود تا انتخابات ریاست جمهوری. محمود هم اماده ریاست مجلس شده و جلیلی هم کاندیدای بیت رهبر است.
مدتها پیش از خوانندگان مقالات جناب قراگوزلو بودم و گاه نظری هم در تعریف و یا تنقید میدادم. نمیدانم ما خوانندگان چه هیزم تری فروختیم که جناب قراگوزلو بغتتا کامنت ها را متوقف کرده و من هم پس از یکی دو بار مراجعه, عطا را به لقا بخشیدم. امروز پس از مدتی مدید تصادفا متوجه شدم که ایشان مجددا اجازه اظهار نظر داده اند. از آنجا که عقیده ای در باره مقاله ندارم به همین اکتفا کرده و گشایش ستون نظرات را به ایشان تبریک گفته و خدمت کامنت گذاران عرض میکنم که “آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید”. عزت مدام.
هم میهن گرامی, آقای محمد قراگوزلو, درود و سپاس بر شما!
نوشتار جالبی بود. با گفتن همه ی این نکات درست, گمان نمیکنید که باز “چپ”های “راست-کار” و “نگهدارِ” رژیم به پادویی برخیزند و مزد-به-پنهان مردم را به تعزیه و پاتوق های “انتخاباتی” حکومت تبهکار اسلامی فرابخوانند؟ میدانیم که آنان کار دیگری ندارند… اما درس آموز خواهد بود که مردم, پس از اینهمه تجربه های شیر-فهمانه, آیا همچنان “سر به زیر” میمانند یا “پشت به دشمن, رو به میهن” خواهند کرد…
چقدر مقاله جالبی است به این میگن تحلیل سیاسی . یاشاسن اذربایجان اوغلی
کاملا درسته. همین جا، در داخل کشور، وقتی کف خیابان، زحمتکشان و ازادی خواهان گفتند:
اصلاح طلب اصولگرا ، دیگه تمومه ماجرا، در تمام شهرهای حاشیه ایی و مرکزی استان های کشور، جامعه ی عمومی به همین باور رسیده است. اگرچه اثرات مطبوعات ضد کمونیستی دارو دسته شهروند امروز، مهرنامه اندیشه ی پویا و… توانستند بین چپ سوسیال دموکرات داخلی اثرات مخربی بگذارند اما مطالبه گری امر طبقه ی کارگر، زحمتکشان و ازادی خواهان از این دفاع طلبان عبور کرد. و حتا اگرچه هیچ تریبون ازادی وجود نداشت که مارکسبست ها به این سازشکاران پاسخ دهند، اما هم نمایندگان زحمتکشان و ازادی خواهان تحت پیگردهای امنیتی و هم کنشگران بسیار در داخل کشور ، بخوبی نشان داده و می دهند که این دفاع طلبان به اصطلاح اصلاح طلب، مثل خود حاکمیت، مشروعیت اجتماعی خود را از دست داده اند. اما به علت عدم توازن قوا به نفع زحمتکشان، هنوز به عنوان همان بیماری ایدز به حیات خود تا لحظه ی پایانی این استبداد ادامه خواهد داد.
دستتان درد نکند مقاله بسیار جامع کامل و روشنگری بود.ممنونم