پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

در رسای امیر افخمی، که “امیر دل” بود – سعید شاهسوندی

سوم ژوئیه (۱۳تیرماه)، بعد از ماه ها دوری و جدائی ناگزیر از همه گیری جهانی ویروس کرونا، بالاخره او را دیدم. با همان روحیه شاد و مهربان همیشگی و لبخندی بر لب. طبق معمول درآخر جلسه هم تقاضای هفتگی های معوقه را داشت.

فردای آن روز، شنبه چهارم ژوئیه زنگ زد. گفتگو با “سلام رفیق” او شروع شد. صحبت طولانی تر از همیشه شد، بدون این که بدانم این آخرین گفتگو با اوست. از رویاهایش برای آزادی مردم و میهن و دل نگرانی هایش از تهاجم بیگانگان متجاوز و غارتگر به بهانه نجات مردم ایران سخن گفت.

او که دو ماه پیش همسرش رااز دست داده بود در پاسخِ سئوال من از وضعیت جسمی اش گفت: “راستش !خیلی خسته ام . آن چنان که گاه آرزوی مرگ می کنم”.

گفتگو به پایان رسید و من چشم براه دو هفته ای دیگر، تا او را از نزدیک “زیارت” و عطر ناشی از محبت و صفا و مقاومت او مرا شاد و مسرور کند. افسوس که این آرزو برآورده نشد.

رامین تنها فرزندش زنگ زد و گفت که امیر زمین خورده و به کما رفته. و بعد تر خبر داد که از کما بیرون نیامده و یک شنبه نوزدهم ژوئیه(۲۹ تیرماه) از نزد ما پرکشیده است. او به آرزویش رسید.

امیر علاوه بر بیماری های مزمن و طولانی، کلیه هایش هم درست کار نمی کرد. این بود که می بایستی هفته ای سه بار و هربار چند ساعت روی تخت بیمارستان به خون شوئی و دیالیز بگذراند. کسانی که شوربختانه به این بیماری گرفتار شده اند می دانند که سه بار در هفته دیالیز کردن آنهم برای سال ها، با چه رنج و دردی همراه است. اما امیر، صبور و آرام این همه را تحمل می کرد و فردای دیالیز در جلسه جمعه شب ها شرکت می کرد.

وقتی به او پیشنهاد شد از کلیه های فروشی استفاده کند، قاطعانه نه گفت، و افزود که حاضر نیست با پول، سلامتی  کسانی را که از سر نیاز و فقر  کلیه خود را می فروشند به خطر اندازد.

خبر دارم که  او حتی در مقابل “هدیه” و نه فروش کلیه  دوستی ناشناس هم حاضر به این کار نشد و گفت که حاضر نیست به خاطر سلامتی خود، سلامتی دیگری را به خطر اندازد.

در محفل کوچک و مختلف العقیده ما، او سمبل اخلاق  بود. کمتر حرف می زد و بیشتر گوش می داد. حال آن که گفتنی کم نداشت.  

عشق بزرگی که از نوجوانی نسبت به آرمان های نهضت ملی و دکتر مصدق در او جوانه زده بود، بعد از گذشت دهه ها هنوز شاداب و سرزنده بود.

او زمانی لب به سخن می گشود که اصولی را که بدان وفادار بود در خطر می دید. و در آن موقع بسیار دقیق و قاطع و در عین حال صمیمی سخن می گفت. انسانی ملی و دمکرات بود. از آزادی و تمامیت ارضی ایران کوتاه نمی آمد. تنها در این مورد بود که صدایش رسا می شد.

  فوق العاده مداراگرا و عمیقا اخلاقی بود.باور های مذهبی داشت اما نه خشک مغز و نه مدعی تمامی حقیقت. همیشه، مخاطبِ گاه مخالفِ خود را “رفیق” خطاب می کرد.نه برای خودنمائی که صمیمانه و بی تکلف.

به پیشنهاد و همت او قرار شد صندوقی برای کمک  تاسیس شود و در هر جلسه هر کس در حد توان خویش مبلغی پرداخت کند تا با انباشت آن پول ها مرهمی بر زخمی نهاده شود. بدین ترتیب او صندوقدار محفل کوچک ما شد.

نگاهی به لیست دریافت کنندگان کمک، که گاه خود او پیشنهاد دهنده و بیشتر اوقات عامل ارسال کمک بود، نشان از نگاه و همت والای انسانی او دارد: روزنامه نگاران فراری از ایران، پناهنده های سیاسی در ترکیه و سایر نقاط، کودکان بمباران شده فلسطینی توسط فانتوم های اسرائیلی، خانواده های سیل زده در شیراز و یا زنی شوهر از دست داده در تهران و گرفتار تلاش معاش، کمک برای عروسی دختران نوجوان در جنوب شهر تهران و یا کودکان کهریزک و ده ها مورد دیگر که رشته ای  دراز دارد.

او با حقوق بازنشستگی، ناشی از سالیان دراز کار شرافتمندانه، زندگی می کرد، اما در هر نوبت ارسال کمک علاوه بر سهم معمول هفتگی خود، در آخر کار رقمی هم بر کل مبلغ ارسالی می افزود تا باصطلاح آن را رُوند و سرراست کند.

بارها وقتی از سختی آمدنش به جلسه با او صحبت می کردم تنها یک پاسخ داشت.

می گفت : من به عشق دیدن دوستان و جمع آوری های هفتگی می آیم.

امیرافخمی در زمره کسانی بود که در دوران کنونی نظیرشان اندک بود. در محفل کوچک جمعه شب ها، و شاید جاهای دیگر، امیر مصداق این گفته مولانا بود که؛ بر جستن و پا کوفتن و چرخ زدن کاری است، اما سماع چیز دگر است. او در میان ما ، همه ی ما، و بسیاری دیگر براستی چیز دیگری بود.

و حال من مانده ام که جای خالی او چگونه پرخواهد شد و چه کسی دفتر کمک ها را مانند او عاشقانه پاس خواهد داشت. و فقدان “سلام رفیق” گفتن او و نبود عطر وجودش را چگونه تحمل کنیم.

از این روی به دوستان پیشنهاد خواهم داد تا بیاد او صندلی اش را خالی نگهداریم تا بداند، که اگر از چشم ها رفته، از دل هایمان هرگز نخواهد رفت.

سعید شاهسوندی
هامبورگ – ۲۲ ژوئیه/ اول مرداد

https://akhbar-rooz.com/?p=41064 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x