م
او نه خداست نه شیطان و نه بتی که میپرستند
علی کاکاوند: آنچه شاملو را شاملو کرد شعرها، نظریات ادبی و سیاسی و درکش از زمانهی خویش بود. مجموع آثار و سخنانش الگویی شد برای تعدادی از شاعران. فعالیتهای پژوهشی او خالی از اشکال نبود، به عنوان نمونه : سعی داشت از حافظ یک روشنفکر امروزی بسازد که البته شدنی نیست. با شاهنامه چون متنی تاریخی برخورد کرد که اشتباه ست. جدا از ادبیات، کارهایی از جنس شو و نمایش داشت شاید به دلیل غم نان: به دکلمه روی آورد، ترانه ساخت، فیلمنامهی عامه پسند نوشت وگویا در فیلمی نیز بازی کرد.
جدی تر از همهی مشغلههایش، شعر سرودن را زندگی کرد و به دفتر فرهنگ و ادبیات ما برگی زرین و وزین افزود. در نهایت با سعی و خطا، خواندن، نوشتن، جستن، یافتن و اختیار کردن، به اول راه خودش رسید که شعری بود از جنس زندگی. مجموعهی اینها یعنی یک انسان زمینی و زمانی، فرزند زمانهی خویش بودن. نمیشود از شاملو دیکتاتور ساخت، نمی شود از او رهبر و فرمانده ساخت؛ این با آزادی خواهی شاملو، همین طور با زمینی بودن او در تضاد است. شاملو با همهی سعیها و خطاها، با همه ی شعرها و کردارش شاملوست. بت ساختن و پتک ساختن از او فقط از کسانی بر میآید که مدام میخواهند سیستم ارباب-رعیتی را بازتولید کنند و غیر از این، سیستم دیگری را نمیشناسند، همین طور آنان که سعی در شکستن شاملو دارند به اشتباه او را بت دیدهاند.
از زندگی حرفهای او تقلید هم میشود، شاعرانی که امروزه سعی میکنند شعرهای خودشان را دکلمه کنند، در فیلم بازی کنند و به هر قیمتی در عرصهی فرهنگ حضور داشته باشند. اما آیا توانستهاند مثل او مسئولیت نظریات و اعمال خود را بر عهده گیرند؟ پس چرا تعداد زیادی از آنها با ساده لوحی طبق برنامههای سیاسی وضد فرهنگی حاکمیت عمل میکنند و از معلومات، شعرها، نقدها و کردار شاملو فقط لایهای سطحی را گرفته و به کار بستهاند؟ کسانی که نه زمانهی خود را میشناسند نه مردم را؛ نه میتوانند احساسات درون آنها را کشف کنند و نه رفتارهای بیرون آنها را پیش بینی کنند. به نظرم شاعر امروزی نمی تواند ساده لوح باشد وگرنه شاعر امرزی نیست. ببینید چه تعداد شاعر داریم که از همکاری با “صدا و سیما” که دستگاه اعتراف گیری و ابزار شکنجه ست تا شرکت در مسابقات ادبی دولتی (و دعوا در مسابقات غیر دولتی)، شرکت در جشنوارههای حکومتی در قبال پول و دستمزد، انتشار کتابشان در نشرهای بدنام حکومتی، تا تبدیل کردن دهانشان به تریبونی برای نامزدهای انتخابات و انتصابات قدرت حاکم، از رفاقتهای هدفمند برای حذف و سانسور تا زیر پا گذاشتن حقیقت به نفع باند خودی، هیچ فرصتی را برای حضور بی معنا و بیفایده ی خویش از دست نمیدهند. اینان قرار است شاعران مدرن و معاصر باشند؟ آنگونه که شاملو بود؟
آزادی خواهی شعاری ساده است که بسیاری از نویسندگان و شاعران عمق معنای آن را درک نکردهاند. فقط سواد و اطلاع از ادبیات کهن و مدرن ایران و جهان کافی نیست، مراقبت در استقلال و عدم وابستگی به قدرتها، واقع بینی اجتماعی، بازی نخوردن در دستگاههای سیاسی داخل و خارج، در یک کلام: آزادگی، میتواند شاعری را به اندازهی شاملو در جایگاه او بنشاند. او شاعر بزرگ و اندیشمند نمونهی زمانهی ماست. اعتبار فرهنگ معاصر ما به شاعران، نویسندگان و اندیشمندانی از جنس شاملوست، از جنس گوشت و خون و اندیشه و احساس یک انسان حساس در این زمین، در این زمان.
یادش گرامی.
علی کاکاوند دوم مرداد۱۳۹۹
منبع: کانون نویسندگان ایران