”مادر بزرگ”
مادر بزرگ،
یک سوی سفره ی رنگین اش
هلهله ی نوه ها.
از درخت بالنگ آن خانه
تنها عطرش باقی مانده است.
.
”کولبر”
کوهستان،
سایه ی خمیده ی کولبر
روی برف.
کاش هر گز بوی خون
رد شعرم را نمی گرفت.
.
”بیروت”
انفجار …
گاهی مرگ چه ناگهان
نشانی زندگی را پیدا می کند.
دیگر نه تو بازمی گردی،
نه من.
.
”دماوند”
دماوند !
آتشفشان خاموش !
کاش پیش از جنگ قادسیه
پشت مه پنهانت کرده بودیم.
اما دیگر دیر است.
کلاه برفی ات را از سر بردار.
بگذار همگان
غریو فریادت را بشنوند.
من پیری زودرس سپیده دمان
در آلبوم عکس هایت را
باور نمی کنم.
تابستان ۱۳۹۹