شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳

شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳

هارمونی – مرضیه شاه بزاز

مرضیه شاه بزاز

شبی که خدایان

بی آنکه کوبه  به در کوبند

چون تندر فرود آمدند و

دامنمان آلودند

نخستین طبل بصدا درآمد

وَ ما فرزندان خلف،

ستیز

اصل ابدی جنبش را

چون نوزادان، که مکیدن پستان

آموختیم.

.

.

پس پدرم

تا هفت فرزند نُخبه اش را در آن بگنجاند

بر قاف پناهگاهی بنا کرد

معبدی بی منبر

و خود زنگی کَر در دست.

حوای پر هراس

سرخی لبهایش رنگ باخته از تناولِ آلبالویی ترش و تلخ

بازوانش باز

بیصدا صدایمان می کرد

سنگی، مرداب پرخزه را آشفت

و فلاتِ سبز بگوش نشست

.

آتشی در میان معبد برپاست

هیمه های رنج، در اندرون پرشعله  می سوزند

برف برف اما تا بام،

در و پنجره در خود فرو برده

.

.

جرقه ی یادی گنگ در خاطرمان

تا که برخیزیم و هرچه گَرد زمستان را

بروبیم.

.

.

و فلاتِ سبز شانه های آبیش را بالا برد و به تماشا نشست

و ما خون خدایان در رگهایمان

پارو از دست برافکنده

نیزه ای ساختیم.

آتلانتا، جولای۲۰۲۰

divanpress.com

https://akhbar-rooz.com/?p=41190 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x