چامه در زیستن
استاده ام
با خطبه ای بلند
روبروی نگاهت
رغما رغم غربت تنهایی
نت های صلح جهان
گوشه گوشه ی آوازش
از امتداد لبانت
شمایل فردا را
در بوسه های مکرر
کش می دهد
میلاد جهان
میعاد چشم های تو و
راز ستاره هاست
و شانه هایت
عاشقانه ترین چکامه ی رفتن
در حریر کلماتم
به وقت حضور
گل می دهی به وقت پاییز
معجزه ی شکفتن
در ساعت حرمان
و به وقت نومیدی
فروتنی نگاهت
بر کلماتم
جاری می شود
در آن سوی افق هم
بنفشه ی آوازت
لحظه ها را
احضار می کند
و انگشتانم
صراحت بی لهجه ی عشق می شود
دریا
در آینه ی رفتارت
دل از موج می کند