(۱)
گوری گمنام،
دو سپید مو کنار یکدیگر
یک زن، یک مرد.
آه، شهریور سرخ
برگ های فروافتاده ات
همه سبز بودند.
(۲)
.
دوباره خبرها، دوباره ویرانی.
از تعمق در ذات هستی خسته ام،
از زمان که بی وقفه
ریشه های تاریک اش را
در شعرهایم می دواند.
کاش برکه ای بودم،
برکه ای در نقاشی های مونه
و تو هر صبح، چهره ات
میان نیلوفرهایم می شکفت.
.
یوسف صدیق