جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

یـادداشـت‏های شـــــبانه ۴ – ابراهیم هرندی

 ۱۶. به دریا دل زدیم و از بیابان سر در آوردیم

یک سال پیش در چنین روزهایی، بخش بزرگی از ملت ایران به جهانیان نشان داد که حکومت انسان ستیز و هستی سوزی که اکنون بنام ملت ایران در جهان آتش افروزی می‏کند، هیچ پیوندی با بیشترینه مردم آن سرزمین که مردمی آزادی خواه و شادی جوی و آبادی پسند هستند، ندارد. یک سال پیش در چنین روزهایی، مردم آزادی خواه جهان، در دل و جان، هوادار سیل خروشان ِ جوانان افروخته‏ای بودند که در خیابان‏های شهرهای بزرگ ایران خواستار در هم پیچیدن پرونده حگومت ننگین خرافه و خامی بودند. یک سال پیش در چنین روزهایی روی راستین این حکومت دوزخی برهمگان آشکار شد و رفتارها و کردارهای زشت و زننده آن، بسیاری از شیعیان ایران را شرمسار و سرافکنده کرد. یک سال پیش در چنین روهایی، آغاز پایان حکومت خرافه و خامی به شمارش افتاد تا پرونده یکی از پلیدترین حکومت‏های ننگین جهان را در هم بپیچد.   

***

۱۷. دکان روانشناسی ِ خوشبختی

در خبرها آمده بود که رویدادهای اقتصادی چین در چند سال گذشته، بسیاری از مردم این کشور را به تکاپو برای “خوشبخت شدن”، که همان “پولدار شدن” است واداشته است. گویا خیال خوشبخت شدن درمیان چینی‏ها، تبی آنچنان واگیر و فراگیر شده‏ است که سالی هزاران چینی خوش خیال را راهی بیمارستان و تیمارستان و گورستان می‏کند. جریان از این قرار است که بسیارانی که می‏خواهند یک شبه ره صد ساله بپیمایند، همه پس انداز و دارایی و خانه و کاشانه خود را می‏فروشند و پول آن در بورس سهام سرمایه گذاری می‏کنند. ناآگاهی از چگونگی کارکرد بازار بورس و افت و خیزهای ناگهانی آن سبب می‏شود که بسیاری از این سرمایه گذاران، همه دارایی خود را در این قمار ببازند و در پی آن یا دست به خودکشی بزنند و یا راهی بیمارستان و یا تیمارستان شوند.

البته این روزها این بیماری جهانی شده‎ است و در ایران نیز شیادان خوشبختی فروش هر روزه دکان‏های تازه‏ای برای خوشبخت کردن مردم در گوشه و کنار کشور باز می‏کنند. یکی از این دکانها، “دکان ِ روانشناسی خوشبختی” ست که در آن مشتری مادر مرده را با دعوت شدن به خریدن و خواندن کتابهای راهنمای خوشبختی، سی دی های سخنرانی های خوشبختی آور و ده ها ترفند جیب بری دیگر، در پی نخود سیاه فرستاده می‏شود. برخی این کتابهای ” مفاتیح السعاده” امروزی این هاست:

در پی خوشبختی
چگونه خوشبخت شویم
آنچه دختران جوان باید بدانند
راز زناشویی موفق
در راه موفقیت
چشمها را باید شست

ناگفته نباید گذاشت که اگر این دکان‏ها سودی داشته باشد، این سود برای شیادانی‏ست که این گونه بساط‏ها را برای خالی کردن جیب تنگدستان خوش خیال و ساده دل بپا می‏کنند.

***

۱۸. فریب

دیوی که در آئین تو بود
تندیس رویاهای شیرین ما شد
شوری که در جان ما بود
هیمه دوزخ ایمان تو شد

آسمان از فرشته تهی باد.

***

۱۹. پنداره‏های نادرست

یکی از شگفتی‏های روزگار ما این است که پنداره‏ها ی همگانی نادرستی در ذهن انسان می‏نشاند که به گمان من ریشه بسیاری از ناخوشی‏ها و کژی‏ها و مژی‏های رفتاری و کرداری انسان مدرن است. چند تا ازاین پنداره‏ها را برمی‏شمارم تا منظورم روشن‏تر شود.

۱. این که هرکسی می تواند و باید خمیره خود را در کارگاه‏های آمورشی – یعنی دبستان و دبیرستان و دانشسرا و دانشگاه – بورزد و پرورش دهد. شمار فزاینده مردودین و واخوردگان این نهادها گواهی برنادرستی این پنداره است. سرخورد گان سیستم‏های آموزشی ، نه تنها بهترین و سازنده ترین دوران زندگی خود را تباه می‏کنند، بلکه داغی از این شکست بر دل می‏گیرند که در بسیاری از آنان زمینه ساز عقده‏های بزرگی در بزرگسالی می‏شود. همه کودکان درجاهایی که دسترسی به آموزش وجود دارد، با رویاهای رنگین به دبستان می‏روند و بسیارانی از این همه، با کابوس‏های سنگین، به لشکر بی کاران و خیالبافان می‏پیوندند.


۲. دیگر این که انسان باید همه برآیندها و نیازهای زندگی شهری را تاب بیاورد و خود را برای رویارویی با گرفتاری‏های آن‏ها آماده کند؛ خدمت سربازی، گواهینامه رانندگی، کنکور، بچه داری، عیالواری و……،

۳. هم نیزاین که فرد باید همه- فن- حریف باشد، از توانایی سوارکردن و راه انداختن ِ کامپیوترگرفته تا باز کردن راه بسته آب در دستشویی. از پرکردن فرم‏های اداری تا سخنرانی در جمع.

یکی از این پنداره های نادرست هم این است که هرکسی می تواند بنویسند. درست‏است، اگر ابزار کار را داشته باشد می‏تواند. این کار، ابزار زیادی نمی‏خواهد؛ قلمی وکاغذی و نویسنده ای و سپس چیزی برای نوشتن. اما در بیشتر نوشته های فارسی، انگاراین دو نیاز آخری – نویسنده و ایده – وجود نداشته است. این که کسی خیال کند که آشنایی با زبانی برای نوشتن به آن زبان بس‏ ا‏ست، یکی از بزرگترین پنداره های نادرست این روزگار است. از آن شگفت تر این که کسی بدون داشتن سختی برای نوشتن، دست به این کار بزند

***

۲۰. شب شعر

برگزاری شب ِ شعر سنتی غربی است که در جای خودش بسیار پسندیده است، اما در میان ایرانیان شکل دیگری به خود گرفته است. در کشورهای غربی، شعر، تنها یکی از هنرهاست که اگر دست کمی از هنرهای دیگر نداشته باشد، دست بالایی ندارد. شاید بتوان گفت که نمایش و موسیقی جایگاه برتری از شعر در این فرهنگ دارد. در اروپا، شب شعر، گردهم‏آیی کوچکی از خواهندگان و خوانندگان شعراست. این گردهم‏آیی‏ها ویژه شعر است و در اتاقی و یا سالن کوچک کتابخانه ای برگزار می‏شود و در آنها نه خبری از آجیل و میوه است و نه موسیقی و تئاتر و گفتگوهای سیاسی. یعنی تنها همان است که باید باشد؛ نشستی و شعری و اندک گفتگویی – شاید – درباره چند و چون ِ چند شعر.

غربی‏ها از این که ایرانیان برونمرزی در مراسم نوزوزی خود شعر خوانی می‏کنند و یا شب شعری بمناسبت فرارسیدن نوروز برپا می‏کنند، شگفت زده می‏شوند. سال نو را چه به شعر! آنچه آنان نمی‏دانند این است که شعر برای ایرانیان در سراسر تاریخ سرآمد همه هنرها بوده است و همه فلسفه و حکمت و دین و دانش ِ آنان را درخود می‏داشته است. جهان بینی ایرانی در درازنای تاریخ، از چشم انداز شعر و پنداره‏ها و انگاره‏های آن درباره هستی شکل می‏گرفته است. هم از اینرو، شاعری نیز، آبرو و ارجمند ی می‏آورده است و ایرانیان دیوان‏های شاعران بزرگ را در زمره افتخارات تاریخی خود می‏دانسته اند. در چنان جامعه ای، شعر و شاعری به فضای بسته اتاقی – آنسان که رسم غربیان است – محدود ‏نمی شده‏است. از اینرو ما شب شعر نداشته‏ایم. البته انجمن‏های شعر و محافل انس و الفت ِ شاعران همیشه در سرزمین ما دایر بوده است و هم امروز نیز شاعران همچنان در دوره های هفتگی و یا ماهانه، گرد هم می آیند و شعرهایشان را برای همدیگر می‏خوانند، اما هرگز کسی نگفته است و یا در جایی نخوانده است که سعدی و یا حافظ بدعوت فلان سازمان در بهمان شهر به شعر خوانی پرداخت.

اکنون آمیزه این دو؛ یعنی سنت شب شعر و اهمیت شعر برای ایرانیان، فضایی پدید آورده است که گهگاه پایانداد آن، مردم را از شعر بیزار می‏کند. این چگونگی در امریکای شمالی و کشورهای اروپایی که شاعران خود انگیخته فارسی سرا بسیار داریم، روند تند تری دارد. در بسیاری از این نشست‏ها کسانی که نه بینشی شاعرانه دارند و نه دانشی شگفت آور، آبشاری از واژگان درهم و برهم بر دل و جان شرکت کنندگان سرازیر می‏کنند و با این کار ِ خود،ای بسا بسیارانی را از شعر و ادبیات دلزده و بیزار می‏کنند.

شعر، حوزه درگیری با خیز و خوابهای عاطفی فردی است و با میتینگ‏های همگانی جوردر نمی‏آید و با شبچره و شعبده بازی همنشین نمی‏شود. شاعری را ابزار خود نمایی و میدانداری نباید کرد. شاعران ِ “همیشه – در- صحنه”، انگل‏های ادبیات هستند. شاعری را با بند بازی و باند بازی کاری نیست.

***

۲۱. ســــکولار

….از زمانی که بهوش آمده ‏بود، یک سر به خدا و به پیر و پیغمبر بدوبیراه می‏گفت. البته پزشک‏اش گفته بود که ضربه مغزی هزار و یک پس‏آیند دارد، از افسردگی گرفته تا غش و ضعف و خواب و بی‏خوابی. گفته بود که تازه از اغما که بیرون بیاید، میزان ناکارگی‏اش آشکار می‏شود. همه این‏ها را گفته بود اما نگفته بود که بیمار پس از بهوش آمدن، به خدا و پیغمبر بند می‏کند و حسابی ضد انقلاب می‏شود!

بی‏بی سخت نگران جان پسرش بود و هنگامی که از درگاه خدا و پیغمبر ناامید شده ‏بود، دست بدامن آقای مرآتی، آموزگار دبستان روستا شده ‏بود. آقای مرآتی در کمک به مردم روستا شهره بود و با آن که به بی بی گفته بود که چیزی درباره علم پزشکی نمی‏داند، اما بی‏بی از او خواسته بود که هرجوری شده یکبارهمه کتاب‏های عالم را ورق بزند و ببیند که چه بلایی سر پسرش آمده است.

آقای مرآتی اول از این خواهش ِ بی‏بی خنده‏اش گرفته بود، اما بعد ناگهان دریافته بود که خب، با کمک گوگل فارسی می‏شود اطلاعاتی در این باره بدست آورد. آخه آقای مرآتی وبلاگ نویس هم بود و شبها تا نیمه، مثل سگ پاسوخته – البته از نوع مجازی‏اش – از این وبلاگ به آن وبلاگ می‏رفت و گهگاه به داد و ستد لینک هم می‏پرداخت.

حالا بی‏بی آمده بود که جواب را از آقای مرآتی بگیرد. آقای مرآتی هم خیلی جدی گفت که؛ بی‏بی، من چندین بار این رفتار پسرت را در گوگل فارسی سرچ کردم. چیزی که براساس نوشته‏های فارسی در اینترنت دستگیرم شد، اینه که به کسی که به خدا و پیغمبر بدوبیراه می‏گه، “سکولار” می‏ گویند. پسرت احتمالاً این مرض را گرفته. مرض خطرناکی هم نیست، اتفاقاً مد روزه. برو خدا را شکر کن.   

https://akhbar-rooz.com/?p=36905 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x