این خانهها، چنانکه در بهترین حالت بتوانند به شکل مقطعی و تا ریشهکنی عوامل ایجاد کنندهی خشونت، جان تعدادی از زنان و کودکان را از خطر مرگ برهانند، دست کم وسیله و راهکاری برای نجات همان تعدادِ اندک زنان و کودکان هستند. قطعا ما از هر تغییر و اصلاحی به نفع زنان دفاع میکنیم اما هدف خود را به این اصلاحات و تغییرات جزئی و غیراساسی تقلیل نمیدهیم
چندین دهه است که جنبش زنان در جهان و ایران به شکلهای گوناگون مبارزه علیه یکی از بنیانهای جامعهی سرمایه – مردسالار یعنی «خشونت بر زنان» را آغاز کرده است. قطعا اشکال و میزان خشونت در کشورها، دربین طبقات و در فرهنگهای مختلف، متفاوت است ولی ما قصد پرداختن به این مسئله را نداریم، بلکه هدف ما در این نوشته پرداختن به گریزگاهها و راهکارهای مختلفی است که به هنگام خشونت درمقابل زنان وجود دارد، به ویژه «خانههای امن».
زنان در مقابل خشونت، از جمله خشونت خانگی، باتوجه به موقعیت جغرافیایی و جایگاه اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی خود، رویکردهای متفاوتی برمیگزینند. برخی از آنان در کشورهایی زندگی میکنند که تا حدی از حمایتهای قانونی برخوردارند و یا بواسطه جایگاه اجتماعی خود و یا برخورداری از امکانات اقتصادی قادرند خود و احیانا فرزندانشان را ولو به طور موقت از ورطهی خشونتهای مرگبار برهانند. اما در فضاهایی مثل ایران که زنان و کودکان نه تنها از حمایت قانونی در مقابل خشونت برخوردار نیستند بلکه عملا ملک مطلق افراد ذکور خانواده محسوب میشوند، تعداد اندکی از زنان موقعیت اجتماعی- اقتصادی مناسب دارند و بسیاری از آنان حتی استقلال اقتصادی ندارند، طرح و پیگیری چه مطالباتی میتواند دستکم داس زنکشی و کودککشی را از گلوی زنان و کودکان دور نگهدارد؟
تداوم و استمرار «قتلهای ناموسی» و خشونتهای دیگر علیه زنان و به ویژه اوج گرفتن این خشونتها در چند ماه اخیر، بحث ایجاد «خانههای امن برای زنان» را، به عنوان یک راهکار و یک مطالبه، مجددا وارد فضا و گفتگوی اجتماعی کرده است. ما بحث خود را با بررسی عملکرد چند کشور که در ایجاد این خانهها سابقهی طولانیتری دارند آغاز میکنیم. و ابتدا به این میپردازیم که جایگاهی به نام «خانه زنان» و یا «خانه امن زنان» چه معنا و مفهومی در جامعهی جهانی داشته و در شرایط فعلی ایران چگونه نگریسته میشود. این بررسی کوتاه افق پیش روی مارا کمی روشنتر کرده و بهتر میتوانیم به تحلیل خود در مورد کارآمدی این خانهها بپردازیم.
نمونههایی از خانههای امن در جهان
در تمامی جهان، کودکان و بعد از آن زنان آسیبپذیرترین بخشهاى اجتماع هستند و بالاترین تعداد قربانیان خشونتهاى خانگى و اجتماعى را در آمارهاى جهانى رقم میزنند. درطى نیم قرن گذشته تلاشها و مبارزات بسیارى در جهان به اصطلاح مدرن، توسط فمینیستها، ان.جی.او.ها، فعالین و کارگزاران اجتماعى و متخصصان حقوق کودکان و زنان براى حفاظت و حمایت از این بخشهاى آسیبپذیر اجتماع از خشونت، آسیبهاى روانى و جانى انجام گرفته است. تمامى این تلاشهاى پیگیر، مجالس بسیاری از کشورهاى غربى را وادار به وضع قوانین حفاظتى و حمایتى از کودکان و زنان، و دولتها را مجبور به اجراى این قوانین و ایجاد مراکز حمایتى و حفاظتى، مانند خانههاى امن زنان یا خانههاى گروهى کودکان و نوجوانان کرده است.
آلمان یکی از این کشورهاست. در این کشور زنانى که قربانى خشونت خانگى، طلاق و ورشکستگى اقتصادى میشوند همراه فرزندان خردسال خود و یا بدون آنها آواره خیابانها میشوند. این زنان بدونِ سرپناه اگر در خانههاى امن زنان جایى پیدا نکنند، جذب بازار خودفروشى، فروش مواد مخدر و یا باندهاى دزدىهاى سازمان یافته میشوند. درعین حال و باوجود ٣۵٣ خانهی امن زنان و بیش از ۴۴ اپارتمان مخفى دولتى براى زنان متوارى با ۶٠٠٠ تخت که در سال به بیش از ١۵ تا ١٧ هزار زن و فرزندان آنها، در مجموع حدود ٣٠ الى ٣۴ هزار نفر سرپناه میدهند، کشور آلمان به شدت با کمبود جا و خانههاى امن براى زنان متوارى و کودکانشان مواجه است و این کمبود بعد از شیوع کرونا و تعطیلی بسیاری ازاین خانهها بسیار چشمگیرتر شده است. مفقود شدن این زنان و فرزندان آنها، خشونت روزمره، آزار و تجاوز جنسى، قتل و فروش اعضای بدن و… سرنوشتهاى دهشتبار زنان و کودکانی است که جایى در این سیستم ضعیف حمایتى پیدا نمیکنند. در کشورى که میلیاردها یورو براى مسلح کردن ارتش خرج میشود، بودجه کافى براى حمایت از آسیبپذیرترین و البته مهمترین اقشار جامعه، زنان و کودکان وجود ندارد! آلمان یکی از ثروتمندترین کشورهای اروپایی است و گزارشی از وضعیت خانههای امن در این کشور نشان میدهد که راهکار «خانههای امن» برای زنان و کودکان در این کشور موقتی، بسیار ناکارآمد و ناکافی است.
بررسی وضعیت و تاثیرگذاری این خانهها در زدودن و یا حتی کاهش خشونت علیه زنان و کودکان، در کشورهای به اصطلحسوسیال دموکرات نیز خیلی بهتر از آلمان نیست. کشورهایی همچون هلند، سوئد و دانمارک. در عین اینکه مجددا باید یادآوری کرد همین کمینه نیز هیچگاه، به خواست داوطلبانه دولتها و حکومتها صورت نگرفته است، مگر با فشار و زور یک جنبش محکم و منسجم از زنان.
در سوئد اولین خانههای زنان حدود ۴٠ سال پیش شکل گرفت. بعضی از آنها علنی هستند و برخی کاملا مخفی، بگونهای که حتی دولت از اسامی زنانی که در ان مکانها هستند اطلاع ندارد. هزینهی این مکانها با بودجه دولت تامین میشود، البته اشخاص هم میتوانند به شکل داوطلبانه کمکرسانی مالی و یا خدماتی کنند. ادارهی این اماکن کاملا مستقل از کلیساهاست. کارکنان حقوق خود را از دولت میگیرند ولی اجازهی هیچ نوع دخالتی در امور خانهها ندارند و مدیریت این خانهها با زنانی است که مشترکا در آنجا زندگی میکنند. هر خانه دارای چند اتاق مستقل با امکانات شخصی است. زنان میتوانند فرزندان خود را نیز همراه داشته باشند. اگر زنی شاغل نباشد از حقوق بیکاری استفاده میکند تا زمانیکه شغل مناسبی برایش پیدا شود. انواع و اقسام کمکهای پزشکی و رواندرمانی برای آنان وجود دارد تا زخمهای فیزیکی و روانی ناشی از خشونت درمان شوند. مشاوره و راهنمایی و همچنیین گرفتن وکیل از حقوق اولیه این زنان است. مدت زمانی که زنان خشونت دیده میتوانند در این مکانها بمانند نامحدود است و گاه تا چند ماه به درازا میکشد، تا آپارتمان مستقلی برای آنان پیدا شود و با تمایل خودشان به آنجا بروند.
در سوئد و یا هلند و… اکثریت (حدود ٧٠ درصد) کسانی که به این مراکز مراجعه میکنند زنان مهاجر هستند. دلیلش این است که اکثرا وابستگی اقتصادی به خانواده همسر دارند و نمیتوانند مستقلا زندگی کنند. از طرف دیگر بسیاری از زنان مهاجر حاضر به ترک شوهر نمیشوند، زیرا پذیرش مهاجرت آنان براساسِ قانون تابع «همسر» است و ترس از این دارند که به کشور خودشان بازگردانده شوند، علاوه بر این، رسوبات فرهنگی و دینی نیز مانعی جدی برای ترک خانواده است.
نکتهی مهم در خصوص این خانهها این است که با شروع بحرانهای اقتصادی اولا بودجهای که به این امر اختصاص داده میشود بسیار کاهش پیدا میکند و گاه مجبور میشوند به موارد ملایمتر جواب منفی بدهند و یا اینکه زمان نگهداری زنان را کوتاهتر کنند. این مورد به ویژه در هلند مشاهده شده است. و نکته مهم دیگر این است که این زنان مجبورند به زندگی عادی بازگردند. سکونت بیش از حد دراین مکانها عوارض جانبی دیگری برای زنان دارد و زندگی عادی را برایشان دشوار میکند. این خانهها نمیتواند به عنوان یک بدیل ماندگار جاذبه داشته باشد و «قرنطینه» برای یک مقطع محدود تاثیرگذار است.از سوی دیگر بازگشت به جامعهای که ریشههای خشونت همچنان در آن پابرجاست معضل دیرپایی برای زنان است. اکثریت زنان به رابطههای جدیدی تن میدهند و همچنان در موقعیت نابرابر ساختاری قرار میگیرند و زنان دیگری هستند که همان مردان خشن را برمیگزینند و چرخهی قربانی شدن زنان در اثر خشونت همچنان ادامه مییابد. در نهایت این مرهم موقتی گرچه توانسته جان جمعی از زنان و فرزندانشان را در لحظات بحرانی نجات دهد ولی خشونت همچنان پابرجاست.
خانههای امن در ایران
در ایران اما موضوع ایجاد خانههای امن شکل تاسفبارتری به خود گرفته است. برای کودکان تقریبا و عملا به جز بهزیستی هیچ نهاد دولتی دیگری وجود ندارد و تشکلهای مستقلی که در این زمینه تلاش میکنند مدام با سنگافکنی و بهانهگیریهای نهادهای دولتی و ذیربط مواجهند. پرداختن به شرایط و امکانات بهزیستی نیز واقعا نیاز به فرصتی دیگر دارد. اما در مورد خانههای امن برای زنان، بخشی از فعالین زنان تحت لوای «ان. جی. او»ها سالها تلاش کردند مجوز برپایی چنین خانههایی را دریافت کنند ولی عملا تلاششان به بار ننشست و مجبور به واگذاری این اماکن شدند (نمونهاش خانه خورشید)، چون به قول مسئولینِ این خانهها، دولت هیچگونه همکاری و حمایتی از این پروژهها نکرد. خانههایی که توسط نهادهای دولتی همچون شهرداری ایجاد شدند (به عنوان مثال خانه ریحانه) نیز قربانی بیبرنامگی و رابطه بازی شده و فروپاشیدند و یا در حال فروپاشیاند. در چند ماه اخیر پس از قتلهای «ناموسی» سلسلهوار و التهاب افکار عمومی، دولت برای آرام کردن فضا خبری منتشر کرد مبنی براینکه دولت راسا مجوز راهاندازی اینخانهها را تصویب کرده است. مجوزهایی که بدون مشارکت و همیاری خود زنان آسیبدیده سر از بنگاههای خصوصی در آورده است:
- به گزارش سلامت نیوز به نقل از خانه ملت، انوشیروان محسنی بندپی، با اشاره به اینکه در کل کشور ٢٢ خانه برای زنان ایجاد شده اعلام کرد که اداره ١۵ خانه امن در اختیار «بخش خصوصی» (؟!) قرار دارد. وی افزود: ضوابط واگذاری تصدی به بخش خصوصی نیز با دقت و نظارت بسیار انجام میشود، البته دراین مراکز غربالگری از زنان و شناسایی افراد خشونت دیده انجام شده و حمایتهای روانی و اجتماعی از این افراد صورت می گیرد؛ ضمن اینکه زمینه برگشتپذیری این افراد به «کانون خانواده» (؟!) فراهم میشود.
گویی قرار است بالاترین درجهی خشونت علیه «رومیناها» اعمال شود و قانون هم همواره از «ناموسپرستان» دفاع کند و خانه امن زنان دراختیار و مدیریت «بازار آزاد»ِ مردمحورِ سوداندوز باشد که همچون مدارس و دانشگاههای غیرانتفاعی، نفعش به جیب همان حلقههای در قدرت برود و نهایتا زنان را راضی کنند که به کانون خشونتبار و مرگآفرین (خانواده) بازگردند. خروجی «خانه زنان»ِ دولتی زیر نظیر بهزیستی هم چیزی فراتر و بهتر از کودکان و زنانی نخواهد بود که تا کنون در این مجموعهها زیست داشتهاند.
نقد ما بر خانههای امن
اَشکال، شیوهها و میزانِ اِعمال خشونت و پذیرش آن نیز همچون بسیاری از دیگر پدیدههای اجتماعی-اقتصادی- فرهنگی جامعه، در طبقات و اقشار مختلف، در جوامع مرکزنشین و یا به حاشیه رانده شده، در اقلیتهای سلطهگر یا تحت سلطه و مورد تبعیض، در شهر و روستا و … متفاوت است و قطعا مقابله با آنها نیاز به رویکردها و راهکارهای متفاوت و مناسب دارد. عوامل بسیاری تعیین کنندهی شیوههای اِعمال خشونت و میزان پذیرش یا عدم پذیرش آن هستند که یکی از آنها عنصر آگاهی است. آگاهی مردان و زنان از ابعاد خشونت، علل آن و نحوه مبارزه با آن. در حالی که تعدادی از زنان ممکن است براساس موقعیت و جایگاه اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی خود بر ابعاد و دلایل ساختاری تبعیض علیه خود واقف باشند در حدی که لمس بدون رضایت زن، تحقیر وبیمحلی را نیز به درستی «خشونت» تعریف کنند و حتی ریشههای مردسالاری، سود محوری و دینسالاری را نشانه گرفته باشند، تعداد بسیار بیشتری با توجیهات مختلف و از همه معمولتر: «حفظ کانون خانواده»، یا وادار به تمکین میشوند و یا خود تمکین میکنند. به هرحال وقتی زنی در معرض خشونت قرار میگیرد ناچار است به گونهای با آن مقابله و یا آن را دفع کند و زنان در ایران برای این امر گزینههای زیادی ندارند:
– ترک موقعیت خشونتبار یا به عبارتی مقابله و مبارزه
– تسلیم به شرایط، «سوختن و ساختن» و تقبل خطر مرگ
بسیاری از زنان ایرانی در نهایت تلاش میکنند موقعیت خشونتبار را ترک کنند. این در عین حال نوعی مقابله و مبارزه علیه خشونت نیز است. افزایش آمار طلاقرسمی و عاطفی در یک دهه اخیر نشانگر آگاهی و جسارت بیشتر زنان برای ترک موقعیت خشونتبار و تلاش برای زندگی بهتر و انسانیتر است. اما به واسطهی وابستگی اقتصادی بسیاری از این زنان به همسر و پدر، عدم وجود حمایتهای اقتصادی، اجتماعی و قانونی از این زنان و فرزندانشان، و مزید بر آن قضاوتهای متعصبانه و سختگیرانهی خانواده و جامعه در مورد زنان مطلقه، تعداد کمی از آنها میتوانند یک زندگی مستقل و پویا را تجربه کنند و دیگر بار به دام موقعیت خشونتبار نیفتند. جمعزیادی از این زنان و فرزندانشان یا به ورطه فقر و نابودی کشیده میشوند و یا در نهایت مجبور میشوند ازدواج مجدد بکنند و چه بسا در شرایطی بسیار بدتر از ازدواج اول خشونت و تحقیر را تجربه کنند. بنابراین برای حمایت و مراقبت از این زنانِ خشونت دیده خانههای امن اساسا پاسخگو نیست. این زنان نیاز به حمایتهای اقتصادی، اجتماعی، قانونی، فرهنگی و روانی درازمدت و پایدار دارند تا بتوانند در استقلال و بدون نگرانی زندگی خود و فرزندانشان را به ثمر برسانند.
آیا ممکن است زنانی گزینه دوم را برگزینند؟ جواب مثبت است. کافیست نگاهی به پیرامون خود بیندازیم. کافیست به خودکشی سحرها و قتل رومیناها درنگی بکنیم. چرا این کودکان وزنان نمیتوانند برای نجات جان خود از فرد و فضای پر از خطر دور شوند؟ چه دلایل ساختاری حق این انتخاب را از آنان میگیرد؟
این انتخاب دلایل زیادی دارد که از جمله مهمترین آنها: فقر اقتصادی و فقر فرهنگی است. اگر فقر اقتصادی را فقط در میان اقشار و طبقات فرودست، حاشیهنشین و اقلیتهای تحت ستم شاهدیم، فقر فرهنگی را در تمامی اقشار و طبقات میتوان مشاهده کرد. فقر و اختلافات فاحش طبقاتی باعث میشود که بسیاری از زنان تحت خشونت در این طبقات و اقشار گزینهی سوختن و ساختن را برگزینند، گاه حتی به قیمت جانشان. زنی که چشمانداز یک هفته زندگی مستقل را ندارد، حتی اگر بر عوامل و علل ستم و خشونت نیز واقف باشد هزاران توجیه برای ماندن خود میتراشد: از حفظ کانون خانواده تا حفظ آبروی پدر و برادر و….
فقر فرهنگی و نهادینه شدن ایدههای مردسالاری نه تنها در مردان، بلکه در خود زنان نیز میتواند قدرت زنان را در چنگال خود اسیر کرده و اجازهی تصمیمگیری مستقلانه را به آنان ندهد…. زدودن خشونت در چنین اقشاری نیاز به آگاهی مردان و خودآگاهی و خودباوری زنان دارد. مرد باید بیاموزد که زن، دختر، خواهر و مادرش هویتی مستقل دارند، با او برابرند، ملک طلق او نیستند و زن باید به این خودآگاهی و خودباوری برسد که حق دارد در مقابل خشونت فریاد بکشد، حق دارد از موقعیت خشونتبار بگریزد، حق دارد از شوهر پرخاشگرش شکایت کند و در مقابل سربریدن دختر نوجوان خود به دست پدرش، سکوت نکند و… اما این خودآگاهی و خودباوری ملزومات و پیششرطهای بسیار دارد: از جمله اطمینان از اینکه قانون، جامعه، خانواده و… به طور همهجانبه و همواره از او و فرزندش حمایت میکنند و خانههای امن در این میان صرفا جایگاه، پناه و مُسکنی موقتی برای جان به در بردن است و اگر چشمانداز حمایتهای همه جانبه و پایدار نباشد گریختن به خانهی امن ممکن است حتی مسئلهی خشونت را پیچیدهتر کند.
خشونت و تبعیض علیه زنان امری ساختاری است و نمیتوان با گریزگاههایی همچون «خانههای امن» آن را حل کرد. ایجاد خانههای امن میتواند در لحظاتی بحرانی جان زنان و دخترانی را به طور موقت نجات دهد اما راهکار اساسی و همیشگی نیست و در مورد خشونتهای جاری در جامعه، کوچه و خیابان همچون اسیدپاشی و یا قتلهای زنجیرهای زنان و دختران اساسا بیربط است. بنابراین پایان دادن به خشونت بر زنان و کودکان، اقشار فرودست و سایر اقلیتها نیازمند برپایی و ساختن جهانی نو و یک انقلاب اجتماعی همه جانبه است…. بدین معنا جنبش زنان نقدش را به خانههای امن به عنوان راهکاری موقتی و غیراساسی محفوظ میدارد، اما این خانهها، چنانکه در بهترین حالت بتوانند به شکل مقطعی و تا ریشهکنی عوامل ایجاد کنندهی خشونت، جان تعدادی از زنان و کودکان را از خطر مرگ برهانند، دست کم وسیله و راهکاری برای نجات همان تعدادِ اندک زنان و کودکان هستند. قطعا ما از هر تغییر و اصلاحی به نفع زنان دفاع میکنیم اما هدف خود را به این اصلاحات و تغییرات جزئی و غیراساسی تقلیل نمیدهیم.
اما همین تغییرات و اصلاحات جزئی نیز نیاز به پیشزمینههایی بسیار اساسی دارد که کمترین آنها شامل موارد زیر است: حذف دخالتگری مذهب در قانونگذاری و تعیین سیاستها، لغو قوانین تبعیضآمیز علیه زنان و کودکان، آموزش و فرهنگسازی علیه مردسالاری و زن ستیزی، حمایتهای اقتصادی، اجتماعی، قانونی، فرهنگی و روانیِ پایدار از زنان مطلقه و زنان و کودکان کتکخورده و فراری و…. مزید بر این پیشزمینهها، خانههای زنان و کودکان باید تا حد امکان اصولی و به شیوهای موثر ایجاد شوند و هدف خود را نه سوداندوزی و یا ایجاد ویترین تبلیغاتی، بلکه زنان و کودکان در معرض خشونت قرار دهند. این خانهها باید با بودجه تعریف شده و کافی دولت، کاملا مستقل از نهادهای مذهبی و دولتی و سایر نهادهای قدرت ایجاد شده و با مشارکت مستقیم خود زنان، به ویژه زنان آسیبدیده اداره شوند. آموزش و امکانات کافی برای زندگی رها و مستقل در اختیار این زنان قرار گیرد و در اولین فرصت ممکن با تهیه منزل مسکونی و درآمد مناسب این امکان را به زنان بدهد که روی پای خود بایستند و مستقل زندگی کنند. در غیر اینصورت «خانه امن» کاریکاتوری از «خانه» و «امنیت» خواهد بود.
زنان آرزم (آورد رهایی زنان و مردان)