پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

گذار به دموکراسی در ایران: از ایده تا عمل- بخش یکم – احمد هاشمی

وجود بحران در واقع به این دلیل است، که کهنه در حال زوال است، اما نو هنوز به دنیا نیامده است. در فاصله زمانی این دو عمل است، که پدیده بیماریهای متفاوت بروز می کند ( گرامشی)

مقدمه:                                                                                                      
الف- نوآوری سیاسی:

با وجود همه تلاش های نظری،تاکنون ایده دموکراسی برای ما ایرانیان، در سطح یک غایت مطلوب باقی مانده است. موانع بسیاری باعث شده اند که در عرصه دموکراسی خواهی تا امروز، ما در سطح کلیات گفتمانی و تفسیرهای خاص دموکراسی به مفهوم عام، باقی مانده ایم. مشکل دیگر اما اداراک متقابل کنشگران سیاسی در نحله های مختلف از دموکراسی است.
دموکراسی در فرم های ظاهری متفاوتش، دوای درمان همه دردها نیست. “جمهوری ایده ال” را باید هنوز به دنبالش گشت. تردیدی در این نیست که برای کاربرد عملی گفتمان دموکراسی در شرایط عینی هر کشور مشخص، مشکلات اساسی وجود دارد. آنطوریکه بعضی ها فکر می کنند، دموکراسی ایدئولوژی نیست، بلکه فرم سازمانی تنظیم رابطه دولت و جامعه است. همچنین دموکراسی ابزار مدیریت منازعات در جامعه است.

نیاز مشحص به پراتیک نظری، مسئله مهم فرآیند دموکراتیک سازی در ایران است. مسئله این است که با توجه به ایده ها، نظرات و پراتیک تاکنونی، چگونه می توان پروژه دموکراتیک سازی را در شرایط مشخص ایران به پیش برد.
بدون نوآوری درنظر و عمل یعنی فرارفتن از کلیات عام و زمینه سازی و نهاد سازی در عمل، امکان دیگری برای دموکراتیک سازی در ایران وجود ندارد. نوآوری های تاکنونی نظری و عملی در جامعه سیاسی ایران، بیشتر در سطح فردی و محفلی و کمتر در سطحی سازمان یافته و منسجم بوده است. راه حل مسئله، دامن زدن به گفتگو های سازمان یافته و منظم و هدفمند، حول موضوع فرآیند دموکرایتک سازی در ایران است.

ب- ناکامی گذار به دموکراسی در ایران:

از انقلاب مشروطیت تاکنون گذار به دموکراسی و رشه کن نمودن استبداد، چالش اصلی کنشگران سیاسی با پیش زمینه های ایدئولوژیکی- نظری متفاوت بوده است. دو موضوع مهم در این فرآیند ناموفق تاریخی “ناتوانی برای برپائی ائتلاف طرفداران دموکراسی” و “تعیین شکل و الگوی نظام دموکراتیک” بوده است.
Rueschemeyer و moore بر این باورند که در جوامع معینی، شالوده های اجتماعی چنان است که بر پائی ائتلاف طرفداران دموکراسی معمولا به نتیجه نمی رسد و آن را با دو دلیل توضیح می دهند.
۱ – وجود اختلافات پیچیده قومی، مذهبی و فرهنگی.
۲ – رژیم حاکم با انتخاب تاکتیک های مناسب تلاش می کند که شکاف میان طرفداران دموکراسی را دائمی نماید و تا حدودی هم موفق است.
به اعتقاد این دو محقق گذار به دموکراسی در این شرایط، از یک طرف با برطرف شدن شکاف میان طرفداران دموکراسی و از سوی دیگر با خطای رژیم حاکم در سنجش توازن نیرو، ممکن است. در شرایط وجود پیش نیاز های ساختاری، فقدان رویکرد راهبردی و یا احیانا ارزیابی ناصحیح توسط طرفداران دموکراسی نقش مهمی در ناکامی روند دموکراتیک شدن بازی می کند.

هم اکنون نیز در میان اپوزیسیون شاهد طرح ها و مدل هایی راهبردی مانند احیای مدل سلطنتی، ادامه مدل و الگوی خشونت آمیز از جانب مجاهدین، مدل برای ایجاد جامعه سوسیالستی، پیروی از “راه مصدق” و پروژه جمهوری خواهی از جانب طیف سکولار- دموکرات هستیم در همه این مجموعه دو کمبود را می توان مشاهده نمود:
– نوآوری سیاسی در همه این مدل های ارائه شده، موضوعی فراگیر و جا افتاده نیست.
– این مدل ها هنوز حاوی و بازتولید راه های امتحان شده و بی ثمر گذشته هستند.


ظرفیت های دموکراتیک سازی در ایران

سطح نخبگان

نخبگان هر کشوری تصمیم سازان و شکل دهندگان افکار در عرصه های سیاست، دولت، اقتصاد و فرهنگ در جامعه هستند. به طور مشخص نخبگان سیاسی، نفوذ بسیار بالایی بر رویدادهای سیاسی دارند و بل طبع با این نفوذ، باورها و رفتارهای سیاسی را در جامعه هدایت می کنند و از این طریق نقش تعیین کننده ای در فرهنگ سیاسی جامعه ایفا می کنند. نخبگان سیاسی می توانند نقش انکارناپذیری در دموکراتیک سازی هر جامعه بازی کنند، آنها می توانند فرصت سوز و یا فرصت ساز باشند. گفته می شود که وجود استحکام ساختاری و ارزشی در میان نخبگان سیاسی مهمترین شرط گذار دموکراتیک می باشد.

وضعیت نخبگان سیاسی در درون ساخت قدرت در ایران
در شرایط کنونی نخبگان سیاسی در درون ساخت قدرت در ایران، مجموعه ای از هم گسیخته و پاشیده است. این مجموعه را می توان به سه گروه عمده تقسیم نمود:
الف- گروه مسلط، این گروه شامل دستگاه ولی فقیه و همه بخش های غیرانتخابی رژیم می شوند. مبانی مشارکت افراد در این گروه، بیعت با شخص ولی فقیه است، هدف این بیعت بقای نظام و ثبات و دوام دستگاه ولی فقیه است. در شرایط کنونی حتی می توان گفت که این مجموعه، زیر مجموعه ای از باندها و محافل ناشناخته ای را در خود دارد.

ب- نخبگان حامی رژیم
نخبگان حامی رژیم، خود را جزئی از نظام می دانند و نظام هم این گروه را کاملا خودی تلقی می کند. آنها با ولی فقیه در یک ائتلاف نانوشته قرار دارند. مهمترین هدف این گروه کسب موقعیت بهتر در هیرارشی قدرت است، تا از این طریق ثروت و امکانات اقتصادی بهتری نصیبشان گردد.

ج- فرصت طلبان (اصلاح طلبان دوم خردادی)
نخبگان فرصت طلب نیز، خود را جزئی از نظام می دانند، اما گروه مسلط، آنها را یک جریان کناری و قانونی رژیم تلقی می کند. هدف اصلی نخبگان فرصت طلب نیز، کسب سهمی بیشتری از قدرت است. آنها تلاش می کنند که در شرایط مناسب با اصللاحاتی ظاهری و تزیینی مانند “تعیین چارچوب هایی برای حقوق شهروندی” و یا “واگذاری پستی دولتی به زنان” چهره اصلاح طلبانه ای از خود نشان دهند. اصلاحات تزئینی اقداماتی هستند که بر توزیع قدرت تاثیر نمی گذارند. نتیجه اقدامات اقتصادی نخبگان فرصت طلب نیز بجای بهبودی وضعیت معیشتی شهروندان ایران، به کسب ثروت و موقعیت اقتصادی بهتر خود و حامیانشان منجر می شود.

وضعیت نخبگان سیاسی در بیرون ساخت قدرت در ایران
الف- نخبگان سیاسی رقیب
این گروه در این چهل سال حیات جمهوری اسلامی از رژیم فاصله گرفته و به مبارزه با رژیم روی آورده اند. نخبگان رقیب در داخل کشور به صورت نیمه قانونی فعالیت می کنند. آنها حاضر به مشارکت سیاسی در رژیم نیستند، زیرا خود را نیروی جایگزین رژیم تلقی می کنند. این گروه سعی در بسیج شهروندان ناراضی در ایران دارد. نخبگان سیاسی رقیب، مدام در معرض سرکوب و دستگیری و زندان قرار دارند.

ب- نخبگان سیاسی مخالف
فعالیت این گروه از نخبگان ازجانب رژیم، غیرقانونی تلقی می شود. هدف این گروه از نخبگان تغییر فرم قدرت سیاسی در ایران به شیوه مسالمت آمیز و بدون خشونت است. نخبگان مخالف، شگاف مابین گروه مسلط و حامیان و فرصت طلبان در ساخت قدرت را جدی تلقی می کنند و تلاش می کنندکه از این شکاف به سود جنبش اعتراضی شهروندان بهره گیرند.

ج- نخبگان سیاسی دشمن
هدف این گروه از نخبگان سرنگونی رژیم با شیوه های خشونت زا است. آنها سعی در رادیکالیزه کردن اعتراضات شهر وندان دارند. برای بخشی از این نخبگان، جنگ افروزی و بهره گیری از حمایت جنگ افروزان در دولت های بیگانه نیز برای رسیدن به هدف مجاز است.

سطح میانی

از منظر تبارشناسی می توان چهارنحله گوناگون سیاسی در ایران را از هم تفکیک نمود: چپ، اسلام گرایان، ملی گرایان و سلطنت طلبان.
جریان های سیاسی متعلق به چپ و دینی را می توان در چارچوب جریانات عقیدتی – سیاسی قلمداد نمود.   منبع جهان بینی چپ ها از متون کلاسیک مارکسیستی و میراث ایدئولوژیک تاریخی چپ متاثر است.
سرچشمه دیدگاه های جریان های دینی نیز از متون دینی و میراث ایدئولوژیک محققان اسلامی است.
به رغم بیش از یک صد سال تجربه، در عرصه فعالیت های سازمانی و حزبی در ایران، تا کنون ما با دو شکل مشخص احزاب یا سازمان های سیاسی مواجه بوده ایم: حزب یا سازمان با رهبری مستبد، و حزب یا سازمان با محوریت شخصیت های سیاسی،
حزب یا سازمان با رهبری مستبد، بیانگر جامعه ای کاملا استبدادی است و فرهنگ سیاسی حاکم بر این نوع احزاب، فرهنگی استبدادی است.
احزاب یا سازمان های سیاسی با محوریت شخصیت ها، پدیده خاص گذار از جوامع استبدادی به جوامع دموکراتیک می باشند. در احزاب با محوریت شخصیت ها، لیبرال سازی و دموکراتیزه کردن محدودی آغاز می شود، ولی اقدامی برای مشارکت شهروندان به عمل نمی آید. فرهنگ سیاسی در این نوع احزاب و سازمان ها نیز، در چارچوب فرهنگ سیاسی جامعه قدیم، باقی می ماند.
جریان های سیاسی در جوامع در حال گذار با سیطره حکومت های اقتدارگرا، ساختاری اقتدارگرایانه دارند و از   ویژگی های دیگری مانند: فقدان شفافیت حزبی، بدنه حزبی ضعیف و ناکارآمد، غیرمستقل و غیرمنتقد رنج می برند.
جریان های سیاسی در ایران کم و بیش فاقد دموکراسی درونی اند. سیاست در درون جریان های سیاسی به شدت فردی است و حزب ابزاری برای انحصار قدرت افراد است.
منش یا عادت واره جمع خودی در جریان های سیاسی، اغلب به راهنمای یک رفتار جمعی تبدیل شده است و در بعضی از موارد این منش یا عادت واره جمعی چنان درونی شده است، که آنها توان فهمیدن افراد خارج از جمع خود را ندارند و افراد بیرونی نیز قادر به فهم این منش و عادت واره نیستند.
عدم توجه به گفتمان های عام سیاسی و گفتمان های اجتماعی که در عمق جامعه جریان دارد و درجا زدن در گفتمان های درون سازمانی، باعث ایجاد دشواری های محتوایی جریان های سیاسی در ایران شده است یکی از مهمترین منازعات درونی، تفسیر فردی اعضا از نحوه سیاست ورزی است.

معمولا شخصیت های سیاسی یا شبکه های حامی پرور، بر این احزاب تسلط دارند. این شخصیت ها نیز فاقد ابتکار و فعالیت موثر و نوآوری هستند، بلکه اغلب اسیر واکنش های بی هدف و “باری به هرجهت” هستند.
شخصیت های حزبی یا سازمانی به طور کلی دچار محدودیت های شناخت عمومی هستند و به این دلیل ناتوان در انطباق خود، با شرایط مدام تحول یابنده در آستانه قرن بیست یکم هستند.
حداکثر فعالیت های حزبی منحصر به انتشار بیانیه ها است. این نخبگان توان و شایستگی ایجاد احزابی را که بتواند برنامه و طرح سیاسی مشخص و جایگزین را ارائه بدهند، ندارند.
نوع فعالیت آنها نشان می دهد که نمی دانند که احزاب در شرایط کنونی تنها بر اساس اصول و معلومات گسترده و کار کارشناسی و تحقیقاتی و مطالعه دقیق و پیوسته حوادث و جریانات در جامعه خود و جهان می توانند، عمل کنند و برای توسعه حزبی فکر، برنامه، تخصص لازم است.

جامعه مدنی در ایران

نهادهای مدنی در ایران و همچنین در خارج از کشور، در وضعیت بهتری از احزاب و سازمان های سیاسی قرار دارند. سندیکا و اتحادیه های صنفی یا وجود ندارند و یا بسیار ضعیف هستند. نهادهای مدنی در ایران حتی اگر توسط شخصیت های معتبر حمایت شوند، از یک سو به دلایل سرکوب و تهدید به دستگیری و زندان و از سوی دیگر به دلیل کمبود امکانات (مالی، زمان، پرسنل) نقش فوق العاده ای را نمی توانند بازی کنند. دوره ۸ ساله اصلاحات و جنبش سبز در ایران و خارج از ایران نشان داد که بدون هماهنگی و تعیین خطوط راهبردی فعالیت، نمی توان جنبش اعتراضی را سازماندهی نمود.
نهادهای مدنی در گذار به دموکراسی در کشورهای اروپای شرقی بخصوص در لهستان و چکسلواکی نقش تعیین کننده ای داشته اند و ایفای این نقش بدون وجود شخصیت های مانند لخ والسا و واسلاو هاوال غیرممکن بوده است. پیچیدگی وضعیت سیاسی- اجتماعی در ایران این شانس را که شخصیت ها به تنهایی بتوانند رل تعیین کننده ای پیدا کنند، بسیار محدود می کند. تجربه گذار به دموکراسی در موج سوم و رل نهادهای مدنی در مسیر این گذارها موید این نکته است که تنها راه باقی مانده، ایجاد هماهنگی در میان نهادهای مدنی در ایران است

فاکتور های ساختاری

نظر همگانی بر این است که دمکراسی محصول رفاه است. کشورهای ثروتمند، کم و بیش دمکراتیک اداره می شوند و در غالب کشورهای فقیر، دیکتاتوری حاکم است. با نیم نگاهی به کره خاکی به نظر می آید که این نظر درست باشد.
نگاهی به نمودار زیر که در آن وضعیت دموکراسی در ۱۸۳ کشور مورد بررسی قرار گرفته است، موید این است که اکثر کشور های “غیر آزاد” و “کمی آزاد” در مجموعه کشور های فقیر قرار دارند و غالب کشورهای آزاد از رفاه عمومی بالایی برخوردار هستند. ایران با سرانه تولید ناخالص ملی بیش از ۵۰۰۰ در جایگاه ساختاری مناسبی برای گذار به دموکراسی قرار ندارد.



The World Bank, WDI World Development Indicators (2014)   

در نمودار زیر رابطه بین دموکراسی و درصد صادرات نفت به تولید ناخالص ملی نشان داده شده است. هرچند جایگاه ایران در نمودار زیر مشخص نیست. اما موضوع قابل توجه این است که با وجود درآمد بسیار بالای سرانه در کشور های صادر کننده نفت مانند بحرین، کویت، امارات و عربستان سعودی، اقتدارکرایی حاکم است.

The World Bank 2014; Freedom House 2015


 

احمد هاشمی
[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=37121 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x