نه برماندن به دوستی نشستهایم، که تهی دست
و نغمهی چرخانِ گرامی، تنهاست
نگاهایمان بر هم محو میشود و عبور میکند
یکی آرام سیاه میشود.
پیالهای که پر خواهد شد، تعللِ ماندن است
ورنه نگاههاست که محو و سیاه
قمر، دیگر نمیچرخد که کوکِ گرامی هم تمام میشود.
-آقا، صدا کنید نخوابد
دوستان نشستهاند.
چشمِ آن یکی آرام، باز میشود بهجمع
-سلام
دستی دستهی دستگاه را کار میگیرد
و قمر دوباره میچرخد و میخواند.
تا کلامی جایِ پیالههایِ خالی، پر شود
صبح شده
دوستان یک به یک رفتهاند.
آواز قمر نمیچرخد، دیگر
و نگاهی آرام سیاه میشود.
این شعر را با آواز و موسیقی «حمید خزاعی» در نشانی زیر بشنوید: