پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

یـادداشـت های شـــــبانه: (۹۹) – ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی

۶۲۰. آن همه آوازه ها از نفت بود.

یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخی ایران دردوسده ی گذشته، کشفِ نفت در سال  1908میلادی و آغاز استخراج اش دو سال پس از آن بود. کلنگِ نخستین چاه نفت در خاورمیانه در ایران زده شد و نخستین بشکه نفت از این سوی جهان، از ایران بسوی انگلیس روانه شد. این رویداد که برای نخستین بار پس از آغازِ دوره ی روشنگری، ایران را به بازارهای جهانی پیوند داد، تاکنون، بارتاب های بسیاری داشته است که برخی از آن ها، نام های توّهم آلود و گمراه کننده ای بخود گرفته است. نمونه هایی این نام ها؛ ملتِ ایران، پیشرفت ایران، مدرنیسم ایرانی، نوزایی ایرانی و روشنفکری ایرانی ست. البته از نگاهی می توان گفت که همه ی این فرآیندها در ایران در دو سده ی گذشته دنبال شده است، زیرا که در این دو سده، گفته و نوشته در پیوند با گفتمان هایی از این دست داشته ایم. اما تجربه تاریخِ زیسته و پی آیندهای آن، بویژه آنچه اکنون در ایران می گذرد، نشان می دهد که آنچه بوده است، هیاهویی در پرتو درآمدِ نفت بوده است و بس. درآمدِ نفت جدّی بود و هدر دادنِ آن بسیار جدّی تر. اما اگر دست از خودفریبی برداریم و خونسرد و نقادانه در تاریخ دو سده ی گذشته بنگریم، هیچ سازه ی سودمندِ همگانی که وانهادِ یکی از آن گفتمان های دهان پرکن و اغواگر بوده باشد، نمی یابیم. یعنی که حتی یک نهادِ مدنی استوار و ماندگار در آن سرزمین در دوسده ی گذشته شکل نگرفته است که خاری در چشم حاکمان زورگو باشد.

نفت ایران می توانست برای کشور سودمند باشد اگر که درآمدِ آن در راه ساختنِ نهادهای ماندگارِ مدنی مانند دولت، اقتصاد، رفاهِ همگانی، فرهنگ، آموزش، پایداری کشور و سرمایه گذاری بکار رفته بود. اما شوربختانه گواهِ تاریخی روشنی که امروز پیش روی ماست، نشان می دهد که هرچه بوده و شده است، اکنون از آن درآمدِ کلان، ایرانی ویران با حکومتی اسلامی بجا مانده است که زبانزدِ همه جهانیان در زشتی و پلشتی و انسان ستیزی ست. در رویارویی با این حقیقتِ انکارناپذیر، سخن از تجددِ ایرانی، پیشرفت، روشنفکری و شهرنشینی انسانِ امروزِ ایرانی، نشانی از سبکسری و خوابِ خرگوشی ست.

***

۶۲۱. وقتِ آن است که برخیزیم و درآویزیم با هرچه دروغ.

ارزشِ کارِ کسی که سیفونِ توالت را ساخت، بسی بیشتر از اهمیتِ کارِ همه ی پیامبران و دین آوران در گذارِ تاریخ بوده است. اختراع این ابزار را باید پیشرفت بزرگی در حوزه ی سلامت، بهداشت، بهزیستی، پیشگیری از آلودگی و زیباسازی زیستبوم انسان دانست و آنرا در فهرست بهترین اختراعاتِ جهان آورد. آشکار است که در مسابقه ی سودمندی، دینِ هیچ پیامبری بپای سیفون توالت نمی رسد. پس چرا ما اکنون سده هاست که به دین بند کرده ایم و ذهن و زبان و زمانِ خود را در سده های گذشته، در این باره هدر داده ایم، اما یک خط درباره ی سیفون توالت و سازه های سودمندی همانندِ آن ننوشته ایم تا فهرستِ رده بندی ارزشی گفتمان ها را ذهن خود دگرگون کنیم؟

سِرجان هرینگتون، مخترع انگلیسی که سیفونِ توالت را در سده ی نوزدهم میلادی ساخت، به شوخی جهان را به دو دورانِ پیش و پس از اختراع سیفون بخش بندی کرد و ویژگیِ دورانِ پساسیفون را “وجودِ هوای تازه در زیستگاهِ انسان و حومه ی آن ” دانست و گفت که پیش از آن در هرجای شهر که نفس می کشیدی، بوی زننده ی فاضلاب را در هوا حس می کردی. این سخنِ هرینگتون اشاره به وجودِ پسماندهای مردم برسطحِ زمین در کنارِ هرخانه و یا هرجا که انسان بود، دارد. در جهانِ پساسیفون، نه تنها هوای زیستگاه های انسان تازه شد بلکه میکروب ها و ویروس ها و پدیده های گندآگین و آلوده کننده نیز، با فشارِ آب به زیرِ زمین فرستاده می شود.۱

این رُخدادِ نیکو سبب شد که انسان از شرِّ مگس ها، موش ها، کرم ها و پشه های پسماند-خوار نیز آسوده شود. پیش از آن رویداد، بخش هایی از شهرهای بزرگِ جهان که زیستگاه تهیدستان بود، چنان گندآلود وعُق آور و حالگردان بود که هیچ گذرنده ای را زهره ی گذشتن از آن جاها نبود. این چگونگی را هنوز هم در برخی از کشورها در شبه قاره ی هند می توان دید.  

هرینگتون ابزاری را برای انسان ساخت که انسانِ آگاه از هستیِ خویش در جهان، همیشه در آرزوی دستیابی به آن بود. ابزاری که بتواند پسایندِ گوارشی او را که کانونِ آلودگی و گند و پلشتی و دل آزاری ست، از جلوی چشمانش دور کند و آن را از خانه و کاشانه ی او براند و از دیدرس او و دیگران پنهان کند. سِرهرینگتون این ابزار را در سده ی شانزدهم میلادی ساخت و پس از او توماس کِـرَپِر، لوله کشِ نوآورِ انگلیسی، آنرا برای کاربریِ همگانی در انگلیس آماده کرد.۲

در نخستین نگاه، چنین می نماید که مقایسه ی سودمندیِ سیفونِ توالت با بهره ی ادیانِ الهی، کاری ناموزون و نادرست ست. البته چنین نیز هست، زیرا که اولی، نقشی کلیدی در پاکسازی زیستبوم انسان داشته است و دومی، نقشی بس بزرگ در آلودن ذهن و زیستگاهِ او. یکی اهمیتی همسنگِ تصفیه و لوله کشی آبِ شهری دارد و دیگری نه تنها هیچ سودی نداشته است که از آغازِ پیدایش در جهان تاکنون، میلیون ها نفر را گمراه کرده است و هزاران هزار تن را به کشتن داده است و سرچشمه آلودگی ذهنی و آزارِ زنان و کودکان و دانشوارن و بینشمندان و دگراندیشان بوده است.  هنگامی که زیست شناسان در سده نوزدهم میلادی با چشمداشت به دستاوردهای لوئی پاستور و رابرت کاک تئوری میکروب را آوردند و جانوران ریزِ میکروسکپی را بنیادِ همه ی بیماری ها خواندند، شهرداری ها هم برای زدودنِ آلودگی های میکروبی از آبِ شهری، به تصفیه آب و لوله کشی آن پرداختند و با ساختنِ توالت های فلاش دار و بنانهادن سیستمِ بیرون بردنِ فاضلاب از شهر، توانستند سرچشمۀ بسیاری از بیماری های واگیر را از شهرها بیرون برانند. هم نیز، زباله های شهری را که تا پیش از آن در باغچه ها و زمین های بایر چال می شد، به بیرون از شهر ببرند. همزمان با این دگرگونی ها، دست اندکارانِ موادِ خوراکی نیز در پی دورنگهداشتنِ خوراکی ها از میکروب ها، ویروس ها، قارچ ها و جانورانِ ریزِ انگلی، به شیوه های تازه ای از بسته بندی و نگهداری کالاهای خود پرداختند. با فراگیر شدنِ تئوری جرم، حتی فلورانس تایتنگِل نیز از مدیران بیمارستان های انگلیس خواست که با بازگذاشتنِ پنجره های بخش ها در بیمارستان ها، با آوردنِ هوای تازه به داخلِ بیمارستان، از میزانِ مرگ و میرِ ناشی از آلودگی بکاهند.

پیش از پیدایشِ تئوری میکروب، درد شناسان هوا را سرچشمه ی بیماری می دانستند و می پنداشتند که آلودگی در ذاتِ برخی از گونه های هواست. این باور ریشه در وجودِ برخی از کازهای زیانبار، مانندِ اکسید نیتروژن، اکسیدوکربن، کلر و یا فسفین در هوای برخی از جاها داشت که می توانست به خفکی کشیده شود. پس از کشف وجودِ جاندارانِ میکروسکوپی مانندِ میکروب ها، قارچ ها و باکتری های دیگر، آب و هوای شهرها به یکباره دگرگون شد و جمعیتِ شهرهای اروپایی روندی افزایشی گرفت. پیدایشِ سیفونِ توالت را باید یکی از برآیندهای آگاهی انسان از وجود میکروب دانست.


ایکاش در پی اختراعِ سِر جان هرینگتون، سیفونِ ذهنی و اجتماعی و فرهنگی نیز ساخته می شد تا انسان بتواند باورهای آلوده و انگلی خود را نیز از ذهن اش بروبد و به بیرون براند.

………..

  1. https://www.uta.edu/english/ees/pdf/jorgensen3.pdf
  1. هنوز هم در زبانِ شفاهی در انگلیس،”جان” نامِ دیگری برای توالت است و اشاره بنام جان هرینگتون (Sir John Herington)، دارد و کِرَپ، (Crap)، که فشرده ی نامِ خانواندگیِ توماس کِرَپر(Thomas Crapper) است، بمعنای پسماند بکار می رود.

***

۶۲۲. رویـایی دیگر.

تاکِ این خاک
رویای سبوی تشنه را شیرین می کند
چون برمی آِید
خیزان و ریزان
از آویزه های روشنِ انگور.

خاکِ این تاک را رویایی دیگر است.

سَبُک
در جنگلی از جوانه نشسته است
خاموش و تابناک
و سر می جنباند
در بازیِ نسیم و نوازش
آرام و بی خیال
با آتشِابی که در نهادش
قطره
قطره
قطره
بجوش می آِید.

تاکِ این خاک را رویایی دیگر است.

***

۶۲۳. شخصیتِ سه گانه

از چشم اندازی در روانکاوی، شخصیتِ انسان سه رویه دارد یعنی که هر فرد، سه نفر است؛ یکی کودکی که در درون او می زید و سن و سال سرش نمی شود. دیگری مادر یا پدر و یا پدر و مادر- گونه ای که الگوی رفتاری و کرداری اوست و سومی انسانی آرمانی که وی می خواهد باشد و نیست.

اولی کودکی هلهله گر و پایکوب و دست افشان و شوخ و شنگ و شورانگیز است. آدم همیشه می خواهد که دلش در دست این یکی باشد و بازیگوشی کند و هوایی باشد و آسانگیر و آتش افروز و خوشباش. کسانی که این شخصیت در وجودشان بر آن دو دیگر چیره می شود، نوآور و تازه خواه و ناآرام و آسان گیر و مرزنشناس و دل – به – هزار- جا و زودرنج و خویشتنخواه هستند. بسیاری از هنرمندان این چنین اند. گرفتاری آن هایی که گرفتار این شخصیت هستند این است که در رفت و آمد و نشت و برخاست با دیگران، خود را کودکانه از آنان برتر و بهتر می دانند و ناتوان از گرفت و دادِ برابر با نزدیکان و دوستان و آشنایان خویش اند.

شخصیتِ دوم، جدی و سنگین و رنگین و اهل اخلاق و ادب و آداب و هنجارهای اجتماعی ست. آنان که دل به این یک می سپارند و این شخصیت را در ذهن خود میدان می دهند، بیشتر سخت گیر، نکته دان، عیبجو و پندآموزند. اینان همانانی هستند که همیشه نیمه خالی لیوان را می بینند و هماره از همه چیز و همه کس دلزده و ناشادمان و بستانکارند. این کسان در هر رویداد و روند، در پی کمی ها و کژی ها و کاستی ها می گردند و آن ها را درشت و برنما و پُرنما می کنند. آنان همچنین به دیگران از زاویه ی پدر و یا مادری همه- دانا و برتراندیش می نگرند و آنان را کودکانی آرام و رام و سهل انگار و مهار شده می خواهند. این بیچاره ها، نه خودشان در زندگی روز خوش می بینند و نه دور و بری هایشان. این ها همان کسانی هستند که پدران و یا مادرانی سخت گیر و تلخ جان و گزنده و آزار دهنده داشته اند و رفتارها و کردارهای آنان را – ای بسا بی که بدانند و یا بخواهند – الگوی رفتاری و کرداری خود کرده اند. این کسان تنها می زیند و تنها می روند.

سومی آنی ست که نیست. اَبَرانسانِ ایده آل و یکسان نگری که خود را نه از دیگران برتر و بهتر می داند و نه کهتر و کمتر. او در پیوند با دیگران، نگرشی افقی دارد و همگان را داری حقوقی برابر و شایسته ی داشتنِ فرصت برای رسیدن به آرمان های دلخواهشان می داند. این یک، نه خود را بزرگتر از آن که هست می پندارد و نه دیگران را کوچکتر از آن که هستند. نه در حق کسی ناخواسته پدری و یا مادری می کند و نه در برابر کسی کودکی. چنین است که می گویم، این آنی ست که نیست. چنین شخصینی بسیار کمیاب است و تنها در حباب های فرهنگی ِ ویژه ای پدید می آیند. حباب هایی که زمینه پیدایش و لگاریتمِ شیوه ی ساختارشان، هنوز تن به تورِ محاسباتِ روانشناسی نداده است.

شیوه ی رفتاری و کرداری هر فرد در زمانِ بیداری، در میان این سه شحصیت در نوسان است. همه ی رفتارها و کردارهای آدمی که بازتاب رویارویی این سه شخصیت با یکدیگر است، می تواند ۱۸ استراتژی کرداری را میدان دهد. اگرچه شخصیتِ هر فرد، گرایش به یکی از این بُردارهای سه گانه دارد، اما گهگاه با چشمداشت به نیازهای زمان و مکان، از یکی به دیگری روی می گرداند. برای نمونه، کسی که شخصیتی کودکانه دارد و نزدیکانش او را به سبکسری و شوخی و شنگی می شناسند، می تواند در جایی که نیاز به قرار و وقار دارد، رفتارها و کردارهای خود را ادیت کند و با جمع و یا مجلسی که در آن است، همخوان کند.

……………..

این یادداشت درباره ی یکی از چشم اندازهای روانکاوی بنامِ Transactional Analysis است که چون برابرنهادِ درستی در فرهنگنامه های فارسی برای آن نیافتم. آنرا تئوریِ “سنجشِ معاشرت” می نامم. این تئوری را اریک بِرن رونپزشکِ روانکاورِ کانادایی در سده ی ۲۰ میلادی پیشنهاد کرد و اکنون یکی از شیوه های رایجِ سنجشِ شخصیت در روانکاوی ست. برای آگاهیِ بیشتر درباره ی این تئوری، نگاه کنید به لینک های زیر:

.https://affinitycentre.co.uk/transactional-analysis-theory-explained

.http://www.ericberne.com/transactional-analysis

***

۶۲۴. روزهای خوش.

روزیست خوش و هوا چه زیبا شده است
خـُرّم همه کوه و دشت و صحرا شده است
گـل مـومـنِ بـا حـجاب و بُلـبل ریشــو
به به، همه جا بهشت زهرا شده است

***

روزیست خوش و هوا تمیز و غیره
زیبا شده هر درشت و ریز و غیره
ایـن روزِ تمــیز را بسـر باید بـُـرد
با خوردن و خوابیدن و چیز و غیره

***

روزیسـت خـوش و هـوا نـمادِ پـاکى
در حــمد و ثـنا نشسته کـــِرمِ خـاکى
شـمع و گل و پروانه، همه خاموش اند
بـر گـِردِ مـزارِ بُلـبلِ ســـوزاکى

***

روزیست خوش و غنچه بسى خندان است
آتشـپرک و دلـبر و شـور افـشان است
شک نیست بُوَد مُفسِد فى الارض، ولى
خوشبـختانه بیـرونِ از ایـران اسـت

یـادداشـت های شـــــبانه: (۹۸)ابراهیم هرندی – بایگانی یادداشت های پیشین در سایت اخبار روز

https://akhbar-rooz.com/?p=36898 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x