جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳

جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳

سه سروده از یوسف صدیق

(۱)

شک کرده ام به مفاهیم

و به چاقویی

.که دسته اش را نمی برد

گنجشک زمستان ندیده

.چه می داند ابدیت کجاست

 

(۲)

،قصه را که خواندم

گفتم صدای باران را نقاشی کنم

و از بهار بخواهم با شبنم ها

.گرداگردش گلدوزی کند

پس با اولین قطار 

.خود را به شاهنامه رساندم

!..دریغا

.پلک های تهمینه را بسته بودند

 

(۳)

قهوه ای که صبح ام را بنوشد

،قهوه نه

.سرخط خبرهاست

قسط عقب مانده ی بانک است

،و یا شبحی که دلاری به دندان گرفته

.از ویرانه های ناکجاهنگام زمانه می گذرد

دست ام را از موهایم می تکانم

:و پرده را کنار می زنم

.آه، من در تهران از خواب بیدار شده ام

 

یوسف صدیق، تیرماه ۱۳۹۹

 

https://akhbar-rooz.com/?p=40913 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x