شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

“نقد”ها را بود آیا که عیاری گیرند؟ – علی فیاض

یک ناقد بی نظر پیش از هر چیز می بایست، نخست تکلیف خود را با غرب روشن سازد و سپس ببیند شریعتی در کدام متن، در چه رابطه ای، و کدام غرب را نکوهش کرده، و به ستایش از کدام غرب برخاسته است؟ غرب استعماری – امپریالیستی؟ غرب سرمایه داری – استثماری؟ غرب دموکراتیک؟ غرب روشنگری و روشنفکری؟ غرب علمی و صنعتی؟ غرب مداخله جو؟ غرب انسانی؟

“نقد”ها را بود آیا که عیاری گیرند؟ (۱)
– به یاد هجرت ابدی شریعتی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶
با نیم نگاهی به مقالات پرویز دستمالچی در سایت اخبار روز

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن image-180.png است

یک ناقد بی نظر پیش از هر چیز می بایست، نخست تکلیف خود را با غرب روشن سازد و سپس ببیند شریعتی در کدام متن، در چه رابطه ای، و کدام غرب را نکوهش کرده، و به ستایش از کدام غرب برخاسته است؟ غرب استعماری – امپریالیستی؟ غرب سرمایه داری – استثماری؟ غرب دموکراتیک؟ غرب روشنگری و روشنفکری؟ غرب علمی و صنعتی؟ غرب مداخله جو؟ غرب انسانی؟ … تا زمانی که منتقد خود تصویر کاملی از غرب نداشته باشد و به تفکیک آن نپردازد، استناد به گفته های ضدغربی و یا غرب دوستانه در آثار شریعتی، کاری بیهوده است و ره به جایی نخواهد برد، و جز در حد صدور یک فتوا ارزش و اعتباری نخواهد داشت!

درباره شریعتی هم زیاد گفته شده و می شود، و هم زیاد نوشته شده است و هم نوشته می شود. او بیش از دیگر روشنفکران و اندیشمندان زمان ما در معرض “نقد”، اتهام، سرزنش و ستایش قرار گرفته است. البته کاملا طبیعی است که شخصیت های بزرگ تاریخی، از سوی هم نسلان خود و نسل های بعدی، مورد مطالعه، بررسی و قضاوت قرار گیرند. موردی که تا اینجای کار هیچ اشکال و ایرادی بر آن وارد نیست. ما تنها با نقد، بررسی و قضاوت یک پدیده است که هم می توانیم آن را بشناسیم و هم با خصوصیات مفید و مضر آن آشنا شویم.

بنا بر این، نقد، بررسی و ارزیابی اندیشه و شخصیت شریعتی – درست به همانگونه که دیگر شخصیت های بزرگ و تاثیرگذار تاریخی نیز در ترازوی نقد قرار می گیرند – هم امری ضروری و هم علمی است. اما، در حال حاضر ما در فضایی زیست می کنیم، که به شدت زیر تاثیر جریانات بنیادگرای “اسلامی” قرار گرفته است. این بنیادگرایی سرکوب گر که در اشکال گوناگون خود را نشان می دهد، با رد برداشت های آزاد دینی و اسلامی، و با کاربرد زبان خشونت، چهره ای از اسلام ارائه می دهد، که تنها نتیجه آن ایجاد نفرت و انزجار از دین اسلام است.

در چنین فضا و زمانه ای، “نقد”ها نیز اسیر شرایط موجود شده و در فضایی آکنده از نفرت و بدبینی و یک جانبه نگری، امکان وجود می یابند. در چنین فضایی، نه احساس، که نفرت جایگزین خرد، انصاف، نقد و ارزیابی قرار می گیرد. این یک سان انگاری، و همه را کیلویی در ترازو قرار دادن و به جای عکس رنگی، تحلیل بر روی عکس سیاه و سفید، ما را به بی راهه ای خواهد کشانید که نتیجه آن نه روشنگری و افشاگری و آگاهی بخشی که می توان آن را اشاعه فرهنگ تک محورانه، نفی دگراندیشی فکری، سیاسی و مذهبی نامید.    

در سال های پس از انقلاب تا کنون، برخی از افرادی که به “نقد” شریعتی همت گماشته اند، در سال های استبداد سلطنتی یا از دور دستی در آتش داشته اند، و یا با زمانه و وضعیت موجود همدلی نشان می داده اند. و البته بسیاری از آنها در دهه شصت خورشیدی که بسیاری از پویندگان راه شریعتی، به نبرد با آخوندیسم برخاسته و در جدال سیاسی و عملی با رژیم جمهوری اسلامی به سر می بردند، یا استاد دانشگاه بودند و سر در کار خویش و یا پاسدار و مسئول انقلاب فرهنگی و یا … حامی امام ضد امپریالیسم! تا اینجای کار هم اشکالی ندارد. اما اینکه چرا بدون اشاره ای به گذشته خویش ناگهان اندیشه شریعتی را به جای نقد، تحریف می کنند، جای پرسش دارد؟ آیا بهتر نیست این افراد به گذشته خویش نیز نقبی بزنند و گامی فرا پیش نهند؟ و چنین بیندیشند که اگر شریعتی نیز شاهد انقلاب ۵۷ بود و این تغییر  و تحول واژگونه اجتماعی و سیاسی را می دید، خود امروز بسیار فراتر و شفاف تر از آن روزها سخن می گفت. کما اینکه بسیاری از منتقدان بعد از انقلاب چه بسا که، در صورت تداوم نظم سیاسی و اجتماعی آن زمان، خود کماکان همان راهی را می پیمودند که قبل از انقلاب. بگذریم. کسانی نیز بودند که پای در متن مبارزه – اما برخاسته از جامعه و فرهنگی نامتکثر و محیطی پرورش یافته استبداد – با تمایلات خودمحورانه، دیگران را به صرف دگر اندیش بودن، مذهبی بودن، مارکسیست بودن، سکولار بودن و … بر نمی تافتند، و با چند شعار، و یا موضعگیری های کلیشه ای به صدور فتوا می پرداختند!

و صد البته این نکته بدین معنا نیست که همه ی روشنفکران و مبارزان ما چنین بودند. و یا اینکه شریعتی آخرین اندیشمند تاریخ بوده است و نمی بایست، آثار و اندیشه هایش در معرض نقد و حتی نفی قرار گیرد. البته که چنین نیست و خود او، بیش از دیگران ناقد اندیشه های خویش بود. برای اثبات چنین ادعایی می توان به جملات بسیاری از گفته ها و نوشته های وی استناد جست!

“نقد” و رابطه علمی آن با سوژه مورد بحث

اما متاسفانه حجم زیادی از آثار منتقدان، “مذهبی” بودن او را برجسته ساخته و بر مبنای آن، هم کار خود را آسان نموده و هم  آنکه چندان که باید به عمق سخنان او نپرداختند. متن ها را قطعه قطعه کردند و سپس از همان متن های ناپیوسته، جملاتی را بیرون کشیده اند تا به زعم خود شریعتی را به نقد کشیده باشند. نمونه شاخص این دست از نقدها نوشته های آقای پرویز دستمالچی است، که برای کوبیدن شریعتی، به گونه ای کاملا گزینشی و دست چین شده، به سراغ آثار شریعتی رفته است تا او را ضد غرب، ضد آزادی، ضد دموکراسی، و … و حتا ضد بشر به تصویر بکشد. ایشان ظاهرا در کتابی زیر عنوان دشمنان آزادی، از شریعتی آغاز کرده است و نمی دانم اثری چندگانه است و یا اینکه فقط شریعتی را در چنین جایگاهی نشانده است؟ نگارنده می تواند، صدها جمله از شریعتی بیاورد که کاملا برعکس مطالبی است که آقای پرویز دستمالچی در نوشته های خود آورده است. (۲) همه ما می توانیم سراغ یک اندیشه ورز برویم و جملاتی از نوشته های آنها بیابیم تا آنها را به محاکمه بکشیم.

اصل نقد به مفهوم علمی آن، بررسی و ارزیابی اندیشه یک شخص بر اساس کلیات و جهت گیری های اساسی آن است و نه جزییاتی که می تواند متاثر از حادثه ها و رویدادهای روزانه باشد.

برای مثال شریعتی درباره غرب و یا حتا مقولاتی دیگر به گونه ای “متناقض” سخن گفته است. دلیل “تناقض” بینی، شاید برای تعدادی از آشنایان با آثارش قابل فهم باشد. اما شوربختانه برای کسانی که چندان آشنایی با آثار شریعتی و احاطه بر اندیشه اش ندارند، ممکن است با “تناقضات” بسیاری مواجه شوند. وجود این “تناقضات”، برای یک محقق بی طرف و منصف ناآشنا با کلیت اندیشه شریعتی هر چند کار را سخت می سازد، اما در بدترین حالت می تواند شریعتی را به تناقض گویی متهم بکند و کار نقد خود را با مایه ای از انصاف و حق بینی هموار سازد. اما ناقد مغرضی که از همان آغاز برای تخریب دورخیز کرده است، نه تناقض ها را می بیند، نه پیوستگی متن ها را و نه هرمنوتیک نهفته در یک متن را که باید در فضای زمانی – مکانی خود بازخوانی شود! این است که چنین “منتقدی” که حتا “تناقض” ها را نمی بیند و نه می خواهد ببیند، آن بخش از “تناقضات” را برای “نقد” خویش گزینش می کند که به نیت از پیش تعیین شده اش به کار آید.

شریعتی درباره روحانیت نیز به گونه ای تناقض نما سخن گفته است. کسی که با این انگیزه سراغ شریعتی می رود تا او را شیفته روحانیت نشان دهد، می تواند با مراجعه به آثار او، این امر را به اثبات برساند. همین طور برعکس، اگر کسی به قصد نفی روحانیت سراغ آثار او را بگیرد، نیز می تواند با جملات بسیاری علیه روحانیت مواجه شود. منتقدی که با انگیزه تحقیق و به قصد فهم موضوع وارد عرصه پژوهش می شود، می بایست احاطه ای همه جانبه بر موضوع داشته باشد و از ابزارهای علمی و متناسب با موضوع پژوهش خود، بهره گیرد. عناصری چون؛ زمان (تاریخ)، مکان (عمومی – خصوصی)، مخاطب (روشنفکر – “روحانی”)، سخنرانی، نامه خصوصی، سخنرانی عمومی، سخنرانی یا جلسه خصوصی، هرمنوتیک کلامی، دید کلی، شرایط سیاسی و … و … مسائلی از این دست را مورد نظر قرار دهد تا به یک جمع بندی منطقی و منقدانه دست یابد. غیر از این باشد کار منتقد به “خود گزینی” بر مبنای نیتش تبدیل می شود.

همانطور که اشاره شد، شریعتی درباره غرب، جملات گوناگونی بر زبان رانده است. یک ناقد بی نظر پیش از هر چیز می بایست، نخست تکلیف خود را با غرب روشن سازد و سپس ببیند شریعتی در کدام متن، در چه رابطه ای، و کدام غرب را نکوهش کرده، و به ستایش از کدام غرب برخاسته است؟

غرب استعماری – امپریالیستی؟ غرب سرمایه داری – استثماری؟ غرب دموکراتیک؟ غرب روشنگری و روشنفکری؟ غرب علمی و صنعتی؟ غرب مداخله جو؟ غرب انسانی؟ … تا زمانی که منتقد خود تصویر کاملی از غرب نداشته باشد و به تفکیک آن نپردازد، استناد به گفته های ضد غربی و یا غرب دوستانه در آثار شریعتی، کاری بیهوده است و ره به جایی نخواهد برد، و جز در حد صدور یک فتوا ارزش و اعتباری نخواهد داشت!

متاسفانه در حال حاضر، بسیاری از این منتقدان، حتا از شهامت و آزادگی انسانی نیز برخوردار نیستند تا در منطقی ترین حالت، لااقل به آرای دیگر شریعتی که به ظاهر در تعارض با نقل قول های مورد علاقه شان می باشد، نیز ارجاع دهند تا دست کم بدون غرض و مرض بگویند، اندیشه شریعتی پر از تناقض است. اینجا چیز دیگری گفته است و آنجا چیز دیگری.

هر چند که کاملا قابل فهم است که با ارجاع به آن نقطه نظرات شریعتی، سقف تحلیل هایشان فرو می ریزد و معلوم نیست که  پس از آن با چه زبانی به “روشنگری” های خود ادامه دهند.

این نوع “نقد” ها و “ناقد” ها البته بخشی از مشکلات مخاطبان علاقمند به شریعتی و رهروان مسیر او است. در برابر هجوم و حملاتی که اکنون و به خصوص پس از حاکمیت اسلام آخوندی دامن شریعتی را گرفته است، تنها آگاهی بخشی، روشنگری و نشان دادن نظرات دیگر او پیرامون موضوعات مربوط به بحث می باشد. و نیز بهره برداری از تمامی شاخصه هایی که ویژه یک نقد علمی می باشد، که مواردی از آن در بالا مطرح شد. 

پیرامون آن جوان مرد جوان مرگ، تا دلتان بخواهد، داستان پردازی شده است و می شود. طیف مخالفانش نیز از همه رنگ حضور دارند.

منتقدانش روز به روز بر شور و شر خود می افزایند و با استفاده از گذر زمان و تغییرات عمده ای که در بینش سیاسی و تاریخی مان ایجاد شده است،  بخشی از سخنان او را که همچون دیگر انسان های فرهیخته و متعهد، به زمان و مکان خود وابسته بود، برجسته می کنند تا شاید موفق به بی اعتبار کردن او بشوند!

دوستان و دوستدارانش اما، با چاشنی یی از عشق و دوستی و همدلی – و علیرغم در مواردی تلاش برای زیباتر جلوه دادن سیمای او و روح فکری اش – سعی می کنند تا چهره حقیقی او را بنمایانند و تلاش هایش را پاس بدارند. اما واقعیت این است که دوستدارانش، به شریعتیسم اعتقاد ندارند! آنها او را بیش از یک اندیشمند و روشنفکری که فرزند زمان خویش بوده است، نمی بینند. همانند بسیاری دیگر از متفکران جهان که فرزند زمانه خویش بوده اند، که نه از غیب خبر داشتند و نه پیش گو بوده اند! اندیشه ها و تلاش هایشان، در برهه ای از زمان، نسلی را به حرکت واداشته و در آنها انگیزه ایجاد کرده است.   

فرزندان زمان

همه متفکران و اندیشمندان، فرزندان زمان خود بوده اند و شریعتی نیز از این قاعده مستثنا نیست. آنها به پرسش های عصر و نسل خود پاسخ گفتند و جستجوگران نیز آن پاسخ ها را اگر مناسب یافتند، به جان پذیرفتند. آنها که با زمان و دردهای آن پیوندی نداشتند، حرفی نیز برای گفتن نداشتند، چرا که زمان آنها را خریده بود. آنها به وضع موجود دل خوش کرده بودند. در رفاه و آسایش، به تحقیق پیرامون پدیده های بی خطر و بی ضرر مشغول شدند، و حرف ها و تحقیقاتشان نه کسی را آزرد و نه کسی را هدایت کرد. مانند حسین نصر فیلسوف نام آوری که کیف کش “ملکه” ایران بود. دغدغه آنها، نه درد و رنج و رهایی، که پذیرش وضع موجود و دل خوشی نسبت به شرایط بود. نه حرف هایشان کسی را آزرد و نه نسلی را بیدار کرد. کلام آنها همیشه کهنه ماند و می ماند. چرا که آنها پا به پای وضع موجود پیش می رفتند. اما فرزندان زمان، که زمان را حس می کردند، و کمبودها و کاستی های آن را، و نه در پی جاه و مقام، که در جستجوی راهی برای گریز از شرایط نامناسب موجود بودند، سخن تازه آفریدند، تا نسل خود را به راهی دیگر هدایت کنند. این است که می بینیم در سخنان این حکیمان و فرزانگان، آنچه همیشه ماندگار است، اندیشه رهایی از شرایط موجود و یافتن پاسخ به پرسش های وجودی و ملموس زندگی بوده است. به همین دلیل اگر همه پاسخ های آنان برای همیشه پاسخگو نباشند، برای همیشه اما پرسشگر و انگیزه آفرین می باشند. متد و راه و روشی که این گونه افراد در پیش گرفتند، اندیشه انتقادی و نقد مفاهیم و پارادایم هایی بود که بر هستی، حیات و رفتار انسان ها تاثیر گذار بودند. و شریعتی یکی از آن چهره های پایا و ماندگار و تاثیر گذار می باشد. درست به همانگونه که کارل مارکس، ژان پل سارتر، محمد حنیف نژاد، مصطفی شعاعیان، ارنستو چه گوارا، بیژن جزنی، احمد زاده ها، فرانتس فانون، حسین فاطمی، سعید محسن،  آل احمد، خلیل ملکی، احمد کسروی، و …

شریعتی کنشگر و اندیشمندی بود که هم سنت و هم مدرنیته و هم حتا دموکراسی را به نقد می کشید. و هنگامی که به هیچ جایی وابسته نباشی، و هم سنت، و هم مدرنیته و هم دموکراسی را به نقد بکشی، سخنگوی انسان منتقد و فراتر از همه ی این روایت ها و بنیادهای استوار یافته بر مبنای قدرت هستی. و این همان نیرویی است که جهان امروز به شدت به آن نیاز دارد. تا ما شهامت نقد دموکراسی بورژوازی را که جز با تکیه ی بر پول و سرمایه پیش نمی رود را داشته باشیم. دموکراسی ای که از دل آن، نیکسون ها، تاچرها، ریگان ها، ترامپ ها و بوش ها سر در می آورند. دموکراسی صاحبان سرمایه!

شریعتی خود اما تا هنگام و هنگامه انقلاب زنده نماند. افکارش اما ماندگار شد. و آنها که راه او را دنبال کردند، حاکمیت پس از انقلاب را هرگز نپذیرفتند. آنها به جرگه اپوزیسیون پیوستند. فرقان، آرمان مستضعفین، کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی، موحدین انقلابی و … بخشی از روشنفکران مذهبی. آنها که در عمل نشان دادند که قرار نیست با تکیه به مذهب، به توجیه و تفسیر رفتار خمینی و حاکمیت پس از انقلاب بپردازند.  

و آنهایی که از برخی از نوشته ها و گفته های او سوء استفاده کردند، همان هایی بودند که هیچ باوری به راه، منش و افکار او نداشتند. آنها کسانی بودند که برخی از مطالب او را برای بهره برداری مورد سوء استفاده قرار دادند. درست به همانگونه که بخش عظیمی از منتقدانش نیز همان راه را دنبال می کنند. آنها برای نفی او، جملاتی را از میان صدها صفحه مکتوب شده از نوشته ها و گفته هایش برمی گزینند، تا او را متهم به آنچه خود تصور می کنند، بنمایند. غافل از اینکه اگر شریعتی چنان بود، بسیاری از جریانات و شخصیت های فکری و سیاسی پوینده راه او، هرگز از همان آغاز حاکمیت ارتجاع – علیرغم شعارهای “اسلامی و انقلابی” – راه خود را که الهام گرفته از اندیشه شریعتی بود، از رژیم تازه ایجاد شده، جدا نمی کردند!

۱) “نقدها را بود آیا که عیاری گیرند … تا همه صومعه داران پی کاری گیرند؟” از عزلیات حافظ

۲) در فرصتی دیگر به این تناقضات و یکجانبه نگری های غیر منصفانه اشاره هایی خواهم داشت.

https://akhbar-rooz.com/?p=37644 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

32 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

آقای فیاض گرامی, درود بر شما! پس از انتظاری دراز, آنگاه که نوشتارتان دیگر از پیش روی خوانندگان برداشته شده بود, سرانجام شما کوتاهه ای نوشتید که پاسخ همه نکات و پرسشها باشد. پیداست که هیچ مطلبی چنین ویژگی نمیتواند داشته باشد و پانویس شماره ۳۱ (از سوی شما) بر نوشتارِ خودتان هم استثنایی بر این کلیت نیست.
شما گفته اید که مقصودتان از نوشتار “این بود که شریعتی، همچنان مورد بحث است و تاثیرگزار” و برای اثبات آن گفته اید, “در سالگرد های شریعتی در مطبوعات و رسانه های داخل ده ها مطلب نوشته می شود و این یعنی اینکه شریعتی همچنان حضور دارد و تاثیر گذار است”!
اینگونه دلیل آوری براستی شگفت آورست. در جاییکه حکومت, با سانسورِ همه سویه, پویش اندیشه را در چنگال خونینِ اسلامی اسیر کرده و برای حفظ استیلای خود بیرونِ درِ اتاق های خواب مردمان بگوش ایستاده, چرا در سالگرد های شریعتی در مطبوعات و رسانه های زیر کنترل آهنینِ خود “ده ها مطلب” را اجازه ی نوشتن میدهد؟ انکی بیندیشیم, با حسابی سرانگشتی, در چهل سال عمر ننگینِ این حکومت چرا هزاران (چهل x ده ها) مطلب بگونه ای مجاز سر از مطبوعات زرد و ضد انسانی آن درآورده اند؟ چرا برگزاری “سالگرد های شریعتی” با منافع حکومت تبهکار اسلامی همخوانند؟ حال آنکه, سالگرد که هیچ, اما نهادنِ یک کوچه نیز بنام دکتر مصدق مجاز نیست؟ آیا این دورویی رذیلانه حکومت همچنان در نگرگاه شما نشانی از “حضور تاثیرگزار” شریعتی ست؟ اگر چنین است, کیفیت این حضور و تاثیرگزاری را برای دگراندیشان, آزاد اندیشان, زندانیان سیاسی و بازماندگان مختاری ها و پوینده ها روشن کنید!
آقای فیاض, شما در پانویس خود, به هر دلیل, پرسشها را نادیده گرفته اید. از نگاه من, خواندن نوشتارها تنها برای خواندن نیست, گفتگوی سازنده برای روشن شدنِ ادعا ها و ,بس مهمتر, نزدیک شدن به حقیقت است. ازینرو, هر چند که پرسشهای من تاکنون برانگیزانِ شوق پاسخ در شما نبوده اند, دوباره آنها را در زیر می آورم:
۱ – جدا از آنکه از انبوه نقدها در نگاه شما کدام اصولی و کدامان نابجا باشند, برآمد کلی شریعتی در کشورمان چه بوده است؟
۲ – آیا وظیفه اخلاقی خود نمی انگارید که, با در میان گذاشتنِ ارزش نادیده شریعتی, منتقدانِ پرشمارِ کشورمان را از گمراهی در آورده و آنان را به “یک جمع بندی منطقی و منقدانه” رهنمون گردید؟
۳ – تا آنجا که من آموخته ام, تناقض گویی از نادانی, خیره سری و فریبکاری برمیخیزد. تناقض گویی شریعتی در سوی های بسیار را چگونه باید نگریست؟
۴ – پیش از شریعتی و اکنون نیز بشر برسرِ دوراهی بوده ست: یا سرمایه داری (که غیر انسانی و بهره کشانه است) یا سوسیالیسم (که نافی بهره کشی و در سوی بهروزی انسان هاست). آیا سخنانِ شریعتی درین زمینه از کلی گویی های گمراه کننده, از چاله به چاه افکندن و یا به ناکجا کشاندنِ انسان ها فراتر رفت؟
۵ – شما از عبارت “فرزند زمان خود” برای شریعتی یک “کیفیت” ساخته اید. پرسش اینست که کدامین کس (چه فداکار, چه تبهکار؛ چه کوشنده ی بهروزی, چه طراح سیه روزی) “فرزند زمان” خود نیست؟

علی فیاض
علی فیاض
3 سال قبل

با درود فراوان به همه رفقایی که وقت عزیز خود را صرف خواندن نوشته ی اینجانب نمودند:
یک: قبل از هر چیز بسیار سپاسگزار نقطه نظرات و دیدگاه های رفقا و دوستان می باشم. همین که وقت گران بهای خود را صرف خواندن این مقاله نموده اند، برای من بسی جای تقدیر دارد.
دوم: بخشی از ما (ایرانیان) هنوز نیاموخته ایم که با دیدگاه های هم، به گونه ای “متمدنانه” و آزاداندیشانه و بر پایه احترام برخورد کنیم و من دوستان منتقد را در سایت اخبار روز اینگونه نمی بینم. یعنی منتقدان مطلب اینجانب با زبانی متمدنانه و روشنفکرانه دیدگاه های خود را مطرح کرده اند و از این بابت نیز خود را سپاسگزار آنان می دانم.
سوم: در اینکه درک ما انسان ها از حیات، هستی و آفرینش متفاوت هست، شکی نیست. به نظر برخی، همانطور که میرفندرسکی گفته است، “صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی”! و برخی نیز برخلاف این نظر هستی را درک می کنند.
و اما آنچه که مقصود من در این نوشته بود، این بود که شریعتی، همچنان مورد بحث است و تاثیرگزار. و نیز برخی از نقدهایی هم که بر دیدگاه های ایشان نوشته می شود، فاقد روش های علمی نقد هستند. و این گزاره ها را می توان با صدها دلیل به اثبات رساند. و اتفاقا یکی از دلایلش همین نوشته های آقای پرویز دستمالچی می باشد. و دیگر اینکه در سالگرد های شریعتی در مطبوعات و رسانه های داخل ده ها مطلب نوشته می شود و این یعنی اینکه شریعتی همچنان حضور دارد و تاثیر گذار است. بر عکس نوشته دوست عزیزی به نام … که فرموده اند “فکر نان باش که خربزه آب است!”
و باید به هم میهن گرامی جناب شیرازی اعلام دارم، که هم به ایشان و هم دیگر دوستانی که وقت خود را صرف خواندن مقاله اینجانب نموده اند، ادای احترام دارم که محترمانه مرا غایب این دیالوگ انگاشته اند و بر این تصور هستند که من سخن خود را گفته ام و رفته ام. که صد البته چنین نیست. من برای گفتگو و دیالوگ راهبرانه و توام با احترام، بسیار ارزش قائل هستم و از این روی به پاس این نقطه نظر ایشان، در پاسخ به نقطه نظرهای دوستان، نکاتی را که به نظر خودم قابل بحث می یابم، به نقد می کشم.

امید رهگذر
امید رهگذر
3 سال قبل

درودی دوباره به آقای شیرازی گرامی
از لحن دوستانه شما سپاسگزاری می کنم
برای اینکه بحث ما که البته از موضوع اصلی که دکتر شریعتی بود خیلی دور افتاد، به نتیجه رسیده باشد و از طرف من موضوع مبهمی در آن باقی نمانده باشد این کامنت را می نویسم:

۱- پیچیدگی بحث امثال من با دوستان خوبی مثل شما این است که روش شما، بر معیار قرار دادن ترجمان آخوندی استوار است و از آن ترجمان بعنوان گزاره های قطعی دینی استفاده می کنید. تمام ایراداتی که به مفاهیم دینی نسبت داده اید در چارچوب همین روش هستند.
به بیان روشنتر شما بجای اینکه خودتان موضوعات را در منابع اصیل دینی بررسی کنید و نمونه نشان دهید، ترجمان آخوندیسم را درست و قطعی پنداشته و مرتبا به آن ارجاع می دهید و در سایه چنین پنداری، ترجمان نوین که البته از نظر اصالت کاملا دیرینه است را نادیده می گیرید.
مثلا پنداشته اید که در دین آمده است که “خورشید بدور زمین می چرخد”! بی آنکه بتوانید دلیل قرآنی بیاورید.
و یا اینکه “قرآن غیر علمی است چون گفته هفت آسمان وجود دارد”! بی آنکه با زبان قرآن و اصطلاحات عربی کهن آشنا باشید.
یا معجزه را که متعلق به دستگاه دقیق جهانبینی توحیدی است با دستگاه ناقص جهانبینی ماتریالیستی می سنجید. طبیعی است که وقتی دستگاه سنجش ناقص باشد جواب دریافت شده هم نادرست خواهد بود. شبیه اینکه کسی بخواهد موجودیت تمام طیف های نوری را به ظرفیت گیرنده های چشم انسان منحصر کند و منکر طیف های پایین تر از ۳۸۰ و بالاتر از ۷۵۰ نانومتر گردد.

۲- نوشته اید: [بگمان من, شما در نگرش مذهبی خود به “تقلید” باور ندارید….. رد مفهوم “تقلید” نشانی از آزادگی در انسان است.]
معنای تقلید مثل سایر مفاهیم بستگی به منظور و شناخت افراد از آن دارد. به همین دلیل چون براساس کامنت هایمان، ما دو شناخت متفاوت و متضاد از دین داریم طبیعتا “تقلید مذهبی” مورد نظر من غیر از “تقلید مذهبی” مورد شماست.
از نظر من هر تقلیدی که درست و آگاهانه باشد تقلیدی مذهبی است. یعنی اندیشه دینی آن را تایید می کند.
اساسا زندگی انسان و دنیای دانش جز به کمک تقلید از دانشمندان بزرگ و کاربرد تجربه های آنها امکان رشد و پیشرفت نداشته است.
تقلید غیرمتخصص از متخصص، تقلید عضو آگاه تشکیلات انقلابی از رهنمودهای تدوین شده. تقلید دانشجو از استاد در کاربرد متدهای آزمایشگاهی؛ و تقلید از رهنمودهای دانشمندان دینی و روانشناسان و جامعه شناسان برای دریافت نگرش بهتر به زندگی و ایجاد مناسبات سالم تر اجتماعی.
بنابراین برخلاف تصور شما، من به تقلید مذهبی کاملا باورمندم و آن را نشانه آگاهی و انتخاب و آزادگی می دانم.

۳- در کامنت پیشین نیز تاکید کرده بودم که امروزه اکثریت دانشمندان علوم تجربی که مبتنی بر تایید تکامل زیستی است خداشناس هستند. حتی خود داروین خداشناس بود.
از موضوعاتی که دانشمندان مسلمان در طول تاریخ به آن تصریح و تاکید کرده اند قانونمند بودن عالم هستی است.
در جهانبینی قرآن، نظام آفرینش تماما براساس علل و اسباب تدبیر می شود. از هدایت انسان گرفته تا رویش درختان و بارش باران. رشد اجتماعی و علمی انسان نیز تنها با رعایت قانونمندی هایی که خداوند در جهان مادی خلق کرده امکان پذیر شده است.
بدین ترتیب مطابق اراده الهی، تکامل زیستی تنها از طریق سلسه مراحل منظم مولکولی و عوامل بیولوژیکی ظهور پیدا می کند.
بنابراین خلقت فیکسیستی که آن را دینی تصور کرده اید، میراث ماتریالیست های یونان کهن است که البته استبداد فریبکار بنی عباس آن را در میان مسلمانان نیز رواج داد؛ اما در اصل ربطی به اندیشه و منابع اصیل اسلامی ندارد و مخالف بیان صریح قرآن و جهانبینی رآلیستی دینی است.

با آرزوی موفقیت و تندرستی شما
سپاس از اخبار روز

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

برای من, همین سخن پایان است..

هم میهن گرامی, آقای امید رهگذر, درود بر شما!
بخوبی پیداست که ما نگرگاه دیگرگونه ای داریم.

این حق شماست که باور داشته باشید “آنچه که در جهان معاصر نشان از نادانی دارد لامذهبی است و آنچه که نشانه دانش و دانایی است باورمندی به خداوند می باشد.” و یا اینکه “دین و مذهب پدیده (های) متعالی رهایی بخش ضد ارتجاعی” هستند.
گرچه کاربرد واژه “تکامل” در نگرش فیکسیستی, که جهان را “دارای خالقی مافوق ماده” می انگارد که گونه های جانوران و گیاهان را از آغاز جدا از هم آفرید, نادرست است اما باز هم حق شماست که اینگونه بیندیشید. در نگاه ترانسفورمیستی اما گونه های جانوران و گیاهان از نخستین ملکول های خود-پدیدآرنده (پروتئینی) در سیری تکاملی (یکی از دیگری, زیر تاثیر سازه های گوناگون, در درازای زمان) پدید می آیند.

بر بنیاد آنچه من آموخته ام (که “کمی” بیش از دبیرستان است و هنوز هم می آموزم) مفهوم همین “خداوند” در هزاران سال پیش, یعنی همان هنگامه های کمدانی بشر ساخته و در ادیان گوناگون پرداخته شد. و باز هم بگویم که یافته های نوین علمی خط بطلانی بر تمامی باورهای “آفرینش-بنیاد” کشیده اند. از آن میان:
نه زمین مرکز جهان است,
نه خورشید و ستارگان گرد زمین چرخانند,
و نه “بالا” یا “پایین” و یا ساختار هفت-طبقه ای به آسمان چسبان است,
هیچ اعجاز از آسمان ریزان نیست چرا که اعجاز زاده ی اندیشه و کار آدمیان است…

باور شما اینست که من “اخلاق دمکراسی نوشتاری (را) رعایت” نکرده و “به دگراندیشان اهانت” کرده ام. از سوی دیگر, شما از رشته و میزان آموزش من هیچ نمیدانید اما با اطمینان در باره من داوری میکنید که “بعید است از دنیا و دانش تجربی نوین، بویژه از فیزیولوژی سیستم عصبی آگاهی چندانی داشته” باشم!
هم میهن گرامی, بجای برآشفته شدن, پرخاشگری و انگ زدن, گفته های من را بشنوید, همانگونه که من می شنوم. آن آخوندهایی که بگفته شما “ترجمان وارونه از اسلام” دارند, “آیت اله های عظمی” بودند که رهبران و مراجع تقلید تمامی شیعیان ایران اند و هنوز هم گورگاه شان از برق طلا رخشان است!
یکی از مواردی که ارج من به شما را بر می انگیزد اینست که, البته بگمان من, شما در نگرش مذهبی خود به “تقلید” باور ندارید. من شما را از این نگرگاه می ستایم چرا که رد مفهوم “تقلید” نشانی از آزادگی در انسان است!
چکیده آنکه, شما و من, با ارج به یکدگر, میتوانیم موافق باشیم که هم باور نیستیم. برای من, همین سخن پایان است…

امید رهگذر
امید رهگذر
3 سال قبل

آقای شیرازی گرامی درود

سپاس از پاسختان؛ که البته دارای چند ویژگی عجیب است که باختصار اشاره می کنم:

۱- مطلق نگری و تعمیم نابجا
کامنت شما با یک گزاره کاملا نادرست و مطلق بینانه آغاز شده است. بویژه اینکه با آوردن ضمیر جمع، پندار نادرست خود را به من و دیگران نیز تعمیم داده اید و نوشته اید:
[میدانیم که هر مذهب و دین مطلق نگرند]
البته از این نظر که حتما تصویری که شما از دین و مذهب دارید یک تصویر ارتجاعی زیانبار است جمله شما کاملا درست است. اما فقط برای توصیف تصویر همان دین و مذهب مورد ادعای خودتان کاربرد دارد نه برای من. زیرا بر اساس شناخت من، دین و مذهب یک پدیده متعالی رهایی بخش ضد ارتجاعی است بنابراین ویژگی هایی آن متفاوت و متضاد با تصویری هستند که شما از دین و مذهب دارید.

۲- شناخت ارتجاعی از اسلام
مطابق اشاراتی که به اسلام داشته اید و نمونه هایی که آورده اید شما چیزی جز یک تصویر ارتجاعی وارونه نمی شناسید به همین دلیل است که در کامنت های متعددتان پیوسته به ترجمان وارونه آخوندی از اسلام ارجاع داده اید. که من آنها را قبول ندارم

۳- نا آشنایی تان با دانش تجربی نوین و دانشمندان معاصر
جوری از علم نوشته اید و آن را به لامذهبی چسبانده اید که انگار سخنگوی علم جدید هستید و بقول کامنت خودتان دارای [ آشنایی با یافته های نوین علمی در پهنه های گوناگون زمینی و فضایی] !!!
البته با نوشتن عبارت [ساختار فکری (نظم نرون ها و میزان سیناپس ها)]، نشان داده اید که بعید است از دنیا و دانش تجربی نوین، بویژه از فیزیولوژی سیستم عصبی آگاهی چندانی داشته باشید.
دوست گرامی. بروید در اینترنت جستجو کنید تا ببینید که مطابق آمار سال ۲۰۱۵ از ۸۸۱ برنده ی جایزه نوبل، تنها حدود ۷ درصد از آنها لامذهب بوده اند و بیش از ۹۳ درصد از دانشمندانی که جایزه نوبل گرفته اند خداشناس هستند.
بنابراین اگر دانش و دانشمندان را ملاک قرار دهیم آنچه که در جهان معاصر نشان از نادانی دارد لامذهبی است و آنچه که نشانه دانش و دانایی است باورمندی به خداوند می باشد.

۴- رعایت نکردن اخلاق دمکراسی نوشتاری
شما در کامنت خود بطور مکرر با لحنی استبدادی به دگراندیشان اهانت کرده اید و علیه روشنفکران معنویت گرا و خداشناس که حتی نمی شناسید عبارات زشت [مبتلا به مطلق نگری] ؛ [سرشت و توانشان اسیر چارچوب است”] و [نمی توانند از چهارچوب پرورشی خود پای بیرون بنهند]، بکار برده اید.
همچنین نوشته اید: [براستی چگونه میتوان به داستانهای بی مایه و غمبار دینی مانند آفریدگار, آفرینش هفت روزه جهان, معراج, معجزات, زندگیهای هزاران ساله ی نوح و مهدی, قیامت و دوزخ و بهشت باورمند بود و ادعای روشنفکری و آزادی خواهی (به معنای واقعی آن) داشت؟]
جوری نوشته اید که انگار سخنگوی روشنفکران و آزادیخواهان جهان هستید و فقط خودتان به معنای واقعی روشنفکر و آزادیخواه هستید و هر روشنفکر و آزادیخواهی را که به حقایقی خارج از فهم شما رسیده مارک منفی می زنید و خارج از محدوده روشنفکری و آزادیخواهی معرفی می کنید.
اینکه پدیده های دینی مذکور “داستان های بیمایه و غمبار” هستند یا حقایقی طبیعی، بستگی به شناخت این پدیده ها دارد. اگر با شناخت ارتجاعی و ناقص متکی بر ترجمان آخوندی به آنها نگریسته شود بدیهی است که داستان هایی بی مایه و غمبار بنظر می رسند. اما اگر این پدیده ها را با آگاهی و از نگاهی که جهان هستی را قانونمند و تکامل را هدفدار و دارای خالقی مافوق ماده می شناسد بنگریم بسیار واقعی و معنادار و زیبا و نشاط انگیز جلوه خواهند کرد.

۵- اینکه رئیس ستاد سرکوب دانشگاه ها را در ردیف دکتر شریعتی قرار داده اید مثل مقایسه کردن یک مورچه پریشان است با یک کوه شکوهمند عظیم.
با احترام
سپاس از اخبار روز

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

آقای امید رهگذر گرامی
با سپاس از شما برای پاسخهایتان که کرانمندی ویژه ای دارند.
میدانیم که هر مذهب و دین مطلق نگرند. انسان هایی که با پرورش در دامن دین و مذهب به این مطلق نگری مبتلا میشوند, چه آخوند و چه دآرای دکترا, الگوی اندیشه ورزی یکسانی دارند. اینان سرشت و توانشان اسیر چهارچوبی ست که پاسخ پدیده ها و پیچیدگیهای زندگی و جهان را, از هزاران سال پیش, در “کتب و فرمایشات” برایشان آماده کرده است. از اینرو, نمی توانند از چهارچوب پرورشی خود پای بیرون بنهند و “علت غایی” را به چالش بکشند.
من آشنایان و همدوره های بسیاری را می شناسم که علیرغم داشتن دکترا در رشته های گوناگون (مانند فیزیک, زمین شناسی, الکترونیک یا جامعه شناسی) همچنان در چهارچوب دین و مذهب, یا گونه ی بزک شده آن عرفان, مانده اند. تاثیرات اجتماعی افرادی چون سروش (پدر و پسر), شریعتی و, در سطحی پست تر, آخوندها در محدوده ی حقیر دین و مذهب است و, علیرغم استفاده رندانه از پیشرفت های علمی, گامی در پهنه ی آزاد اندیشی نمیگذارد.
ساختار فکری (نظم نرون ها و میزان سیناپس ها) در انسان های اسیر دین و مذهب (بویژه اسلام شیعی) سامانمندی لازم برای آزاد اندیشی (یعنی بیکرانگی در اندیشه) را ندارد چرا که در محدوده ی باورهایشان زندانی بوده است و مانده است. خواندن نوشته های شریعتی و تاریخ سازمان مجاهدین (حتی دوره پیش از شریعتی) بخوبی این کرانمندی را نشان میدهد.
براستی چگونه میتوان به داستانهای بی مایه و غمبار دینی مانند آفریدگار, آفرینش هفت روزه جهان, معراج, معجزات, زندگیهای هزاران ساله ی نوح و مهدی, قیامت و دوزخ و بهشت باورمند بود و ادعای روشنفکری و آزادی خواهی (به معنای واقعی آن) داشت؟! اندکی آشنایی با یافته های نوین علمی در پهنه های گوناگون زمینی و فضایی اینگونه داستان ها را در موزه های دوران بی خبری انسان ها میگذارد تا اکنونیان و آیندگان بتوانند با شگفتی بسیار تاریخ اسف انگیز خود را به تماشا بنشینند!

امید رهگذر
امید رهگذر
3 سال قبل

لطفا این کامنت را بجای کامنت قبلی بگذارید چون سپاسگزاری از شما را فراموش کرده بودم

با درود به آقای شیرازی گرامی

در آغاز تاکید می کنم که ویژگی معمولی کامنت نویسی اختصار است و هدف ما از این کامنت ها روشنگری و تبادل نظرهای کوتاه می باشد. بنابراین حالت مصاحبه و پرسش و پاسخ دادن به آنها خیلی امکانپذیر بنظر نمی رسد و وقت زیادی می گیرد. با این وجود به نشانه احترام، پاسخ های مختصری برای پرسشهایتان می نویسم.

پرسش نخست شما: [در مهینمان آنزمان “ارتجاع” چه بود و با که نمایندگی می شد؟]
پاسخ من:
ارتجاع و نمایندگان آن، نیروها و عناصری بودند که سد راه تکامل فرهنگی و اجتماعی ایران قرار گرفته بودند از رژیم شاه بگیر تا آخوندها و نیروهای استبدادی.

پرسش دوم شما: [در آنزمان که دیدگاه چپ شدیدا زیر تهاجم رژیم پهلوی بود, کارهای مجاز و عمیقا مذهبی شریعتی چگونه ذهنیت جوانان را از آن ارتجاع بر میگرفت و به روشنایی هدایت میکرد؟ ]
پاسخ من:
جوابش خیلی ساده است. البته نیاز به دانستن تاریخ معاصر ایران دارد. در تاریخ معاصر ایران ثبت شده است که رژیم شاه زمانی که دکتر شریعتی را در زندان قرار داده بود و کتاب های و آثار او را ممنوع کرده بود، هم به مجله مکتب ارتجاع ناصر مکارم شیرازی اجازه چاپ و انتشار داده بود و هم به مجله ها و کتاب های طیف های متعدد چپ.
و از همه جالب تر اینکه زمانی که رژیم شاه حتی تحمل نام دکتر شریعتی را نداشت و او را به بند کشیده بود و کتابهایش را ممنوع ساخته بود؛ بخش اصلی سیستم آموزش و پرورش رژیم خود را به عناصر ارتجاعی و چپی سپرده بود و همزمان هم بهشتی و باهنر، و هم چپی ها را “مجاز” کرده بود تا مطالبشان را وارد کتاب های درسی نوجوانان ایرانی کنند از جمله شعر درخت را که تعریف و تبلیغ بزرگترین سازمان چپ مارکسیتی ایرانی بود.

پرسش سوم شما: [پیروان وفادار شریعتی اکنون در کجا ایستاده اند ؟]
پاسخ من:
دکتر شریعتی احتیاج به پیرو نداشته و ندارد. او در پی آگاهی دادن به مردم بود. بنابراین هر ایرانی و غیرایرانی که با اندیشه و نظریه های شریعتی آشناست و از روشنگری او آگاه شده و به عرفان و سوسیالیسم و آزادی گرایش پیدا کرده و برای تحقق آنها تلاش می کند به همان میزان در خط دکتر شریعتی ایستاده است و از وفاداران دکتر شریعتی می باشد.
با آرزوی موفقیت
سپاس از اخبار روز

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

هم میهن گرامی, آقای امید رهگذر, بسیار سخاوتمندانه ادعا کرده اید که شریعتی “یکی از بزرگترین روشنگران ضد ارتجاعی تاریخ ایرانزمین” بوده است. برای اثبات چنین گفته ای بایسته و شایسته است که بگونه ای برهانمند به چند پرسش پاسخ دهید:
۱ – در مهینمان آنزمان “ارتجاع” چه بود و با که نمایندگی می شد؟
۲ – در آنزمان که دیدگاه چپ شدیدا زیر تهاجم رژیم پهلوی بود, کارهای مجاز و عمیقا مذهبی شریعتی چگونه ذهنیت جوانان را از آن ارتجاع بر میگرفت و به روشنایی هدایت میکرد؟
۳ – پیروان وفادار شریعتی اکنون در کجا ایستاده اند؟
فراتر از اینها, من, بجز یکبار, از پنهان بودن آقای فیاض در این گفتگوها در شگفتم. مگر هدف از این نگارشها ایجاد گفتگوی سازنده نیست؟ اگر آقای فیاض, در این زمینه, پایبند اصول است, انتظار همه کسانی که نکاتی را در میان گذاشه اند اینست که پاسخی درخور از نویسنده ببینند. وگرنه, حرف خود را زدن و رفتن کار دشواری نیست…

امید رهگذر
امید رهگذر
3 سال قبل

سلام و سپاس از آقای فیاض گرامی بخاطر این مقاله روشنگرانه
اینگونه مقاله ها، بسیار آموزنده و ضروری هستند، بویژه در روشن کردن فضای تیره ای که رژیم خمینی برای مخالفین دکتر شریعتی فراهم ساخته، تا به یکی از بزرگترین روشنگران ضد ارتجاعی تاریخ ایرانزمین تهمت های ناروا بزنند و علیه او و افکار روشنگرانه اش وارونه نویسی کنند.
به نظر من مخاطبین چنین مطلب روشنگرانه ای باید از نقد شما سپاسگزاری بکنند، و از طریق آن یادبگیرند که نقد درست چگونه است ،دمکراسی نوشتاری چیست و دکتر شریعتی کیست.
با سپاس از اخبار روز

peerooz
peerooz
3 سال قبل

جناب شیرازی,
با تشکر مجدد, خوشبینی شما قابل تقدیر و امید چنان شود که فرمودید. بحث ما در اینجا مربوط به عقاید کسانی ست که اکثرا بازماندگان جنبش های قبلی بوده و هنوز برای آنها در بر همان پاشنه میچرخد که میچرخید و مجادله هنوز بر سر “شریعتی” هاست. جنبش زنان “گرچه حدیثی ست شریف” ولی زمانی که معبود بسیاری از آنها در صفحات فیس بوکی کسی ست که از کلاه و پالتو به مینی ژوپ رسیده, نوکر صدای آمریکا شده و با پومپیو عکس افتخاری میگیرد انسان را به تفکر وا میدارد. مسلما اکثر این فریاد ها در ایران “این مباد” ست, ولی آیا ما به آن مرحله از بلوغ رسیده ایم که بگوئیم “آن باد”؟ نمیدانم. به هر حال امید که دودی از این “کنده های سوخته” برخیزد که آخر عمری “استخوان های آنها را سبک” و راهی نو جهت آیندگان بیابند. آمین.

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

پیروز گرامی, این گفتگو گرچه با نوشتار آقای فیاض ارتباط مستقیم ندارد اما در جای خود سودمند است.
پیشرفت اجتماعی هیچگاه همه سویه و موزون نیست. گامی به پیش در یک پهنه میتواند با درجا زدن در پهنه های دیگر همراه باشد و یا اینکه شتاب در سویی با کندجنبی در سوهای دیگر همزمان باشد. هرگاه پیشروی در شاخه های اصلی پدید آید میتوان امیدوار بود که شاخه های فرعی از آن تاثیر گیرند. با این گفته کلی اگر به شرایط ایران بنگریم چند جهش که هر یک به بهای گزاف پدید آمده اند به چشم می آیند:
۱ – جنبش زنان در کشورمان آنچنان نیرومند بوده است که حکومت را بارها و در مجموع پس نشانده است. این جنبش اگر در جایگاه نخست در آسیا نباشد, در خاور میانه بیمانند است.
۲ – مبارزات کارگران ایران به سطح کیفی بالایی دست یافته است. واکنش حکومت به این مبارزات نشان از پیشرفت “غیر قابل تحمل” آن برای سرمایه داران و حکومتیان دارد.
۳ – جنبش های گوناگون (کارگران, زنان, دانشجویان, بازنشستگان, آموزگاران و…) حوصله حکومتیان را سربرده و, “بدتر” از آن, با یکدیگر در حال هماهنگ شدن و پیوستند.
۴ – بیشینه مردم کشورمان, علیرغم تبلیغات پر هزینه و هراس انگیز حکومت اسلامی, از مذهب رویگردان شده اند! هر چند این رویگردانندگان هنوز چهارچوب فکری مذهبی دارند, اما این پیشرفت سترگ بخشی مهمی از رنسانس ایران بشمار می آید.
۵ – جنبش دیماه ۹۶ و بویژه جنبش آبان ۹۸ (که حکومت تبهکار اسلامی آنرا جنگ جهانی بر علیه خود خواند), پایه های حکومت را بشدت لرزانیدند. اگر جنبش سال ۸۸ را هم در نگر آوریم, میتوان, با سه جنبش عظیم اجتماعی در درازای ده سال, مردم ایران را مبارزترین مردم دنیا بشمار آورد!
اگر این برشمرده ها چند شاخه ی اصلی پیشرفت در ایران باشند, شاخه های فرعی (و از آن میان انشعاب پیشگان) جان تازه ای خواهند گرفت. و چنین است که “من” هایشان سرانجام به یک “ما” فرا خواهد رویید. و بیگمان, ما در آینده ی نزدیک با هم سرودی را خواهیم خواند که مفهومش بدینسان بود:
هرگاه که ابر کوهساران را فرا میگیرد, باران ناگزیر است و جویباران در شتاب, با یکی گشتن جویباران رودهای خروشانی پدید می آیند که خس و خاشاک را از پهنه ی دشت می روبند…
براستی آیا سراسر فلات ایران را اکنون ابری سیاه از ستم و فلاکت و ویرانی نپوشانیده ست؟

باران آذر مینا
باران آذر مینا
3 سال قبل

اقای فیاض پرویز دستمالچی از کم شمار کسانی است که کل نو شته های شریعتی را خوانده است و از دیدگاه مدرنیته دمکراسی و حقوق تشر و ازادی خواهی به نقد انها پرداخته است شما به جای این درازنویسی ها و درس نقد نویسی نشان دهید کجای کار ایشان اشکال دارد. شریعتی اسلام سنتی غیر سیاسی را تبدیل به ایدئولوژی اسلامیستی کرد و امیزه ای از جهان سوم زدگی و مارکسیسم مبتذل و اسلام سیاسی ساخت که سراسر متناقض و سرشار از جعل های تاریخی است. برخورد رژیم نیز با او دوگانه است خمینی درباره ی او گفت که خدمات او در در جلب جوانان و دانش اموختگان به اسلام ارزشمند است انا افکار التقاطی اش ناپسند است ] نقل به معنی]از این رو درحالی که رژیم اجازه نمی دهد کوچه و یا بن بستی به نام حیدر عموقلی یا دکتر ارانی که هیچ حتا دکتر مصدق نامگذاری شود هزاران خیابان و بیمارستان و … به نام اوست. رژیم از این ایدئولوژی اسلام سیاسی را پرورد و هزاران هزار حوان را به ان الود خشنود است اما از اینکه می خواست مارکسیسم متتذل و بحث ان روز چپ اروپا را در اسلام بتپاند ناخشنو د است راستی کسی که شعارش شهادت و مرگ ستایی و اگر می توانی بمیران و واگر نمیوانی بمیر باشد چگونه می تواند اومانیست و دمکرات و ازادی خواه باشد

peerooz
peerooz
3 سال قبل

جناب شیرازی,
با تشکر از توجه و پیشنهاد گفتگو, امید که مصرف کلمات غیر مصطلح فارسی سره مانع تفهیم و تفاهم مطلب نگردد. من در کامنت های مکرر اخیر در اخبار روز موضع خود را روشن کرده ام که با سابقه شصت هفتاد ساله انشعابات, ما قادر به طرحی نو برای آینده خود نیستیم و تنها راه ممکن, انتخاب یکی از بنا های موجود و تقلید کامل از طرح آن ساختمان میباشد. یعنی خلاص و پرهیز کامل از هرگونه برخورد آرا در مورد مرام و مسلک و فرضیه و فرمول و تئوری و غیره. یعنی تا زمانی که “من” ها وجود دارند, “ما” نمیشویم. آیا این با وضع و فرهنگ ما شدنی ست؟ نمیدانم.

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

به دو هم میهن گرامی, برای گفتگویی سازنده:
پیروز گرامی, اگر بپذیریم که ما “میراث خواران بیهودگی” هستیم, پذیرش این مفهوم نیز برهانمند است که از ژرفای بیهودگی, یک راه در پیش است که سوی هودگی ست! از نگرگاه علمی نیز چنین است که سامان از از درون بی سامانی پدید می آید. پیدایش جهان کنونی نیز از همین نگرگاه فهمیدنی ست. تنها راه انسان ها برای بیرون رفتن از پستیها بسوی بهروزی اینست که با یکدگر گفتگو و همفکری کنند تا بهترین ره را بشناسند.
مصطفی گرامی, پیداست که شما و من همراهیم که حکومت اسلامی چیره بر کشورمان تبهکار است. بنیاد این تبهکاری نیز باورهای حکومتی ست که سرچشمه ی آن اسلام است. در مذهب (بویژه در اسلام) همه چیز از همان آغاز پاسخ آمده ای دارد. بدین معنا که, جایی برای تفکر برای باورمندان نیست. ازینرو, کاربرد عبارت “مذهبی متفکر” از بنیاد بزبان عربی “مانعت الجمع” است. ایندو با هم نمی خوانند و نمی آیند. چرا که تفکر افزار راهیابی به نادانسته هاست. مذهب اما کار باورمندان را با پاسخهای از پیش آماده آسان کرده و آنان را از تفکر “رها” کرده ست.

mustafa
mustafa
3 سال قبل

شریعتی اگر زنده بود به گمان من از دستمالچی و خیلی ها که اکنون نوک پیکان تکامل هستند جلو تر بود. دراز کش کردن افکار نیم قرن پیش نه مسله روز است و نه کار بزرگی است. شریعتی انسان مذهبی متفکری بود بر عکس آدم خوران حکومت اسلامی !

هوشنگ فرخجسته
هوشنگ فرخجسته
3 سال قبل
پاسخ به  mustafa

آقای مصطفا Mustafa
نیروهای مذهبی عمومن در سراسر جهان و خصوصن اسلام نوع شیعه در ایران جزو نیروهای ماند محسوب میشوند
مسیحیان با وجود رنسانس و لوتریسم هنوز د رمورد بسیاری مسائل شمول سقط جنین ، ازدواج ، هم زی و….. ریپ میزنند و شاهد مقاومت ارتجاعی آنها در مقابل حقوق فردی شهروندی د رجوامع پیشرفته با انقلا ب صنعتی و اینفورماتیک می باشیم.
در ایران ، هزاران موضوع مانند «قتل ناموسی » ، امام غایب ، اصول دین ، فروع دین ، تقلید ، وحی منزل ،الهام و……. خطوط قرمز روحانیون و مراجع آنها چون مکارم شیرازی می باشد که با یک اشاره حکم ارتداد آقاجری ها و سروش هارا صادر کردند.
نگارنده کاری به اندیشه های شریعتی ندارد . ولی بزعم شما که فکر می کنید «شریعتی انسان متفکری بود بر عکس آدمخواران حکومت انسانی ! » او در مقابل روحانیون مرتجع و حاکم چه می توانست بکند؟ مگر مجتهد شبستری انسان متفکری نیست؟ بحث بر سر هزاران روحانی و صدها هزار طلبه رانت خوار ست که با بازوی نظامی حکومت یعنی سپاه آدمخواران نوعی حکومت فاشیستی مذهبی وآپارتهاید در ایران تثبیت کرده اند.
باید واقع بین بود و بجای نیروهای ماند به دینامیزم تغییر و تحول عنایت نمود و از نیروهای بالنده و ویشرفت در مقابل نیروهای ماند حمایت نمود.

peerooz
peerooz
3 سال قبل

“فکر نان کن که خربزه آب ست”!

علی شریعتی (۲ آذر ۱۳۱۲ – ۲۹ خرداد ۱۳۵۶) سال‌های فعالیت (۱۳۳۱–۱۳۵۶).
حدود چهل پنجاه تا هفتاد سال پیش که شریعتی زنده و فعال بود و طرفداران فراوان داشت ملت راه به جایی نبرد و به اینجا رسید که می بینیم. اکنون ما میراث خواران بیهودگی, بجای فکر نان, بر له و علیه او مقاله ها نوشته و نظر ها میدهیم که به کجا برویم؟ نمیدانم.

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

پنجره ای باش بر دیوارِ زندانم, کز آن چشمم ببنید رقص سروان در گذار باد…
به نگر می آید که هم میهنِ گرامی, آقای علی فیاض, دانسته یا نادانسته, بگونه ای سویدارانه از علی شریعتی سخن میگوید. چگونه؟ او میگوید که “حجم زیادی از آثار منتقدان، ‘مذهبی’ بودنِ او را برجسته ساخته … (اما) چندان که باید به عمق سخنانِ او (نپرداختنه اند).” پیدا نیست که سخنانِ شریعتی چه “عمقی” داشت که از چشم بسیاران نهان مانده ست و نیز انگار که او تا مغز استخوان مذهبی نبود چون آقای فیاض این ویژگی شریعتی را در گیومه نهاده است!
آقای فیاض میگوید: “خود (شریعتی)، بیش از دیگران ناقد اندیشه های خویش بود.” و نیز اینکه “جملات بسیاری (در) گفته ها و نوشته های (شریعتی)” هست که این ادعا را ثابت میکند. اما آوردنِ دست کم یک یا دو جمله از شریعتی برای اقناع خوانندگان را لازم ندیده است. راستی, چرا؟
آقای فیاض, بدرستی میگوید که شریعتی را باید “در فضای زمانی – مکانی خود بازخوانی” کنیم. در این بازخوانی, پرسش پایه ای اینست که برآمد کلی شریعتی (با در نگر آوردنِ همه تناقضات, بی پایه گویی ها و سوی گیریهای آشکار و نهان او) در کشورمان چه بوده است؟ آیا وظیفه تاریخی آقای فیاض نیست که, با در میان گذاشتن ارزش نادیده شریعتی, منتقدانِ پرشمارِ کشورمان را از گمراهی در آورد و آنان را به “یک جمع بندی منطقی و منقدانه” رهنمون گردد؟
تا آنجا که من آموخته ام, تناقض گویی از نادانی, خیره سری و فریبکاری برمیخیزد. تناقض گویی شریعتی در سوی های بسیار را چگونه باید نگریست؟
وظیفه ی هر روشنفکر سخن گفتن و پیروی از حقیقت است, حقیقتی که سویه های جغرافیایی (غرب یا شرق) ندارد. پیش از شریعتی و اکنون نیز بشر برسرِ دوراهی بوده ست: یا سرمایه داری (که غیر انسانی و بهره کشانه است) یا سوسیالیسم (که نافی بهره کشی و در سوی بهروزی انسان هاست). آیا سخنانِ شریعتی درین زمینه از کلی گویی های گمراه کننده, از چاله به چاه افکندن و یا به ناکجا کشاندنِ انسان ها فراتر رفت؟ آقای فیاض گرامی, شما چه پاسخ دارید؟
دمکراسی نه پسوندی دارد و نه از آنِ این یا آن گروه اجتماعی است. دمکراسی, در معنای پایه ای, میزانِ تاثیر گذاری مردمان در “سرنوشت” خویش است. ازینرو, به قدرت رسیدنِ افرادی چون ریگان, تاچر, کلینتون, بوش و یا ترامپ نه محصول دمکراسی که زاده ی تجاوز سرمایه داری به دمکراسی ست. با در نگر آوردنِ این گفته, “انتقاد شریعتی به دمکراسی” نشان از سوی دیگری از کژ اندیشی های اوست.
در پایان, آقای فیاض گرامی, کدامین کس (چه فداکار, چه تبهکار؛ چه کوشنده ی بهروزی, چه طراح سیه روزی) “فرزند زمان” خود نیست؟

لطیف.
لطیف.
3 سال قبل

آقای علی فیاض.
چون غرض آمد،هنر پوشیده ماند.
از آقای دستمالچی و امثالهم،انتظاری جز این نباید داشت؛چرا که حکایت آنها شده،حکایت بلوک سیمانیِ که دُرست و غلطِ سِفت شده است و دیگر امیدی به تغییر فُرم و محتوایشان نیست.چرا که فُرم و محتوای ذهنی شان با پُتک نقد و چَکش انتقاد تخریب می شود و تصحیح نمی شود؛چرا که زنده یاد شریعتی ۴۵ سال پیش از این تکلیف مدعیان مذهب را به درستی روشن کرده است و نعل وارونه و ادعای بی اساس «روشنگری و افشاگری» دستمالچی ها را ثابت نموده است،لطفا با دقت بخوانید و کمی تعمق کنید تا دریابید که ۴۵ سال پیش چطور وضعیت امروز را تشریح نموده است:«این را به شما عرض کنم که ده سال دیگه پانزده سال دیگه بیست سال دیگه،اگه حسینیه های ارشادی وجود داشته باشه توی این مملکت و بگذارند که وجود داشته باشه،و بر اساس مذهب بهترین برنامه ها را برای جوانان و تحصیل کرده ها و دانشجویان و نسل دانشگاهی داشته باشند،دیگه مثل امروز این چنین ازدحام نخواهدشد،این چنین استقبال نخواهدشد،این چنین نخواهد بود که برای یک مجمع دینی هزاران دانشجو هفت ساعت و هشت ساعت در بدترین شرایط بیاد و به حرف مذهب گوش بده،چراکه دیگه دغدغه ی مذهبی در درونشان نخواهدبود،اگر نجنبیم و اگر کاری نکنیم.»بنابراین رشد نشان دهید و بگذارید که امثال دستمالچی ها حسب معمول سیاهه نویسی کنند که تا بوده بزرگان این مرز پُرگهر اینچنین کرده و می کنند.
پی نوشت:
ظرف یک ماهِ گذشته، یک نفر را در اصفهان سر بریده اند و یک نفر را در رومانی خودکشی داده اند و یک نفر را در هلند سلاخی کرده اند و شهردار سابق شده رئیس محفل و حسین نجات شده رئیس قرارگاه امنیتی تهران و جماعت دورهمی و خندوانه بین،
دارند با آه و ناله یک دلار را ٢٠ هزار تومن و یک یورو را ٢١ تومن و یک سکه را ٨ میلیون دست به دست می کنند و دستمالچی ها دارند چوب به جنازه شریعتی می زنند و باران کوثری‌،سقف فلک را شکافته و رو در روی دوربین تف سربالا انداخته که ما گول خوردیم،کسی هم جویا نشده که منظورتان از ما کیست؛واقعا اینهمه رذالت و وقاحت حیرت انگیزست،آدم خودش هنرپیشه باشه و باباش فوتبالیست و تهیه کننده سینما باشه و مامانش کارگردان باشه و ٨ سال پشت سرهم گول بخورد؟!
با درود و سپاس فراوان.

peerooz
peerooz
3 سال قبل

جستجوی اینترنتی جهت آشنایی با جناب فیاض راه به صفحه فیس بوکی ایشان برد. اگر اشتباه نکنم ظاهرا ایشان از فیس بوک جهت اشاعه افکار خویش مدد میجویند. من هرگز عضو فیس بوک نبوده و احتمالا هرگز نخواهم بود. به نظر من جای تاسف است که جمع کثیری از ما جهت گفتگو با یکدیگر باید دست به دامن Zuckerberg ها زده و با هر کلیک, صنار سه شاهی به ثروت میلیاردی این icon سرمایه داری اضافه کنیم. چه باید کرد, ما هم “فرزندان زمان خودیم”.

peerooz
peerooz
3 سال قبل

“تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم”

جان کلام مقاله به نظر من این است که “…….. همانند بسیاری دیگر از متفکران جهان که فرزند زمانه خویش بوده اند، که نه از غیب خبر داشتند و نه پیش گو بوده اند! اندیشه ها و تلاش هایشان، در برهه ای از زمان، نسلی را به حرکت واداشته و در آنها انگیزه ایجاد کرده است………… همه متفکران و اندیشمندان، فرزندان زمان خود بوده اند ……….. آنها به پرسش های عصر و نسل خود پاسخ گفتند……”.

و این همه انرژی صرف تحلیل و تفسیر و تاویل و تجزیه و ترکیب مطالبی شده است که احتمالا هیچ رابطه ای با حل مسائل امروزی ما ندارد و به گفتار حافظ هنوز در این کار به جان می‌کوشیم. تنها خدا میداند که چه وقت ما دست از حرافی برداشته و بجای واپسنگری به پیش پای خویش نظر انداخته و در خواهیم یافت که “دو صد گفته چون نیم کردار نیست” و به گفته عرب “یک گنجشک در دست بهتر از ده گنجشک در هواست”.

قاسم
3 سال قبل

امثال آقای دستمالچی، جلال ایجادی و… بجای برخوردی علمی و بینامنتی با آثار نواندیشان دینی مثل آخوندهای حاکم به ردیه نویسی و نفع گفتمان ها و روایت های مطرح شده از طرف نواندیشان میپردازند. این شیوه برخورد غیر علمی با روایت ها و گفتمان های مطرح جامعه ما باعث رکود و سانسور فکری در بین ایرانیان خواهد شد. برای رشد و تولید معرفت در جامعه باید گفتمان ها و روایت ها متفاوت با هم وارد بحث و تضارب عقیده شده تا در پرتو آن جامعه به درک حقایق نزدیکتر شود. روش برخوردی افرادی مثل آقایان جلال ایجادی و دستمالچی بجای ایجاد فضا باز برای بحث بین گفتمان های مختلف، برعکس باعث بسته شدن فضای فکری جامعه ما میشود .

علی فیاض
علی فیاض
3 سال قبل

کیای عزیز؛ در آن فضای پر اختناق، انتظار داشتید، شریعتی رژیم و ساواک را به طور علنی بمباران کند؟ مگر مجاهدین و چریک ها به طور علنی و در مجامع عمومی و در حال سخنرانی چنین کاری می کردند؟ عجب نظری و عجب انتظار عجیب و غریبی؟ با احترام. و سپاس از اظهار نظرتان.

کیا
کیا
3 سال قبل
پاسخ به  علی فیاض

اولا در آن زمان چپ و مجاهدی امکان سخنرانی نداشت ، دوما مثال برای بی محتوایی مطالب ایشان است،کتاب هایش هم شامل ، مطلبی گویا نیست ،در خدمت مذهب فقط!
ایشان یک ملای کروانی بود
مثال فاطمه، فاطمه است!

آ.بزرگمهر
آ.بزرگمهر
3 سال قبل
پاسخ به  علی فیاض

آقای فیاض از شما واقعا طرح این سئوال بسیار خنده دار ست : « مگر مجاهدین و و چریک ها به طور علنی و در مجامع عمومی و در حال سخنرانی چنین کار ی میکردند؟ »
۱- حکومت پادشاهی با تمام نیرو سایه ی مجاهدین و چریک ها را با تیر میزد.
۲- ساواک در سال ۵۰ برای دستگیری چند نفر از چریکها عکس آنها را منتشر کرد و ۱۰۰ هزار تومان برای شناسائی هر کدام آنها جائزه گذاشت .
۳ – شما در کجا خواندید که « مجاهدین و چریکها به طور علنی و در مجامع عمومی سخنرانی می کردند» ؟
۴ – دکتر علی شریعتی علاوه بر حسینیه ارشاد در اکثر دانشگاه ها و مدارس عالی سخنرانی کرد و بعداز سخنرانی های هیجان انگیز ، شنوندگان دانشگاهی خیال میکردند که دکتر را بعداز خروج از محل سخنرانی دستگیر خواهند کرد . این داستان چند سال وجود داشت و اتفاقی نیفتاد . بدیهی بود که مردم به «یک بام و دو هوای » حکومت شک کردند.
۵ – کانون نویسندگان تا سال ۵۶ که پایه های حکومت ترک خورد از برگزاری سخنرانی و شب شعر محروم بود .
۶ – تیراژ کتابهای منتشر شده از دکتر شریعتی رسمی و غیر رسمیکه همه جا در دسترس بود قابل مقایسه با دیگر نویسندگان نبود که بسیاری از آنها حتی بخاطر نوشتن کتابهایشان دستگیر شدند و بسیاری از کتاب ها هرگز منتشر نشد. مثلا تحقیق زنده یاد فریدون آدمیت در باره امیر کبیر.
۷ – تردیدی نیست که میدان دادن به دکتر شریعتی بنا به مصلحت حکومت پهلوی برای دور کردن جوانان از آزادیخواهی و عدالت جوئی رادیکال در دوران جنگ سرد و خطر همسایه شمالی بهتر بود. این مصلحت به رونق حسینیه ارشاد و سخنرانی های دکتر شریعتی خلاصه نمی شد.
۷-۱ – سید حسن نصر اسلام شناس را در راس دانشگاه صنعتی آریامهر قرار دادند.
۷-۲ – بعدا سید نصر رئیس دفتر ملکه فرح پهلوی شد که بقول خودش می خواست بین دربار و روحانیون رابطه ایجاد کند.
۷-۳ – انتشارات مکتب اسلام به مدیریت مکارم شیرازی در تمام سالهای حکومت گذشته ناشر کتابهای دینی بود.
۸ – فعالیت نویسندگانی چون جلال آل احمد که با تردستی سیاسی ، انتقادتی به حکومت میکرد و آنرا را به چالش می کشید و بخاطر شکست سیاسی و دلخوری ایدئولوزیکی به سنت گرائی روی آورده بود و عملا از روحانیون و مذهب دفاع میکرد. متاسفانه در شرائط سانسور و اختناق بد آموزیهای او مستقیم در خدمت ارتجاع قرار می گرفت. امکان بررسی انتقادی به نوشته های او از جمله غرب زدگی وجود نداشت. دکتر علی شریعتی در سخنرانی های خود جلال جلال میکرد.
حرف آخر : نویسندگان ، شاعران ، هنرمندان بعداز کودتای ۲۸ مرداد آثاری در تجلیل و ستایش مبارزان و منقدان اجتماعی خلق کردن ولی در مورد دکتر شریعتی با آنهمه سر وصدا و داستان سرائی ها که دوستدارانش در باره اش انجام دادند ، فرهنگ ورزان مستقل و سکولار تقریبا با احتیاط سکوت کردند.

امید رهگذر
امید رهگذر
3 سال قبل
پاسخ به  آ.بزرگمهر

دوست گرامی درود

۱- اطلاعاتی که در مورد شریعتی و اوضاع پیش از انقلاب نوشته ای وارونه و غلط هستند و نشان می دهند که نه دکتر شریعتی را می شناسی نه کتابهای او را خوانده ای (متوجه نشده ای) و نه از جریان زندانی شدن، تحت نظر بودن و منع سخنرانی و ممنوعیت چاپ کتابهایش توسط ساواک مخوف شاه آگاهی دارید.

۲- آگاهی ات از اسلام اینقدر اشتباه و ناچیز است که علاوه بر اینکه آخوند حکومتی قرآن ستیز رباخوار (ناصر مکارم شیرازی) را وارد موضوع ساخته ای، سید حسین نصر شاهپسند را نیز اسلام شناس معرفی کرده ای و در همین زمینه تاریک به بدگویی از روشنفکر شجاع و پرتلاش جلال آل احمد پرداخته ای و از ناراحتی انتقاد ایشان از تقلید و وابستگی به غرب و به بهانه مخالفت ایشان با قتل شیخ نوری به او تهمت “دفاع عملی از روحانیون” زده ای و نوشته های روشنگرانه و تلاش های ارزشمند او برای تشویق به استقلال روشنفکری و تقویت فرهنگ انتقادی را انکار کرده ای.

۳- نکته مهم دیگر اینکه مطابق نوشته ات، از تفاوت متد مبارزه دکتر شریعتی با متد مبارزه مبارزین مسلح (چریک های فدایی و مجاهدین و..) علیه رژیم شاه بی اطلاع هستید و نمی دانید که اگر نتیجه مبارزه درست و هوشیارانه شریعتی نبود مبارزین مسلح هنوز در زندان بودند به همین دلیل بود که با قتل شریعتی، غیبت مبارزین مسلح که نتیجه نوع میارزه آنها بود، باعث سرقت انقلاب توسط خمینی شد.

۴- حرف آخرت هم کاملا نادرست است زیرا بر فرضیه ای غلط استوار است و این واقعیت را در نظر نگرفته ای که بعد از کودتای سی و دو تا ۵۷، ایران چندین نسل و طیف از نویسندگان و شاعران و هنرمندان داشته بنابراین فرهنگ روشنگری، منحصر به یک نسل و یک طیف نبوده؛ و اینکه اوج فعالیت های دکتر شریعتی تقریبا بیست سال بعد از کودتای سی و دو بوده و اینکه برخلاف ادعای شما، نویسندگان و شاعران و هنرمندان مستقل ایرانزمین بیش از همه از دکتر شریعتی تجلیل و تقدیر کرده اند؛ از جمله دکتر رضا براهنی و نعمت آزرم.

۵- جدای از این نقد کوتاه که بر محتوای مطلبتان نوشته ام نقد اصلی من بر شیوه غیر دمکراتیکی است که در آن بکار برده ای. به همین دلیل پیشنهاد می کنم:
* در موضوعاتی که وارد نیستید وارد نشوید و از اضافه کردن اطلاعات نادرست به مطلبتان خودداری کنید تا حق خوانندگان و حق بزرگان ایرانزمین را که امکان دفاع از خودشان را ندارند پامال نسازید. موفق باشد.
با سپاس از اخبار روز

آ.بزرگمهر
آ.بزرگمهر
3 سال قبل
پاسخ به  امید رهگذر

پاسخ به «رهگذر»
هم تعصب داری و هم بلد نیستی به نظر من پاسخ دهی
علی شریعتی در کتاب « شناسنامه یک زندگی، صفحه ۱۵۶ تا ۱۵۹» در باره آخرین شاه می نویسد:
“… از نظر هیئت حاکمه ایران که در راس آن شخص اعلیحضرت همایون شاهنشاه قرار دارند من یک تحلیل جامعه شناسی علمی تازه ای دارم که استنباط شخص من است و این کلید عقاید سیاسی من محسوب می شود و آن این است که برخلاف بسیاری از رژیمهای سیاسی کشورها هیات حاکمه ایران متکی به یک طبقه اجتماعی مشخصی نیست، یعنی پایگاه طبقاتی ندارد… در شرایط کنونی ایران، هیات حاکمه که اساسا از طرف یک طبقه مشخص اجتماعی مبعوث نمی شود، بلکه مجری اوامر است و چنانکه مسلم است شخص ایشان را نمی توان در یک چهارچوب طبقاتی مشخص اجنماع کنونی ایران محدود نمود. زیرا بوسیله یک طبقه معین زمام سلطنت را بدست نگرفته اند بلکه از نظر اجتماعی یک شخصیت فوق طبقاتی دارند… از این نظر می توان گفت که در ایران طبقه حاکمه وجود ندارد… و رژیم سیاسی ایران به آسانی هر وقت که مصلحت بداند می تواند طبقه ای را به نفع جامعه و طبقات مختلف جامعه قربانی کند هرچند آن طبقه نیرومند باشد… این است که به عقیده من در جامعه ایران که رژیم وابسته به طبقه حاکمه نیست طبقات محروم می توانند در چهارچوب سیاسی موجود به از میان بردن تبعیضات طبقاتی و تحقق ایده الهای طبقاتی و اجتماعی خود امیدوار باشند و بی توسل به کار تند و انقلاب رسیدن به هدفهای تند و آمال انقلابی خود را ممکن بدانند… آنچه اکنون مرا کاملا معتقد کرده است این اصل کلی است که اکنون رژیم سیاسی ایران و در راس آن شخص اعلیحضرت همایونی تصمیم قطعی دارند که بیش از پیش تا هر جا که موقعیت و امکانات اجازه میدهد به هر قیمتی و در هر زمینه ای به تحولات عینی و ریشه ای اجتماعی دست زنند… من اکنون بی آنکه بخواهم تملقی بگویم… و همانطور که تحلیل جامعه شناسی کردم رسیدن به هدفهای انقلابی را در شرایط کنونی ایران با حفظ شکل سیاسی موجود بدون دست زدن به کارهای انقلابی ممکن و معقول می دانم…” (۱۰). پایان نقل قول
ببینید علی شریعتی هم مثل اصلاح طلبان حکومت اسلامی مشکلی با شاه نداشت .
تحلیل «علمی » و «جامعه شناسانه» داشت و دروغ می گفت من او را با هیچ مخالف حکومت گدشته مقایسه نمی کنم جز آل احمد که مثل اسبهای یک درشکه بودند.

کیا
کیا
3 سال قبل

در زمان دانشجویی ، خبر شدیم که شریعتی یک سخنرانی در دانشگاه دارد،همه دوستان مشتاق شنیدن و دیدن سخنران بودند و باجمعیت بسیاری از میان حفاظت دانشگاه به سخنرانی ایشان رفتیم ،انتظار ما این بود که ایشان ساواک و رژیم را بمباران کند، با تعجب سخنرانی خسته کننده ایشان را تحمل کردیم با موضوع اینکه جنس قسطی نخرید و وام بانکی هم نگیرید که وابسطه میشوید!
بزرگ کردن شریعتی ها خطایی بود که نباید دوباره تکرار شود!

امید رهگذر
امید رهگذر
3 سال قبل
پاسخ به  کیا

خواب دیده ای.
فقط در خواب می توانی تصور کنی که که در زمان شاه می شد میان ساواکی ها “ساواک و رژیم شاه را بمباران کرد.”
فقط در خواب می توانی بشنوی که شریعتی سخنرانی می کند “با موضوع اینکه جنس قسطی نخرید و وام بانکی هم نگیرید که وابسطه میشوید!”
فقط خواب دیده ای.

کیا
کیا
3 سال قبل
پاسخ به  امید رهگذر

شاید قسمت بمباران کمی اقراق آمیز باشد ولی من خواب ندیدم و در این سخنرانی بی محتوا شرکت داشتم!
در آن زمان هم افرادی مانند پروفسور هشترودی موجود بودند که خیلی با بد دهنی شاه و ساواک را مورد خطاب قرار می دادند!
شاید این نوشته شماست که خواب آلودی از آن بر می آید!

امید رهگذر
امید رهگذر
3 سال قبل
پاسخ به  کیا

پس هنوز در خواب هستید
فکر کردم بیدار شده اید برای همین از زمان گذشته استفاده کردم. بخواب!

کیا
کیا
3 سال قبل
پاسخ به  امید رهگذر

گذشته وخواب سنگین در دفاع از اسلام سیاسی که نمایندگان آن حجتیه و مترقی هایشان شریعتی و سروش می باشند است.
حال کی در خواب است را خود دانی!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x